"رمان #اسطورهام_باش_مادر
#قسمت_سی_و_پنج
صدرا ادامه داد: چند تا مورد خوب اومدن برای خواستگاری که من بخاطر
تو دست به سرشون کردم. تصمیمت چیه؟ اگه میخوای، بسم الله. اگر هم نه، بگو که با سیدمحمد صحبت کنم که خواستگارها رو ببینه و اونوقت هر چی خیره!
احسان بلند شد. دستانش مشت شده و صورتش کبود بود: فردا میرم دفتر امیر، تا راجع به خواستگاری صحبت کنیم. قرار خواستگاری رو بذارید.
از خانه بیرون زد. دلش میخواست کمی قدم بزند اما بیشتر از همه دلش برای قرآن یادگاری ارمیا تنگ بود.
خود را به واحدش رساند و وارد شد. در را تازه بسته بود که در واحد بغلی باز شد. صدای آرام زینب سادات را شنید و گامهایی که روی پله برداشته شد.
زینب سادات: کجا میری ایلیا؟
ایلیا: صدای داد و فریاد مهدی بود. برم ببینم چی شده خب.
زینب سادات پر حرص گفت: مگه فوضولی؟
ایلیا دیگر جواب نداد و رفت.
در بسته شد.
احسان همانجا نشست. شاید گاهی ما نیاز به تلنگر داریم تا از قافله عقب نمانیم و این تلنگر برای احسان شبیه به مشتی بود که ناغافل خورد...
مقابل پدرش نشست. حرفهایش را بالا و پایین کرد: خیلی برای مقدمه چینی فکر کردم. اما دیدم فایده نداره. ما نه اونقدر صمیمی هستیم که حرف نگفته هم رو بفهمیم، نه اونقدر غریبه که مقدمه چینی لازم باشه.
میخوام ازدواج کنم و اومدم که یک بار هم شده برام پدری کنید. شنیدم شیدا هم ایران هست. فردا شب قرار خواستگاری گذاشتیم.
امیر به صندلی اش تکیه داد: مبارکه! باید با آزاده هماهنگ کنم که کاری نداشته باشه. با اینکه در شرایط خوبی نیست اما حتما سعی میکنیم بیایم.
احسان اخم کرد: اونم میخوای بیاری؟
امیر روی میز خم شد و آرنجش را به آن تکیه داد و با اخم گفت: اون نه و آزاده! و البته که میاد. من بدون آزاده جایی نمیرم. حالا کی هست عروس من؟
احسان مردد گفت: زینب سادات. دختر آیه خانم، دوست رهایی.
امیر خشمگین ایستاد و صندلی اش با شتاب عقب رفت: چی؟ دیوانه شدی؟ میفهمی چی میگی؟ اون صدرای احمق مغزتو شستشو داده!
دیوانه شدی! من هیچ وقت به خواستگاری اون نمیرم! شیدا هم نمیاد! تو عقل نداری؟ ازدواج باید چیزی به تو اضافه کنه احمق! توی این ازدواج چی به دست میاری؟ جز مثل صدرا پشت پا زدن به خانواده ات؟ جز عقب افتادگی و مسخره شدن؟
احسان هم ایستاد: تجددتون برای خودتون! من به عقب افتادگی علاقه
دارم. به زنی که زنانه باشه و زنیت بلد باشه. به مردی که غیرت داشته باشه. به خونه گرم و پر محبت. به اینکه خونه من گرم باشه مثل خونه همون صدرایی که مسخره میکنی! میدونی مهدی شب به شب با پدرمادرش میشینه و از کارهای روزانه اش میگه؟ میدونی مشکلاتشون رو با هم حل میکنن؟ میدونی با هم غذا میخورن و با هم خونه تمیز میکنن و
باهم میخندن؟ میدونی چقدر به هم وابسته هستن؟ میدونی خونه ای که مهمون میاد چه شکلیه؟ میدونی اونها خدایی دارن که هیچ وقت نمیذاره
کم بیارن؟ هیچ وقت پدر نبودی! وگرنه زینب سادات بهترین انتخاب برای همسری هست. کفش آهنی پوشیدم برای به دست آوردنش و هرگز نمیذارم جلوم رو بگیرید
ادامه دارد...
"نویسنده #سنیه_منصوری "
"رمان #اسطورهام_باش_مادر
#قسمت_سی_و_شش
زینب سادات مشغول مرتب کردن پرونده ها بود که سرپرستار پرسید: امروز دکتر زند دیر کرده! نگفته کی میاد؟
زینب سادات متعجب به او نگاه کرد.بعد با دست خودش را نشان داد و پرسید: به من؟
سرپرستار: آره دیگه. یک زنگ بهش بزن بپرس.خوشش نمیاد بهش زنگ بزنیم هی.من یک بار زنگ زدم جواب نداد.
زینب سادات:خب چرا من زنگ بزنم.
پوزخند سرپرستار برایش عجیب بود اما حرفی که زد، عجیب تر.
سرپرستار: آقای دکتر گفتن که پسرخاله دختر خاله هستین. حالا بهش زنگ بزن.
زینب سادات لب گزید و کمی بعد گفت: شماره ایشونو ندارم.
