eitaa logo
حرکت در مه
193 دنبال‌کننده
443 عکس
75 ویدیو
58 فایل
دربارۀ داستان و زندگی
مشاهده در ایتا
دانلود
برداشتی آزاد از ابوحمزه 13 ببین اگر بگذری چیزی نمی‌شود، انگار کن یکی از مجرم‌های قبلی هستم... چه‌قدر ازشان گذشته‌ای! آخر مهربانی‌ات خیلی دریا‌تر از این است که مجرم‌ها را مجازات کنی و من به همین مهربانی‌ات پناهنده شده‌ام، از تو به خودت گریخته‌ام و ازت می‌خواهم وعده‌ات را انجام دهی، وعدۀ بخشش، وعدۀ عفو برای خوش‌گمان‌ها... ببین من هم به تو خوش‌گمانم... اله من فضل و صبرت دریاتر از این است که بخواهد با کارهای من مقایسه شود اصلاً زشت است نام فضل و کرمت را در کنار کارهام بیاورم یا این‌که تو بخواهی مرا به‌خاطر خطاهام خوار کنی... اصلاً من کی‌ام و چه اهمیتی دارم؟! پس ببخشم و به من منت بگذار و با پرده‌پوشی‌هات از این خواری درم بیاور و به گل رویت از مجازاتم درگذر... می‌بخشی؟ درمی‌گذری؟... آقای من بگذار بگویمت که هستم... خاک و سبزه‌ها و آفتاب بالای سر...
برداشتی آزاد از ابوحمزه 14 بگذار بگویم: آقای من، من همان کوچکی‌ام که تو بزرگش کردی، من همان نادانی هستم که تو دانایش کردی، من همان حقیری هستم که تو سربلندش کردی، من همان ترسویی‌ام که تو آرامشش دادی، همان عطشناکی‌ام که تو سیراب کردی‌اش. همان عریانی‌ هستم که تو پوشاندی‌اش، فقیری هستم که تو ثروتمندش کردی، ضعیفی‌ام که تو قوی‌اش کردی و حقیری که تو عزتش دادی، مریضی هستم که تو شفایش دادی، گدایی که تو بهش بخشیدی و گنه‌کاری که تو پوشاندی‌ و خطاکاری که تو ازش درگذشتی... بگذار واضح‌تر از خودم بگویم... تنهایی تنهایی... من همان کمی هستم که تو زیادش کردی من همان ضعیفی‌ام که تو قوی‌اش کردی من همان آواره‌ای هستم که تو راهش دادی من همانی‌ام که تو تنهایی‌ها ازت حیا نکردم این‌که تازه چیزی نیست: بین مردم هم فراموشت کردم من صاحب ماجراهای بزرگم، من به مولای خودم جسارت کردم من بودم که تا اسم گناه را شنیدم، هول شدم و دویدم... عجب! من جبار آسمان‌ها را نافرمانی کردم، تازه به‌خاطر گناه کردن هم پول خرج کردم... شناختی‌ام؟...
برداشتی آزاد از ابوحمزه 15 تو بودی که به من مهلت دادی اما وای از من! خطاهام را پوشاندی اما بی‌حیایی کردم. گناه روی گناه... از چشمت افتادم اما عین خیالم هم نبود. بازهم صبوری و مهلت و پرده‌پوشی. انگار من را از یاد برده بودی عذابم نکردی. انگار به جای اینکه من از تو حیا کنم، تو ازم حیا کردی... راستش را بگویم به‌تان: اله من وقت گناه منکر شما نبودم، نمی‌گفتم ول کن یک چیزی برای خودتان گفته‌اید یا حتی نمی‌خواستم خودم را بیندازم توی عذاب‌تان یا این‌که بی‌محلی کنم به گفته‌هاتان ولی خب حالا چه‌ کار کنم؟ خطایی ازم سرزده: گول هوای نفسم را خوردم، تیره‌بختی‌ام هم کمک کرد. دل‌ خوش داشتم به پرده‌پوشی‌های بسیارت، بعدش این‌طور شد که گناه کردم و افتادم به مخالفت با شما، حالا خودت بگو چه کنم؟ خودت بگو از عذابت کی من را نجات دهد؟ و فردا از دست عذاب‌دهنده‌ها کی من را خلاص کند؟ بگو عزیزم اگر تو دست از من برداری، بروم کجا که زیر بال و پرم را بگیرد؟... چه کسی؟
برداشتی آزاد از ابوحمزه 16 ....پس خاک بر من به‌خاطر کارنامهٔ اعمالم، همان‌ها که اگر نبود امیدم به رحمت‌ات و نهی کردن‌تان از ناامیدی تا یادشان می‌افتادم ناامید می‌شدم. خدایا با اسلام بهت متوسل می‌شوم و به حرمت قرآن به تو اعتماد می‌کنم و به محبّتم نسبت به پیامبر درس ناخوانده قریشی هاشمی عربی تهامی مکی مدنی دل به نزدیک شدن به شما می‌بندم. ای به‌ترین دعا شده و ای پربارترین کسی که مردم بهش امید داشته‌اند. پس امیدم را ناامید نکن و از بنده‌های مشرک‌ات من را جدا کن آخر گروهی با زبان ایمان آوردند به پیامبر فقط از ترس جان‌شان و به هدف‌شان رسیدند ولی ما هم با دل و هم با زبان ایمان داریم تا ما را ببخشی پس اگر می‌شود ما را هم به آرزوی‌مان برسان... اگر می‌شود. امید به خودت را توی دل‌های‌مان بگذار و دل‌های‌مان را نگه‌دار بعداز این‌که هدایت‌مان کردی و ببخش که قطعاً تو بسیار عطاکننده‌ای... خب چه می‌کنید؟ قبولم می‌کنید؟
لینک قبل از کلاس فی پیج‌شان استوری می‌شود.
