eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
6.6هزار ویدیو
633 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حرم
❤️✨✨✨💓✨✨✨❤️ ... شماره 7 هیچ کس به من نگفت: که شما همیشه و در همه حالات به یاد ما هستی و اگر ما را رها کنی یا فراموش، دشمن درون و برون دمار از روزگار ما در می‌آورد. چقدر شاد می‌شوم وقتی یاد آن صحبت زیبای شما می‌افتم که فرمودی: « هرگز شما را از یاد نبرده ایم». مگر می‌شود که ارباب کریم نوکرانش را فراموش کند و به آنها توجه نداشته باشد. اما شرم و خجالت آنگاه همنشین دائمی ما می‌شود که به یاد بیاوریم هرگز به یادت نبوده ایم و تمام خوشیها را بی حضور شما تجربه کرده ایم.😔 کسی به من نگفت که می‌شود با شما حرف زد، دردِ دل کرد و غصه‌ها را قصه وار گفت.❤️ نمی‌دانستم که نوجوانان هم می‌توانند راه باریکه‌ای از نجوا با مولایشان، باز کنند و گاه گاهی، نوای خوش «یا بن الحسن» بر لب جاری سازند.😢😢😢 ای کاش از همان دوران نوجوانی می‌فهمیدم که به یادم هستی تا هرگز فراموشت نکنم.🍀 اما حالا هم که به خود آمده ام و می‌خواهم همیشه به یادت باشم آنقدر خیالهای بی خود در دلم خانه کرده‌اند که...؛ اما نه، هرگز نا امید نمی‌شوم، چون یار و یاوری مثل شما دارم؛ امیدوارم نسیم یاری شما غبار خیالات و فراموشی را از قبلم پاک کند تا حضور شما صفای زندگیم شود. 😍 📗برگرفته از کتاب هیچکس بمن نگفت ✍نویسنده:
هدایت شده از حرم
امام صادق علیه السلام هر کس زیارت قبر حسین علیه السلام را بدون علت ترک کند ، پس او از اهل آتش است . 📚 کامل الزیارات ، ص ۳۵۶ ، ح ۵ @haram110
هدایت شده از حرم
🔴 💠 رسول خدا صلی الله علیه و آله: ✍️یک که مرد براى خانواده اش خرج می کند، نزد من محبوب تر از دینار است که در راه خدا می کند. 📙 تنبیه الغافلین، ص۳۴۲ 🍃🌸🍃 🍃 @haram110
هدایت شده از حرم
❣️رابطه ی یکی از زیباترین بخش های ازدواج است که در دین مبین اسلام و در احادیث و روایات بسیاری بر چگونگی رابطه ی صحیح جنسی تاکید شده است. در این سری از مطالب ،مجموعه احادیث گرد آوری شده از ائمه اطهار و پیامبر اسلام ( ص) در مورد را برای شما گردآوری کرده ایم .امیدواریم راهگشای شما باشد . 1️⃣هر کار از راه خود به انجام رسد نیکوست. آمیزش با همسر نیز باید از طریق معمول صورت پذیرد تا آرامش جنسی و روانی حصل آید. نزدیکی با او از پشت، به شدت مکروه، نامیمون و غیر بهداشتی است. 📕(پیامبر اکرم(ص)، همان) 2️⃣گاهی سر بر بالین همسرتان بگذارید، با او گفتگو کنید، کلمات سوزان و عاشقانه رد و بدل کنید، یکدیگر را در آغوش بفشارید، عشق بازی با همسر؛ سرگرمی مومن است. 📕(پیامبر اکرم(ص)، همان ص۸۲) 3️⃣هم آغوشی را برای آخر شب بگذارید، زیرا برای بدن مناسب، برای فرزنددار شدن امیدوارتر و فرزند عاقل‌‌تر خواهد شد. 📕(امام رضا(ع)، سفینه البحار، همان) °•کپی با ذکر آزاد است•° 🍃🌸🍃 🍃 @haram110
هدایت شده از حرم