نگاه سرپرستار عجیب شد و بعد از داخل موبایلش شماره را خواند و زینب سادات با تلفن همراهش شماره گرفت و به بوق هایش گوش داد.
احسان که عصبی از دفتر امیر بیرون زده بود، با اوقات تلخی، تلفن را از جیب کتش بیرون آورد و شماره ناشناس را نگاه کرد. اول خواست جواب ندهد اما بعد تصمیمش عوض شد و عصبانیتش را سر کسی که نمیدانست کیست، خالی کرد: بله؟چیه هی زنگ میزنی؟
زینب سادات ترسید.لبش لرزید.صدایش آرام بود وقتی حرف زد: سلام آقای دکتر. ببخشید مزاحم شدم، کی بیمارستان تشریف میارید؟
اشک زینب سادات پشت پلکش بود. تمنای بارش داشت، اما جلوی همکارانش که نگاهشان میخ او بود، حفظ ظاهر کرد.
احسان با شنیدن صدای پشت خط،ایستاد. صدایی که حال خرابش
مرهم بود.
با شَک گفت: زینب؟ یعنی زینب خانم شمایید؟
زینب سادات: بله.
احسان لبخندی به پهنای صورت زد.پا تند کرد سمت اتومبیلش: ببخشید بد حرف زدم. دارم میام بیمارستان. به ترافیک نخورم، نیم ساعته میرسم.
زینب سادات نفس عمیقی کشید: باشه. ممنون. خدانگهدار
احسان ناراحتی زینب را حس میکرد. نمیخواست ناراحتش کند.پس تماس را ادامه داد: زینب خانم.
زینب سادات: بله؟
احسان:ببخشید.
زینب سادات سکوت کرد. احسان میدانست دل نازدانه ارمیا به سادگی صاف نمیشود. وای به حالش درخواستگاری امشب.
احسان: دارم میام.خداحافظ
تماس قطع شد. هر چند که دل زینب سادات گرفت، اما دل احسان آرام شده بود.
آنقدر آرام که با شیدا تماس بگیرد.
شیدا: سلام آقای دکتر! گوشیت راه گم کرده؟
احسان: سالم.وقت داری برای صحبت با پسرت؟
شیدا با همان لحن بی خیال همیشگی اش گفت: اگه درباره خواستگاری امشب هست که امیر گفت، نه وقت ندارم! امشب هم مهمونی دعوتم.
چند روز اومدم ایران خانواده و دوستام رو ببینم و برم. با این ازدواج هم مخالفم!
احسان: من جزء خانوادت هستم؟
شیدا: مسخره بازی در نیار!باید برم. خداحافظ.
احسان به تلفن نگاه کرد. حتی منتظر شنیدن جواب خداحافظی اش نبود. این هم از مادری به سبک شیدا!
احسان وارد بخش شد. نگاهش پی یافتن زینب سادات رفت، اما او را ندید. تا پایان ویزیت هایش هم ندید.
آنقدر واضح کلافه شده بود و نگاه می چرخاند که پرستاری که حتی اسمش را بخاطر نداشت،
گفت: دنبال خانم علوی می گردید؟
ادامه دارد...
"نویسنده #سنیه_منصوری "
"رمان #اسطورهام_باش_مادر
#قسمت_سی_و_هفت
احسان به پرستار نگاه کرد. نگاهی که طبق عادت بود اما بعد سرش را کمی خرچاند و نگاه خیره اش را به دیوار داد. تغییر عادت ها گاهی سخت و زمانبر است.
پرستار ادامه داد: بیمار تخت هشت رو برای سنوگرافی برد. نمیدونم چه رازی داره که بچه ها فوری باهاش دوست میشن.
و احسان به محبت بی دریغ زینب سادات اندیشید. به کسی که بی چشم داشت می بخشید و محبت می کرد و اندیشه هایش با مثل اویی فرق داشت!
چه زیبا میکنی بانو! تمام شهر را یک سر، به عشق بی دریغ و بودن بی منتت بد عادت کرده ای بانو!
احسان رفت و زینب سادات را ندید. صدای خنده های کودک بیمار و دردمند را نشنید. کودکان در دوستی هاشان شیله پیله ای ندارند. صاف مثل آسمان و مهربان چون خورشید هستند. خلوص محبت را میفهمند و اعتمادشان، هدیه ارزشمندشان است به پاکی دوستی کردنتان.
خودش را به صدرا رساند. وارد اتاقش در دفتر وکالت شد. مقابلش نشست.
احسان: شیدا و امیر، آب پاکی رو ریختن رو دستم. گفتن مخالف هستن
و حاضر نیستن اقدام کنن.صدرا پر اخم، خودکارش را در دست چرخاند: میخوای چکار کنی؟
نیومدنشون برای خواستگاری نه تنهاتوهین به زینب سادات به حساب میاد، که نشون میده تو هیچ پشتوانه ای برای این ازدواج نداری!
احسان دستی به پیشانی اش کشید: من عقب نمی کشم. من بخاطر غرور و خود برتر بینی دو تا آدم شکست خورده حاضر نیستم آینده و زندگیمو خراب کنم.
صدرا به جدیت و قاطعیت کلام احسان نگاه کرد و در دل او را تحسین کرد. مردی که می توانست بهترین تکیه گاه برای زبنب سادات و ایلیا باشد
تلفن را برداشت و با رها تماس گرفت. آن لحظه بود که احسان بدترین خبر زندگی اش را شنید.
