💚سایهی ماه 💚
✍️شاعر: جانباز پرافتخار جنگ تحمیلی حاج حمید مصطفیٰزاده
ما به دنبال علی از پی جاه آمدهایم
به گدایی به در منزل شاه آمدهایم
🌴🌴🌴
فارغ از دغدغهی دانه و آب و غمِ جان
در کف باد صبا چون پر کاه آمدهایم
🌴🌴🌴
سایهساری چو ندیدیم به سر جز کرمش
زین سبب در طلب سایهی ماه آمدهایم
🌴🌴🌴
چون که غارتشده دیدیم گلستان نبی
به هواخواهیِ گل گاهِ پگاه آمدهایم
🌴🌴🌴
چون نشد نصّ نبی طاعت و آئینه شکست
سربهزیریم و پر از شرمِ گناه آمدهایم
🌴🌴🌴
چید چون یاس علی را ز چمن داس جفا
با دلی پرشرر از حسرت و آه آمدهایم
🌴🌴🌴
محرمی زان که ندیدیم به درد دل او
بهر همدردی او بر لب چاه آمدهایم
🌴🌴🌴
چشم نرگس به شقایق نگران بود ز بس
ما به تسکین دلش «چشم به راه» آمدهایم
🌴🌴🌴
تا بروبیم غبارِ غمِ غربت ز دلش
پا به پای عَلَم میر سپاه آمدهایم
🌴🌴🌴
چون فتادیم ز پا در ره جانان چو علی
ما به پای سر و بی شال و کلاه آمدهایم
🌴🌴🌴
تا شنیدیم پریشان شده زلفش به جفا
موپریشان همگی غالیهخواه آمدهایم
🌴🌴🌴
یالثارات علی بر لب و یاهویکشان
جان به کف در طلب ثارالله آمدهایم
🌴🌴🌴
ما به شوق نظر لطف شهنشاه حجاز
زیر چتر کرم او به پناه آمدهایم
🌴🌴🌴
مستکینیم به یک گوشهی چشمی چو «حمید»
به خریداری یک ناز نگاه آمدهایم
🌴🌴🌴
#عید_غدیر #امیرالمؤمنین #سایه_ماه #مصطفیٰ_زاده
☁️🌦@HASANAAT🌦☁️
🔰 امام خامنهای: حادثهی غدیر جزو حوادث تردیدناپذیر است، حالا در جزئیاتش بعضی سعی کردند تردیدهایی ایجاد کنند، لکن اصل این واقعه که رسول مکرم صلّیاللهعلیهوآله در این حادثه امیرالمؤمنین را با این عنوان «مَن کُنتُ مَولَاهُ فَهَذَا عَلیٌّ مَولَاه» معرفی کرد، در این هیچ تردید نیست. ۱۴۰۰/۵/۶
#عید_غدیر #بزرگترین_عید #امیرالمؤمنین #صبح_غدیر #امام_خامنه_ای
☁️🌦@HASANAAT🌦☁️
🌅کارت پستال را👇با کنید .
https://digipostal.ir/ghadirfeast
#عید_غدیر #بزرگترین_عید #امیرالمؤمنین #کارت_پستال #کریمی
☁️🌦@HASANAAT🌦☁️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 بحر طویلی زیبا در مدح آقا امیرالمؤمنین علیهالسلام
#عید_غدیر #بزرگترین_عید #امیرالمؤمنین #بحر_طویل
☁️🌦@HASANAAT🌦☁️
03(1).mp3
11.47M
🔊سرودی زیبا به مناسبت ولادت پرسرور امام موسیٰ کاظم علیهالسلام
📝 با امامرضا میگم بابام اومده
🎙 سیدحجت بحرالعلومی
ا🤚السلام علیك یا جداه✋ا
👌 پیشنهاد دانلود
#امام_کاظم #مولودی #حجت_بحرالعلومی
☁️🌦@HASANAAT🌦☁️
💠 «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ» سورهی احزاب، آیهی ۲۳
🔴 روایتِ سوزناک شیخ بر دار
.
♦️ امروز ١١ مرداد است.
♦️در سال ١٢٨٨ شمسی در چنین روزی شهادت شیخ فضلالله نوری اتفاق افتاد.
◾️روایتی غریب و سوزناک از وقایع بعد از شهادت شیخ فضلالله نوری، کیفیت غسل و کفن و دفن ... .
♦️در اثر تلاطم و طوفان یک مرتبه طناب از گردن آقا پاره شد و نعش به زمین افتاد!
جنازه را آوردند توی حیاط نظمیه مقابل در حیاط روی یک نیمکت گذاشتند جمعیت کثیری ریخت توی حیاط محشری برپا شد.
مثل مور و ملخ از سر و کول هم بالا میرفتند همه میخواستند خود را به جنازه برسانند.
دور نعش را گرفتند.
آنقدر با قنداق تفنگ و لگد به نعش زدند که خونابه از سر و صورت و دماغ و دهانش روی گونهها و محاسنش سرازیر شد.
هر که هر چه در دست داشت میزد آنهایی هم که دستشون به نعش نمیرسید تف میانداختند.