🎀💫🎀 💫🎀 🎀 ✍🏻: ♻️ 💫 گذاشتن پست به ظاهر خیلے ڪار ساده وآسانی هست..📲 هرڪس هرچه دوست داشت میزاره...💟 هرکلیپے..🎥🔞⛔️ هر عکسے..📸📵 هر متنے..💬❌ هر فیلمے...📛🎥 ..... ومتاسفانه خیلے از جوانها ونوجوانها پیجشان پر از انواع ڪلیپهای ترانه وموسیقے و رقص وووو هست..❌🙈 وافتخار هم میڪنند... لحظه به لحظه استورے میگذاره پشت فرمان ماشین وترانه وموسیقی هم باااااااز.... گوش شیطان را هم کرمیڪند...!!🙉🤳 زندگے بدون هدف....!! فقط عڪس بگذارند‌.. پست بگذارند.. استوری بگذارند...🤦‍♂ اونم با گناه ومعصیت...!!! ڪاش پستهای آموزنده ڪاش مطالب مفید...✅ ڪاش...👌📲 دلخوش وسرمست....😎😅 اما ناگهان خبرمیرسد ..📣📣 🔈انالله وانالیه راجعون🔉 فلانے فوت شد.... ناگهان... یهویی...😐 سری به پیجش در میزنے مے بینے پر از ڪلیپهای ترانه وموسیقے ورقص وآواز وووو...🎵📵 اثرے از ..♥️ ...🍃 دین وایمان وذکر وآیات و احادیث✨ درپیجش نیست.!!🚫 همه پستهاے بیهوده🍂 این پیج براے همیشه پرونده اش بسته میشه یاهمه محتویاتش دربرابر روز قیامت باصاحبش حاضر میشود...👌 پس خواهرم برادرم جوان عزیز نوجوان عزیز.. فراموش نڪن پیج تو هست.. دربرابر هرپستے، هرڪلیپے، هرمطلبے ڪه میگذارے تومسئول هستے❗️❗️ ببین براے بعدازمرگت چه پس انداز ڪرده ای...📝 ومرگ هم خبر نمیڪند ... ناگهانے میاد... پشیمانی بعدازمرگ دیگه هیچ سودی ندارد..😔😐 الان سرے بزن به خودت ببین وقضآوت ڪن.. خودت، خودت را محاسبه ڪن... قبل از اینڪه مرگت فرارسد وازتوڪاری برنیاید.!🤚
هدایت شده از حرم
🔴 خواص شگفت انگیز حنا 👇 ✍قَالَ رَسُولَ اللّه ‏صلی اللّه علیه و آله و سلم: الحِنّاءُ خِضابُ الإِسلامِ ؛ يَزيدُ فِي المُؤمِنِ عَمَلَهُ، ويَذهَبُ بِالصُّداعِ، ويُحِدُّ البَصَرَ، ويَزيدُ فِي الوِقاعِ، وهُوَ سَيِّدُ الرَّياحينِ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ. 🔰حنا، خضاب اسلام است؛ بر عمل مؤمن مى افزايد، سردرد را از ميان مى بَرَد، چشم را تيزبين مى كند، قدرت آميزش را افزون مى سازد، و مِهترِ گياهان خوشبو در دنيا و آخرت است. 📚 بحارالانوار، ۶۲/۲۹۹
هدایت شده از حرم
⇩⇩⇩ داسـتـــ📚ــــان⇩⇩⇩ °❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀° ‌⇦ ⇩‌‌⇩‌⇩‌ بچه نبودیم که ما، برّه بودیم صبح خروس‌خوان همچین آروم، بدون نق و نوق از خواب بیدار می‌شدیم و صبحونه خورده و نخورده، یه مسافت چند صدمتری را پیاده گز می‌کردیم تا مدرسه ... سرویس کجا بود؟ تازه اون سال‌ها سرد هم بود یه کاپشن خرسک و یه کیف صد کیلویی و دست‌های لبو شده از سرما تو مدرسه هم برّه بودیم از ترس ناظم همچین رو خط سفید ده سانتی وامیستادیم که یه سانت از کفشمون از خط بیرون نمیزد بازیمون چی بود؟ طناب بازی و لِی لِی و توپ بازی صبح لِی لِی... ظهر لِی لِی... شب لِی لِی... خلافمون چی بود؟ پنج تومن می‌دادیم بابای مدرسه یه تیکه پلاستیک مچاله می‌ذاشت کف دستمون، یه قاشق هم قره قروت چرک صد سال مونده می‌ریخت روش ما هم با لذت، دِ بِلیس، یا فوق فوقش، فوت فوتک می‌خریدیم، که عبارت بود از دو ممیز سه دهم گرم آرد نخودچی مخلوط با شکر، تو یه پلاستیک چهار سانتی که به طریقه فوق امنیتی مهر و موم و منگنه کاری میشد، با یه نِی کوچولوی نارنجی کنارش البته این فوت فوتک رو بیشتر مواقع نمی‌خوردیم نگه می‌داشتیم که فوت کنیم تو سر و