eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
630 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حرم
🔴 علت برخی از بیماری ها در طب اسلامی 👇 💐 امام صادق علیه السلام می فرماید بیماری انواعی دارد: ♦️ مرض بلوی (بیماری آزمایش) 👈پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: انسان ، گاه دارای مرتبه ای در پیشگاه خداوند است که با عملش ، به آن نمی رسد تا آن موقعی که به ابتلای جسمش، امتحان شود و به این وسیله ، به آن جایگاه برسد. ♦️ مرض عقوبت (بیماری کیفر) 👈 پیامبراکرم صل الله علیه و آله فرمودند: گاه بنده بیمار می شود، پس دلش نازک می شود و برخی از گناهانی را که انجام داده است، به یاد می آورد و قطره اشکی، هر چند کوچک، از چشمانش سرازیر می شود و خداوند عزوجل ، او را از گناهانش پاک می کند. پس اگر او را از بستر بیماری بلند کند، او را پاک شده از گناه بلند می کند و اگر جانش را بگیرد، پاکیزه شده از گناه می گیرد. ♦️مرض جعل علت للفنا (بیماری ای که علت مرگ قرار داده شده است.) 👈پیامبر صل الله علیه و آله خدای متعال در خطاب به فرشتگان می فرماید ای فرشتگانم! من بنده ام را به بندی از بندهای خودم گرفتار کرده ام. اکنون اگر جانش را بگیرم ، او را می بخشم و اگر به او سلامتی بدهم ، در حالی از بستر بلند می شود که هیچ گناهی ندارد. 📚 منبع:بحار الانوارج10ص171
هدایت شده از حرم
🔴 واکسن طبیعی و بی‌خطر 👇 🌹 در روایت آمده است : امام صادق (ع) از شخصی پرسیدند، اگر فرزندت متولد شود چه کاری انجام می دهی ؟ 🌸 گفت : نمیدانم . 🌹 امام (ع) فرمودند : به مقدار یک دانه عدس جاوشیر را با آب حل کن، سپس دو قطره در بینی راست ودو قطره در بینی چپ نوزاد بریز، آنگاه در گوش راستش اذان ودر گوش چپش اقامه بگو، اگر این کارها را پیش از بریدن ناف انجام دهی فرزندت هیچ گاه به پریدن از خواب وبیماری کودکان مبتلا نمی شود . ✉️ منبع : الکافی، شیخ کلینی، ج6، ص23، ح1 .
هدایت شده از حرم
🌸گاهی قهرها به این علت طولانی می شود که هیچ یک از دو طرف جرات نمی کند پا پیش بگذارد و عذرخواهی کند یا حتی سر صحبت را با طرف مقابل باز کند، چون تاب تندی را ندارد و نمی خواهد حرف های دیگری از سر دلخوری بشنود و به همین دلیل دل ما گاهی می شود انبار خصومت، مخزن چیزهای به دردنخور، منجلابی از کینه، حسادت، بغض و تنگ چشمی. ❤️ @haram110 ❤️
هدایت شده از حرم
📖 🔲 دعای امام صادق علیه السلام برای زائران امام حسین علیه السلام ⬛️⚫️⬛️⚫️⬛️⚫️⬛️⚫️⬛️ ▪️معاویه بن وهب نقل کرده‏: اذن خواستم که خدمت امام صادق علیه السّلام برسم، ▪️به من گفته شد که داخل شو، پس داخل شده آن جناب را در نمازخانه منزلشان یافتم ▪️پس نشستم تا حضرت نمازشان را تمام کردند ▪️پس شنیدم که با پروردگارشان مناجات نموده و می گفتند: ▪️بار خدایا، اى کسى که ما را اختصاص به کرامت داده و وعده شفاعت دادى و مختص به وصیّت نمودى (یعنى ما را وصى پیامبرت قرار دادى) و علم به گذشته و آینده را به ما اعطاء فرمودى، و قلوب مردم را مایل به طرف ما نمودى، من و برادران و زائرین قبر پدرم حسین علیه السّلام را بیامرز، ▪️آنان که اموالشان را انفاق کرده و بدنهای‌شان را به سختی انداخته بخاطر اشتیاق در نیکى به ما و امید به پاداش‏هایى که در دوستى و پیوند با ما نزد توست برای رسیدن به ما و براى شادمان نمودن پیامبر تو و پذیرفتن فرمان ما و خشمگین ساختن دشمنان ما. ▪️اینان اراده و نیّتشان از این ایثار کسب رضایت و خشنودى تو است پس تو هم از طرف ما این ایثار را جبران کن ▪️ و بواسطه رضوان احسانشان را جواب گو باش ▪️و در شب و روز حافظ و نگاهدارشان بوده و اهل و اولادى که از ایشان باقى مانده‏ اند را بهترین جانشینان قرار بده و مراقب و حافظشان باش ▪️ و شر و بدى هر ستمگر عنود و منحرفى را از ایشان و از هر مخلوق ضعیف و قوى خود کفایت نما، ▪️و ایشان را از شر شیاطین انسى و جنّى محفوظ فرما ▪️و برترین چیزى را که در دور بودنشان از اوطان خویش از تو آرزو کرده‏ اند را به ایشان اعطاء کن ▪️ و نیز به ایشان برتر و بالاتر از آنچه را که بواسطه‏ اش ما را بر فرزندان و اهل و نزدیکانشان اختیار کردند ببخش، بار ▪️خدایا دشمنان ما بواسطه خروج بر ایشان آنان را مورد ملامت و سرزنش قرار دادند ولى این حرکت اعداء ایشان را از تمایل به ما باز نداشت و این ثبات آنان از باب مخالفتشان است با مخالفین ما، ▪️پس تو این صورت‏هائى که حرارت آفتاب آنها را در راه محبّت ما تغییر داده مورد ترحّم خودت قرار بده ▪️و نیز صورت‏هائى را که روى قبر ابى عبد اللَّه الحسین علیه السّلام مى‏ گذارند و بر مى ‏دارند مشمول لطف و رحمتت قرار بده ▪️و همچنین به چشم‏هائى که از باب ترحم بر ما اشک ریخته ‏اند نظر عنایت فرما ▪️و دل‏هائى که‏ براى ما به جزع آمده و بخاطر ما سوخته‏ اند را ترحم فرما، ▪️بار خدایا به فریادهائى که بخاطر ما بلند شده برس، ▪️خداوندا من این ابدان و این ارواح را نزد تو امانت قرار داده تا در روز عطش اکبر که بر حوض کوثر وارد مى‏ شوند آنها را سیراب نمائى. ▪️و پیوسته امام علیه السّلام در سجده این دعا را مى‏ خواندند ▪️ هنگامى که از آن فارغ شدند عرض کردم: فدایت شوم این فقرات و مضامین ادعیه‏ اى که من از شما شنیدم اگر شامل کسى شود که خداوند عزّ و جلّ را نمى‏ شناسد گمانم این است که آتش دوزخ هرگز به آن فائق نیاید!!! به خدا سوگند آرزو دارم آن حضرت (حضرت امام حسین علیه السّلام) را زیارت کرده ولى به حج نروم. ▪️امام علیه السّلام به من فرمودند: چقدر تو به قبر آن جناب نزدیک هستى، پس چه چیز تو را از زیارتش باز مى‏ دارد؟ ▪️سپس فرمودند: اى معاویه زیارت آن حضرت را ترک مکن. ▪️عرض کردم: فدایت شوم نمى‏ دانستم که امر چنین بوده و اجر و ثواب آن این مقدار است. ▪️حضرت فرمودند: اى معاویه کسانى که براى زائرین امام حسین علیه السّلام در آسمان دعا مى‏ کنند به مراتب بیشتر هستند از آنان که در زمین براى ایشان دعاء و ثناء مى‏ نمایند. ▪️اى معاویه به جهت ترس و وحشت زیارت قبر حضرت امام حسین علیه السّلام را ترک مکن، زیرا کسى که زیارت آن حضرت را ترک کند چنان حسرتى بخورد که آرزو نماید قبر آن حضرت نزد او باشد و بتواند زیاد به زیارتش برود، ▪️آیا دوست دارى که خدا تو را در زمره کسانى ببیند که حضرت رسول صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم و حضرات على و فاطمه و ائمه علیهم السّلام در حقیشان دعا فرموده ‏اند. ▪️آیا دوست نداری روز قیامت جزء کسانی باشی که با ملائکه مصافحه می‌کنند؟ ▪️آیا دوست نداری قیامت جزء کسانی باشی که هیچ گناهی در پرونده اعمال او دیده نمی‌شود! ▪️آیا دوست نداری قیامت جزء کسانی باشی که با رسول خدا مصافحه می‌کنند! ⬛️⚫️⬛️⚫️⬛️⚫️⬛️⚫️⬛️ 📚الکافی، ج‏۴، ص: ۵۸۲ 💥 @haram110
هدایت شده از حرم
🌹آدمهاهمیشه خوب را ❣برای یافتن خوب تر رها میکنند 🌹غافل از اینکه خوب همانیست ❣که وقتی ازهمه چیز وهمه کس بریدی 🌹یادش می افتی ❣همان کسی که 🌹هر روز حالت را میپرسد ❣و تو سرسری میگویی خوبم 🌹همان کسی که ❣تو حضورش را همیشه دیدی و حس کردی 🌹اما ساده گذشتی ❣همان کسی که 🌹وقتی که کم حوصله ای زمین و زمان را ❣به هم میدوزد تا تو لبخند بزنی 🌹خوب ❣همان کسی است که 🌹بی منت تو را دوست دارد ❣که تو صدبار دست رد به سینه اش میزنی 🌹اما یکبار هم خواهشت را رد نمیکند ❣خوب همانیست 🌹که طاقت قهر ندارد ❣میگوید قهر اما دلش 🌹دوری ات را تاب نمی اورد ❣خوب همانیست که 🌹همه احساسش را خرج تو و اطرافیانش میکند ❣خوب همانیست که 🌹به جرم احساسش هرلحظه غرورش رامیشکنی ❣دلش را میشکنی 🌹و او دم نمیزند ❣کجا با این عجله 🌹لحظه ای درنگ کن ❣خوب خود را با خود نمیبری ؟ 🌹خوب یک نفر است ❣وهرگز تکرارنمیشود 🌹مبادا از دستش بدهی‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌
هدایت شده از حرم
❖ مردی به پیامبر خدا، حضرت سلیمان، مراجعه کرد و گفت: ای پیامبر میخواهم به من زبان یکی از حیوانات را یاد دهی. سلیمان گفت: تحمل آن را نداری. اما مرد اصرار کرد. سلیمان پرسید: کدام زبان؟ جواب داد: زبان گربه ها! سلیمان در گوش او دمید و عملا زبان گربه ها را آموخت.... روزی دید دو گربه با هم سخن میگفتند. یکی گفت: غذایی نداری که دارم از گرسنگی میمیرم! دومی گفت: نه، اما در این خانه خروسی هست که فردا میمیرد، آنگاه آن را میخوریم. مرد شنید و گفت: به خدا نمیگذارم خروسم را بخورید، آنرا فروخت! گربه آمد و از دیگری پرسید: آیا خروس مرد؟ گفت نه، صاحبش فروختش، اما گوسفند نر آنها خواهد مرد و آن را خواهیم خورد. صاحب منزل باز هم شنید و رفت گوسفند را فروخت. گربه گرسنه آمد و پرسید آیا گوسفند مرد؟ گفت : نه! صاحبش آن را فروخت. اما صاحبخانه خواهد مُرد و غذایی برای تسلی دهندگان خواهند گذاشت و ما هم از آن میخوریم! مرد شنید و به شدت برآشفت. نزد پیامبر رفت و گفت گربه ها میگویند امروز خواهم مرد! خواهش میکنم کاری بکن ! پیامبر پاسخ داد: خداوند خروس را فدای تو کرد اما آنرا فروختی، سپس گوسفند را فدای تو کرد آن را هم فروختی، پس خود را برای وصیت و کفن و دفن آماده کن! حکمت این داستان : خداوند الطاف مخفی دارد، ما انسانها آن را درک نمی کنیم. او بلا را از ما دور میکند ، و ما با نادانی خود آن را باز پس میخوانیم...!! 👌👌👌👌👌👌👌👌👌 💛🍁 @haram110 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌
هدایت شده از حرم
🔴به جای خداوند تصمیم نگیریم! ✅جندب غفاری از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) نقل کرده که حضرت فرمود: 🔰مردی گفت: خداوند فلان شخص را(به خاطر گناهانش)هیچگاه نمی بخشد. 🔱خداوند به من وحی فرمود: که بگو چه کسی از جانب من می گوید من فلان شخص را نمی بخشم؟ 🔵 من او را بواسطه سخن این شخص که گفت او را نمی بخشم، بخشیدم و همه گناهان گذشته اش را از نامه اعمالش محو کردم... 💥نبخشیدن از خصلت های خداوندی نیست که نام خود را "غفّار" نهاده است! 🌺 وقتی درک کردیم که ذات حق تعالی چقدر بر بنده های خود محبت دارد، آنوقت است که گسترده حب خداوند بر تمام خصلت هایش را درک خواهیم کرد حتی بر غضبش...
