حرم
💫🐚💫 🐚💫 💫 #رمان_کرامات_امام_رضا_علیه_السلام🗞 #قسمت_اول📝 در یک شب سرد زمستانی سال 1372 وارد صحن انق
💫🐚💫
🐚💫
💫
#رمان_کرامات_امام_رضا_علیه_السلام🗞
#قسمت_دوم📝
بله البته.
یک شب داشتم در یکی از خیابانهای شهر تورنتو قدم میزدم که دیدم جمعیت زیادی در جایی تجمع کردهاند و رفت و آمد زیادی در آنجا صورت میگیرد، آن ساختمانی را هم که مردم به آنجا رفت و آمد میکردند، چراغانی کرده و حسابی آذین بسته بودند. رفتم جلو و سؤالاتی کردم.
معلوم شد آنجا مسجد مسلمانان ایرانی است و در آن یک جشن مذهبی برپا است.
وارد شدم ببینم چه خبر است، چند نفر از آنها به احترام من از جایشان بلند شدند و پس از خوشامدگویی مرا در کنار خود نشاندند و بلافاصله با شربت و شیرینی و بستنی و شکلات از من پذیرایی کردند، مرشد آنها داشت به زبان انگلیسی سخنرانی میکرد و همه با دقت به سخنانش گوش فرا میدادند، من هم محو گفتههایش شدم و برای اولین بار، به طور مستقیم و از زبان یک مرشد مسلمان با اسلام آشنا شدم.
هنگام خروج از مسجد، به هر کس یک کتاب هدیه میکردند، یکی هم به من دادند، من هم خیلی خوشحال شدم و تشکر کردم، وقتی قدم زنان در پیادهرو خیابان به سوی خانهام حرکت میکردم، همه هوش و حواسم به حرفهایی بود که از آن مرشد مسلمان شنیده بودم، به طوری که متوجه اطرافم نبودم و اصلاً نفهمیدم کی به منزلم رسیدم.وقتی لباس راحتی پوشیدم و به رختخواب رفتم، آن کتاب را هم برداشتم تا یک نگاهی به آن بیندازم چون فردایش فرصت این کار را نمییافتم.هر ورقی از آن کتاب را که میخواندم وسوسه میشدم ورق بعدی را هم بخوانم! نشان به این نشان که تا وقتی کتاب را تمام نکردم نتوانستم آن را زمین بگذارم! آن کتاب درباره قدیس مسلمانی به نام «علیبن موسیالرضا»بود، شخصیت و سخنان زیبا و روحانی آن قدیس آسمانی مرا مجذوب خود کرده و تمامی قلمرو اندیشهام را تسخیر کرده بود، لحظهای نمیتوانستم از فکر آن قدیس خارج شوم، با خود میگفتم کاش میتوانستم او را ببینم در رختخواب خودم دراز کشیده بودم و با آنکه تا صبح چیزی نمانده بود نمیتوانستم بخوابم؛ بالاخره متوجه نشدم که کی خوابم برد.
🍃 #ادامه_دارد...
📗کرامات امام رضا علیه السلام از زبان بزرگان
✍نویسنده:حجت الاسلام والمسلمین مهدی انصاری
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
@haram110
💫
🐚💫
💫🐚💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری_روزشمار ⬆️
💞 ۴۴💞 روز مانده تا عید بزرگ غدیر خم
🤲 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲
#روز_شمار_غدیر
@haram110
#غدیرخم
#کلام_مظهرالعجائب
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
الحکمة ۳۳۶
الْمَسْؤُولُ حُرُّ حَتَّى يَعِدَ.
کسى که از او چیزى خواسته اند،آزاد است تا زمانى که وعده دهد.
saying 336
Imam Ali ibn Abu Talib (PBUH) said: The person who is approached with a request is free till he makes a promise.
#English #فارسی #عربی
@haram110
حرم
#رمان_مردی_در_آینه 📝 #قسمت_اول *اولین شعاع نور* همیشه همین طوره . از یه جایی به بعد می بری ... و
🌺🍃
🎉
#رمان_مردی_در_آینه 📝
💟 #قسمت_دوم
🎀 برداشت اول
قهوه رو برداشتم و رفتم بیرون. افسرپشت میز، زل زده بود بهم .چهره اش جدید بود .نهایتا بیست و چند ساله . سرم تیر می کشید ... تحمل نگاهش رو نداشتم .
- به چی زل زدی تازه کار؟😳
-هیچی قربان .
و سریع سرش رو انداخت پایین .
قهوه رو گذاشتم روی میزش و رفتم رختکن .شلوارم رو عوض کردم و بدون اینکه برم سمت دفتر، راهم رو گرفتم طرف در خروجی .
- هی کجا میری؟
با بی حوصلگی چرخیدم سمتش.
- می بینی دارم میرم بیرون .
- کور نیستم دارم می بینم .منظورم اینه کدوم گوری میری؟ .همین چند دقیقه پیش بهت گفتم یه پرونده جدید داریم.
منتظر نشدم جمله اش تموم بشه . رفتم سمت خروجی .
- توی ماشین منتظرت می مونم .
در ماشین رو باز کرد . تا چشمش به من افتاد با عصبانیت، پرونده های دستش رو پرت کرد روی صندلی عقب .
- با معده خالی؟ همین چند دقیقه پیش هر چی توی شکمت بود رو بالا آوردی. هنوز هیکلت بوی گند میده ، اون وقت دوباره ...
- هر احمقی می دونه قهوه ، هر چقدرم قوی، خماری رو از بین نمی بره ...
شیشه های ماشین رو کشید پایین و با عصبانیت زل زد توی صورتم .😡
- می دونی چیه توم؟ من یه احمقم که نگران سلامتی توئم . و اینکه معلق یا اخراجت نکنن ... اما همه اش تا الان بود ... دیگه واسم مهم نیست ... هر غلطی می خوای بکنی بکن . دیگه نمی تونم پشت سرت راه بیوفتم و کثافت کاری هات رو جمع کنم .
با بی حوصلگی چشمم رو چرخوندم و نیم نگاهی بهش انداختم:
- من ازت خواسته بودم کثافت کاری هام رو جمع کنی؟
تکیه دادم به صندلی و چشم هام رو بستم :
- وقتی رسیدیم صدام کن .
✔️صحنه جرم ...
مقتول: کریس تادئو ... 16 ساله ... سفیدپوست ... دانش آموز دبیرستانی ... ساعت تقریبی قتل⏰: 9 صبح ... برداشت اول از علت مرگ 🧐:خونریزی شدید بر اثر برخورد ضربات متعدد چاقو . دو ضربه به شکم .سه ضربه به پهلو .
#ادامه_دارد....
✍نویسنده: #شهید_سید_طاها_ایمانی
@haram110
🌼
🎉🍃