کلهٔ مُخبرِ کلاس که چُغُلی همه رو می‌کرد. ظهر که می‌شد، همون مسافت طولانی رو برمی‌گشتیم خونه دستشویی ها مثل الان نبود، ورِ دل آشپزخونه! یا تو حیاط بود، یا تو راهرو... دست و رومون را می‌شستیم و ایضاً جورابامون رو، رو نرده پهن می‌کردیم تازه می‌آمدیم تو، همچین برّه‌هایی بودیم که همون بغل جاکفشی دفتر کتاب را پهن می‌کردیم و می‌نشستیم به مشق نوشتن تموم می‌کردیم، برنامه فردا رو هم حاضر می‌کردیم. مثل الان نبود که خاله و عمه یه دست بچه رو ماساژ میدن عمو و دایی اون یکی دست رو تا بچه چهار خط به آخر رو بنویسه اینقدر مشق می‌نوشتیم که گوشه انگشت وسطی قلمبه بود همیشه، میخچه وار بوی نهار دل می‌ربود ولی باید صبر می‌کردیم تا بابا بیاد همه با هم غذا بخوریم تنهایی خوردن و جدا جدا خوردن نداشتیم والا جرات اُلیورتوئیست رو هم نداشتیم بگیم ما گرسنمونه، باید صبر می‌کردیم الان اگه بود می‌شد، مصداق بارز کودک آزاری، ولی اون موقع درس صبر بود واسه ما غذا هم هر چی بود آبگوشتی، کوفته ای، لوبیا پلویی هر چی بود می‌ذاشتن سر سفره مثل الان نبود که مامان‌ها هی بگن: الهی دورت بگردم، فدات بشم مرغ نمیخوری؟ کباب بخور... دوست داری زنگ بزنم پیتزا برات بیارن مادر قربونت بشه! هرچی بود می‌خوریم خدا رو هم شکر می‌کردیم. الان که به نسل جدید نگاه می‌کنم می‌بینم ما هنوزم همون برّه‌های مظلوم و بی‌دفاع و البته معصومی هستیم، که هنوز که هنوزه تو چنگال زندگی لِی لِی می‌کنیم. ‌‌〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰
هدایت شده از حرم
🔴شرط خداوند برای بخشیدن شیطان! ✅گويند: در عصر حضرت موسي - عليه السلام - روزي ابليس نزد حضرت موسي - عليه السلام - آمد و گفت: «مي‌خواهم هزار و سه پند به تو بياموزم». 💠موسي - عليه السلام - او را شناخت و به او فرمود: «آن چه كه تو مي‌داني، بيشتر از آن را من مي‌دانم، نيازي به پندهاي تو ندارم». 🌟جبرئيل - عليه السلام - بر موسي - عليه السلام - نازل شد و عرض كرد: «اي موسي! خداوند مي‌فرمايد: هزار پند او فريب است، اما سه پند او را بشنو». 🌹موسي - عليه السلام - به ابليس فرمود: «سه پند از هزار و سه پندت را بگو!» 🔥ابليس گفت: 🔸1. هر گاه تصميم بر انجام كار نيكي گرفتي، در انجام آن شتاب كن و گرنه تو را پشيمان مي‌كنم. 🔸2. اگر با زن نامحرمي خلوت كردي، از من غافل نباش كه تو را به عمل منافي عفت وادار مي‌نمايم. 🔸3. هرگاه خشمگين شدي، جاي خود را عوض كن، و گرنه موجب فتنه خواهم شد. 🌾اكنون كه تو را سه پند دادم به تو حقّي پيدا كردم... در عوض، از خداوند بخواه تا مرا بيامرزد.» 🌷موسي - عليه السلام - خواسته ابليس را به خدا عرض كرد، خداوند فرمود: «شرط آمرزش شيطان آن است كه به كنار قبر آدم - عليه السلام - برود و خاك قبر او را سجده كند.» 🌹حضرت موسي - عليه السلام - فرمان خدا را به ابليس ابلاغ كرد. 🔥ابليس كه هم چنان در خودخواهي و تكبر غوطه‌ور بود، گفت: «اي موسي! من در آن هنگام كه آدم - عليه السلام - زنده بود، بر او سجده نكردم، چگونه اكنون حاضر شوم كه بر خاك قبر او سجده كنم؟!! 📚 هماي سعادت، ص 206.