‌ و این صدایِ تاریخی را در این شبِ قدر، ارمیا با جان میشنود؛صدای امیرالمومنین را در اولین شبِ قدر.پس فریاد میکشد: _کجایی سهراب؟!کجایی سهراب؟!چقر بگویم آلبالا لیل والا... و حالا این نوبت سهراب است که صف را به هم بزند و بیاید جلوِ سیلورمن. کنارِ تنه‌یِ سدروس توی تاریکی بنشیند و پاسخ دهد: _داداش! گرفتاری که ناراحتی ندارد... گرفتاری مالِ عشق است، مالِ رفاقت است... فرمود اَلبَلاءُ للوَلاء... گرفتاری مالِ رفاقت است... سهراب ارمیا را در آغوش می‌فشارد. _دوستت دارد لامذهب! اَلبَلاءُ لِلوَلاء...البلا للولا... سیلورمن دکمه‌ی ضبط را دوباره فشار میدهد: _آلبالا لیل والا... و ارمیا شروع میکند به تکرار ذکر شب قدر امسالش: _آلبالا لیل‌والا...آلبالا لیل‌والا...اَلبَلاءُ لِلوَلا... گرفتاری مالِ عشق است...مالِ رفاقت است...البلا للولا... ‌ _بیوَتَن؛رضا امیرخانی
برداشتی آزاد از ابوحمزه 17 خب چه می‌کنید؟ می‌رانی‌ام؟ به خودت قسم اگر راهم ندهی، نمی‌روم، می‌مانم و دست از تعریف کردن ازت برنمی‌دارم، چون به قلبم اندازه کرم و رحمتت الهام شده، اصلاً خودت بگو بنده به جز درگاه مولا کجا دارد برود؟ خودت بگو مخلوق به جز درگاه خالق کجا دارد برود؟ راندن که هیچ، حتی اگر با غل و زنجیر ببندی‌ام و جلوی همه من را محروم کنی، حتی اگر همهٔ افتضاح‌کاری‌هام را به همه نشان بدهی... حتی اگر دستورم بدهی بروم به جهنم و من را از خوب‌ها جدا کنی... هنوزم ازت ناامید نمی‌شوم، هنوزم چشم می‌اندازم که ببخشی‌ام، هنوزم دوست دارم... چون یادم نمی‌رود مهربانی‌هایت، پرده‌پوشی‌هات توی دنیا یادم نمی‌رود... چه‌طور فراموشت کنم؟ چه‌طور می‌توانم؟
برداشتی آزاد از ابوحمزه 18 آقایم، عزیزم محبت این دنیا را از دلم خارج کن و مرا هم در جمع مصطفی، خاتم پیمبران و اهل‌بیتش بهترین خلق، راه بده. برم گردان به حال توبه و کمکم کن به حال خودم گریه کنم، آخر ببین چه شده: وقتم را با آرزوها و امروز و فردا کردن تلف کردم و حالا مأیوس شده‌ام از خوب شدن خودم، پس بگو کی از من بدحال‌تر است اگر بخواهم منتقل شوم با این حال به آن دنیا که آماده‌اش نکرده‌ام برای اقامتم و با عمل صالح تزیینش نکرده‌ام... چرا گریه نکنم؟ آخر نمی‌دانم به کجا دارم می‌روم و می‌بینم که نفس دارد با من مکر می‌کند و روزها که فریب می‌دهندم، و پرندهٔ مرگ بالای سرم پرواز می‌کند، پس برای چه نگریم؟ گریه می‌کنم برای رفتنم از این دنیا، گریه می‌کنم برای تاریکی خانهٔ دیگرم، گریه می‌کنم برای کوچکی آن‌جا، گریه می‌کنم برای سؤال‌های فرشتگان، گریه می‌کنم برای وقتی برهنه از قبر بیرون می‌آیم: بار گناهان بر دوش، به راست نگاه می‌کنم، به چپ نگاه می‌کنم، هرکسی توی حال خودش است و کاری به بقیه ندارد، بعضی‌ها خوش‌حالند، صورت‌های‌شان شاداب و خندان، بعضی‌ها هم پر غم، خاک ذلت پاشیده‌اند توی صورت‌هاشان... آقایم! به تو تکیه می‌کنم، به تو اعتماد دارم و به رحمتت وابسته‌ام، هرکسی را بخواهی بهش رحمت می‌رسانی و هرکس را بخواهی هدایت می‌کنی. پس شکر برای پاک کردن قلبم از شرک و شکر برای این‌که زبانم را باز کردی... آیا با این زبان الکن شکرت گویم؟