هدایت شده از حرم
✿‍✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿‍ هـر شــ🌙ــب 🍃🍂داستــــان‌هـــای پنـــــدآمــــــوز🍃🍂 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ چهل سال پیش دخترهای خانه صبح‌ها زود بیدار می‌شدند تا قبل از مدرسه رفتن همه جای خانه را رفت و روب کرده باشد و بعد اجازه داشتند راهی مدرسه شوند پسرها بايد يا صبح زود يا عصر نان و مايحتاج خانه را خريد می‌كردند و كارهای مردانه را در كمك پدر خود انجام می‌دادند حالا با نسلی روبرو هستیم که صبح که بیدار می‌شوند، از هتل خانه‌شان خارج می‌شوند چون که والدینشان به عنوان مستخدمین "هتل خانه" همه جا را رفت و روب خواهند کرد و با يك تلفن همه چيز درب خانه مهياست نسلی که در برابر اتاقی که در آن می‌خوابد و خانه‌ای که در آن زندگی می‌کند و ظرفی که در آن غذا می‌خورد احساس مسئولیت ندارد! آیا در برابر سرزمینی که از آب و خاک آن بهره‌مند است حس مسئولیت خواهد داشت!!! برای این نسل، سرزمین هم چون هتلی است که می‌توان خورد و خوابید و ریخت و پاشید از مواهب طبیعی آن بهره‌مند شد و بعد اگر باب میل نبود آن را ترک کرد سرزمین هم مثل خانه برای این نسل هتل است با این تفاوت که متأسفانه مستخدم سرجهاز ندارد و همه فقط برای خوردن و خوابیدن و بردن آمده‌اند این نسل را چه کسی و چه کسانی چنین تربیت کردند!؟ کی بود؟ کی بود؟! اتفاقاً این دفعه من بودم، تو بودی ما بودیم و...همه بودند! کمی به خود بیائیم و تکانی به خودمان و این نسل هتل نشین بدهیم !!! گر چه به نظر من نسلی که این بچه‌ها رو تربیت کرد، فکر می‌کرد چون خودش سختی کشیده، باید هر جور امکاناتی رو برای بچه‌اش فراهم کند و این موضوع از تهیه سیسمونی برای کودک به دنیا نیامده شروع می‌شود و متأسفانه ادامه پیدا می‌کند تا جائی که شأن والای مادر و پدری خودش را در حد یک مستخدم برای اربابش پائین بیاورد مبادا که آبی در دل فرزندش تکان بخورد اما غافل شد از اینکه هر باغچه و مزرعه‌ای با آب زیادی فاسد می‌شود و به لجنزار تبدیل خواهد شد گاهی باغبان به گیاهش بی آبی رو تحمیل می‌کند، چون می‌داند آن گیاه نیاز دارد چند روز بستر خشکی داشته باشد تا بتواند ریشه‌هایش را در خاک رشد بدهد و به حیاتش ادامه بدهد امیدوارم همهٔ ما مادرها و پدرها بتوانیم به این درک برسیم که امکانات هتلی ایجاد کردن برای فرزندانمان افتخار نیست! مسئولیت پذیر کردن و قدردان بار آوردن کودکانمان افتخار است... ‌〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰
هدایت شده از حرم
خدایا... دستانم را میگیری ! عطر رازقــ🌸ـــی در فضا میپیچد... دلم گـرم میشود... به بودنت... به مهرت... به اغوشت... و من خالی میشوم و رهـا از هرچه غیر توست... وقتی تو در قایق کنارم نشستی؛ مرا ترسی از طوفان دریا نیست.... محبوب دوست داشتنی‌ام خــ❥ــــدا ... دوستت دارم. ☘ 🌸🍃🍂🍃🌸
"رمان ــ وای دختر دلم برات تنگ شده ــ منم همینطور،تو اینجا چیکار میکنی؟مگه نرفتی اصفهان یاسمن اهی کشید و گفت: ــ طلاق گرفتم ــ وای چی میگی تو؟ ــ بیخیال دختر تو اینجا چیکار میکنی،این آقا کیه؟ سمانه که حضور کمیل را فراموش کرده بود ،لبخندی زد و گفت: ــ یاسمن دوستم،کمیل نامزدم کمیل خوشبختمی گفت،یاسمن جوابش را داد و دوباره سمانه را در آغوش گرفت. ــ عزیز دلم ،مبارکت باشه، ــ ممنون فدات شم،اومدم برا خرید لباس عقد ــ آخ جون بیا خودم آمادت میکنم دست سمانه را کشید و به طرف رگال های لباس برد،و همچنان با ذوق تعریف می کرد: ــ یادته میگفتیم تورو هچکس نمیگیره میمونی رو دستمون بلند خندید و موهایش را که پریشان بیرون ریخته بودند را مرتب کرد. سمانه را به داخل پرو برد و چند دست لباس به او داد. با کمک یاسمن همه ی خرید هارا از همان مغازه تهیه کرده بود،در پرو چادرش را مرتب کرد و خارج شد. یاسمن با دیدن سمانه گفت: ــ سمانه باور کن نمیخواستم بگیرم ها ،ولی شوهرت به زور حساب کرد سمانه چشم غره ای به کمیل رفت. بعد از تحویل خریدها ،و تشکر از یاسمن از مغازه خارج شدند. سمانه به طرف کمیل چرخید و گفت: ــ چرا حساب کردید؟ ــ چه اشکال داره ــ قرارمون این نبود ــ ما قراری نداشتیم سمانه به سمت مغازه ای مردانه قدم برداشت و گفت: ــ مشکلی نیست،پس لباسای شمارو خودم حساب میکنم کمیل بلند خندید،سمانه با تعجب پرسید: ــ حرف من کجاش خنده داشت؟ ــ خنده نداشت فقط اینکه ــ اینکه چی؟ ــ من لباس خریدم ــ چـــــــی؟ ــ اونشب با دوستم رفتم خریدم سمانه یا عصبانیت گفت: ــ شما منو سرکار گذاشتید؟ ــ نه فقط یکم شوخی کردم ــ ولی شما سرکارم گذاشتید. کمیل به سمت در خروجی قدم برداشت و آرام خندید. ــ گفتم که شوخی بود،الانم دیر نشده شام نخوردیم ،شما شامو حساب کنید. ــ نه پول شام کمتر از خریدا میشه به ماشین رسیدند کمیل در را برای سمانه باز کرد و گفت: ــ قول میدم زیاد سفارش بدم که هم اندازه پول لباسا بشه سمانه سوار شد کمیل در را بست و خوش هم سوار شد. ــ آقا کمیل من به خانوادم نگفتم که دیر میکنم ــ من وقتی تو پرو بودید با آقا محمود تماس گرفتم ،بهش گفتم که کمی دیر میکنیم سمانه سری تکان داد و نگاهش را به بیرون دوخت،احساس خوبی از به فکر بودن کمیل به او دست داد.