🌹اعمال روز اربعین حسینی(ع) [فردا] 1⃣«زیارت امام حسین علیه السلام و زیارت اربعین» در این روز زیارت امام حسین (ع) مستحب است و این زیارت‌، همانا خواندن زیارت اربعین است که از امام عسکری (ع) روایت ‌شده که فرمود: " علامت مؤمن پنج چیز است، ۱- پنجاه و یک رکعت نماز فریضه و نافله در شب و روز خواندن ۲- و زیارت اربعین کردن ۳- و انگشتر بر دست راست کردن ۴- و جَبین (پیشانی)را در سجده بر خاک گذاشتن ۵- و بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ را بلند گفتن است."  2⃣ «غسل اربعین و توبه» 3⃣ بعد از نماز صبح ۱۰۰ مرتبه (لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم) 4⃣ ۷۰ مرتبه تسبیحات اربعه 5⃣ بعد از نماز ظهر سوره والعصر و سپس ۷۰ مرتبه استغفار 6⃣ غروب اربعین ۴۰ مرتبه لا اله الا الله 7⃣ بعد از نماز عشاء سوره یاسین هدیه به سیدالشهدا حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام 📚 وسائل الشیعه‌ ج۱۰ ص۳۷۳
🏴◼️🏴◼️🏴◼️🏴◼️ *زیارت اربعین* *بسم الله الرحمن الرحیم* *السَّلامُ عَلَى وَلِیِّ اللَّهِ وَ حَبِیبِهِ السَّلامُ عَلَى خَلِیلِ اللَّهِ وَ نَجِیبِهِ السَّلامُ عَلَى صَفِیِّ اللَّهِ وَ ابْنِ صَفِیِّهِ السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهِیدِ السَّلامُ عَلَى أَسِیرِ الْکُرُبَاتِ وَ قَتِیلِ الْعَبَرَاتِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَشْهَدُ أَنَّهُ وَلِیُّکَ وَ ابْنُ وَلِیِّکَ وَ صَفِیُّکَ وَ ابْنُ صَفِیِّکَ الْفَائِزُ بِکَرَامَتِکَ أَکْرَمْتَهُ بِالشَّهَادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعَادَةِ وَ اجْتَبَیْتَهُ بِطِیبِ الْوِلادَةِ وَ جَعَلْتَهُ سَیِّدا مِنَ السَّادَةِ وَ قَائِدا مِنَ الْقَادَةِ وَ ذَائِدا مِنَ الذَّادَةِ وَ أَعْطَیْتَهُ مَوَارِیثَ الْأَنْبِیَاءِ وَ جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلَى خَلْقِکَ مِنَ الْأَوْصِیَاءِ فَأَعْذَرَ فِی الدُّعَاءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلالَةِ وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیَا وَ بَاعَ حَظَّهُ بِالْأَرْذَلِ الْأَدْنَى وَ شَرَى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الْأَوْکَسِ وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدَّى فِی هَوَاهُ وَ أَسْخَطَکَ وَ أَسْخَطَ نَبِیَّکَ* *وَ أَطَاعَ مِنْ عِبَادِکَ أَهْلَ الشِّقَاقِ وَ النِّفَاقِ وَ حَمَلَةَ الْأَوْزَارِ الْمُسْتَوْجِبِینَ النَّارَ [لِلنَّارِ] فَجَاهَدَهُمْ فِیکَ صَابِرا مُحْتَسِبا حَتَّى سُفِکَ فِی طَاعَتِکَ دَمُهُ وَ اسْتُبِیحَ حَرِیمُهُ اللَّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْنا وَبِیلا وَ عَذِّبْهُمْ عَذَابا أَلِیما السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ سَیِّدِ الْأَوْصِیَاءِ أَشْهَدُ أَنَّکَ أَمِینُ اللَّهِ وَ ابْنُ أَمِینِهِ عِشْتَ سَعِیدا وَ مَضَیْتَ حَمِیدا وَ مُتَّ فَقِیدا مَظْلُوما شَهِیدا وَ أَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ مَا وَعَدَکَ وَ مُهْلِکٌ مَنْ خَذَلَکَ وَ مُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَکَ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ وَفَیْتَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ جَاهَدْتَ فِی سَبِیلِهِ حَتَّى أَتَاکَ الْیَقِینُ فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ ظَلَمَکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ* *اللَّهُمَّ إِنِّی أُشْهِدُکَ أَنِّی وَلِیٌّ لِمَنْ وَالاهُ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاهُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّکَ کُنْتَ نُورا فِی الْأَصْلابِ الشَّامِخَةِ وَ الْأَرْحَامِ الْمُطَهَّرَةِ [الطَّاهِرَةِ] لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجَاهِلِیَّةُ بِأَنْجَاسِهَا وَ لَمْ تُلْبِسْکَ الْمُدْلَهِمَّاتُ مِنْ ثِیَابِهَا وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ مِنْ دَعَائِمِ الدِّینِ وَ أَرْکَانِ الْمُسْلِمِینَ وَ مَعْقِلِ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ الْإِمَامُ الْبَرُّ التَّقِیُّ الرَّضِیُّ الزَّکِیُّ الْهَادِی الْمَهْدِیُّ وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِکَ کَلِمَةُ التَّقْوَى وَ أَعْلامُ الْهُدَى وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى وَ الْحُجَّةُ عَلَى أَهْلِ الدُّنْیَا وَ أَشْهَدُ أَنِّی بِکُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِیَابِکُمْ مُوقِنٌ بِشَرَائِعِ دِینِی وَ خَوَاتِیمِ عَمَلِی وَ قَلْبِی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ وَ أَمْرِی لِأَمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّةٌ حَتَّى یَأْذَنَ اللَّهُ لَکُمْ فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لا مَعَ عَدُوِّکُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَى أَرْوَاحِکُمْ وَ أَجْسَادِکُمْ [أَجْسَامِکُمْ] وَ شَاهِدِکُمْ وَ غَائِبِکُمْ وَ ظَاهِرِکُمْ وَ بَاطِنِکُمْ آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ.* 🏴◼️🏴◼️🏴◼️🏴
41.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃دل شکسته میخوای من 🍃از همه خسته میخوای من 🎤 🎤 👌بسیار دلنشین
مداحی آنلاین - دل شکسته میخوای من - نوشه ور پویانفر.mp3
4.11M
🍃دل شکسته میخوای من 🍃از همه خسته میخوای من 🎤 🎤 👌بسیار دلنشین
👌دوستان و سروران گرامی! به اطلاع می رساند که سایت الکفیل برای زیارت حضرت سیّدالشهدا علیه السلام و حضرت اباالفضل العبّاس علیه السلام در روز اربعین در آدرس زیر ثبت نام می کند. با ثبت نام در آدرس زیر، حضرت سیدالشهدا علیه السلام و حضرت اباالفضل علیه السلام را در روز اربعین به نیابت از مولایمان حضرت ولی عصر علیه السلام زیارت کنیم. http://alkafeel.net/zyara/ توجه: از طرف سایت، یک نفر زیارت می کند و نماز می خواند و سپس برای کسانی که ثبت نام کرده اند، اتمام زیارت اعلام می شود. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج
"رمان ــ حواستون هست چی میگید؟لجبازی؟آخه کدوم لجبازی؟بعد از زندونی شدن تو یه چهار دیواری دلت یکم پیاده روی تو بارون بخواد،اینو برای شما لجبازیه کمیل چشمانش را بر روی هم فشرد تاآرام شود وبه او تشر نزد ــ منظور من ــ منظور شما هر چی میخواد باشه،اما بدونید این وسط من دارم اذیت میشم،من دارم عذاب میکشم ،با اتفاق امشب بایادآوری اون لحظات ،چشمه اشکش جوشید با صدای لرزانی ادامه داد: ــ من الان حتی کسیو ندارم بهش از دردام بگم ،چون گفتی نگم،امشب وقتی اون منو میکشید تا ببره تو ماشین نمیدونستم کیو صدا کنم تا کمکم کنه،به ذهنم رسید که شمارو صدا کنم به چشمان سرخ کمیل نگاهی انداخت و ادامه داد: ــ صدا کردم اما اتفاقی افتاد؟کمکم کردید؟ این همه گفتید حواسم به همه چیز هست به کسی چیزی نگید خطرناکه من خودم مواظب شمام .پس چی شد؟چرا مواظبـ نبودید،اگه اون مرد به موقع نمی رسید معلوم نبود من الان کجا بودم کمیل با عصبانیت چرخید و پشت را به سمانه داد و به صدای لرزان و خشمگین غرید: ــ تمومش کنید سمانه نگاه دیگری به کمیل انداخت که پیشانی اش را ماساژ می داد ،حدس می زد دوباره سردرد به سراغش آمده باشد،قدمی عقب رفت و ادامه داد: ــ این وسط فقط شما مقصری که نتونستید درست وظیفتونو انجام بدید بدون اینکه منتظر جوابی از کمیل باشه با قدم های بلند به داخل ساختمان رفت. کمیل نفس های عمیق و پی در پی کشید،تا شاید آتیشی که سمانه به جانش انداخته را فروکش کند،به در بسته خیره شد،حق را به سمانه می داد او کم کاری کرده بود،باید بیشتر حواسش به سمانه باشد،اما چطور؟ سریع به محمد پیام داد و او خواست فردا حتما به او سر بزند،گوشی اش را در جیب شلوار کتانش گذاشت و دستی بر صورتش کشید،خواب از سرش پریده بود،به طرف حوض وسط حیاط رفت می دانست الان آبش سرد است اما بدون لحظه ای درنگ آستین های پیراهنش را تا زد و دستش را در آب گذاشت،بدون در نظر گرفتن سردیه آب وضو گرفت. مطمئن بود دورکعت نماز و کمی دردودل با خدا ارامش می کند.
