تنهایی آرام و بی صدا در روح ات رخنه می کند
بی آنکه کسی ببیند
کسی بفهمد
حتی خود آنکسی که به تنهایی ات کشانده است
من آن چیزی نیستم که احساس می کنم
و آن چیزی نیستم که احساس نمی کنم
کاملا ساده است
از پا در آمده ام
بارها مرده ام و دوباره زنده شده ام
دوست دارم به تنهایی ام بر گردم
آنجا که رویاها
همچون هم آغوشی مارها در هم گره می خورند
من اسب ها بوده ام
وحشی در دشت ها دویده ام
گسیخته افسار در جنگ ها تا پای جان افتاده ام
رودها بوده ام
تمامی کوه ها و کمرگاه ها را پیموده ام
ابرها بوده ام
باریده ام پیش از آنکه
من صداها بوده ام
نگاه ها
حس ها
من عشق بوده ام
پیش از آنکه انسان بوده باشم
در همه چیز جریان داشتن و خود نبودن
من به تمامی همه بوده ام همه
و اینک چنین ام
به زندگی نمی اندیشم به مرگ نیز
ما پیوسته می میریم و پیوسته باز می گردیم
بی آنکه بدانیم
هیچ چیز نمی تواند تنهایی انسان را پر کند
جز تنهایی دیگر.
🆔 @harfkhas 🆔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدمهای مبتلا به رنجی عمیق،
وقتی که شاد هستند رنجشان فاش میشود:
طوری به شادی میچسبند که انگار از سر حسد میخواهند بغلش کنند و خفهاش کنند.
🆔 @harfkhas 🆔
وجود..! وه چه بار ِ معنایی ِ غریبی در این واژه نهفته است!
وجد را به وجود گره بزنیم و بودن را نظاره کنیم با شعف ، با شور .. با شعاعِ جان...
تن دادن به زندگی بهایی گزاف دارد .. جان ! بهای این تن دادگی است. گران ترین متاع ِممکن در قبال در برکشیدن ِ وجود !یعنی تقاضای بودن میکنیم ،اگرچه غرامتش جان باشد.. اپیکور میگوید ؛ «ما تجسم ِ یک رویاییم میان ِ دو خواب.. » دو خوابِ شیرین و طولانی.. ما جرقه ای هستم میان ِ دو شب ! دو عدم ! هست میشویم و حظّ ِ هم آغوشیِ با هستی وجودمان را لبریز میکند.. نیچه میگوید ؛ «به زندگی آری بگوییم !» آری بگوییم به هستومندی ِ مان و در بر بگیریمش .. معرفت را بازشناسیم و معنا را هم ! در آستانه ی این دو نیمه ی تاریک ، زندگی را به جان بخریم..
🆔 @harfkhas 🆔
دور خودت دایره ای بکش
دایره ای به وسعتِ بیخیال بودن...
دایره ای که قضاوتهای بی منطقِ دیگران را، از افکارت تمیز دهد...
باور کن هیچ چیز در این جهان برقرار نمی ماند!
اتفاقات برای افتادنند...
زبان برای حرف زدن..
و لحظه ها برای گذشتن ...
به همین سادگی!
همه چیز مهیاست تا فقط زندگی کنی.
قضاوت هایشان را بیخیال...
اگر زبانی بیهوده چرخیده
دلیلی ندارد فکری هم بیهوده مشغولِ چرایی اش باشد...
شاد باش و خوبی کن!
فرصت زیادی نمانده....زندگی کن.
🆔 @harfkhas 🆔
هرچه بیشتر زندگی میکنم و سالهای بیشتری را پشت سر میگذارم نسبت به هر جدینگری و جزمیتی بیشتر دچار تردید میشوم و در این جدی نگری و جزمیت نه همیشه بلکه غالبا پوششی از فریب و نیرنگ و ریا میبینم.
▪️آنچه در این جهانِ امروزی، جایش خالی است مهروزی، نیکطبعی و شکیبایی است و آن چه دشمنترین نسبت به این جهانِ مدرن است اخلاقیاتِ خشن و متعصبانهیی است که اکثریتِ نوعِ بشر را تحت عنوانِ اعمالِ قبیح و زشت محکوم میکند.
▪️دربرابرِ جدی بودن، بهترین سلاح شوخ طبعی است. بیشترِ سلاح ها و ابزار هایِ دیگر خود موجبِ عصبیت و فرقهگراییِ خشک و جدی میشود.
🆔 @harfkhas 🆔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اجازه ندهید ذهنتان به بهانه ناراحتی
و مشكل فعلی تان از شما
یک مظلوم و قربانی بسازد
احساس تاسف برای خودوبازگویی
ماجراها برای دیگران،شما را
درچرخه تكرار ، اسير نگاه می دارد
🆔 @harfkhas 🆔
جهان هیچ وقت جای تمیزی نبود، ما اما به آلودگی هایش حساس نبودیم.