به همهی مقدسات قسم که در این ساعت گودال قتلگاه را به چشم خودم دیدم.
یک مرتبه دیدم یک نفر از سران مجاهدین مرد تنومند و چهارشانه بود وارد حیاط نظمیه شد.
غریبه بود. جلو آمد. بالای جنازه ایستاد. جلوی همهی دکمههای شلوارش را باز کرد و روبروی اینهمه چشم شُر شُر به سر و صورت آقا شاشید!
▪️تحویل جنازه
عدهای از صاحب نفوذها یپرم ارمنی را از عواقب سوزاندن نعش شیخ و تحویل ندادن میترسانند.
یپرم راضی میشود و میگوید: بسیار خوب ... به نظمیه تلفون کنید که لاشه را به صاحبانش رد کنند.
سه نفر از بستگان شیخ شهید و سه نفر از نوکرهایش توی آن تاریکی توپخانه در گوشهای با یک تابوت منتظر تحویل جنازه بودند.
آقا لخت و عور آن گوشه همینطور افتاده بود!
لا إله إلا الله گویان جنازه را در تابوت گذاشتیم و با دو مجاهد ما را راهی کردند.
▪️جنازه را وارد حیاط خلوت خانه شیخ کردند.
شیخ ابراهیم نوری از شاگردان شیخ جنازه را غسل داد. بعد کفن کردیم و بردیم در اطاق پنجدری میان دو حیاط کوچک پنهان کردیم.
سر مجاهدها را گرم کردیم. بعد تابوت را با سنگ و کلوخ و پوشال و پوشاک پر و سنگین کردیم.
یک لحاف هم تا کرده روی آن کشیدیم تابوت قلابی را با آن دو نگهبان سر قبر آقا فرستادیم.
متولی قبرستان که در جریان بود مثلاً نعش را دفن کرد و آن دو نگهبان با تابوت به نظمیه برگشتند.
صبح اوستا اکبر معمار آمد و درهای اطاق پنجدری را تیغه کردیم و رویش را گچکاری کردیم.
♦️دو ماه بعد از شهادت شیخ در اتاق پنجدری را شکافتیم. جنازه در آن هوای گرم همانطور تر و تازه مانده بود!
جنازه را از آنجا برداشتیم و به اتاقی دیگر آن سوی حیاط منتقل کردیم و دوباره تیغه کردیم.
♠️ کمکم مردم فهمیدند که نعش شیخ نوری در خانه است میآمدند پشتدیوار فاتحه میخواندند و میرفتند.
از گوشه و کنار پیغام میدادند امامزاده درست کردید؟!
♦️ ۱۸ ماه از شهادت شیخ گذشته بود.
بازاریها بخیال میافتند دیوار را بشکافند و جنازه را برداشته دورشهر بیفتند و وااسلاما و واحسینا راه بیندازند.
پیراهن عثمان برای مقصد خودشان.
🕌حاج میرزا عبدالله سبوحی واعظ میگوید یک روز زمستانی خانم شیخ مرا خواست.
دیدم زار زار گریه میکند گفت دیشب مرحوم آقا رو خواب دیدم که خیلی خوش و خندان بود ولی من گریه میکردم آقا به من گفت گریه نکن همان بلاهایی را که سر سیدالشهداء علیهالسلام آوردند، سر من هم آوردند. اینها میخواهند نعش مرا در بیاورند زود آن را به قم بفرست.
همان شب تیغه را شکافتیم و نعش را در آوردیم. با اینکه دو تابستان از آن گذشته بود و جایش هم نمناک بود اما جسد پس از ۱۸ ماه همانطور تر و تازه مانده بود فقط کفن کمی زرد شده بود به دستور خانم دوباره کفن کردیم و نمد پیچ نمودیم به مسجد یونس خان بردیم و صبح به اسم یک طلبه که مرده آنرا با درشکه به امامزاده عبدالله بردیم و صبح جنازه را با دلیجان به طرف حضرت معصومه سلاماللهعلیها حرکت دادیم.
شیخ شهید در زمان حیات خود در صحن مطهر برای خودش مقبرهای تهیه کرده بود و به سید موسی متولی آن گفته بود این زمین نکره یک روز معرفه خواهد شد!
نزدیک قم کاغذ به متولی نوشتیم که زنی از خاندان شیخ فوت کرده میخواهیم در مقبرهی شیخ دفنش کنیم و به هادی پسر شیخ سپردیم در هنگام دفن جلو نیاید تا فکر کنند واقعاً میت زن است و قضیه لو نرود.
شب جنازه در مقبره ماند صبح خیلی سریع قبری به حد نصاب شرعی کندیم و با مهر تربتی که خانم داده بود جنازه را درون قبر گذاشتیم نعش پس از ۱۸ ماه کمترین بوی عفونتی نداشت.
«وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِی سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» این آیه ای است که روی قبر شهید حاج شیخ فضلالله نوری نوشته شده است.
📗کتاب «سِرِّ دار» به قلم تندرکیا نوهی شیخ شهید، صفحات ۵۲ - ۷۲
#شیخ_شهید #شیخ_فضل_الله_نوری
☁️🌦@HASANAAT🌦☁️