محمد نگاهی به کمیل که سرش را بین دو دستش گرفته بود انداخت و خندید: ــ یعنی فدای دختر خواهرم بشم که تونسته اطلاعاتیه مملکتو اینطوری بهم بریزه ، ــ خنده داره؟بهتون میگم از دیشب اعصابم خورده،نتونستم یه لحظه با ارامش چشمامو روی هم بزارم ــ کمیل نبایدم بتونی،دیشب نزدیک بود سمانه رو بدزدن ،به فکر چاره ای باش،با حرفایی که امیرعلی گفت،شک نکن که کار همون گروهکه، کمیل سری تکان داد و گفت: ــ آره کار اوناست،اما چرا هنوز از سمانه دست برنداشتند و بیخیالش نشدند خودش جای بحث داره ــ من یه حدسی میزنم. ــ چه حدسی ــ اونا تورو شناسایی کردن کمیل با ابروان بهم گره خورده گفت: ــ خب ــ اونا بعد اینکه متوجه میشن دختر خالت تو دانشگاه هست بشیری رو کنار میزنن و سمانه رو توی تله میندازن،و اینکه چرا صغری رو انتخاب نکردند اینو نشون میده که اونا از علاقه ی تو به سمانه خبر دارند عصبی از جایش برخاست و غرید: ــ یعنی چی؟ ــ آروم باش،این فقط یک حدس بود،اما میتونه واقعیت باشه،پس بدون یکی که خیلی بهت نزدیکه رابطه اوناست ــ یعنی یکی داره به ما نامردی میکنه محمد سری تکان داد و گفت: ــ دقیقا،بیشتر هم به تو ــ دارم دیونه میشم ،یعنی به خاطر من سمانه رو وارد این بازی کثیف کردند ــ متاسفانه بله ــ وای خدای محمد کنار کمیل ایستاد و دستی روی شانه اش گذاشت و بالحن آرامی گفت: ــ فقط یه راه حل داری ــ چیکار کنم؟یه راهی جلوم بزارید. ــ با سمانه ازدواج کن ادامه دارد... نویسنده :
"رمان ــ چی؟ ــ حرفم واضح نبود کمیل حیرت زده خنده ای کرد! ــ حواستون هست چی میگید؟من با سمانه ازدواج کنم؟ محمد اخمی کرد و گفت: ــ اره،هر چقدر روی دلت و احساست پا گذاشتی کافیه،اون زمان فقط به خاطر اینکه بهش آسیبی نرسه و کارت خطرناکه ،اون حرفارو زدی تا جواب منفی بده،اما الان اوضاع خطرناک شده تو باید همیشه کنارش باشیو این بدون محرمیت امکان نداره. تا کمیل خواست حرفی بزند ،محمد به علامت صبر کردن دستش را بالا اورد: ــ میدونم الان میگی این ازدواج اگه صورت بگیره به خاطر کار و این حرفاست،اما من بهتر از هرکسی از دلت خبر دارم ،پس میدونم به خاطر محافظت از سمانه نیست در واقع هست اما فقط چند درصد کمیل کلافه دوباره روی صندلی نشست و زیر لب گفت: ــ سمانه قبول نمیکنه مطمئنم ــ اون دیگه به تو بستگی داره،باید یه جوری زمینه رو فراهم منی،میدونم بعد گفتن اون حرفا کارت سخته اما الان شرایط فرق میکنه اون الان از کارت باخبره،در ضمن لازم نیست اون بفهمه به خاطر تو در خطره ــ یعنی بهش دروغ بگم تا قبول کنه با من ازدواج کنم؟ ــ دروغ میگی تا قبول کنه ازدواج کنه،اون اگه بفهمه فکر میکنه تو به خاطر اینکه عذاب جدان گرفتی حاضری برای مراقبت از اون ازدواج کنی و هیچوقت احساس پاکتو باور نمیکنه کنار کمیل زانو زد و ادامه داد: ــ این ازدواج واقعیه از روی احساس داره صورت میگیره،هیچوقت فک نکن به خاطر کار و محافظت از سمانه داری تن به این ازدواج میدی،تو قراره بهاش ازدواج کنی نه اینکه بادیگاردش باشی نگاهی به چهره ی کلافه و متفکر کمیل انداخت و آرام گفت: ــ در موردش فکر کن سر پا ایستاد و بعد از خداحافظی از اتاق خارج شد. کمیل کلافه دستی به صورتش کشید،در بد مخمصه ای افتاده بود نمی دانست چه کاری باید انجام دهد،می دانست سمانه به درخواست خواستگاریش جواب منفی می دهد،پس باید بیخیال این گزینه می شد و خود از دور مواظبش می شد. با صدای گوشیش از جایش بلند شد و گوشی را از روی میز برداشت با دیدن اسم امیر سریع جواب داد: ــ چی شده امیر ــ قربان دختره الان وارد دانشگاه شد ،تنها اومد دانشگاه،از منزل شما تا اینجا یه ماشین دنبالش بود،الانم یکی از ماشین پیاده شد و رفت تو دانشگاه،چی کار کنیم کمیل دستان مشت شده اش را روی میز کوبید! ــ حواستون باشه،من دارم میام گوشی راقطع کرد و از اتاق خارج شد،با عصبانیت به طرف ماشین رفت، فکر می کرد بعد از صحبت ها و اتفاق دیشب سمانه دیگر لجبازی نکند اما مثل اینکه حرف در کله اش فرو نمی رفت،و بیشتر از ان ها تعجب کرده بود که چرا از سمانه دست بردار نبودند. در آن ساعت از روز ترافیک سنگین بود و همین ترافیک او را کلافه تر میکرد،کشتی به فرمون زد و لعنتی زیر لب گفت.