کمیل ماشین را کنار یک رستوران نگه داشت ،پیاده شدند،کمیل در را برای سمانه باز کرد که با یک تشکر وارد شد،نگاهی به فضای شیک رستوران انداخت و روی یکی از میز ها نشستند،گارسون به سمتشان آمد،و سفارشات را گرفت،تا زمانی که سفارشاتشان برسد در مورد مکان عقد صحبت کردند،با رسیدن سفارشات در سکوت شامشان را خوردند،سمانه زودتر از کمیل سیر شد ،خداروشکری گفت و از جایش بلند شد. ــ من میرم سرویس بهداشتی ــ صبر کنید همراهیتون میکنم ــ نه خودم سریع میام به طرف سرویس بهداشتی رفت،سریع دست و صورتش را شست و بعد از مرتب کردن روسری اش از سرویس خارج شد،به طرف میزشان رفت اما کسی روی میز نبود،کمی نگران شد به سمت پیشخوان رفت تا سریع حساب کند و به دنبال کمیل برود. ــ آقا صورت حساب میز 25 میخواستم ــ حساب شده خانم سمانه با تعجب تشکری کرد و از رستوران خارج شد و گوشی اش را در اورد تا شماره کمیل را بگیرد اما با دیدن کمیل که با لبخند به ماشین تکیه داد،متوجه قضیه شد. ــ چرا اینکارو کردید،مگه قول ندادید من حساب کنم؟ کمیل در را باز کرد و گفت: ــ من یادم نیست به کسی قول داده باشم سمانه چشم غره ای برایش رفت و سوار ماشین شد. در طول مسیر حرفی بینشان رد و بدل نشد و در سکوت به موسیقی گوش می دادند. کمیل ماشین را کنار در خانه نگه داشت ،هر دو پیاده شدند. کمیل خرید ها را تا حیاط برد. ــ بفرمایید تو ــ نه من دیگه باید برم سمانه دودل بود اما حرفش را زد: ــ ممنون بابت همه چیز،شب خوبی بود،در ضمن یادم نمیره نزاشتید چیزیو حساب کنم کمیل خندید و گفت: ــ دیگه باید عادت کنید،ممنونم امشب عالی بود سمانه لبخندی زد،کمیل به سمت در رفت. ــ شبتون خوش لازم نیست بیاید بیرون برید داخل هوا سرده بعد از خداحافظی به طرف ماشینش رفت،امشب لبخند قصد نداشت از روز لبانش محو شود. صدای گوشی اش بلند شد ، می دانست محمد است و می خواهد ببیند چه کار کرده است،اما با دیدن شماره غریبه تعجب کرد. با دیدن عکس های امروز خودش و سمانه و متن پایین عکس ها عصبی مشت محکمی بر روی فرمون کوبید. ــ مواظب خانومت باش آرامشی که در این چند ساعت در کنار سمانه به وجودش تزریق شده بود،از بین رفت،دیگر داشت به این باور می رسید که آرامش و خوشبختی بر او حرام است. خشمگین غرید: ــ میکشمتون به ولای علی زنده نمیزارمتون
"رمان ــ حواستونو جمع کنید،نمیخوام اتفاقی بیفته امیرعلی لبخندی زد و گفت: ــ سرمونو خوردی شاه دوماد،برو همه منتظرتن ما حواسمون هست کمیل خندید و رفت،اما با صدای امیرعلی دوباره برگشت: ــ چی شده؟ ــ کت و شلوار بهت میاد کمیل خندید و دیوانه ای نثارش کرد و به درف محضر رفت،سریع از پله ها بالارفت،یاسین به سمتش آمد و گفت: ــ کجایی تو عاقد منتظره ـ کار داشتم باهم وارد اتاق عقد شدند،کمیل روبه همه گفت: ــ ببخشید دیر شد کنار سمانه نشست،سمانه با نگرانی پرسید: ــ اتفاقی افتاده ــ اره ــ چی شده؟ ــ قرار عقد کنم سمانه با تعجب به او نگاه کرد و زمزمه کرد: ــ این اتفاقه؟ ــ بله،یک اتفاق بزرگ و عالی سمانه آرام خندید و سرش را پایین انداخت با صدای عاقد همه سکوت کردند،سمانه قرآن را باز کرد و آرام شروع به خواندن قرآن کرد،استرس بدی در وجودش رخنه کرده بود،دستانش سرد شده بودند،با صدای زهره خانم به خودش آمد: ــ عروس داره قرآن میخونه. و دوباره صدای عاقد: ــ برای بار دوم.... آرام قران می خواند،نمی دانست چرا دلش آرام نمی گرفت،احساس می کرد دستانش از سرما سر شده اند. دوباره با صدای زهره خانم نگاهش به خاله اش افتاد: ــ عروس زیر لفظی میخواد سمیه خانم به سمتش ا امد و ست طالی زیبایی به او داد سمانه آرام تشکر کرد،و جعبه ی مخملی را روی میز گذاشت،دوباره نگاهش را به کلمات قرآن دوخت،امیدوار بود با خواندن قرآن کمی از لرزش و سرمای بدنش کم شود،اما موفق نشد،با صدای عاقد و سنگینی نگاه های بقیه به خودش آمد: ــ آیا بنده وکیلم؟ آرام قرآن را بست و بوسه برآن زد و کنار جعبه مخملی گذاشت،سرش را کی بالا اورد، که نگاهش در آینه به چشمان منتظر کمیل گره خورد،صلواتی فرستاد و گفت: ــ با اجازه بزرگترها بله همزمان نفس حبس شده ی کمیل آزاد شد ،و سمانه با خجالت سرش را پایین انداخت،و این لحظات چقدر برای او شیرین بود