امشب خواستگاری بود. نه خواستگاری احسان از زینب سادات! پسر همسایه زودتر دست جنبانده بود. مادرش با زهرا خانم صحبت کرده بود و امشب می آمدند در طلب زینبش. می آمدند در طلب مطلوبش! رها حرفی از خواستگاری احسان نزده و آن را به فردا انداخت بود. احسان از دفتر صدرا بیرون زد و به صدا زدن های صدرا توجه نداشت. پسر همسایه را میشناخت!همه چیزش به زینب سادات و اعتقاداتش میخورد. اگر امشب دل زینبش را آن پسر همسایه ی هم کفو شده ببرد
چه بر سر این سالها عالقه اش می آید؟ یادش به محمدصادق افتاد و دلش برای او هم سوخت.
انگار دزدی به اموالش زده باشد، پریشان بود. دزدی که میدانست قدر تراز اوست.وای بر او و ایمان تازه در دل جوانه زده اش. وای از اینکه مثل آیه ی قصه های رها نباشد.وای بر تو اگر مانند ارمیا، بخت به تو رو نکند و زینبش بدون تالش از دست بدهد.
تا به خود آمد، خود را سر خاک ارمیا یافت.
احسان: تو بهم امید دادی ارمیا! تو راه نشونم دادی! کمک کن به من! من
کسی رو ندارم. منم مثل تو یتیم شدم! حق نیست زینبت هم ازم بگیرید!
مگه نگفتی سیدمهدی دستت رو گرفت؟ تو هم مثل سیدمهدی باش!
دستم رو بگیر. نذار تمام امید و آرزوهام رو از دست بدم. ارمیا! پدری کن برام. مثل مادر سیدمهدی که برات مادری کرد!تو پدری کن. جز تو امیدی ندارم!
"رمان #اسطورهام_باش_مادر
#قسمت_سی_و_هشت
اشک از چشم احسان ریخت. دلش درد داشت. از امیر، از شیدا، حتی از زینب ساداتی که امروز حتی ندیده بودش....
زینب سادات آن روز پژمرده بود.
کلافه در خانه می چرخید و به شوق و ذوق مامان زهرایش نگاه میکرد. چند باری پسر همسایه را دیده بود. چند باری دیده بود که لبخند های مادرش عجیب است. یکی دو بار متوجه شده بود که برادر دیگرش او را تعقیب می کرد. می دانست خانواده
خیلی مذهبی هستند. از سفره ها و جلسات هفتگی خانه شان خبر داشت. مامان زهرا مدتی بود که مهمان همیشگی مراسمات آن خانه بود.
دل زینب صاف نبود. ابری بود. با وزش باد های نسبتا تند. چند باری از مامان زهرا پرسیده بود: خواستگار دیگه ای نبود؟
و جواب منفی زهرا خانم و نگاه های مشکوک رها، باعث شد دیگر سکوت کند و در خود خموده شود.
شاید رها خیالاتی شده بود اما چیزی زینب سادات را عذاب میداد....خانه
شلوغ بود.سیدمحمد آمده بود. سر وصدای دو قلوها کافی بود که خانه را
را پر از شور کند. رها و صدرا قبول نکردند در مراسم شرکت کنند و نگهداری از بچه ها را به عهده گرفتند. بیشتر بخاطر احسان بود.احسانی که ساعتها خبری از او نبود. نمی دانستند چگونه برخورد خواهد کرد. حضور این خواستگاران، دل رها را مادرانه نگران کرده بود. بدتر از همه رفتار زینب سادات بود. چیزی با ذهن رها بازی میکرد. یعنی چیزی بین زینب سادات و احسان بود؟ زینب سادات به احسان علاقه داشت؟ نکند اصلا پای کسی دیگر در میان بود؟ نکند زینب سادات آن دختری که نشان
میدهد نباشد!
رها به زینب سادات شک کرد. به آیه و حاصل عمرش شک کرد! به یادگار سیدمهدی شک کرد!
ته دلش از این شک و تردید ها، ناراحت بود اما شک چیزی شبیه خوره است. به جانت که بیوفتد، مغزت را می خورد.
احسان آمد.غمگین و شکسته آمد. با شانه های افتاده آمد. دیگر باور
داشت که همسری برای زینب سادات، تنها رویایی دور از دسترس بود.
زینب سادات هیچ گاه زینبش نمیشد.شد. همسرش، آرام جانش نمی شد. گاهی بخت یاری نمیکند. گاهی سرنوشت بازی میکند.
تعارفات صدرا را رد کرد. از پله ها بالا رفت.صدای صحبت و خنده از خانه ای که، خانه امیدش بود، می آمد. بدون توقف وارد واحدش شد. چقدر حس بدبختی داشت.
دختر آرزوهایش، مقابلی مردی جز او، از خواسته ها و رویاهایش میگفت.
برای جز اویی، شرط و شروط میگذاشت. آرامش کسی غیر او میشد. تمام آن شیطنت های پیچیده در متانتش از این خانه هم میرفت. در این جدال، نه او پیروز شد نه محمد صادق! کسی تازه از راه رسید و همه آرزوهایش را برد!
