eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
6.6هزار ویدیو
636 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
😡 خداوند از نام حمیرا بدش می آید عَنْ يَعْقُوبَ السَّرَّاجِ قَالَ:‏ دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِاللَّهِ علیه السلام وَ هُوَ وَاقِفٌ عَلَى رَأْسِ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى وَ هُوَ فِي الْمَهْدِ، فَجَعَلَ يُسَارُّهُ طَوِيلًا. فَجَلَسْتُ حَتَّى فَرَغَ فَقُمْتُ إِلَيْهِ فَقَالَ: ادْنُ إِلَى مَوْلَاكَ فَسَلِّمْ عَلَيْهِ، فَدَنَوْتُ فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ، فَرَدَّ عَلَيَّ بِلِسَانٍ فَصِيحٍ، ثُمَّ قَالَ لِي: اذْهَبْ فَغَيِّرِ اسْمَ ابْنَتِكَ الَّتِي سَمَّيْتَهَا أَمْسِ، فَإِنَّهُ اسْمٌ يُبْغِضُهُ اللَّهُ، وَ كَانَتْ وُلِدَتْ لِي بِنْتٌ وَ سَمَّيْتُهَا بِالْحُمَيْرَاءِ. فَقَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ علیه السلام: انْتَهِ إِلَى أَمْرِهِ تَرْشُدْ، فَغَيَّرْتُ اسْمَهَا. (بحار الأنوار، ج‏48، ص19 به نقل از اعلام الوری) يعقوب سراج گفت: خدمت حضرت صادق علیه السلام رسيدم. او بالاى سر فرزندش ابی الحسن موسى علیه السلام بود كه در گهواره قرار داشت و با او مدتى طولانى سرگوشى صحبت مي كرد. نشستم تا صحبتش تمام شد، پس از جاى خود حركت كرده جلو رفتم‏. فرمود: برو پيش آقايت و بر او سلام كن. نزديك شده سلام كردم. با زبان فصيح جواب سلامم را داد و سپس فرمود: برو اسم دخترت را كه ديروز گذاشتى تغيير ده، زیرا خدا به این اسم بغض می ورزد. (ماجرا این بود که) دخترى برايم متولد شده بود كه او را حميراء ناميده بودم. حضرت صادق فرمود: برو دستور مولايت را انجام بده تا هدایت و رهنمون شوى. پس اسم دخترم را تغيير دادم. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
* 💞﷽💞 ‍ 22 ✍ -اره،توروخدا یادم نیار! امروز به اندازه کافی قشنگ بوده سپیده که قیافه راحله را دید خنده اش گرفت. خوشبختانه آن روز صفایی عجله داشت برای همین فقط توانست درس را بدهد و برود. از کلاس که بیرون آمدند سپیده سقلمه ای به راحله زد: - شانست خوبه ها! حالا اگه ما بودیم دو ساعتم اضافه میموند تا از همهههه بپرسه، وضعه داریم?ایششش راحله خندید: -ناهار رو اینحا بخوریم یا بریم ارم? سپیده نالید: -اووو،ارم? کی حوصله داره اون همه راه بره و اون همه پله رو بره بالا? دو زار غذا بهمون میدن همش صرف رفت و آمد میشه! همین حا میخوریم دیگه! راحله که سعی داشت چادرش را بگیرد تا باد نبردش گفت: -بعد اسم ما شیرازیا بد در رفته! باشه دیگه اینقد ناله و زاری نداره ک. از خیابان گذشتند تا وارد دانشکده شماره 3 شوند که سلف داشت. راحله به شوخی گفت: -این همه راه اومدی خسته نشدی? سپیده پیامی را که نوشته بود ارسال کرد،گوشی اش را در کیفش گذاشت و به شوخی گفت: -نمیدونم چرا سلف رو همون طرف نساختن که ادم راحت باشه! دم اتاقک کوچک فروش ژتون ایستادند. بالخره ژتون را گرفتند و راهی سلف شدند. وقتی غذایشان را گرفتند سپیده پرسید: -کلاس عصر رو میای? راحله کمی از خورشتش را روی پلو ریخت: -اره،چرا نیام? - گفتم شاید میخوای بری معذرت خواهی! راحله که قاشق را به دهانش نزدیک کرده بود لحظه ای به سپیده خیره ماند، بعد قاشق ش را پایین آورد و رفت توی فکر. سپیده دهانش را پر کرد: -ولش کن،مهم نیست راحله نگاهش کرد. کاش او هم میتوانست اینقد بی خیال باشد. بالخره سپیده غذایش را تمام کرد. راحله هم چند لقمه ای خورد و بقیه غذایش را سپیده همچون غنیمتی جنگی ک گیر قحطی زده ای می آید قورت داد و گفت: -این دکتر پارسا هر بدی داشت خوبی ش این بود که غذای تو به من رسید. ...
