eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
6.8هزار ویدیو
641 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
* 💞﷽💞 📚 رمان زیبای 🌈 ✨ _فاطمه سادات چی؟ -از فاطمه سادات هم نمیتونم مراقبت کنم.پیش تو جاش امن تره. -من میتونم کنار شما مراقب خودم و فاطمه سادات باشم. -نمیشه.اون وقت من همش نگران شما هستم. روی کارم تمرکز ندارم. سعی میکرد با بی رحمی حرف بزنه. گفتم: _باشه.هرجور شما صلاح میدونی. -زهرا با اشک به من نگاه میکرد.... سرمو انداختم پایین. بابا اومد نزدیک.کنار ما نشست.وحید هم سرشو انداخت پایین. بابا اومد نزدیک و گفت: _وحیدجان کار شما سخته،مهمه.من توانایی های شما رو ندارم که تو کارت کمکت کنم،ولی اگه اجازه بدی تو مسائل خانواده ت یه کم کمکت کنم. وحید به بابا نگاه کرد.بابا گفت: _اگه اجازه بدی وقتهایی که شما کار داری و نمیرسی از خانواده ت مراقبت کنی،من به جای شما مراقبشون هستم. وحید یه کم فکر کرد و گفت: _شما خودتون کار و زندگی دارین... بابا پرید وسط حرفش و گفت: _زهرا هم زندگی منه. وحید گفت: _من شرمنده م.زندگی دختر شما با من خراب شد... بابا دوباره پرید وسط حرفش و گفت: _زهرا با تو خوشبخته... بابا مکث کرد و بعد گفت: _طبقه دوم ما خالیه.ورودیش از کوچه پشتیه.یه ورودی هم از تو حیاط میزنم.بیاین اونجا زندگی کنین. وقتهایی که شما نیستی من و مادرش کنارشون هستیم.هرجایی هم خواست بره خودم میبرم و میارمش... به وحید گفت: _نظرت چیه؟ به نظر من پیشنهاد خیلی خوبی بود.وحید به من نگاه کرد. با نگاهم التماسش میکردم قبول کنه. وحید سرشو انداخت پایین و گفت: _من نمیخوام زهرا بخاطر من اینقدر سختی بکشه. گفتم: _به نظرت زندگی کنار پدرومادرم سخته برام؟.. ولی زندگی بدون شما خیلی سخته برام..خیلی. من و بابا منتظر جواب وحید بودیم.وحید سرش پایین بود.بعد مدتی گفت: _به شرطی که حتما اجاره بگیرید ازمون. بابا بلند شد.گفت: _من میرم زیارت.بعدش هم میرم فرودگاه و برمیگردم تا زودتر طبقه بالا رو درست کنم برای شما. به وحید نگاه کرد و گفت: _شما هم تا هروقت خواستین مشهد بمونین،بعد باهم برگردید.خداحافظ. بابا رفت.... وحید سریع بلند شد.بابا رو صدا کرد.بابا ایستاد و برگشت سمت ما.وحید رفت بابا رو بغل کرد و ازش تشکر کرد.بابا هم با مهربانی بغلش کرد و بعد رفت. وحید برگشت سمت من و از همون فاصله به من نگاه میکرد... دلم خیلی براش تنگ شده بود. اومد جلوی من نشست.سرشو انداخت پایین و گفت: _زهرا حلالم کن. نگاهش میکردم.چقدر لاغر شده بود.دلم آتیش گرفت. بابغض به فاطمه سادات که خواب بود،نگاه میکرد. وحید پیش فاطمه سادات موند و من رفتم زیارت... خیلی خداروشکر کردم که ازم نگرفت. یک هفته بعد برگشتیم تهران.تا ما وسایل خونه رو جمع و جور کردیم،کار بنایی خونه بابا هم تموم شد و ما اسباب کشی کردیم.رفتیم خونه بابا زندگی کنیم. بعد از اتفاقی که برای من افتاد رفتار همه با من و وحید تغییر کرد.... مامان من و مامان وحید همیشه نگران بودن. آقاجون شرمنده بود.