بیرون که می رفتیم، دهان بند نمی زدیم، در فاصله یک وجبی همدیگر چشم در چشم هم می دوختیم، دهانمان را باز می کردیم و ذرات ناراستی و ترشح دروغ را می پاشیدیم روی سر و صورت یکدیگر، روی همه سطوح زندگی و آن دروغ ها که می گفتیم واگیر داشت، همه دروغ گرفته بودند، بیماری شایعی بود، همه دروغگو شده بودیم.
در خانه در خیابان، در تنهایی در جمع...
هر جا که بودیم به زشتی ها دست می زدیم.
دست هایمان را ولی نمی شستیم.
با همان دست های آلوده غذا می خوردیم.
با همان دستهای آلوده نماز می خواندیم.
با همان دستهای آلوده عشق می ورزیدیم.
با همان دست های آلوده می خوابیدیم، با همان دست های آلوده بیدار می شدیم، سر کار می رفتیم، بر می گشتیم ...
ما با همان دست های آلوده زندگی می کردیم و با همان دست های آلوده می مردیم.
خانه آلوده بود. شهر آلوده بود. مسجد آلوده بود. مدرسه آلوده بود.
مکان آلوده بود، زمان هم آلوده بود.
تن آلود بود، روح اما از همه آلودتر.
ما آلوده بودیم و به هر چه دست می زدیم آلوده اش می کردیم.
به عشق دست می زدیم، آلوده می شد.
به دین دست می زدیم آلوده می شد.
به قدرت که دست می زدیم آلوده تر می شد.
به آب و خاک و آتش و باد دست می زدیم و از نطفه تا جنازه آلوده می شد.
این هراس که شما امروز دارید، من همه عمرم داشته ام. می ترسیدم روحم را از خانه ببرم بیرون، از جماعت می ترسیدم، از دست دادن از سلام و از روبوسی، از سفر و از حضر، از هر نشستن و از هر برخاستنی می ترسیدم.
می ترسیدم که روحم از این همه عطسه های بی اخلاقی و سرفه های لاابالی و لااصولی بیمار شود که می شد.
من سال هاست که روحم را قرنطینه کرده ام و هی دست هایم را می شویم.
جهان جای تمیزی نیست. آلودگی همه جا هست.
به تو هم سرایت می کند اگر حواست نباشد، مریض می شوی. مریضی ات واگیر هم دارد.
انسان نبودن بیماری لاعلاج واگیرداری ست.
من فقط از همین می ترسم، از ویروس کشنده انسان ناشدگی.
بیا دست هایمان را بشوییم...
🆔 @harfkhas 🆔
هرچقدر زمان گذشت بيشتر مطمئن شدم توضيح دادن دردام به بقيه فقط اونها رو توي خودم تكثير ميكنه، يهو سرت رو برميگردوني اطرافت پُر ميشه از كسايي كه وقت تعريف دردات توي مغزشون فقط داشتن زندگي خودشون رو با تو روي يه ترازو ميذاشتن و مقايسه ميكردن كه ببينن خودشون بدبختترن يا تو ، و تو با هر كلمهاي كه ميگي همينجوري داره توي تنت دردات بچه ميكنن.
🆔 @harfkhas 🆔
برای آرزوهای محال خویش میگریم
اگر اشکی نمانَد، در خیال خویش میگریم
شب دل کندنت می پرسم آیا باز میگردی؟
جوابت هرچه باشد، بر سوال خویش میگریم
نمی دانم چرا اما به قدری دوستت دارم
که از بیچارگی گاهی به حال خویش میگریم
اگر جنگیده بودم، دستِکم حسرت نمی خوردم
ولی من بر شکست بی جدال خویش میگریم
به گردم حلقه می بندند یاران و نمی دانند
که من چون شمع هرشب بر زوال خویش» میگریم
نمیگریم برای عمر از کف رفتهام، اما
به حال آرزوهای محال خویش میگریم
🆔 @harfkhas 🆔
به آدمها نباید زیاد نزدیک شد…
آدمها با ابهاماتشان زیباترند.
با چیزهایی که در موردشان نمی بینیم و نمی دانیم دوست داشتنی ترند…
به شناختشان در حدی که "میخواهند"، باید رضایت داد چون شناختِ بیشتر در هر صورت ناامیدکننده خواهد بود.
می شود برای شناخت یک آدم زمان گذاشت و همه ی ابعاد روحش را کشف کرد،
می شود وارد حبابش شد و دنیای یک نفری اش را فهمید و پرده از رازهای مگویش برداشت، اما نمی ارزد، چنین موفقیتی هرگز به خراب شدنِ تصویر و تصورِ زیبایی که از او در ذهن ساخته اید نمی ارزد.
.
به شدت به رعایت حد و مرزِ آدمها معتقدم، در هر رابطه ای و از هر نوعِ آن.
آدمها از دور زیباترند…
🆔 @harfkhas 🆔