* 💞﷽💞 ‍ راحله خندید. سپیده دختری تپل با مصرف غذای بالا بود. هروقت راحله میل نداشت، روزه بود یا به هر دلیل دیگه ای -مثل امروز- غذایش را نیمخورد روز جشن سپیده بود. برای یک ادم پرخور چه چیزی بهتر از یک پرس غذای اضافه? و سپیده اعتقاد راسخی داشت به ضرب المثل معروف "مفت باشه، کوفت باشه". برای همین حتی غذای سلف با وجود کیفیت نه چندان مطلوبش غنیمتی مناسب بود. تنها زمانی که سپیده رغبت چندانی به غذا نشان نداده بود اوایل ورودش به خوابگاه بود که از دستپخت مادرش جدا مانده بود. البته این واقعه عجیب، تنها چند روزی بیشتر طول نکشید بود و سپیده به راحتی غذای سلف را جایگزین کرده بود. این همه اشتهای سپیده برای راحله تعجب آور بود و چون می ترسید علت ان بیماری تیرویید یا بیماری دیگری باشد، سپیده را مجبور کرده بود یک چک آپ کامل برود و نهایتا به این نتیجه رسیدند ک مشکلی وجود ندارد و مساله تنها علاقه بیش از حد سپیده به خوراکی بود و نه چیز دیگر. هرچند خیال راحله کمی راحت شده بود اما نگرانی اش بابت چاق شدن سپیده همچنان ادامه داشت! و وقتی این قضیه را به سپیده گفته بود سپیده با بی خیالی شانه ای بالا انداخته بود و در حالیکه به پیشانی اش اشاره میکرد گفته بود: -پیشونی، منو کجا میشونی! اینجات سفید باشه خواهر..خدا کنه ادم شانس داشته باشه و راحله از این بی خیالی خندیده بود. با این اوصاف آن روز سپیده، بیشتر از هرکسی از دکتر پارسا متشکر بود. بالخره سپیده از ظرف غذا دل کند و به طرف ایستگاه اتوبوس های دانشگاه راه افتادند و به اصرار سپیده که مثل یک سینی سلف سیار شده بود، به جای پایین و بالا رفتن از پله های زیر گذر، از خیابان گذشتند. تا آمدن اتوبوس چند دقیقه ای مانده بود. سپیده لبه دیوار کوتاه دانشکده نشست و به نرده ها تکیه داد. راحله هم مقابلش ایستاد تا سپیده بتواند مقنعه اش را درست کند. درگیری همیشگی سپیده یا مقنعه و کش چادرش یکی دیگر از معضلات بود. از آنجایی مه سپیده عادت نداشت کش چادرش را سفت ببندد، چادرش چندان مرتب روی سرش نمی ایستاد و بنابراین هرچند وقت یکبار میبایست مقنعه و چادرش را مرتب کند که در این مواقع هرکس همراهش بود بایستی نقش حایل بین او و مردم را بازی می کرد و خب طبیعتا این نقش بیشتر به راحله واگذار میشد و ب نوعی جزو وظایف روزانه اش شده بود. بالخره سرویس آمد و با دعاهای سپیده صندلی خالی ماند تا بتواند خودش را روی آن جا بدهد. در طول مسیر تا رسیدن به تپه خوابگاه، که دانشجو ها مختصرا به آن تپه می گفتند، راحله ساکت بود. قبل از اینکه از پله ها پایین بروند راحله کنار پله ها ایستاد و به شهر شیراز که زیر پایشان جا خوش کرده بود خیره شد. او عاشق دیدن شهر از ارتفاع بالا بود. برای همین همیشه چند دقیقه ای اینجا می ایستاد تا این منظره را نگاه کند. سپیده که هنوز سنگینی غذا اذیتش میکرد گفت: -سیر ویو شدین?بریم? راحله که دیدن این منظره او را از درگیری ذهنی خارج کرده بود با لحنی که نشان میداد در عوالم دیگری سیر میکند با صدایی آرام گفت: -همیشه یه احساسی بهم میگه اینجا نمی مونم!البته شاید برای من بد نباشه چون این شهر رو زیاد دوست ندارم! سپیده نگاهی به راحله کرد: -همه عشقشونه بیان شیراز زندگی کنن اونوقت تو اینجارو دوست نداری? راحله لبخندی زد: -خب سلیقه ست دیگه بعد دوباره به طرف شهر چرخید و گفت: -نه اینجا دنیا اومدم، نه اینجا میمیرم! ...
* 💞﷽💞 ‍ سپیده غر زد: -بیا بریم،بیا بریم که الان مغزم اصلا گنجایش موارد فلسفی رو نداره! و دست راحله را گرفت و کشید تا از پله ها پایین بروند. سر کلاس که نشستند، سپیده سرش را روی دسته صندلی گذاشت و صورتش را به سمت راحله چرخاند و گفت: -میدونی الان چی جواب میده? اینکه استاد نیاد! میرم خوابگاه یه چرت حسابی میزنم! -چقد تو تنبلی دختر متاسفانه با وجود همه خوش شانسی سپیده استاد سر وقت آمد،حتی چند دقیقه ای زودتر: -می خواست بذاره حرف من تموم بشه. هنوز یک هم نشده! سپیده دختری مهربان، بی غل و غش و دوست داشتنی بود و از آنجا که هیچ کس بی عیب نیست، او نیز عیب های خودش را داشت که یکی ش همین غر زدن های گاه و بیگاه بود. وقتی روی دنده غر زدن می افتاد فقط می بایست صبر کرد تا دیگ غر غرش خالی شود. برای همین راحله چیزی نگفت! بالاخره کلاس تمام شد و سپیده هرچه سریعتر خودش را به خوابگاه رساند. البته ایستگاه اتوبوس ها تا خوابگاه شماره ده مقداری پیاده روی آن هم سربالایی داشت که برای سپیده، یک فاجعه محسوب میشد اما امید رسیدن به رختخواب کمکش کرد تا این مسیر را طی کند. وقتی از سپیده جدا شد، توانست کمی ذهنش را جمع و جور کند. از دانشگاه تا فلکه دانشجو را پیاده رفت. پیاده روی کمکش میکرد تا راه حلی برای خرابکاری اش پیدا کند. زیر پل هوایی ایستاد تا تاکسی بگیرد: -قصر الدشت از میدان قصر الدشت تا انتهای کوچه گلخون را نیز پیاده روی کرد ولی تنها چیزی که به ذهنش رسید این بود که باید از کسی کمک بگیرد. حل کردن این دو راهی کار ساده ای نبود. از یک طرف عذاب وجدان آرامش نمیگذاشت و از طرف دیگر احساس میکرد اگر تن به این معذرت خواهی بدهد غرورش را زیر پا گذاشته و به قول سپیده خیلی خوش ب حال پارسا خواهد شد. باید با یکی مشورت میکرد. اما چه کسی? احساس کرد این بار برخلاف همیشه پدرش بهتر می تواند کمکش کند. هرچه باشد طرف حسابش یک مرد بود برای همین، پدر بهتر میتوانست راجع به عکس العمل یک مرد در این موارد نظر بدهد. وقتی به این نتیحه رسید کمی ارام شد. حالا فقط باید تا آمدن پدر صبر میکرد... ...
4_5922293755498465809.mp3
6.51M
🔳 (ع) 🌴امان که مشک تهی آبروی من را ریخت 🌴من از خجالت لبهای تشنه آب شدم 🎤 👌بسیار دلنشین
25 رجب 1 ـ ﺷﻬﺎﺩﺕ حضرت ﻣﻮﺳﻰ ﺑﻦ ﺟﻌﻔﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎم
25 رجب 1 ـ ﺷﻬﺎﺩﺕ حضرت ﻣﻮﺳﻰ ﺑﻦ ﺟﻌﻔﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 183 هـ ﺑﻨﺎﺑﺮ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﻮﺳﻰ ﺑﻦ ﺟﻌﻔﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ، ﺩﺭ ﺣﺒﺲ ﺳﻨﺪﻯ ﺑﻦ ﺷﺎهک ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭﺳﻴﺪﻧﺪ. (1) ﻫﺎﺭﻭﻥ ﻣﻠﻌﻮﻥ ﺑﻪ ﻇﺎﻫﺮ ﺑﺮﺍﻯ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻭ ﺩﺭ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺑﺮﺍﻯ ﺩﺳﺘﮕﻴﺮ ﻧﻤﻮﺩﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻮﺳﻰ ﺑﻦ ﺟﻌﻔﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻥ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺯ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﺑﻪ ﺑﻐﺪﺍﺩ ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﺍﻟﻨﺒﻰ ﺻﻠّﻰ الله ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺁﻣﺪ. (2) ← ﺧﻠﻔﺎﻯ ﻇﺎﻟﻢ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ 20 ﺳﺎﻝ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﺑﻪ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﺷﺪ ﻭ ﻣﺪّﺕ 35 ﺳﺎﻝ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ. ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﺪّﺕ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻌﻔﺮ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻣﻘﺪﺍﺭﻯ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﺑﺎ ﺍﺑﻮ ﺟﻌﻔﺮ ﻣﻨﺼﻮﺭ دوانقی ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﻭ ﻣﺘﻌﺮّﺽ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻧﺸﺪ. بعد ﺍﺯ ﻣﻨﺼﻮﺭ، ﻗﺮﻳﺐ ﺑﻪ ﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﺍﻳّﺎﻡ ﺧﻠﺎﻓﺖ ﻣﻬﺪﻯ ﺑﻮﺩ. ﺍﻭ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﺮﺍﻕ ﻃﻠﺒﻴﺪ ﻭ ﺣﺒﺲ ﻛﺮﺩ. ﺷﺒﻰ ﺃﻣﻴﺮ ﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﻓَﻬَﻞ ﻋَﺴَﻴﺘُﻢ ﺍِﻥ ﺗَﻮَﻟَّﻴﺘُﻢ ﺃﻥ ﺗُﻔﺴِﺪﻭُﺍ ﻓِﻰ ﺍلأﺭﺽِ ﻭ ﺗُﻘَﻄِّﻌُﻮﺍ أﺭﺣﺎﻣَﻜُﻢ (3) ﻭﻗﺘﻰ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﻣُﺮﺍﺩ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﻭ ﻣﻮﺳﻰ ﺑﻦ ﺟﻌﻔﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺁﺯﺍﺩ ﻛﺮﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﻬﺪﻯ، ﭘﺴﺮﺵ ﻫﺎﺩﻯ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﻣﺤﺒﻮﺱ ﻛﻨﺪ ﻭﻟﻰ ﺍﺟﻞ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻬﻠﺖ ﻧﺪﺍد، ﭼﻪ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻛﻤﺘﺮ ﺍﺯ یک ﺳﺎﻝ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺧﻠﺎﻓﺖ ﻧﻜﺮﺩ. ﺧﻠﺎﻓﺖ ﺑﻪ ﻫﺎﺭﻭﻥ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﺍﻧﻰ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺩﻳﮕﺮ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ، ﺗﺎ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ﭼﻬﺎﺭﺩﻫﻢ ﺧﻠﺎﻓﺘﺶ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺳﻦ 55 ﺳﺎﻟﮕﻰ ﺑﻪ ﺯﻫﺮ ﺟﻔﺎ ﺷﻬﻴﺪ ﻛﺮﺩ. (4) ← ﻏﺴﻞ ﻭ ﺗﺪﻓﻴﻦ ﺣﻀﺮﺕ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺪﻥ ﺷﺮﻳﻒ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﻃﺒﻖ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻫﺎﺭﻭﻥ ﺑﺎ ﺟﺎﻣﻪ ﻫﺎﻯ ﻛﻬﻨﻪ، ﺟﻬﺖ ﺍﻫﺎﻧﺖ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ، ﺭﻭﻯ ﻧﺮﺩﺑﺎﻧﻰ ﮔﺬﺍﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﺣﻤّﺎﻝ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﻭ ﻛﺴﻰ ﺟﻠﻮﻯ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺻﺪﺍ ﻣﻰ ﺯﺩ : «هذا امامُ الرّافضة» : «ﺍﻳﻦ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍﻓﻀﻴﺎﻥ ﺍﺳﺖ». اﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻗﺒﻠﺎً ﻣﺘﻮّﺟﻪ ﻏﺴﻞ ﻭ ﻛﻔﻦ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﺳﭙﺲ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ گُل ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻣﺤﻞ ﻓﻌﻠﻰ ﺣﺮﻡ ﻣﻄﻬّﺮ، ﺑﺪﻥ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺩﻓﻦ ﻛﺮﺩﻧﺪ. (5) ﺗﻌﺪﺍﺩ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ 37 ﻧﻔﺮﻧﺪ. (6) ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺭ 5 (7) ﻳﺎ 6 (8) یا 24 (9) ﺭﺟﺐ ﻧﻴﺰ ﺫﻛﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. 