بعد از بله گفتن کمیل فضای اتاق را صلوات ها و بعد دست زدن ها در بر گرفت. بعد از امضای دفتر بزرگی که جلویش قرار گرفت که هر کدام از آن امضاها متعلق بودن بهم را برای آن ها ثابت می کرد و چه حس شیرینی بود،سمانه که از وقتی خطبه ی عقد جاری شده بود احساس زیبایی به کمیل پیدا کرده بود به او نگاه کوتاهی کرد،یاد حرف عزیز افتاد که به او گفته بود که بعد از خوندن خطبه عقد مهر زن و شوهر به دل هر دو می افتد.هر دو سخت مشغول جواب تبریک های بقیه بودند شدند،صغری حلقه ها را به طرفشان گرفت،و سریع به سمت دوربین عکاسی رفت،آقایون از اتاق خارج شدندو فقط خانم اطراف آن ها ایستادند،آرش کنارشان ماند هرچقدر محمد برایش چشم غره رفته بود قبول نکرد که برود،و آخر با مداخله ی کمیل اجازه دادند که کنارش بماند. کمیل حلقه را از جعبه بیرون آورد و دست سرد سمانه را گرفت،با احساس سرمای زیاد دستانش ،با نگرانی به او نگاه کرد و گفت: ــ حالت خوبه؟ اولین بار بود که او را بدون پسوند و سوم شخص صدا نمی کرد،سمانه آرام گفت: ــ خوبم کمیل حلقه را در انگشت سمانه گذاشت که صدای صلوات و دست های صغری و آرش در فضا پیچید،اینبار سمانه با دستان لرزان حلقه را در انگشت کمیل گذاشت و دوباره صدای صلوات و هلهله.... سمانه نگاه به دستانش در دستان مردانه ی کمیل انداخت،شرم زده سرش را پایین انداخت که صدای کمیل را شنید: ــ خجالت نکش خانومی دیگه باید عادت کنی سمانه چشمانش را از خجالت بر روی هم فشرد ،کمیل احساس خوبی به این حیای سمانه داشت،فشار آرامی به دستانش وارد کرد. دست در دست و با صلوات های بلندی از محضر خارج شدند،کمیل در را برای سمانه باز کرد و بعد از اینکه سمانه سوار شد به طرف بقیه رفت،تا بعد از راهی کردن بقیه سری به امیرعلی و امیر که با فاصله ی نه چندان زیاد در ماشین مراقب اوضاع بوند،بزند. در همین مدت کوتاه احساس عجیبی به او دست داد باورش نمی شد که دلتنگ کمیل بود و ناخوداگاه نگاهش را به بیرون دوخت تا شاید کمیل را ببیند،بلاخره موفق شد و و کمیل را کنار یاسین که با صدای بلند آدرس رستورانی که قرار بود برای صرف شام بروند را میگفت. کمیل سوار ماشین شد سمانه به طرف او چرخید و به او نگاهی انداخت،کمیل سرش را چرخاند و وقتی نگاهش در نگاه کمیل گره خورد،سریع نگاهش را دزدید،کمیل خندید و دوباره دستان سمانه را در دست گرفت و روی دنده ماشین گذاشت،دوست داشت دستان سمانه را گاه و بی گاه در دست بگیرد تا مطمئن شود که سمانه الان همسر او شده. لبخندی زد و شیطورن روبه سمانه که گونه هایش از خجالت سرخ شده بودند ،گفت: ــ اشکال نداره راحت باش من به کسی نمیگم داشتی یواشکی دید میزدی منو وسمانه حیرت زده از این همه شیطنت کمیل آرام و ناباور خندید ادامه دارد...
📢📢📢...در روز یکشنبه ۲۷ صفر سال ۱۱ هجری قمری ، ۱۰ خرداد سال ۱۱ هجری شمسی ، ۲۶ می سال ۶۳۲ میلادی چه اتفاقی افتاد؟؟ ➖➖➖▪️🌑🔶🌑 🕔🕕🕗… در صبحگاه ، رسول خدا صلی الله علیه و آله , قِیس بن عِباده و حَبّاب بن مُنذِر را مامور می‌سازند تا با گروهی از انصار سپاه اسامه را حرکت دهند ؛ این گروه مأمورند تا سپاه را همراهی کنند و خبر قطعی حرکت و خروج سپاه از مدینه را به رسول خدا صلی الله علیه و آله برسانند... 👈 چندی بعد اسامه و سربازانش حرکت می‌کنند… قیس و حباب به نزد رسول خدا بر می‌گردند تا خبر حرکت را به ایشان برسانند , پیامبر خدا - که به علم غیب آراسته اند - به این دو نفر می‌فرمایند: 💠 این سپاه امروز حرکت نخواهد کرد ؛ آری ؛ ...اینک کسانی که برای آیندهء حکومت مدت ها برنامه ریزی کرده اند ، به روشنی دریافته‌اند که با وجود رسول خدا صلی الله علیه و آله نمی‌توانند در مدینه بمانند… ❌ پس دستوری جدید از سوی آنان برای از بین بردن قطعی رسول خدا صلی الله علیه و آله به مدینه می‌رسد که به علت شتابزدگی ردّ پای آن در تاریخ مانده است!!! در طی بیماری پیامبر ، همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله به نوبت در امر پرستاری رسول خدا صلی الله علیه و آله همکاری می‌کنند ؛ ✨"ام سلمه" در چند روز گذشته بیشترین تلاش را در این زمینه داشته است و اهل بیت علیهم السلام و به خصوص امیرالمؤمنین علیه السلام و صدیقهء طاهره علیها السلام را برای نگهداری پیامبر صلی الله علیه و آله یاری رسانیده است ، ⚠️ از دیروز عایشه با اصرار خویش ، علاقهء خود را به پرستاری از رسول خدا صلی الله علیه و آله نشان داده است‼️ (۱) 📚در تمامی منابع تاریخی که حکایت