eitaa logo
" حرفِ کتاب... "
114 دنبال‌کننده
58 عکس
27 ویدیو
2 فایل
‌ حرفِ کتاب، بر وزن حرفِ حساب... اگه دوست داشتید و شماهم حرف‌ِکتابی داشتید میتونید با ما درمیان بزارید تا ما هم با دیگران در میان بگذاریم: @matindehghani ‌ پاتوق کتاب آسمان https://eitaa.com/skybook
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ بسم الله الرحمن الرحیم حقیقتا مدت‌ها بود که یک کانال ایجاد کرده بودم و میخواستم فعالیتش را شروع کنم و منتظر بودم تا یک متن بدیعی به ذهنم برسد و برای شروع فعالیت، آن متن بدیع را (که علی القاعده باید هدف من از ایجاد این کانال را بیان کند) بگذارم ، اما حقیقتا دیدم حرف خاصی و سخن بدیعی ندارم... تمام حرفم همان پست‌هاییست که در آینده می‌گذارم و این چند خط... در تنفس چند ساله‌ام در و همنشینی و هم‌کلامی با برخی از رفقای عزیز، و انس با برخی از کتاب‌ها، این مسئله برایم پیش آمد که در امور فرهنگی و همچنین برای پیشرفت جامعه و کشورم، شاید هیچ کاری مهم‌تر از کار در حوزه کتاب نباشد. کسانی که پنبه درگوش ناکرده کتابی بدست گرفته‌اند و انسی با کتاب داشته‌اند، می‌دانند که بعضی از کتاب‌ها حرفی با ما دارند، گفتیم شاید _اگر خدا بخواهد_ بتوانیم دور هم جمع شویم و گوش به حرف کتاب‌ها بسپاریم.... @harfe_ketab
‌ نه هر که چهره برافروخت دلبری داند نه هر که آینه سازد سِکندری داند نه هر که طَرْفِ کُلَه کج نهاد و تُند نشست کلاه داری و آیینِ سروری داند تو بندگی چو گدایان به شرطِ مزد مکن که خواجه خود روشِ بنده پروری داند غلامِ همتِ آن رندِ عافیت سوزم که در گداصفتی کیمیاگری داند وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند بباختم دلِ دیوانه و ندانستم که آدمی بچه‌ای، شیوهٔ پری داند هزار نکتهٔ باریکتر ز مو این جاست نه هر که سر بتراشد قلندری داند مدارِ نقطهٔ بینش ز خالِ توست مرا که قدرِ گوهرِ یک دانه جوهری داند به قَدّ و چهره هر آنکس که شاهِ خوبان شد جهان بگیرد اگر دادگستری داند ز شعرِ دلکَشِ حافظ کسی بُوَد آگاه که لطفِ طبع و سخن گفتن دری داند ✏
‌ هم اکنون که مشغول نوشتن این نامه هستم؛ گاهی چشمانم سیاهی میرود و پیرامونم را تیره و تار میبینم و از این جهت هیچ نمیدانم آیا بالاخره خواهم توانست نامه‌ای را که با این زحمت آغاز کرده‌ام به‌پایان برسانم یا نه . اما سعی خواهم کرد که هر چه نیرو و استقامت برایم باقی مانده است همه را برای این منظور _اتمام این نامه_ بکار برم؛ زیرا میخواهم که یک بار، آری فقط يك بار از دور با تو صحبت کنم؛ با تو ای محبوبِ من، که مرا هرگز نشناخته ای!! بریده‌ای از نامه از زنی ناشناس
" حرفِ کتاب... "
‌ هم اکنون که مشغول نوشتن این نامه هستم؛ گاهی چشمانم سیاهی میرود و پیرامونم را تیره و تار میبینم و ا
‌ این کتاب شامل دوتا داستان از اشتفان تسوایکه، هر دو داستانش فوق العادست... قسمت‌هایی از نامه از زنی ناشناس را گذاشتم و در آینده نیز خواهم گذاشت... شاید بین نویسنده‌های خارجی، اسم تسوایک را کمتر شنیده باشید، یه قسمتی از مقدمه مترجم کتاب که در مورد تسوایکه را باهم میخونیم: ‌ ‌