📚 منابع : 1. ﺍﻋﻠﺎﻡ ﺍﻟﻮﺭﻯ : ﺝ 2، ﺹ 6. و ... . 2. ﻛﺎﻓﻰ : ﺝ 1، ﺹ 476. و ... . 3. ﺳﻮﺭﻩ ﻣﺤﻤّﺪ ﺻﻠّﻰ الله ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ : ﺁﻳﻪ 22. 4. ﻗﻠﺎﺋﺪ ﺍﻟﻨﺤﻮﺭ : ﺝ ﺭﺟﺐ، ص 34 _ 33. 5. عیون اخبار الرضا علیه السلام : ج 2، ص 85، 93، 98 _ 96. و ... . 6. إﺭﺷﺎﺩ : ﺝ 2، ﺹ 244. و ... . 7. ﻣﻨﺎﻗﺐ آل ابی طالب علیهم السلام : ج 4، ص 349. و ... . 8. ﻛﺎﻓﻰ : ﺝ 2، ﺹ 749. و ... . 9. ﻣﻨﺎﻗﺐ آل ابی طالب علیهم السلام : ج 4، ص 349. و ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✴️ یکشنبه 👈 8 اسفند/حوت 1400 👈 25 رجب 1443👈27 فوریه 2022 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی. 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🏴 شهادت باب الحوائج الی الله حضرت امام موسی بن جعفر علیهما السلام " 183 هجری". 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 ⭐️ احکام دینی و اسلامی. 📛صدقه صبحگاهی فراموش نشود. 📛 امروز برای امور زیر مناسب نیست: 📛مسافرت. 📛و قسم خوردن خوب نیست و خصوصا قسم دروغ زود جزایش داده خواهد شد. 👼 زایمان خوب و نوزاد نجیب و روزی دار و دانا و دانشمند و عالم شود.ان شاءالله 🚘 مسافرت : مسافرت خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. 🔭 احکام نجوم. 🌓 امروز: قمر در برج جدی است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است: ✳️ امور زراعی و کشاورزی. ✳️ از شیر گرفتن کودک. ✳️ برداشت محصولات زراعی. ✳️ قرض و وام دادن و گرفتن. ✳️ شکار و صید و دام گذاری. ✳️ و عمل جراحی خوب است. 📛 ولی ازدواج. 📛 و دیدار روسا خوب نیست. 💑 مباشرت و مجامعت مباشرت امشب (شب دوشنبه)،فرزند چنین شبی حافظ قرآن شود.ان شاءالله. ⚫️ طبق روایات ، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، خوب است. 💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن یا #زالو انداختن در این روز، از ماه قمری، موجب صفای خاطر می شود. 😴😴تعبیر خواب خوابی که شب " دوشنبه " دیده شود طبق آیه ی 26 سوره مبارکه " شعراء" است. قال ربکم و رب آبائکم الاولین... و چنین استفاده میشود که فرد بسیار خوب و عاقلی در مقام نصیحت و موعظه آن شخص در آید تا خواب بیننده به جواب سوال برسد و بر خصم خود غالب گردد و شاد شود.ان شاءالله. و به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید. 💅 ناخن گرفتن یکشنبه برای ، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد. 👕👚 دوخت و دوز یکشنبه برای بریدن و دوختن روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌( این حکم شامل خرید لباس نیست) ✴️️ وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. ❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد . 💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸
هدایت شده از حرم
✅امام صادق علیه السلام درباره فرمودند: 🌸«هر کس با این دعای چهل صبح به سوی خدا دعا کند از یاوران قائم ما خواهد بود و اگر بمیرد خداوند او را از قبرش به سوی حضرت قائم عج خارج خواهد ساخت و حتی در مقابل هر کلمه ای هزار حسنه به او می دهد و هزار گناه از او محو می کند». 📚 بحار الانوار، جلد 83، ص284، حدیث 47 به نقل از کتاب امام مهدی عج،تنظیم:اکبر اسد علیزاده •┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•
هدایت شده از حرم
3_453884580403872619.mp3
1.82M
 کجایى ...؟؟  اى همیشه پیدا از پس ابرهاى غیبت! 🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
هدایت شده از حرم
4_468051916576786804.mp3
4.02M
🎧 با صدای استاد فرهمند 🎁 به سفارش آقا صاحب الزمان (عج) و با نیت تعجیل در امر فرج ایشان هر روز یڪ زیارت عاشورا بخوانیم.