علی و محمد از اینکه من و وحید به ادامه ی این زندگی اصرار داشتیم ناراحت بودن. فقط بابا از اینکه من و وحید رو کنارهم میدید خوشحال بود. ما مجبور بودیم خونه بابا زندگی کنیم ولی بودیم.... برای اینکه آقاجون اذیت نشه کمتر میرفتم خونه شون. علی و محمد هم کمتر میومدن خونه بابا،منم برای اینکه همون کمتر اومدنشون قطع نشه وقتی اونا بودن پایین نمیرفتم. دیگه از اون شور و نشاطی که تو خانواده های من و وحید بود، خبری نبود. وقتی وحید بود نبودن بقیه اذیتم نمیکرد ولی وقتی میرفت مأموریت،من و فاطمه سادات تنها میشدیم.فقط مامان و بابا کنار ما بودن. من هم تنها دختر خانواده بودم و هم فرزند آخر. همیشه دور و برم شلوغ بود و همه بهم محبت میکردن.تحمل خیلی برام بود. ولی همیشه سعی میکردم بانشاط و سرحال باشم تا وحید نفهمه که تنهام. اما وحید خیلی زود فهمید.خیلی ناراحت بود.پیش من بروز نمیداد ولی من میفهمیدم.وحید هم ناراحت بود،هم شرمنده. یه روز با آقاجون صحبت کردم.گفتم: _چند وقته رفتار شما مثل سابق نیست. آقاجون کتمان نکرد.گفت: _شرمنده م.فکر میکردم وحید میتونه خوشبختت کنه. -وحید الانم خوشبختم کرده. آقاجون به من نگاه نمیکرد.گفت: _اینکه شما احساس خوشبختی میکنی از خوبی خودته نه وحید.وحید برای شما کم میذاره. -وحید پی خوشگذرانی میره؟.... ادامه دارد... نویسنده بانو
🌎🌺🍃 🌺 ❇️ تقویم نجومی 💠 جمعه 🔹 ۲۲ دی/ جدی ۱۴۰۲ 🔹 ۲۹ جمادی الثانی ۱۴۴۵ 🔹 ۱۴ ژانویه ۲۰۲۴ 🌎🔭👀 💠 مناسبت‌های دینی 🏴 وفات حضرت ام کلثوم سلام‌الله‌علیها 🏴 وفات حضرت سیدمحمد فرزند امام هادی علیمها السلام در سامرا ▪️شهادت ابراهیم بن مالک اشتر 🌓 امروز قمر در «برج دلو» است. 💠 برای امور زیر مناسب است: جابجایی خرید حیوان امور ازدواجی تأسیس خیریه دیدار با دوستان و بزرگان ختنه کردن نوزاد نامگذاری نوزاد رفتن به خانه نو خرید ملک و منزل امور زراعی درختکاری تعهد گرفتن از رقیب 🌎🔭👀 👶 زایمان نوزاد حلیم، صبور و مبارک است. ان‌شاءالله 🚖 مسافرت همراه با صدقه باشد. 🌎🔭👀 👩‍❤️‍👨 انعقاد نطفه زمان مجامعت جنیان است و ممکن است فرزند غشی از کار در آید. 💇 اصلاح سر و صورت باعث گوشه‌گیری می‌شود. 🩸حجامت، خون دادن، فصد و زالو انداختن خوب نیست. ✂️ ناخن گرفتن روز بسیار خوب و مستحب هم است. روزی را زیاد‌، فقر را برطرف، عمر را زیاد و سلامتی آورد. 👕 دوخت و دوز روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر می‌شود. 🌎🔭👀 😴 تعبیر خواب خوابی که امشب (شب جمعه) دیده شود، تعبیرش در آیهٔ ۲۹ سوره مبارکه "عنکبوت" است. خواب بیننده مامور شود به اصلاح گروهی که اگر با آنها جنگ و ستیز کند پیروز شود و‌ همه احوالات او شاید نیک شود. ان شاءالله چیزی همانند آن قیاس گردد. 📿 وقت استخاره از اذان صبح تا طلوع آفتاب بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر 📿 ذکر روز جمعه   اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه «یا نور» موجب عزیز شدن در چشم خلایق می‌گردد. 🌎🔭👀 ☀️ ️روز جمعه متعلق است به علیه‌السلام اعمال نیک خود را به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. ⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز بعد پایان می‌یابد. 🌎🌺🍃