زینب سادات در سکوت بود. غم چشم هایش را حتی عمومحمدش هم دیده بود. آنقدر واضح بی میل بود که حتی خواستگارها هم متوجه شدند. حرف که به صحبت میان جوانان رسید، داماد خجالت زده پشت سر زینب سادات وارد اتاق شد و در را باز گذاشت. روی صندلی نشست و زینب سادات بعد از باز کردن پنجره، روی تخت نشست. هوا سرد بود اما زینب سادات گر گرفته بود.
حمید، همان پسر همسایه خواستگار گفت: امشب خیلی ناراحت هستید.
اتفاقی افتاده یا بخاطر حضور ما هست؟
زینب سادات کمی فکر کرد: شاید کمی از هر دو. من فقط روز بدی رو گذروندم و این مراسم خیلی ناگهانی بود. من چند ساعت بیشتر نیست
فهمیدم و اصلا نتونستم مسائل پیش اومده رو حلاجی کنم. کمی پریشون
هستم.
حمید: پس بهتره امشب تنها کمی با هم آشنا بشیم و بعدا دوباره خدمت برسیم، تا شما بتونید آماده بشید و فکرهاتون رو بکنید. ازدواج امر مهمی هست. شما به آمادگی نیاز دارید. من چند وقتی هست شما رو زیر نظر دارم، درباره شما تحقیق کردم و با آمادگی کامل قدم جلو گذاشتم. بهتره شما هم فرصتی داشته باشید.
خیلی حرف نزدند. یک معارفه ساده و بعد خواستگاران رفتند. سایه از خوبی های مادر حمید میگفت. سیدمحمد از اصالت و شخصیت خانوادگی آنها تعریف میکرد و هر دو حواسشان به بی حواسی زینب سادات بود.
دقایقی بعد زنگ در به صدا در آمد. قلب زینب سادات به تپش افتاد.
ادامه دارد...
"نویسنده #سنیه_منصوری "
4_6014738266505349493.mp3
10.94M
{بدعت}
🎙کربلایی حسن عطایی؛
علی (علیهالسلام) مرز بین باطل و حق...
تنظیم استودیویی
4_6023890339301952284.mp3
9.36M
سخنرانی و روضه به مناسبت شهادت حضرت باقر علیه السلام- حجةالاسلام بندانی نیشابوری
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
✴️ دوشنبه 👈 28 تیر / سرطان 1400
👈 8 ذی الحجه 1442👈 19 ژوئیه 2021
🕌 مناسبت های دینی اسلامی .
🔘 توطئه ترور امام حسین علیه السلام در مکه و روز ترویه .
🐪 حرکت امام حسین علیه السلام از مکه به عراق و دعوت آشکار و عمومی مسلم بن عقیل علیه السلام در کوفه .
🌙⭐️ امور دینی و اسلامی .
📛 قمر در برج عقرب است و برای امور زیر نیک است :
✅ امور زراعی و کشاورزی .
✅ غرس درخت .
✅ از شیر گرفتن کودک .
✅ جراحی چشم .
✅ خرید باغ و زمین .
✅ کندن چاه و کانال .
✅ استعمال دارو .
✅ استحمام .
✅ آبیاری .
✅ و معجون گذاشتن بر زخم نیک است .
📛 و امور اساسی مانند ازدواج و سفر خوب نیست .
👶 زایمان مناسب و نوزاد ولادتش خوب و متوسط الحال بوده و عمری طولانی دارد .ان شاءالله
🤕 مریض امروز ازارش زیاد است.(منظوری مریضی است که امروز مریض شود)
✈️ مسافرت : مسافرت خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد .
👩❤️👨 مباشرت و مجامعت امشب : " شب سه شنبه " ساعت ۱:۳۹ قمر از برج عقرب خارج می شود .
💇♂ طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث بیماری می شود .
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، موجب درد سر میشود .
🔵 دوشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد .
👕 دوشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود .
✴️️ وقت #استخاره در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه #یا لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد .
💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_حسن_علیه_السلام و #امام_حسین_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
😴تعبیر خواب
شب سه شنبه اگر کسی خواب ببیند
تعبیرش از آیه ی 9 سوره مبارکه " توبه " است .
اشتروا بایات الله ثمنا قلیلا .....
و از مفهوم ان استفاده می شود که دو نفر برای قطع معامله یا توافقی نزد خواب بیننده بیایند. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید .
🌸زندگیتون مهدوی🌸
8 ذی الحجّه
3 - حرکت امام حسین علیه السّلام از مکّه به عراق
در این روز در سال 60 هـ امام حسین علیه السّلام از مکّه متوجّه عراق شدند، و این قول مشهور بین محدّثین و ارباب مقاتل است. (3)
بنابر قولی آن حضرت در روز نهم از مکّه به طرف عراق حرکت فرمودند. (4)
📚 منابع :
3. ارشاد : ج 2، ص 66. و ... .
4. بحار الأنوار : ج 44، ص 366. و ... .
