این شهید یه نام مستعار داره
هر کی زود تر اونو بگه برنده ی چالشمونه 😍😍
ممنون از همراهی تون 🌹
امیدوارم از چالش امروز راضی بوده باشین♥️
9.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به به چقدر خوشمزه🤤
ماماااان منم میخوام😍
درست کنید و لذت ببرید😃👌🏽
#شوکوبیس🥐
#خوشمزه✨
#آشپزی🥞
#دخترانحریمحوراء♥️
◌. #𝚂𝚝𝚢𝚕𝚎 .☝🏼🧡.⊱
°•. #خوشتیپ_باش👩🏻🌾🥕
«- - - - - - - - - «🍊»
با مانتو صورتی کمرنگ چه روسری بپوشیم💓🌿 ؟ ↓
⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰
صورتی کمرنگ+آبی آسمونی .🦋🍉.
صورتی کمرنگ+بادمجونی.🍒💭.
صورتی کمرنگ+صورتی پررنگ .🗓💛.
صورتی کمرنگ+طوسی .🐤🇦🇶.
صورتی کمرنگ+سبز یشمی .🛴💕.
⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰
ʲᵒᵛᶤᶰツ↯💕✏️
ــ ـــ ــ ــ ـــ ـــ ــ ــ ــ ــ ــ
🚌⃢⃟🍊⃢ @harime_hawra 🌈⃢⃟☁
🖇♥️﷽♥️🖇
#پارت_صدودو
#رمان_شبانه😃📖
#دختران_حریم_حوراء🎀
نفهمیدم چقدر گذشت فقط یک لحظه متوجه شدم یکسری گلوله کاتیوشا به حالت قطاری و منظم از سمت جبهه خودمان به طرف خاکریز عراقی ها آمد و درست خورد به نزدیکی محل استقرار تانک ها
موج انفجار گلوله های کاتیوشایی که به زمین میخورد پدافندها را چندتا چندتا از روی زمین بلند میکرد و دوباره آنها را محکم می کوباند روی زمین🤯
دود سیاه غلیظی منطقه را گرفت🌫
کمی صبر کردم تا دود خوب به سمت محدودهای که آنجا بودم بیاید و اطراف را بپوشاند
دود آنقدر غلیظ بود که وقتی بلند شدم چشم هایم اطراف را نمی دید 😵💫
با همان حال شروع کردم به دویدن به سمت عقب و جبهه خودمان
هر چه رمق در تنم داشتم ریختم توی پاهایم و دویدم 🏃🏻♂😣
باید هر طور شده تا قبل از خوابیدن دود خودم را از دید مستقیم عراقیها به خصوص تانک های شان دور میکردم🏃🏻♂💪🏻
پانصد ششصد متری که از آنجا دور شدم دود محو شد🌫
کم کم احساس کردم تیرهایی زوزه کشان به سمتم می آید و از بغل گوشم رد میشوند
وقتی مطمئن شدم یک سیبل متحرک شدهام خودم را انداختم روی زمین
از بس دویده بودم تمام تنم نبض داشت...🫀
جای سینه انگار قلبم را زیر پوست گلویم کار گذاشته بودند
لابلای پیکر شهدا افتاده بودم منتظر معجزه ای که فرصت دور شدن از دشمن را برایم فراهم کند
قدری که گذشت وقتی احساس کردم صدای تیر اندازی تانکها قطع شده نفسی چاق کردم و از جایم بلند شدم همین که مقداری دویدم شنیدم کسی بریده بریده می گوید:
((مهدی....
مهدی... .))
اطرافم را نگاه کردم👀
صاحب صدا چند متر آن طرف تر روی زمین افتاده بود....
رفتم طرفش و بالای سرش نشستم..
زمین اطراف از خون خیس خورده بود...
۲۵ ساله به نظر می رسید...🥺
به سختی لب های چاک چاک اش را از هم باز کرد و گفت:
(( مهدی....
فرار کن...
اینجا نمان...
تا میتونی... از اینجا... دور شو...
اگه بمونی اینجا...
چون سن... و سالت... کمه... اگه اسیرشی... ازت استفاده.... تبلیغاتی.... می کنند...نمون اینجا... پسر..!))
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━┓
⃟🎀@harime_hawra ⃟🎀
┗━━━━━━━━┛
یکی از کارهایی که میتونیم در غیاب آقاجونمون حضرت مهدی انجام بدیم اینه که یه صلوات شمار به دیوار اتاقمون آویزون کنیم📿هر وقت نگاهمون افتاد یه صلوات واسه سلامتی آقا جونمون بفرستیم😉🌱
#ایده👌🏽
#یادآقامون🤓
#دخترانحریمحوراء♥️