چه زود به زود میشه🕜 و چه دیر به دیر میریم 💔 رو با هایی که سریع میگذره ، اما بدونِ کربلای تو میگذره ، میشه فهمید😔
راستی چقدر در این هوا آمدن ِتو میچسبد! ☔️ کانال جذاب حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🩸امامزاده‌ای که «حجّت خدا» در عزای او گریبان پاره کرد ... حضرت ابوجعفر سید محمد فرزند بزرگ امام هادی علیهماالسلام، وقتی که در زمان حیات امام هادی و امام حسن عسکری علیهماالسلام در ۲۹ جمادی‌الثانی در سنین جوانی از دنیا رفت، آن‌قدر داغ او بر برادرش امام حسن عسکری علیه‌السلام سنگین بود که به روایت شیخ مفید و شیخ کلینی: 📋 وَ قَدْ جَاءَ (الْحَسَنُ بْنِ عَلِیّ) مَشْقُوقَ الْجَیْبِ حَتَّی جَاءَ عَنْ یَمِینِهِ ▪️مردم در مجلس عزای او نشسته بودند که ناگهان دیدند حسن بن علیٍّ العسکری علیهماالسلام با گریبان چاک‌داده از سمت راست امام هادی علیه‌السلام وارد مجلس شد. 📚الارشاد، ص۳۱۶ 📚الکافی ج۱ ص۳۲۶ ✍ آه یا امام عسکری ... چه بگوییم و چگونه گریه کنیم بر آن «غریبِ برادر از دست داده‌ای...» که مقاتل نوشته‌اند: 📋... رَجَعَ الحسينُ علیه‌السلام إلىٰ المُخَيّمِ مُنكسِرًا حَزينًا باكيًا يُكفّفُ دُموعَه بِكُمِّه، ▪️سیدالشهداء علیه‌السلام در حالی که کمرش تا شده بود، با چشمانی اشکبار و قلبی داغدار از علقمه به سمت خیمه‌ها برمی‌گشت و با آستین، سیلاب اشکش را پاک می‌کرد. 📋و قَد تَدافَعَتِ الرّجالُ عَلَى مُخيّمِه ▪️بُزدلان حرامی، بعد از شهادت ابالفضل علیه‌السلام ، شیر شدند و به سمت خیمه‌ها هجوم آوردند. 📋 فَصاحَ الحسينُ عِندَ ذٰلك: أمٰا مِنْ مُجيرٍ يُجيرُنا؟ أما مِن مُغيثٍ يَغيثُنا؟... ▪️در اینجا بود که سیدالشهداء علیه‌السلام با صدای سوزناک و بلند فریاد می‌زد: آیا پناه‌دهنده‌ای هست که اهل و عیال مرا پناه دهد؟! آیا کسی هست که مرا یاری کند؟! 📋 و أقبلَتْ إلَيه سَكينةُ، و قالتْ له: أينَ عَمّيَ العبّاس، أراهُ أبطَأ بالمٰاء علَينا؟ ▪️حضرت سکینه سلام‌الله‌علیها به پیش آمد و گفت: باباجان! عمویم عباس کجاست؟ قرار بود برای ما آب بیاورد که دیر کرده است! 📋 فقال لها: إنّ عَمّكِ قَد قُتِل، فَصرخَتْ و نادَت: وا عمّاه، وا عبّاساه. ▪️سیدالشهداء علیه‌السلام فرمود: دخترم! عمویت را کشتند! با شنیدن این خبر، سکینه سلام‌الله‌علیها فریاد می‌زد: واعمّاه، وا عبّاساه. 📋 فَلَمّا سَمِعَتْها العَقيلةُ زَينب، فصاحتْ: واأخاه، وا عبّاساه، وا ضَيعتاه مِن بعدك. ▪️وقتی که زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها ناله‌های سکینه سلام‌اللّه‌علیها را شنید، او‌ هم فریاد می‌زد: ای وای عباس! ای وای از دربه‌دری بعد از تو! 