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: دوشنبه - ۲۸ تیر ۱۴۰۰
میلادی: Monday - 19 July 2021
قمری: الإثنين، 8 ذو الحجة 1442
🌹 امروز متعلق است به:
🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام
🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام
💠 اذکار روز:
- یا قاضِیَ الْحاجات (100 مرتبه)
- سبحان الله و الحمدلله (1000 مرتبه)
- یا لطیف (129 مرتبه) برای کثرت مال
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹توطئه ترور امام حسین علیه السلام در مکه، 60ه-ق
🔹دعوت عمومی حضرت مسلم علیه السلام در کوفه، 60ه-ق
🔹حرکت امام حسین علیه السلام از مکه به سمت عراق، 60ه-ق
📆 روزشمار:
▪️1 روز تا روز عرفه
▪️2 روز تا عید سعید قربان
▪️7 روز تا ولادت امام هادی علیه السلام
▪️10 روز تا عید الله الاکبر، عید سعید #غدیر خم
▪️22 روز تا آغاز ماه محرم الحرام
هدایت شده از حرم
#روایت
✅امام صادق علیه السلام درباره #دعای_عهد فرمودند:
🌸«هر کس با این دعای #عهد چهل صبح به سوی خدا دعا کند از یاوران قائم ما خواهد بود و اگر بمیرد خداوند او را از قبرش به سوی حضرت قائم عج خارج خواهد ساخت و حتی در مقابل هر کلمه ای هزار حسنه به او می دهد و هزار گناه از او محو می کند».
📚 بحار الانوار، جلد 83، ص284، حدیث 47 به نقل از کتاب امام مهدی عج،تنظیم:اکبر اسد علیزاده
•┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•
هدایت شده از حرم
3_453884580403872619.mp3
1.82M
#دعای_عهد♡
#استاد_فرهمند
کجایى ...؟؟
اى همیشه پیدا از پس ابرهاى غیبت!
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥پزشک فوق تخصص سرطان خون با رتبه ۱، که ویزیتش فقط ۹هزارتومنه!
به مریضهاش کمک مالی میکنه جوریکه گاهی آخر ماه دیگه پول توی حسابش نیست.
مطب نمیزنه که پول نگیره، شاسی بلند سوار نمیشه چون از آه بیماراش میترسه.
میگه: پزشکی نباید درآمد داشته باشه چون فقط اینجوری میشه به درد مریض فکرکرد..
@haram110
💎👌💎 عزیزان و سروران گرامی!
به اطلاع می رساند که روز نهم ذی الحجّه؛ یعنی روز عرفه، و روز عید قربان، از روزهای زیارتی حضرت سیّدالشّهدا علیه السلام است. لذا سایت حرم حضرت اباالفضل علیه السلام (سایت الکفیل) برای زیارت قبر مطهّر آن حضرت، در این دو روز شریف ثبت نام می کند.
توصیه می شود به نیابت از مولایمان حضرت صاحب الزّمان علیه السلام، حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام را زیارت کنیم:
http://alkafeel.net/zyara/
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🙏🌨🙏 شب عرفه، شب دعا، عبادت، توبه و آمرزش الهی
عَنِ النَّبِيِّ صلّی الله علیه وآله قال: إنَّ لَيْلَةَ عَرَفَةَ يُسْتَجابُ فِيهَا مَا دَعَا مِنْ خَيْرٍ، وَ لِلْعَامِلِ فِيهَا بِطاعَةِ اللهِ تَعَالَى أجْرَ سَبْعِينَ وَ مِائَةِ سَنَةٍ، وَ هِيَ لَيلَةُ المُناجَاةِ، وَ فِيها يَتُوبُ اللهُ عَلَى مَنْ تابَ. (اقبال الاعمال، ص634)
رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: همانا در شب عرفه هر دعای خیری مستجاب می شود. پاداش کسی که در این شب به عبادت خداوند متعال بپردازد، معادل پاداش عبادت صد و هفتاد سال است. شب عرفه، شب مناجات است و در این شب، خداوند توبه توبه کننده را می پذیرد.
عَنِ النَّبِيِّ صلّی الله علیه وآله قالَ: لَيْلَةُ عَرَفَةَ سَيِّدَةُ اللَّيَالِي لِإِبْرَاهِيمَ علیه السلام وَ الْمَغْفِرَةِ لِدَاوُدَ علیه السلام. (مستدرك الوسائل، ج5،ص275 به نقل از بحارالانوار)
رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: شب عرفه، سرور شب ها برای حضرت ابراهیم علیه السلام، و شب مغفرت برای حضرت داوود علیه السلام می باشد.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
4_6028417552659515462.pdf
371.7K
ادعیه شب نهم ماه ذی الحجّه (شب عرفه)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
💎💎💎 ثواب زیارت سیدالشهدا علیه السلام در شب عرفه
عَنِ يُونُسَ ابْنِ ظَبْيَانَ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیهِ السَّلامُ: مَنْ زَارَ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ عَلَیهِ السَّلامُ لَيْلَةَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ وَ لَيْلَةَ الْفِطْرِ وَ لَيْلَةَ عَرَفَةَ فِي سَنَةٍ وَاحِدَةٍ، كَتَبَ اللَّهُ لَهُ أَلْفَ حَجَّةٍ مَبْرُورَةٍ وَ أَلْفَ عُمْرَةٍ مُتَقَبَّلَةٍ، وَ قُضِيَتْ لَهُ أَلْفُ حَاجَةٍ مِنْ حَوَائِجِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ. (تهذیب الاحکام، ج6، ص51)
حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر كس در یک سال، در شب نيمه شعبان، شب عيد فطر و شب عرفه، حسين بن علی علیه السلام را زيارت كند، خداوند براى او هزار حج نیکو و هزار عمره پذيرفته مى نويسد، و هزار حاجت از حاجت هاى دنيا و آخرت او را بر آورده می سازد.