خدایا🙏 در روز شهادت جانسوز حضرت امام موسی کاظم علیه السلام 🖤 مارا به اعمال صالحه راهنمایی بفرما🙏 و حاجتها و آرزوهایمان را بر آورده بفرما🙏 ای آگاه به راز دلها🙏 آمیـــن یا اَرْحَمَ الرّاحِمین 🙏 ای مهربان ترین مهربانان 🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿رشتہ‌ے پشٺ این در بستہ شد رزق ما ازسفره‌ے بستہ شد 🌿تا خبرآمد غروب ازخانہ بیرون مے‌زند باهجوم سائلان از معبر بستہ شد 🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ الهی بحق🌼🍃 این روز عزیز🌼🍃 و بحق باب المراد 🌼🍃 به همه مراد دلتون برسید🌼🍃 و تمامی حاجاتتون🌼🍃 برآورده به خیر بشه🌼🙏🌼 الهی باب الحوائج🌼🍃 موسی بن جعفر💚 پای حاجاتتون🌼🍃 مهر استجابت بزنه✍ و بهترینها براتون 🌼🍃 رقم بخوره🌼🍃 الهی آمین 🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5825615763947391799.mp3
7.54M
🌑 باب الحوائج موسی بن جعفر علیه السلام- مرحوم حاج حسن جمالی ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
15.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان علیّ بن یقطین- مرحوم حجةالاسلام شیخ محمدباقر علم الهدی ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
21.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دفع بلا با توسل به حضرت موسی بن جعفر علیه السلام- حجةالاسلام اسکندری ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
34.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ نماهنگ " سفره موسی بن جعفر ؛ امام کاظم علیه السلام" محمدحسین پویانفر و صابر خراسانی
* 💞﷽💞 ‍ : خیر خواهی شیطان راحله نگاهی زیر چشمی به پدرش انداخت. پدر هیچ وقت اهل سرزنش کردن نبود اما سکوت سنگینش بدتر و گویاتر از هر داد و قالی بود. پدر دستی به صورتش کشید و در حالیکه با دست دیگرش تسبیح را می چرخاند گفت: -خودت چی فکر میکنی? -نمیدونم! گفتم شاید شما کمکی بکنین -پس هرچی بگم قبوله? راحله سرش را بلند کرد. این اخطار به معنای این بود که پدر میخواست همان چیزی را بگوید که راحله از آن میترسید. پدر در چشمان راحله خیره شد و خیلی کوتاه گفت: -باید بری معذرت بخوای راحله مثل لاستیکی که پنچر میشود در خودش فرو رفت. هرچند قبلا خودش فکر میکرد تنها راه حل همین است اما امیدوار بود که شاید پدر راه دیگری را پیش پایش بگذارد. با این دستور کوتاه و قاطع، اندک امیدش بر باد رفت. - حدس میزدم باید اینکارو بکنم اما تنها چیزی که مانع میشد بخاطر اون قضیه قبلی بود. توهینی که اون روز سر کلاس به آدم مذهبی ها کرد باعث شد مردد بشم. اگر این کار رو بکنم اون حرفش رو تایید نکردم? پدر که به نقطه نا معلومی خیره شده بود گفت: -قبل از اینکه این کارو بکنی باید فکر اینجاش رو میکردی... یه بچه مذهبی قبل اینکه کاری بکنه فکر میکنه ک بعدش نخواد معذرت خواهی کنه... مذهبی بودن که فقط ب ریش و چادر و نماز نیست. مهم ترین نمود یه بچه مذهبی توی اخلاقشه راحله از شرم سرخ شد. حق با پدرش بود. او بی توجه به عواقب کارش حرکتی سبکسرانه کرده بود و حالا باید بهای آن را میپرداخت. پدر که میدانست راحله به اندازه کافی از عملش شرمنده شده است ادامه داد: -با این وجود این معذرت خواهی ربطی به اون قضیه نداره! مطمئنم که اون هم تفاوت این دو تا مساله رو میفهمه! راحله با سر تایید کرد و زیر لب گفت: -امیدوارم آن شب راحله نتوانست خواب راحتی داشته باشد. معصومه که از تشنگی بیدار شده بود وقتی دید خواهرش هنوز بیدار است پرسید: -چرا بیداری?جاییت درد میکنه? - نه چیزی نیست ابجی..تو بخواب معصومه که خواب الود بود و توان کنجکاوی نداشت با کمال میل این پیشنهاد را پذیرفت، لیوان اب را سرکشید و خوابید. روز بعد سپیده متوجه نگرانی راحله شد. در وهله اول راحله جواب قانع کننده ای به سپیده نداد اما از آنجا که سپیده مثل معصومه خواب الود نبود و از طرفی غلظت کنجکاوی اش چندین برابر معصومه بود تا از ته و توی ماجرا سر در نیاورد راحت نشد. وقتی نسخه ای را که پدر پیچیده بود شنید با تعجب گفت: -واقعا?مگه به بابات نگفتی چجور ادمیه? -چرا! گفت ربطی نداره! اینکه از نظر اعتقادی با من جور نیست دلیل نمیشه حق استادی رو ندید بگیرم... بعدم من باید به وظیفه خودم عمل کنم... مکثی کرد و ادامه داد: -مجبورم برم معذرت خواهی -مجبوری?یعنی بابات مجبورت کرد? راحله که دیشب قبل از خواب توانسته بود با این موضوع کنار بیاید و مثل قبل در تلاطم نبود گفت: -نه! اما من دنبال راه درست میگشتم و حالا که پیداش کردم باید بهش عمل کنم وگرنه خودم رو مسخره کردم! ...