سریع از ماشین پیاده شد،ماشین بچه ها را در کنار دانشگاه دید،امیر به محض دیدن کمیل به سمتش آمد. ــ سلام قربان ــ سلام ــ یکی پیاده شد رفت داخل،سمت دفتر بسیج دانشگاه ــ من میرم داخل ،به امیرعلی زنگ بزن خودشو برسونه ــ بله قربان،همراهتون بیام؟ ــ نه لازم نیست کمیل دستی به اسلحه اش کشید،تا از وجودش مطمئن شود،از حراست دانشگاه گذشت و به طرف دفتر رفت،طبق گفته ی حراست دفتر دانشگاه بعد از اون اتفاق دفتر را بستن،نگاهی به در باز شده ی دفترانداخت،مطمئن بود کسی که وارد دفتر شده کلید همراه داشته،نگاهی به اطراف انداخت،بعد اینکه از خلوت بودن محوطه مطمئن شد ،وارد دفتر شد ،نگاهی به اطراف انداخت چیز مشکوکی ندید اما صدایی از اتاق اخری می آمد،آرام به سمت اتاق حرکت کرد،نگاهی به در انداخت که روی آن فرماندهی نوشته شده بود،اسلحه اش را در آورد به سمت پایین رفت،در را آرام باز کرد،نگاهی به اتاق انداخت که با دیدن شخصی که با اضطراب و عجله مشغول برداشتن مدارک از گاوصندوق است،اسلحه را به سمتش گرفت و گفت: ــ دستاتو بگیر بالا دستان مرد از کار ایستادند و مدارکی که برداشته بود بر روی زمین افتادند. ــ بلند شو سریع مرد آرام بلند شد ــ بچرخ ،دارم میگم بچرخ با چرخیدن مرد،کمیل مشکوک چهره اش را بررسی کرد ،به او نزدیک شد ،عینکش را برداشت و ریشی که برای خود گذاشته بود را از روی صورتش کند،تا میخواست عکس العملی به شخصی که روبه رویش ایستاده نشان دهد،صدای قدم هایی را شنید. سریع دستش را دور گلوی مرد پیچاند وآن را به پشت در کشاند،و کنار گوشش زمزمه کرد: ــ صدات درنیاد والا همینجا یه گلوله حرومت میکنم صدای قدم ها به اتاق نزدیک شدکمیل حدس می زد که شاید همدستانش به دنبالش آمده باشند ،با وارد شدن شخصی به اتاق کمیل اسلحه را بالا آورد اما با دیدن شخص روبرویش که با وحشت به هردو نگاه می کرد،با عصبانیت غرید: ــ اینجا چیکار میکنید؟؟ سمانه با ترس و تعجب به سهرابی که بین دستان کمیل بود خیره شده بود،نگاهش به اسلحه ی کمیل کشیده شد از ترس نمی توانست حرفی بزند ،فقط دهانش باز و بسته می شد اما هیچ صدایی از آن بیرون نمی امد،با صدای کمیل به خودش امد. ــ میگم اینجا چیکار میکنید تا میخواست جواب کمیل را بدهد،صدای سهرابی نگاه هر دو را به خود کشاند،سمانه با نفرت به او نگاهی انداخت. ــ تو کی هستی؟سمانه رو از کجا میشناسی کمیل از اینکه سهرابی اسم سمانه را به زبان اورده بود عصبی حصار دستش را تنگ تر کرد و غرید: ــ ببند دهنتو سمانه با وحشت به صورت سهرابی نگاهی انداخت،با اینکه او متنفر بود ولی نمی خواست به خاطر اون برای کمیل دردسری بشه. ــ ولش کنید صورتش کبود شد،توروخدا ولش کنی آقا کمیل کمیل او را هل داد که بر روی زمین زانو زد و به سرفه کردن افتاد، میان سرفه هایش با سختی گفت: ــ پس کمیل تویی؟