✅ «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🗣🙏 زیارت مختصر حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام به نیابت از مولایمان حضرت صاحب الزّمان علیه السلام در روز عرفه
مرحوم شیخ مفید در مسارّالشیعۀ و ارشاد، و مرحوم شیخ ابراهیم کفعمی نیز در مصباح، روز نهم ذی الحجۀ را روز شهادت جناب مسلم بن عقیل علیه السلام ، گزارش می کنند. (مسارّالشیعۀ، ص37/ الإرشاد ،ج2، ص66/ المصباح للكفعمي، ص515)
مرحوم سیّد بن طاووس در «مصباح الزّائر»، این زیارت مختصر را برای جناب مسلم بن عقیل علیه السلام نقل می کند:
وقتی به ضریح مسلم بن عقیل علیه السلام رسیدی ، نزد وی رو به قبله بایست و بگو:
السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْفَادِي بِنَفْسِهِ وَ مُهْجَتِهِ، الشَّهِيدُ الْفَقِيدُ الْمَظْلُومُ، الْمَغْصُوبُ حَقُّهُ ، الْمُنْتَهَكُ حُرْمَتُهُ.
السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مَنْ فَادَى بِنَفْسِهِ ابْنَ عَمِّهِ، وَ فَدَى بِدَمِهِ دَمَهُ.
السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَوَّلَ الشُّهَدَاءِ وَ إِمَامَ السُّعَدَاءِ.
السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مُسْلِمُ ، يَا مَنْ أَسْلَمَ نَفْسَهُ، وَ سَكَنَ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ رَمْسَهُ ، وَ أَخْمَدَ حِسَّهُ.
السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ السَّادَةِ الْأَبْرَارِ ، وَ يَا ابْنَ أَخِي جَعْفَرٍ الطَّيَّارِ، وَ ابْنَ أَخِي عَلِيٍّ الْفَارِسِ الْكَرَّارِ الضَّارِبِ بِذِي الْفَقَارِ، السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ.
يَا مَنْ أَرْضَى بِفِعَالِهِ مُحَمَّدَ الْمُخْتَارُ وَ الْمَلِكَ الْجَبَّارُ.
السَّلَامُ عَلَيْكَ ، لَقَدْ صَبَرْتَ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ.
السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَحِيداً غَرِيباً عَنْ أَهْلِهِ بَيْنَ الْأَعْدَاءِ بِلَا نَاصِرٍ وَ لَا مُجِيبٍ.
أَشْهَدُ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ ، أَنَّكَ جَاهَدْتَ وَ صَبَرْتَ وَ خَاصَمْتَ أَعْدَاءَ اللَّهِ عَلَى طَاعَتِهِ وَ طَاعَةِ نَبِيِّهِ وَ وَصِيِّهِ وَ وَلِيِّهِ ، فَمَضَيْتَ شَهِيداً وَ تَوَلَّيْتَ حَمِيداً ، إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ.
اللَّهُمَّ احْشُرْنِي مَعَهُ وَ مَعَ أَبِيهِ وَ عُمُومَتِهِ وَ بَنِيهِمْ، وَ لَا تَحْرِمْنِي فِي بَقِيَّةِ عُمُرِي زِيَارَتَهُ.
پس ضریح مسلم را ببوس و نماز زیارت بخوان و ثواب آن را به وی تقدیم کن و با وی وداع کن و برو. (مصباح الزائر، ص 103/ بحارالأنوار، ج100، ص428)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
💎🗣 پاداش زیارت حضرت سیّدالشّهدا علیه السلام در روز عرفه
1) عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: مَنْ أَتَى قَبْرَ الْحُسَيْنِ علیه السلام يَوْمَ عَرَفَةَ عَارِفاً بِحَقِّهِ، كَتَبَ اللَّهُ لَهُ أَلْفَ حَجَّةٍ وَ أَلْفَ عُمْرَةٍ مَبْرُورَاتٍ مُتَقَبَّلَاتٍ وَ أَلْفَ غَزْوَةٍ مَعَ نَبِيٍّ مُرْسَلٍ أَوْ إِمَامٍ عَادِلٍ. (مصباح کفعمی، ص501)
حضرت صادق علیه السلام فرمود: هرکس در روز عرفه، در حالی که به حقّ حسین بن علی عارف است، به نزد قبرش آید، خداوند برای او پاداش هزار حجّ و هزار عمره نیکو(صحیح) و پذیرفته شده، و پاداش هزار جهاد در ركاب پيامبرى مرسل يا پيشوايى عادل می نویسد.