امروز را نقل کرده اند آمده است: ✍️ حال رسول خدا صلی الله علیه و آله ، امروز چندان مناسب نبود و در طی روز ایشان - به ظاهر - چندین بار از هوش رفتند ؛ فرصتی که عایشه آن را مغتنم می‌شمارد ؛ 📛 وی علیرغم سفارش رسول خدا صلی الله علیه و آله به اینکه در دهان حضرت چیزی نریزند - مایعی را به دهان مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله می ریزد ، تکرار چند باره این عمل و مخفی کاری ناشیانه او و حفصه شک برانگیز است‼️‼️ ◀️◀️ در پی وخامت حال رسول خدا صلی الله علیه و آله ، به نظر می‌رسد که عایشه با پراکنده گویی سعی کرده ، نشان دهد که آن مایع ، چیزی جز لَدود(داروی گیاهی) نبوده است ؛ ‼️‼️او حتی ادعا می کند : رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از به هوش آمدن ، همهء اهل منزل را مجبور کرده اند از آن داروی گیاهی بخورند!!! در بعضی مدارک ، عایشه حتی ادعا کرده : یکی از همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله -میمونه- روزه دار بوده است ، پیامبر صلی الله صلی الله علیه و آله حتی دستور می‌دهند که روزهء او را بشکنند و به زور در دهانش دارو را بریزند‼️...(۲)... 📛گویندهء این سخنان به روشنی در تلاش است با چنین داستانهایی ، اتهام مسموم کردن پیامبر صلی الله علیه و آله را کم رنگ کند ، و نشان دهد که آن نوشیدنی را حتی بانی این ماجرا هم خورده است؛ 《1》
خبر وخامت حال رسول خدا صلی الله علیه و آله در مدینه می پیچد و مسلمانان برای زیارت رسول خدا صلی الله علیه و آله به منزل ایشان می‌آیند ؛ 📜 رسول خدا صلی الله علیه و آله بنی هاشم را فرا می خوانند و شروع به وصیت می‌کنند ؛ ...عباس بن عبدالمطلب عموی پیامبر که انجام برخی امور و وصایای رسول خدا صلی الله علیه و آله را به جهت گرفتاری های شخصی قبول نکرده است ، به عنوان بزرگ بنی هاشم حاضر است. رسول خدا صلی الله علیه و آله سفارش هایی چند به بستگان خویش می‌کنند ؛ در پی آن پیامبر تمام اموال و وسایل شخصی خویش را با ذکر نام و تعداد ، در حضور این جمع ، به امیرمؤمنان علیه‌السلام می سپارند تا همگان شاهد باشند ؛ 🍃 در همین زمان ، امیرمؤمنان علیه السلام برخی از این اموال را به منزل خویش می برند و سپس باز می‌گردند. (۳) ✔️ پس از چندی ، در خانهء پیامبر صلی الله علیه و آله ، جز امیر مؤمنان علیه السلام کسی باقی نمی ماند. رسول خدا صلی الله علیه و آله وصیت ها و سفارش های ویژه ای برای برادر خویش دارند. 👈 رسول خدا ابتدا امیرالمومنین علیه السلام را مأمور می‌کنند که پس از انجام مراسم کفن و دفن ، در خانه بنشینند و قرآن 📖 را جمع نمایند .(۴) 👈 در پی آن رسول خدا صلی الله علیه و آله ، امیرالمؤمنین علیه السلام را مأمور به صبر می کنند ؛ ▪️صبر در برابر تمام وقایع آینده و صبری خاص در مقابل هتک حرمت فاطمی (علیها السلام) ..💦... 🔻با فهم این معنا ، امیرمؤمنان علیه السلام به صورت بر زمین می‌افتند...(۵) امیرالمؤمنین علیه السلام به رسول خدا صلی الله علیه و آله پناه می‌آورند و از آنچه در پی خواهد آمد ، شِکوه می‌کنند...(۶) ¤🔶 اینک رسول خدا صلی الله علیه و آله ، اهل بیت علیهم السلام را فرا می‌خوانند ؛ آنان را به صبر دعوت می‌کنند ؛ به صبر ، صبر و صبر ..... در مقابل آنچه نا اهلان می‌کنند ؛ 💦💦 اشک های بانوی دو عالم علیها السلام که شاهد بر این ماجرا است حکایت گر غم های بی پایان آینده است ؛ از دیگر شاهدان این ماجرا ، جبرئیل ، میکائیل و اسرافیل هستند....(۷) ❌❌ عایشه ، همسر پیامبر صلی الله علیه و آله خبر مهمی را به "صُهَیب" می‌گوید ؛ "صُهَيب" پیک ویژه ای است که این خبر را برای برخی افراد در سپاه اسامه بازگو خواهد کرد‼️ این سپاه که امروز صبح راهی سفر شد ، بار دیگر با کارشکنی سپاهیان به مدینه بازگشت..🤔... اینک صهیب پیام می آورد که پیامبر به زودی از دنیا خواهد رفت ، خود را هر چه زودتر به مدینه برسانید! 🌌 گروهی به کمک تاریکی شب ، مخفیانه وارد مدینه می شوند ، تاریخ ۳ نفر را در این میان نام برده است؛ ❌ در نیمه شب پیامبر صلی الله علیه و آله از بستر برخاسته , می‌فرمایند: 💠امشب ، شرّ بزرگی به مدینه راه یافته است .(۸) ➖▪️➖➖➖ 1⃣ الارشاد ۱۸۲/۱ - إعلام الوری ۲۶۴/۱ - بحارالانوار ۴۶۷/۲۲ 2⃣ فتح الباری ١١٢،١١٣/٨ - عمدة القاري ٧٣/١٨ - تاريخ مدينة دمشق ٣٣١،٣٣٢/٢٦ - السيرة النبوية ٣٠٨/٤ - سبل الهدي و الرشاد ٢٢٧،٢٢٨/١۲ 3⃣ علل الشرائع ۲۰۰/۱ - بحارالانوار ۴۶۰/۲۲ 4⃣ الصراط المستقيم ۹۲/۲ - بحارالانوار ۴۸۴/۲۲ 5⃣ کافی ۲۸۲/۱ - طرف من الأنباء و المناقب ص۱۵۶ - بحارالانوار ۴۸۱/۲۲ 6⃣ خصائص الأئمه ص۷۲ - طرف من الأنباء و المناقب ص۱۵۹ - بحارالانوار ۴۸۳/۲۲ 7⃣ طرف من الأنباء و المناقب ص۱۵۱ - بحارالانوار ۴۸۲/۲ و صص ۴۵۹ ، ۴۶۰ 8⃣ ارشاد القلوب ۲۰۴/۲ - بحارالانوار ۱۰۹/۲۸