* 💞﷽💞 ‍ سپیده که گویا داشت صحنه معذرت خواهی را در ذهنش تصور میکرد گفت: -فکر کن!تو معذرت خواهی میکنی، بعد پارسا با اون لهجه غلیظ تهرونیش میگه: و بعد در حالیکه سعی میکرد از لهجه کرمانی خودش بکاهد و ادای لهجه تهرانی را در بیاورد گفت: -بهتون گفته بودم که خانم شکیبا! مذهبی ها همیشه اشتباه میکنن و فقط ادعا دارن راحله که از لهجه سپیده که بیشتر شبیه دوبله خسرو خسرو شاهی در نقش آلن د لون شده بود تا لهجه تهرانی، خنده اش گرفته بود گفت: -آره، فک کنم حسابی سرکوفت بزنه اما آنچه اتفاق افتاد هیچ شباهتی به تصور این دخترکان ساده دل نداشت. شاید اگر راحله میدانست نسخه پدرش قرار است چقدر برایش گران تمام شود هرگز به این راحتی از اجرای آن حرف نمیزد. بعد از ساعت یازده، وقتی دکتر پارسا از یکی از کلاس ها بیرون آمد و به طرف اتاق دانشجوهای دکترا در بخش ریاضی رفت، سپیده و راحله که روی یکی از نیمکت های لابی منتظر نشسته بودند، مثل شیری ک طعمه اش را میپاید در ورودی بخش را نگاه میکردند تا هروقت پارسا وارد بخش شد سروقتش بروند. وقتی پارسا را دیدند که از پله های بخش بالا میرفت نگاهی به هم انداختند. راحله قدم های پارسا را دنبال میکرد. قلبش در حلقش میزد. چرا اینقدر واهمه داشت? ترس از روبرو شدن با حقیقت اشتباهش بود یا ترس از پیروزی دشمنش? کاش پارسا نظرش عوض میشد و به جای رفتن به اتاق جای دیگری میرفت. اینطوری راحله بهانه ای داشت برای تاخیر در عذرخواهی!اما پارسا خیلی سریع وارد ساختمان شد و آرزوی راحله بر باد رفت. چاره ای نبود. باید میرفت. تا دم در اتاق سپیده را همراه خودش برد. پشت در، چادرش را مرتب کرد،رو گرفت و در زد -بفرمایین نگاهی به سپیده انداخت، در را باز کرد،سپیده را پشت در جا گذاشت و وارد شد. در را تا اخر نبست و همانجا پشت در منتظر ایستاد تا پارسا سر بلند کند. پارسا که گویا داشت در اینترنت چیزی را مطالعه میکرد چند لحظه ای از مهمانش غافل شد. یکی از عادات "سیاوش" این بود که وقتی مشغول مطالعه می شد آنچنان غرق مطلب میشد که از اطرافش غافل می ماند. آن روز هم چنان غرق در مطالعه مقاله ای در مورد رگرسیون خطی چندگانه بود که راحله مجبور شد برای اعلام حضور چیزی بگوید: -ببخشید این کلمه باعث شد پارسا چشمش را به طرف در بدوزد و البته با دیدن خانم شکیبا در اتاقش شوکه شود. روی صندلی اش راست شد و دستی در موهای نرم و حالت دارش کشید. کمی مکث کرد، بعد انگار تازه ذهنش جریان را حلاجی کرده باشد ابروهای مردانه اش را در هم گره کرد و در حالیکه رویش را برمیگرداند سعی کرد با بی توجهی جواب توهین روز قبلش را بدهد. همانطور که وانمود میکرد که در کشوی میزش دنبال جیزی میگردد با لحنی سرد و خشن گفت: -میشنوم راحله که هیچ وقت خودش را اینقد ضعیف نیافته بود سعی کرد بدون اینکه صدایش بلرزد حرف بزند: -اومدم راجع به دیروز یه چیزی بگم ناگهان سیاوش براق شد، در حالیکه با چشم های ابی رنگش که از خشم به دریایی متلاطم میماند به راحله زل زده بود گفت: -نکنه باز هم نمیدونستید من اینجام که اومدید? برید بیرون...