2) عَنْ يُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَنْ زَارَ قَبْرَ الْحُسَيْنِ علیه السلام يَوْمَ عَرَفَةَ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ أَلْفَ أَلْفِ حَجَّةٍ مَعَ الْقَائِمِ، وَ أَلْفَ أَلْفِ عُمْرَةٍ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله، وَ عِتْقَ أَلْفِ أَلْفِ نَسَمَةٍ، وَ حُمْلَانَ أَلْفِ أَلْفِ فَرَسٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، وَ سَمَّاهُ اللَّهُ: عَبْدِيَ الصِّدِّيقَ آمَنَ بِوَعْدِي، وَ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ: فُلَانٌ صِدِّيقٌ زَكَّاهُ اللَّهُ مِنْ فَوْقِ عَرْشِهِ، وَ سُمِّيَ فِي الْأَرْضِ كَرُوبِيّاً. (بحارالأنوار، ج101، ص88 به نقل از کامل الزیارات)
حضرت صادق علیه السلام فرمود: هرکس روز عرفه قبر حسین بن علی علیه السلام را زیارت کند، خداوند یک میلیون حجّ در رکاب حضرت قائم علیه السلام، یک میلیون عمره در رکاب رسول خدا صلّی الله علیه و آله، آزاد سازی یک میلیون برده، و گسیل داشتن یک میلیون اسب (برای جهاد) در راه خدا برای او می نویسد ؛ و از این فرد این گونه یاد می کند: بنده بسیار راستگوی من به وعده ام ایمان آورد ؛ و فرشتگان نیز می گویند: فلانی بسیار راستگوست، خداوند از بالای عرش او را ستود ؛ و در زمین او را در زمره کروبیان(یعنی ملائکه مقرّب الهی) می شمرند.
3) عَنْ بَشِيرٍ الدَّهَّانِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ هُوَ نَازِلٌ بِالْحَيْرَةِ وَ عِنْدَهُ جَمَاعَةٌ مِنَ الشِّيعَةِ، فَأَقْبَلَ إِلَيَّ بِوَجْهِهِ فَقَالَ: يَا بَشِيرُ، أَ حَجَجْتَ الْعَامَ؟ قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ لَا، وَ لَكِنِّي قَدْ عَرَّفْتُ بِالْقَبْرِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ علیه السلام. فَقَالَ: يَا بَشِيرُ، وَ اللَّهِ مَا فَاتَكَ شَيْءٌ مِمَّا كَانَ لِأَصْحَابِ مَكَّةَ بِمَكَّةَ. قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ، فِيهِ عَرَفَاتٌ فَسِّرْهُ لِي. فَقَالَ: يَا بَشِيرُ، إِنَّ الرَّجُلَ مِنْكُمْ لَيَغْتَسِلُ عَلَى شَاطِئِ الْفُرَاتِ ثُمَّ يَأْتِي قَبْرَ الْحُسَيْنِ علیه السلام عَارِفاً بِحَقِّهِ، فَيُعْطِيهِ اللَّهُ بِكُلِّ قَدَمٍ يَرْفَعُهَا أَوْ يَضَعُهَا مِائَةَ حَجَّةٍ مَقْبُولَةٍ وَ مِائَةَ عُمْرَةٍ مَبْرُورَةٍ وَ مِائَةَ غَزْوَةٍ مَعَ نَبِيٍّ مُرْسَلٍ إِلَى أَعْدَى عَدُوٍّ لَهُ ؛ يَا بَشِيرُ، اسْمَعْ وَ أَبْلِغْ مَنِ احْتَمَلَ قَلْبُهُ: مَنْ زَارَ قَبْرَ الْحُسَيْنِ علیه السلام يَوْمَ عَرَفَةَ كَانَ كَمَنْ زَارَ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِي عَرْشِهِ. (بحارالأنوار،ج101، ص87 به نقل از کامل الزیارات)
بشير دهّان، گفت: هنگامی که حضرت صادق علیه السلام به حیره آمدند، در حالی که جماعتی از شیعه نزد ایشان بود، حضرتش رو به من نمود و فرمود: ای بشیر، امسال به حجّ رفتى؟ عرض كردم: فدايت شوم، خير، ولى در روز عرفه در کنار قبر حسين بن على عليه السّلام بودم. حضرت فرمود: اى بشير، به خدا قسم، اجر و ثوابی که براى اصحاب مكّه (حاجى ها) در مكّه مى باشد از دست نداده ای. عرض كردم: فدایت شوم، يعنى ثواب من در اين عمل، اجر و ثواب وقوف در عرفات می باشد؟ براي من توضیح بفرمایید. حضرت فرمود: اى بشير، اگر فردی از شما در كنار فرات غسل نماید و سپس به زيارت قبر حسین بن علی عليه السّلام برود در حالى كه به حق آن حضرت عارف است، خداوند به ازای هر قدمى كه از زمين بلند مى كند یا بر زمين مى نهد، به وی اجر صد حجّ مقبول و صد عمره نیکو(صحیح)، و اجر صد جهاد در رکاب پیامبری مرسل که با دشمن ترین دشمنان رسول خدا انجام شده باشد، عطا می کند. اى بشير، بشنو و به كسانى كه قلبشان ظرفيّت پذيرش آن را دارند برسان و بگو: كسى كه قبر حسين بن علی عليه السّلام را در روز عرفه زيارت كند، مانند كسى است كه خداوند متعال را در عرش خود زيارت کرده باشد.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
9 ذی الحجّه
1 ـ روز عرفه
در شب و روز عرفه (1) زیارت امام حسین علیه السلام مستحب است، چه اینکه خداوند ابتدا به زوّار امام حسین علیه السّلام نظر می کند زیرا همه حلال زاده اند، و بعد به زوّار با معرفت خویش در عرفات نظر می کند. (2)
📚 منابع :
1. مصباح المتهجد : ص 658. و ... .