کمیل برزگر،پس اونی که رئیس کمر همت به نابودیش بسته تویی کمیل که نگاه ترسیده ی سمانه را بر خود احساس کرد،برای اینکه سهرابی را ساکت کند تا بیشتر با حرف هایش سمانه را نترساند،غرید: ــ ببند دهنتو تا برات نبستمش سریع سویچ های ماشین را از جیب کتش دراورد و به طرف سمانه گرفت: ــ برید تو ماشین تا من بیام ،درادو هم قفل کن سمانه با ترس به او خیره شده بود که با تشر کمیل سریع سویچ را از دستش گرفت و نگاه نگرانی به آن دو انداخت و از اتاق خارج شد. کمیل نگاهش را از چارچوب در گرفت و به سهرابی سوق داد: ــ میدونم فکرشو نمیکردی گیر بیفتی ولی باید خودتو برای همچین روزی آماده میکردی سهرابی پوزخندی زد و بدون اینکه جوابی به حرف کمیل بدهد،گفت: ــ رابطه تو و سمانه چیه؟حالا دونستم چرا رئیس اینقدر اصرار داشت بشیری رو بزنیم کنار،اونا میخواستن با نابودی سمانه از تو انتقام بگیرن کمیل با صدای بلند فریاد زد: ــ اسمشو روی زبون کثیفت نیار سهرابی که از اینکه کمیل را عصبی کرده بود ،خوشحال بود،نیشخندی زد و ادامه داد: ــ بیچاره سمانه،اون ارزشش بیشتر از این چ.. با مشتی که بر صورتش نشست مهلت ادامه حرفش را کمیل از او گرفت: ــ خفه شو عوضی،به خدا بخواید بهش نزدیکش بشیط میکشمتون ادامه دارد... نویسنده :
مراسم عزاداری ظهر روز اربعین ✳️ قرائت دعا/زیارت: جناب آقای کمیل هاشمی 🎙 سخنران: جناب آقای دکتر محمد دولتی 🎤 مداح: جناب آقای محمد شجیعی (مهجور) 🔔 دوشنبه ۱۴۰۰/۰۷/۰۵ ⏰ از ساعت ۱۲:۳۰ تا ۱۴:۰۰ 🎥 پخش زنده: ▪️ www.vattin.com/stream/5331 ناصر هاشمی بهرمانی 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ 🤲 اللّهُمَّ عَجِّل‌ْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج 🤲
مجلس روضه و سخنرانی به مناسبت شب اربعین حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام ✳️ قرائت دعا/زیارت: جناب آقای سید هادی گرسویی 🎙 سخنران: جناب آقای محسن فرهمند آزاد 🎤 مداح: جناب آقای محسن فرهمند آزاد 🔔 یکشنبه ۱۴۰۰/۰۷/۰۴ ⏰ از ساعت ۱۹:۳۰ تا ۲۱:۳۰ 🎥 پخش زنده: ▪️ aparat.com/farahmand_azad/live ▪️ youtube.com/MohsenFarahmandAzad/live 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ 🤲 اللّهُمَّ عَجِّل‌ْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج 🤲
🏴 آجرک الله یا بقیه الله🏴 باور نمی کنم که رسیدم کنار تو باور نمی کنم من و خاک دیار تو یک اربعین گذشته و من پیرتر شدم یک اربعین گذشت و شدم همجوار تو اربعین و قراری که به دیدار نرسید... و اینبار با حسرت از راه دور به سوگ مینشینیم و بر او سلام میکنیم... با کلام و نوای : حجه الاسلام حاج شیخ مهدی خدامی زمان : دوشنبه ۵ / ۷ / ۱۴۰۰ (روز اربعین) از ساعت ۱۲:۱۵ الی ۱۳:۴۵ پخش زنده مراسم : https://www.aparat.com/kanoon.farhangi.saheb.azaman/live
*معرفی برنامه روز اربعین👇* *صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین* ⚫️⚫️⚫️ گروه منتظران موعود: 🏴 پخش زنده مراسم عزاداری اربعین 🎤 سخنران: *جناب آقای برکت* 🎧 ذکر توسل و مداحی: *جناب آقای نیلچی* 🗓 *دوشنبه ۵ مهرماه* 🕙 *ساعت ۱۰ صبح تا ۱۱:۳۰* 📽 *پخش زنده:* آپارات: https://aparat.com/MontazeranMedia/live اینستاگرام: https://instagram.com/MontazeranMedia ⚫️⚫️⚫️