✴️ دوشنبه 👈 12 مهر / میزان 1400 27 صفر 1443👈 4 اکتبر 2021 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی . 😭 خوراندن سم به امام مجتبی علیه السلام توسط جعده ملعونه " به روایتی " . 🌙⭐️ امور دینی و اسلامی . 📛 صدقه اول صبح فراموش نشود . 👶 زایمان خوب و نوزادش زیبا و خوشرو و روزی دار و حشر ونشر خوبی با مردم دارد .ان شاءالله 🤕 مریض امروز ازارش زیاد است.(منظوری مریضی است که امروز مریض شود) ✈️ مسافرت : مسافرت خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد . 🔭 احکام و اختیارات نجومی . 🌓 امروز قمر در برج سنبله و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است : ✳️ آغاز بنایی و خشت بنا نهادن . ✳️ قباله نوشتن و قولنامه . ✳️ خرید خانه و ملک . ✳️ و خرید باغ و زمین نیک است . 📛 ولی امور ازدواجی . 📛 آغاز معالجه و درمان . 📛 و امور زرگری خوب نیست . 👩‍❤️‍👨 مباشرت و مجامعت امشب :"شب سه شنبه " ، فرزند دهانی خوشبو دارد و بسیار مهربان و نرم دل خواهد شد . 💇‍♂ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث پشیمانی می شود . 🔴 یا در این روز از ماه قمری ، موجب ایمنی از ترس میشود . 🔵 دوشنبه برای ، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد . 👕 دوشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود . ✴️️ وقت در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد . 💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 😴تعبیر خواب شب سه شنبه اگر کسی خواب ببیند تعبیرش از آیه ی 28 سوره مبارکه " قصص" است . قال رب انصرنی علی القوم المفسدین .... و از مفهوم ان استفاده می شود که خواب بیننده مامور شود به اصلاح گروهی .ان شاء الله و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید . 🌸زندگیتون مهدوی🌸
هدایت شده از حرم
✅امام صادق علیه السلام درباره فرمودند: 🌸«هر کس با این دعای چهل صبح به سوی خدا دعا کند از یاوران قائم ما خواهد بود و اگر بمیرد خداوند او را از قبرش به سوی حضرت قائم عج خارج خواهد ساخت و حتی در مقابل هر کلمه ای هزار حسنه به او می دهد و هزار گناه از او محو می کند». 📚 بحار الانوار، جلد 83، ص284، حدیث 47 به نقل از کتاب امام مهدی عج،تنظیم:اکبر اسد علیزاده •┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•
هدایت شده از حرم
3_453884580403872619.mp3
1.82M
 کجایى ...؟؟  اى همیشه پیدا از پس ابرهاى غیبت! 🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
هدایت شده از حرم
4_468051916576786804.mp3
4.02M
🎧 با صدای استاد فرهمند 🎁 به سفارش آقا صاحب الزمان (عج) و با نیت تعجیل در امر فرج ایشان هر روز یڪ زیارت عاشورا بخوانیم.
هدایت شده از حرم
🕊●●🕊●●🕊●●🕊●●🕊●●🕊 (ع)📜 🌹 💜 💜 جابر بن حجاج» غلام «عامر بن نهشل تیمی» بود. او مردی شجاع و سوارکاری ماهر بود که همراه کاروان امام حسین علیه السلام به کربلا رفت و قبل از ظهر عاشورا در حمله اول سپاه یزید به شهادت رسید. 📒ابصار العین، ص 112. 🕊●●🕊●●🕊●●🕊●●🕊●●🕊
هدایت شده از حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️خداوندا💐 🌺امروز ظهر به 🌺فرشتگانت بسپار ❤️سبدی پر از لبخند و شادی 🌺سلامتی و تندرستی ❤️برکت و روزی فراوان😇😋 🌺برای دوستانم به ارمغان بیاورند 🍃🌺ظهرتون بخیرو_عالی🌺🍃
هدایت شده از حرم
💓🍃آدم... 🌹🍃 آدم ...چه گرم می شود گاهی ساده... 🌹🍃 به یک دلخوشی کوچک... 🌹🍃به یک احوالپرسی ساده... 🌹🍃 به یک دلداری کوتاه ... 🌹🍃 به یک "تکان سر" یعنی تو را می فهمم... 🌹🍃به شنیدن یک "من کنارت هستم "... 🌹🍃به یک هدیه ی بی مناسبت ... 🌹🍃 به یک" دوستت دارم "بی دلیل ... ما چه بی رحمانه این دلخوشی های کوچک و ساده را از هم دریغ میکنیم و تمام محبت و دوست داشتنمان را گذاشته ایم کنار 👈🏾تا به یک باره همه آنها را پس از مرگ نثار هم کنیم...!!!