2. کامل الزیارات : ص 317. و ... .
9 ذی الحجّه
2 ـ شهادت حضرت مسلم و هانی رحمة الله علیهما
در این روز در سال 60 هـ محمّد بن کثیر و پسرش در کوفه به جرم مهمانداری و طرفداری از مسلم بن عقیل علیه السّلام به شهادت رسیدند.
در شب عرفه جناب مسلم بن عقیل علیه السّلام به منزل طوعه رفتند. در روز عرفه سال 60 هـ که چهارشنبه بود جناب مسلم بن عقیل و هانی بن عروه را در کوفه شهید کردند. (3)
← خاندان حضرت مسلم علیه السّلام
نام مبارکش مسلم و پدرش عقیل، و مادرش عَلِیّه، و همسر آن حضرت رقیّه دختر امیر المؤمنین علیه السّلام است. (4)
پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود :
«چشم مؤمنان بر او گریان است، و ملائکه مقرّب الهی بر او درود می فرستند».
سپس رسول خدا صلّی الله علیه و آله گریست تا اینکه اشک های چشم حضرت بر سینه ی مبارکش ریخت، و فرمود :
به خدا شکایت می کنم از آنچه عترتم بعد از من می بینند. (5)
امام حسین علیه السّلام هنگامی که آن حضرت را به سوی کوفه فرستادند، در قسمتی از نامه به اهل کوفه چنین فرمودند :
«برادرم و پسر عمویم و فرد مورد اطمینان از اهل بیتم را نزد شما فرستادم».
هنگامی که امام حسین علیه السّلام خبر شهادت آن حضرت و هانی را شنید، چند بار فرمود :
«انا لله و انا الیه راجعون».
سپس فرمود :
«خیری در زندگی بعد از آنها نیست».
از جمله وصایای آن حضرت به ابن سعد این بود که کسی را به نزد امام حسین علیه السّلام بفرستد که آن حضرت به سوی کوفه نیاید.
← شهادت و دفن بدن حضرت مسلم علیه السلام
در غربت و مظلومیّت آن حضرت همین بس که از پشت بام ها دسته های نی را آتش می زدند و بر سر آن حضرت می ریختند. همچنین زمانی که چشم ابن زیاد بر آن حضرت افتاد، زبان به جسارت امیر المؤمنین و امام حسین علیهما السّلام و عقیل گشود.
در بالای دار الإماره با لب تشنه سر از بدن نازنیش جدا کردند و بدنش را از بالای قصر به پائین انداختند.
بعد از شهادت ریسمان به پای مبارکش بسته و در میان بازار کوفه می کشیدند.
سپس بدن مبارکش را به دار زده و سر مطهّرش را به دمشق فرستادند.
در دفن بدن مطهّر دو نظر است :
یکی اینکه جمعی از قبیله ی هانی آمدند و بدنهای مطهّر مسلم بن عقیل و هانی را دفن کردند. (6)
دیگر اینکه نیمه شب زوجه ی میثم تمّار به همراهی چند نفر از جمله همسر هانی بن عروه، بدن ها را در کنار مسجد اعظم کوفه دفن کردند. (7)
← هانی بن عروه
اما جناب هانی که پدرش عروه است، از اصحاب پیامبر صلّی الله علیه و آله و از بزرگان و خواص شیعه و مخلصین در محبّت امیر المؤمنین علیه السّلام بود، و در جنگهای صفّین، جمل و نهروان در خدمت آن حضرت بود. (8)
جنابِ هانی بزرگِ طایفه مِذحَج بود و در قبیله خود دارای نفوذ فراوانی بود. هنگامی که اهل کوفه عهد و پیمان خود را شکستند و بی وفائی خود را نسبت به اهل بیت علیهم السّلام و مسلم بن عقیل ثابت کردند، جناب هانی بن عروه آن حضرت را پناه داد.
پس از آن محمّد بن اشعث خبیث جناب هانی و عدّه ای از شیعیان را دستگیر کرد.
بعد از شهادت مسلم بن عقیل علیه السلام و شکستن سر و بینی جناب هانی توسّط ابن زیاد ملعون، آن خبیث دستور داد سر جناب هانی را در بازار گوسفند فروشان از بدنش جدا کردند و با طنابی که به پای آن بزرگوار بسته بودند همراه با بدن جناب مسلم بن عقیل علیه السّلام در بازار کوفه روی زمین کشیدند و سپس به دار زدند، و سپس بدن هانی همراه با بدن مسلم دفن شد.
📚 منابع :
3. ارشاد : ج 2، ص 66. و ... .
4. مراقد المعارف : ج 2، ص 307، 316. و ... .
5. امالی صدوق : ص 191. و ... .
6. مراقد المعارف : ج 2، ص 318. فرسان الهیجاء : ج 2، ص 102.
7. وسیلة الدارین فی انصار الحسین علیه السلام : ص 209 _ 208.
8. مراقد المعارف : ج 2، ص 318، 359، 361. و ...