* 💞﷽💞 ‍ 27 ✍ این کلمه اخر چیزی بود که راحله اصلا تصورش را هم نکرده بود. مثل پتکی بر سرش کوبیده شد. احساس کرد تمام غرورش له شده. نزدیک بود به گریه بیفتد. اما با خودش فکر کرد، او هم غرور استاد را همین طور له کرده بود. شاید حقش بود. از طرفی نمیبایست ضعف نشان میداد. خودش را نگه داشت و بی توجه به دستور تحکم آمیز استاد عصبانی، در حالیکه با حیایی دخترانه نگاهش را از استاد به زمین میدوخت خیلی آرام گفت: - میدونم حرکت دیروزم خیلی زشت بود. برای همین اومدم معذرت خواهی. من نباید حق استادی رو نادیده میگرفتم و بی ادبی میکردم. معذرت میخوام گفتن این کلمات هرچند قبلا برای راحله سخت مینمود اما همین طور که آنهارا ادا میکرد احساس کرد ضربان قلبش کمتر شده است. انگار از اینکه توانسته بود شجاعانه اشتباهش را بپذیرد آرامش پیدا میکرد. برای همین در حالیکه از درون احساس شادی میکرد سرش را بلند کرد، به گل روی میز خیره شد و پرسید: -میتونید من رو ببخشید? و نگاهی گذرا به استاد پارسا انداخت. سیاوش یک آن، همه خشم و عصبانیتش را فراموش کرد. این حرکت برایش عجیب و شاید قابل تقدیر بود. اگر راحله به تنهایی تصمیم به این معذرت خواهی گرفته بود نشان دهنده آزاد اندیشی و تربیت صحیح او بود، چیزی که سیاوش فکر نمیکرد در بین مدعیان مذهب زیاد پیدا شود. حتی اگر شخص دیگری این پیشنهاد را داده بود پذیرش آن از طرف راحله نشانه درک بالا بود. شاید برای همین بود که تصمیم گرفت دلخوری اش را فراموش کند و سعی کند جواب این شجاعت را به گونه ای شایسته بدهد اما افسوس .... افسوس ک شیطان، دشمن همنشین آدمی، همیشه آماده است تا از هر موقعیتی به نفع خود بهره بگیرد. و شاید برای همین است که میگویند در کار خیر عجله کنید چرا ک شیطان ب لطایف الحیل و به طرفه العینی مسیر درست اندیشه را به سوی خودش کج خواهد کرد. این بار نیز در لباس اندرز، اندیشه نیک استاد را پوشاند و وسوسه ای در ذهن سیاوش شکل گرفت: -اول مطمئن شو که واقعا پشیمونه بعد ببخشش! اگر شیطان از سیاوش خواسته بود از این موقعیت برتر به نفع خودش استفاده کند قطعا وجدان و مردانگی سیاوش با آن مقابله میکرد اما از آنجا که شیطان بر تمامی دقائق ظریف نفس آدمی واقف است این بار سعی کرد خواسته خود را از طریق محک صداقت و شایستگی راحله به سرانجام برساند. برای همین، سیاوش که - مانند بسیاری از ما- از این ظرافت عمل، دشمن دوست نمایش غافل بود، به این خواست گردن نهاد و در جواب راحله گفت: -حرکت شجاعانه ای بود.. راحله احساس کرد این حرف به معنای قبول معذرت خواهی اوست. از خوشحالی لبخندی روی لبانش نقش بست اما با شنیدن ادامه صحبت استاد لبخند بر لبش ماسید: -اما شما سر کلاس اون کار رو انجام دادید... جلوی اون همه دانشجو... فکر نمیکنین اگر بخواین معذرت خواهی کنین باید همونجا این کارو بکنین? ...
🙏🏼 نماز شب بیست و ششم ماه رجب عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ عَنِ النَّبِيِّ صلّی الله علیه وآله قالَ: مَنْ صَلَّى فِي لَيْلَةِ السَّادِسَةِ وَ الْعِشْرِينَ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ بِالْحَمْدِ وَ التَّوْحِيدِ أَرْبَعِينَ مَرَّةً، صَافَحَتْهُ الْمَلَائِكَةُ، وَ أمِنَ مِنَ الْحِسابِ وَ الْميزانِ وَ الوُقُوفِ عَلَى الصِّراطِ، وَ بَعَثَ اللهُ تَعَالَى إلَيْهِ سَبْعينَ مَلَكاً يَسْتَغْفِرُونَ لَهُ وَ يَكْتُبُونَ ثَوابَهُ حَتَّى يُصْبِحُ. (البلدالأمين، ص169) جناب سلمان از رسول خدا صلّی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود: هرکس شب بیست و ششم ماه رجب 12 رکعت نماز بخواند؛ در هر رکعت یک بار سوره حمد، و چهل بار سوره توحید ؛ فرشتگان به او دست می دهند، و وی از حسابرسی اعمال، از موقف میزان اعمال، و از ایستادن بر پل صراط ایمن خواهد بود، و خداوند هفتاد فرشته را گسیل می دارد تا برای وی استغفار نموده و ثوابش را تا صبح فردای آن شب برای او بنویسند. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
😷 پاداش روزه روز بیست و ششم ماه رجب عَنِ الرّضا علیه السلام قال: وَ مَنْ صامَ يَوْمَ السّادِسِ وَ الْعِشْرينَ مِنْ رَجَبٍ جَعَلَ اللهُ صَوْمَهُ ذلِكَ الْيَوْمَ كَفارَةَ ثَمانينَ سَنَةً. (إقبال ‏الأعمال، ص176/ زادالمعاد، ص35/ وسائل ‏الشيعة، ج10، ص482) حضرت رضا علیه السلام فرمود: هرکس روز بیست و ششم ماه رجب را روزه بگیرد ، خداوند روزه او را کفّاره هشتاد سال گناه او قرار می دهد. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🌑😢 26ماه رجب، سال روز وفات حضرت ابوطالب علیه السلام 1) مرحوم شیخ طوسی در «مصباح المتهجّد» می نویسد: «به نقل ابن عیّاش، روز بیست و ششم ماه رجب، روز وفات حضرت ابی طالب رحمۀالله علیه است.» (مصباح المتهجد، ص813/ بحارالأنوار، ج19، ص25) 2) مرحوم علامه مجلسی در «بحارالانوار» می نویسد: «روز بیست و ششم ماه رجب، روز وفات حضرت ابی طالب علیه السلام است و زیارت ایشان در این روز مستحب است.» (بحارالأنوار، ج100، ص222) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🏴 حزن شدید پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله در وفات حضرت ابوطالب علیه السلام 💠 لَمَّا مَاتَ أَبُوطَالِبٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَتَى أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام النَّبِيَّ صلّی الله علیه و آله فَآذَنَهُ بِمَوْتِهِ فَتَوَجَّعَ تَوَجُّعاً عَظِيماً وَ حَزِنَ حُزْناً شَدِيداً. ثُمَّ قَالَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام: امْضِ يَا عَلِيُّ فَتَوَلَّ أَمْرَهُ، وَ تَوَلَّ غُسْلَهُ وَ تَحْنِيطَهُ وَ تَكْفِينَهُ، فَإِذَا رَفَعْتَهُ عَلَى سَرِيرَتِهِ فَأَعْلِمْنِي، فَفَعَلَ ذَلِكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام، فَلَمَّا رَفَعَهُ عَلَى السَّرِيرِ اعْتَرَضَهُ النَّبِيُّ صلّی الله علیه و آله فَرَقَّ وَ تَحَزَّنَ وَ قَالَ: وَصَلْتَ رَحِماً وَ جُزِيْتَ خَيْراً يَا عَمِّ! فَلَقَدْ رَبَّيْتَ وَ كَفَلْتَ صَغِيراً وَ نَصَرْتَ وَ آزَرْتَ كَبِيراً. ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى النَّاسِ وَ قَالَ: أَمَا وَ اللَّهِ لَأَشْفَعَنَّ لِعَمِّي شَفَاعَةً يَعْجَبُ بِهَا أَهْلُ الثَّقَلَيْنِ. (بحار الانوار، ج ٣٥، ص ۱٢٥) ✅ هنگامی كه اميرالمؤمنين عليه السلام خبر وفات حضرت ابوطالب عليه السلام را به پيامبر صلّی الله عليه و آله دادند، آن حضرت به شدّت ملول و محزون شدند و فرمودند: «يا علی! برو و او را غسل و حنوط و كفن كن و چون بر روی سرير نهادی به من خبر بده.» وقتی كه آن حضرت دستورات پبامبر صلّی الله عليه و آله را انجام دادند و پدر بزرگوار را بر روی سرير گذاشتند، پيامبر صلّی الله عليه و آله خودشان تشريف آوردند و چون نظر ایشان بر پیکر مطهّر عموی بزرگوارشان افتاد، رقّت و حزن به آن حضرت دست داد و فرمودند: «ای عمو! صله رحم و مهربانی كردی و جزای خير ديدی. ای عمو! در كوچكی مرا كفالت كردی و در بزرگی مرا نصرت و حمايت نمودی». سپس به مردم رو كردند و فرمودند: «سوگند به خدا كه در روز قيامت به عمويم اذن شفاعتی می ‌دهم كه تمام اهل محشر از آن شفاعت تعجّب كنند.» ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
✴️ دوشنبه 👈 9 اسفند/ حوت 1400 👈26 رجب 1443👈28 فوریه 2022 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ امور دینی و اسلامی. ❇️ امروز روز خوبی برای امور زیر است: ✅ درختکاری. ✅ امور زراعی و کشاورزی. ✅ و اقسام دیدارها خوب است. 📛 ولی امور ازدواجی. 📛 و سفر خوب نیست. 🚘سفر:مسافرت خوب نیست و در صورت نیاز همراه صدقه باشد. 🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریض شود). 👶 زایمان خوب و نوزاد مبارک و عمر طولانی خواهد داشت.ان شاءالله 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج دلو و از نظر نجومی مناسب برای امور زیر است: ✳️ درختکاری. ✳️ پیمان گرفتن از رقیب. ✳️ نقل مکان و جابجایی. ✳️ به خانه نو رفتن. ✳️ جهیزیه بردن. ✳️ ختنه کودک. ✳️ شرکت زدن و امور مشارکتی. ✳️ معامله خانه و ملک. ✳️ امور زراعی و کشاورزی. ✳️ تعمیرات ساختمان و... ✳️ و آغاز بنایی و خشت بنا نهادن نیک است. 👩‍❤️‍👨 مباشرت و مجامعت : فرزند امشب دهانی خوشبو و دلی مهربان و نرم و زبان پاکی خواهد داشت. ان شاالله 💇‍♂ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث رهایی از بلا می شود. 🔴 یا در این روز از ماه قمری ، موجب خلاصی از مرض می شود. 🔵 دوشنبه برای ، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد. 👕 دوشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود. ✴️️ وقت در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد. 💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 😴تعبیر خواب شب سه شنبه اگر کسی خواب ببیند تعبیرش از آیه ی 27 سوره مبارکه "نحل" است. قال سننظر اصدقت ام کنت من الکاذبین ..... و از مفهوم آن استفاده می شود که برای خواب بیننده حالتی غیر از آن حالتی که داشت روی دهد و از جانب شخص خوب و بزرگی به عظمت برسد. ان شاءالله و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 🌸زندگیتون مهدوی🌸
هدایت شده از حرم
✅امام صادق علیه السلام درباره فرمودند: 🌸«هر کس با این دعای چهل صبح به سوی خدا دعا کند از یاوران قائم ما خواهد بود و اگر بمیرد خداوند او را از قبرش به سوی حضرت قائم عج خارج خواهد ساخت و حتی در مقابل هر کلمه ای هزار حسنه به او می دهد و هزار گناه از او محو می کند». 📚 بحار الانوار، جلد 83، ص284، حدیث 47 به نقل از کتاب امام مهدی عج،تنظیم:اکبر اسد علیزاده •┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•