هدایت شده از حرم
... شماره ۱۵ 😔هیچ کس به من نگفت: ✨که شما بعد از نماز، عاشقانه می‌نشینی و 📿تسبیحات مادرت زهرای اطهره را زمزمه می‌کنی و ایشان را به عنوان الگوی خویش، با افتخار انتخاب نموده ای. 😞من هم می‌گفتم اما نه مثل شما، من بی حضور قلب❤️ و با سرعت نور، بدون اینکه بفهمم الله اکبر چه معنایی یا الحمدلله چه اثراتی و سبحان الله چه برکاتی دارند، می‌گفتم تا گفته باشم😢. حالا از شنیدن صدایم هنگام گفتن سبحان الله، چقدر شرمسار و خجلم😓. ✨به ما نگفتند که شما بدون اینکه بعد از نماز حرکتی کنید بسیار آرام و شمرده📿 34 بار الله اکبر می‌گوئید که در و دیوار، هم صدا می‌شوند با شما در این ذکر شریف و 33 بار الحمدلله که تمام نعمت‌ها که شما واسطه‌شان هستی از آنِ خداست و حمدش هم باید از آنِ او باشد و 33 بار سبحان الله که منزه و بی‌عیب بودن خدا را هیچ کس مثل شما باور ندارد. ☘️ای کاش در نوجوانی می‌فهمیدم که چگونه ذکر می‌گویی و چه ذکری می‌گویی📿. 📒برگرفته از،کتاب هیچکس بمن نگفت ✍️نویسنده :
هدایت شده از حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍃 خوشبختی نگاه خداست، در این پنجشنبه دعا میکنم، خدا، هیچوقت، نگاهش رو ازتون برنداره .. روز و روزگارتون بر وفق مراد .. خوبیهاتون مستدام .. در پناه خدا، و عصرتون بخیر و سرشار از برکت و شادی🌸 🍃🍃
هدایت شده از حرم
🔴زندگینامه (قسمت ) 🌸از امیرالمؤمنین نقل شده که ایشان فرمودند: خداوند خطاب به جبرئیل فرمود: مقدارى خاک از زمین بیاور تا خلقى جدید به وجود آورم که افضل موجودات و اشرف آنها باشد. ✨جبرئیل به زمین آمد تا خاک بردارد، (طبق تذکر شیطان ) زمین نالید و او را به خداوند قسم داد که از آن خاک برندارد. ایشان هم برگشت داستان را گزارش ‍ داد. بار دیگر میکائیل و بعد از او اسرافیل را فرستاد. باز زمین آنان را قسم داد، آنها هم با دست خالى برگشتند. ⚡️براى بار چهارم ، عزرائیل را فرستاد که حتما از خاک زمین بردارد. او که خواست خاک بردارد، باز زمین ناله کرد و او را قسم داد و هر چه ناله و فریاد نمود، تاثیر نکرد. ♻️عزرائیل گفت : من از جانب خدا مأمورم تا کمى از خاک تو بردارم . او خاک را برداشت و برد که آدم را از آن ساختند. ▪️ از این رو، خداوند قبض روح آدم علیه السلام و اولادش را به دست عزرائیل داد، ▪️ از این جهت ناله و گریه آنها هنگام جان دادن آدم در دل او اثر نمى کند و او مأموریت خود را انجام مى دهد. ✳️وقتى آن خاک را با آب خالص و شور و تلخ و بى مزه ، مخلوط کردند و بعد از مدتى پیکر خاکى او را قالب زدند. 🔥 شیطان قیافه او را مشاهده کرد و با خود گفت : این مخلوقى ضعیف است که از گل چسبنده به وجود آمده ، و توى او خالى است، چیزى که توخالى باشد احتیاج به غذا دارد و به این ترتیب مى توان او را گمراه و منحرف نمود. 🔴شیطان و قالب گلی آدم: بعد از آنکه خداوند قالب آدم (علیه السلام) را از خاک وآب ،سرشت واو را بوجود آورد ،آن قالب را مانند کوه عظیمی کناری گذاشت. ♨️شیطان وقتی وی آن قالب گلی را میدید از سوراخ بینی او وارد و از عقب او خارج میشد و بادست برشکم او میزد ومیگفت : ⁉️خداوند تو را برای چه چیزی خلق کرده ؟ مدت هزار سال به این وضع بود بعد از این مدت خداوند متعال از روح خود در او دمید ☘️حضرت عبدالعظیم حسنی نامه ای به امام محمد تقی (علیه السلام) نوشت که پرسیده بود :به چه علت غائط انسان بوی بدی میدهد؟ 🌷آن حضرت در جواب فرمود : وقتی خداوند حضرت آدم را خلق کرد جسد او بوی خوشی داشت زمانی که هنوز روح دراو دمیده نشده بود ملائکه وشیطان از آن میگذشتند ملائکه میگفتند :او برای امربزرگی ساخته شده است. 🔥اما شیطان از دهان او وارد میشد واز عقب او بیرون می آمد از این رو هرچه داخل شکم انسان شود بدبو وخبیث میشود . 🔴شیطان سجده نمى کند: ✨وقتى خداوند به ملائکه خطاب کرد و فرمود: مى خواهم در روى زمین خلیفه و جانشینى براى خود قرار دهم ، ملائکه موافق نبودند. به خدا اعتراض کردند اما بعد از آن که خداوند جواب آنان را داد، تسلیم شدند. 🍃به ایشان خطاب فرمود: وقتى من خلیفه خود (آدم علیه السلام ) را خلق کردم و از روح خود در آن دمیدم ، همه شما در برابر او سجده کنید. ☘️بعد از آن که خداوند او را خلق کرد و ز روح خود در او دمید و روح به دماغ آدم رسید، به حرکت آمد و نشست ، عطسه اى زد و گفت : الحمدلله خداوند در جواب او فرمود: یرحمک الله. 💠تمام ملائکه فرمان بردند و به سجده افتادند و مدتى در حال سجده بودند؛ ولى شیطان که آن زمان در صف فرشتگان بود، از روى خودخواهى و غرور به خداوند عرض کرد: خدایا! مرا از سجده کردن بر آدم معذور بدار. ☘️خداوندا! من تو را چنان سجده کنم که تا به حال هیچ ملک مقربى و نه هیچ نبى مرسلى سجده و عبادت نکرده باشد. 🌺خداوند در جواب او فرمود: مرا حاجت به عبادت تو نیست ، من از تو مى خواهم ، آن چه را که دستور مى دهم انجام دهى ، نه آن چه را تو مى خواهى ! 🔥سرانجام قبول نکرد و حسدى را که در قلبش بود ظاهر نمود. خداوند هم در مقام بازخواست از او فرمود: چه چیز تو را باز داشت از آن که سجده نکنى بر مخلوقى که من او را با دست قدرت و عنایت خویش آفریدم ؟! ادامه دارد...✍️ 📘حیات القلوب ج 1. 📘حیات القلوب ، ج 1. کتاب ابلیس ، ص 4. 📘نهج البلاغه ، خوئى ، ج 2، 48. ص آیه 78.