📋 فقالَ الحسينُ: إي واللّه وا ضَيعتاه وا انقطاعَ ظَهراه بعدك أباالفضل، يَعِزُّ ع!لَيّ و اللّهِ فِراقُك. ▪️سیدالشهداء علیه‌السلام هم فرمود: آری به خدا! ای وای از دربه‌دری! ای وای از کمری که بعد ابالفضل شکسته شد؛ به خدا بر من سخت است نبودنت ای ابالفضل! 📋 فَاجتَمَعتِ النّساءُ حَولَه، و جَعَلنَ يَبكينَه و يَندُبنَه، و الحسينُ يَبكي مَعهنّ، حتّى أُغمِيَ عَلَيه مِن شِدّة البُكاء. ▪️زنان و بچه‌ها دور اباعبدالله علیه‌السلام جمع شدند و به سر می‌زدند و گریه می‌کردند؛ سیدالشهداء علیه‌السلام هم همراه آنان، چنان گریه می‌کرد که دیگر از هوش رفت. برگرفته از: 📚مقتل الحسين عليه‌السّلام،مقرّم، ص۳۳۹ 📚مقتل الحسين عليه السّلام،بحرالعلوم، ص۳۲۴ ✍ مَپْسند، ای امید من و میر لشگرم! دونان کِشند بانگ شعف در برابرم پُشتم شکست و رشته‌ی امّید من گسست هرگز چنین شکست نمی‌بود باورم گر آبِ مشک ریخت، چه غم؟ آبرو به جاست بین اشک دیدگان من، ای آب آورم! سقّاییِ تو گشته محوّل به چشمِ من مشکی ز اشک دارم و در خیمه می‌بَرم از من صدای گریه به گوش حرم رسید آگه شدند، داغ، چه آورده بر سرم روح ادب، تو بودی و در عمر خویشتن نشنید گوشم از تو که خوانی برادرم خواندی مرا برادر و دانستم از جَنان پیش از من آمده به سراغ تو، مادرم گفتی تن تو را نَبرم، سوی خیمه‌ها اما تَنی نمانده ز تو، پاره پیکرم!
سلام الله علیها لعنت الله علیهما فقالت أم كلثوم: يا أم من خبث من الأولاد و يا بنت آكلة الأكباد! لسنا كنسائكم المشهورات بالزنا و لا رجالنا كرجالكم العاكفين على اللات و العزّى حضرت ام کلثوم سلام الله علیها در جواب گستاخی خواهر یزید زنازاده فرمود: ای مادر فرزندان خبیث و ای دختر جگر خوار! ما چونان زنان شما نیستیم که به زنا مشهورند، و مردان ما نیز چونان مردان شما نیستند که بر لات و عزی چنبره بزنند! أسرار الشهادات للدربندي/ص518 الدمعة الساكبة/ج5/ص142 الموسوعة الكبرى عن فاطمة الزهراء/ج7/ص325
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علیهاالسلام وَ أَمَّا أُمُّ كُلْثُومٍ فَحِينَ تَوَجَّهَتْ إِلَى الْمَدِينَةِ جَعَلَتْ تَبْكِي وَ تَقُول‏: أَ فَاطِمُ مَا لَقِيتِي مِنْ عِدَاكِي وَ لَا قِيرَاطَ مِمَّا قَدْ لَقِينَا            حضرت ام کلثوم سلام الله علیها هنگام بازگشت به مدینه خطاب به قبور مطهر با چشمی گریان فرمود: ای فاطمه! آنچه تو از دشمنان دیدی نسبت به آنچه ما دیدیم، به مقدار یک هم نیست بحار الأنوار/ج‏۴۵/ص۱۹۷. العوالم/ص۴۲۳. اما قیراط چیست؟ قیراط /qirāt/ فرهنگ فارسی عمید (اسم) [معرب، ماخوذ از یونانی، جمع: قَرارِیط] واحد اندازه گیری وزن الماس و جواهرات، تقریباً برابر با یک پنجم گرم. قیراط فرهنگ فارسی معین (ق ) [ معر - یو. ] (اِ.) واحدی برای وزن که بیشتر برای سنگ های قیمتی به کار می رود و برابر است با یک بیست و یکم مثقال .