eitaa logo
شهید حسنعلی ترکیان
122 دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
5.6هزار ویدیو
56 فایل
کانال رسمی شهید مدافع وطن حسنعلی ترکیان: @hasanalitorkian ارتباط و ارسال مطالب به مدیر کانال:👇 @Iamkana
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام میکنم از دور بر تو و حرمت سلام من به بلندای بیرق و علمت اگر که سر به هوا هستم و پریشانم زمین زدم دل خود را به احترام غمت @hasanalitorkian
4_6039398744653301269.mp3
4.32M
🔊 🎼 پادڪست بســیار زیـبا 🎤حجت الاسلام عالــی ✅ ⏱ ۲ دقـــیقه و ۵۶ ثانـــیه 🌺 @hasanalitorkian
17.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚡️ روایت بسیار مهم آخرالزمانی از امام صادق(ع) قسمت چهارم (آخر) ❓بنی اسرائیل در اوج گرفتاری، برای نجات چه کردند؟ ❓اهل‌بیت در این زمینه چه توصیه ای به ما شیعیان فرمودند؟ @hasanalitorkian
❗️ زیر درخت گلابی، گلابی نخور! @hasanalitorkian
9.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❕ یک امتحان بی سر و صدا! برای اربعین کم نگذاریم ... @hasanalitorkian
هدایت شده از الهادی
‌ ‌ 🔺صفحه رسمی حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ جعفر ناصری در اینستاگرام: Instagram.com/nasery_ir ‌ ‌
حُرِّ انقلاب #شهید_شاهرخ_ضرغام #قسمت_دوم شهید ضرغام در یکم دیماه سال۲۷ دیده به جهان گشود و از همان دوران کودکی،با ان جثه درشت و قوی نشان داد که خلق و خوی پهلوانان را دارد. شاهرخ هیچگاه زیر بار حرف زور و ناحق نمیرفت، دشمن ظالم و یار مظلوم بود. دردوازده سالگی طعم تلخ یتیمی را چشید. از ان پس با سختی، روزگار را سپری کرد در جوانی به سراغ کشتی رفت. سنگین وزن کشتی میگرفت. چه خوب پله های ترقی را یکی پس از دیگری طی میکرد. قهرمان جوانان،نایب قهرمان بزرگسالان دعوت به اردوی تیم ملی کشتی فرنگی.همراهی تیم المپیک ایران و….. بدنش بسیار قوی بود .هر روز هم مشغول تمرین بود. در اولین حضور در مسابقات کشتی فرنگی به قهرمانی جوانان تهران در یکصد کیلو دست یافت. سال پنجاه در مسابقات قهرمانی کشور در فوق سنگین جوانان بسیار خوش درخشید و تمامی حریفان را یکی پس از دیگری از پیش رو برداشت. بیشتر مسابقه ها را با ضربه فنی به پیروزی می رسید. قدرت بدنی، قد بلند، دستان کشیده و استفاده صحیح از فنون باعث شد که به مقام قهرمانی دست پیدا کند. سال پنجاه و پنج آخرین سال حضور او در مسابقات کشتی بود. صبح یکی از روزها با هم به” کاباره پل کارون “رفتیم . به محض ورود، نگاهش به گارسون جدیدی افتاد که سر به زیر، پشت قسمت فروش قرار گرفته بود . با تعجب گفت: _این کیه؟ تا حالا اینجا ندیده بودمش؟! در ظاهر، زن بسیار باحیائی بود. اما مجبور شده بود بدون حجاب به این کار مشغول شود . شاهرخ جلوی میز رفت و گفت : _همشیره تا حالا ندیده بودمت،تازه اومدی اینجا ؟! زن خیلی آهسته گفت: _ بله... #ادامه_دارد... @hasanalitorkian
🔸امیرمومنان علی(ع) آغاز شهوت، لذت است و پایانش نابودی. غررالحکم ح 3133 @hasanalitorkian
🏴قالَ الصّـادقُ عليه السلام ... ما كانَ مِنْ هذا اَشَدَّ فَالثَّوابُ فيهِ عَلى قَدْرِ الْخَوْفِ، وَ مَنْ خافَ فى اِتْيانِهِ آمَنَ اللّهُ رَوْعَتَهُ يَوْمَ يَقُومُ النّاسُ لِرَبِّ الْعالَمينَ. ; 🌷امـام صـادق عليه السلام به يكى از اصـحابش به نام «محـمد بن مسـلم» كه با تـرس و دلـهره به زيـارت قـبر اباعبداللّه الحسين عليه السلام مى رفت، فرمود: هرچه اين مسأله دشوارتر و پرمخاطره تر باشد، پاداش در آن زيارت نيز به اندازه آن هراس است و هر كس در راه رفتن به زيارت آن حضرت، بيمناك شود، خداوند در روز قيامت كه همه مردم در پيشگاه پروردگار جهانيان حضور مى يابند، او را از ترس و بيم، ايمن مى سازد.; @hasanalitorkian وسائل الشيعه، ج 10، ص 357
17.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ سخنرانی آتشین «هاشم الحیدری» معاون فرهنگی حشدالشعبی در شب عاشورا.... تجدید پیمان با اباعبدالله الحسین(ع) اگر هزار بار ما را بکشند، سپس آتش‌مان بزنند، سپس خاکسترمان را به باد بدهند؛ دست از تو نمیکشیم یا حسین(ع) @hasanalitorkian
حُرِّ انقلاب شاهرخ جلوی میز رفت و گفت _همشیره تا حالا ندیده بودمت،تازه اومدی اینجا ؟! زن خیلی آهسته گفت: _بله، من از امروز اومدم . شاهرخ دوباره با تعجب پرسید : _ تو اصلا قیافت به این جور کارها و این جور جاها نمی خوره،اسمت چیه؟ قبلا چیکاره بودی؟ زن در حالی که سرش رو بالا نمی گرفت گفت: _مهین هستم، شوهرم چند وقته که مرده، مجبور شدم که برای اجاره خانه و خرجی خودم و پسرم بیام اینجا! شاهرخ ،حسابی به رگ غیرتش برخورده بود ،دندانهایش را به هم فشار می داد ، رگ گردنش زده بود بیرون ،بعد دستش رو مشت کرد و محگم کوبید روی میز و با عصبانیت گفت: _ای لعنت بر این مملکت کوفتی، بعد بلند گفت: _ همشیره راه بیفت بریم، همینطور که از در بیرون می رفت رو کرد به ناصر جهود(صاحب کاباره) و گفت: _زود بر می گردم! مهین هم رفت اتاق پشتی و چادرش رو سر کرد و با حجاب کامل رفت بیرون. بعد هم سوار ماشین شد و حرکت کردند. مدتی از این ماجرا گذشت. تا اینکه یک روز در باشگاه پولاد همدیگر را دیدیم . بعد از سلام و علیک ،بی مقدمه پرسیدم: _ راستی قضیه اون مهین خانم چی شد؟ اول درست جواب نمی داد. اما وقتی اصرار کردم گفت: _ دلم خیلی براشون سوخت ، اون خانم یه پسر ده ساله به اسم رضا داشت. صاحب خونه بخاطر اجاره، اثاث ها رو بیرون ریخته بود . من هم یه خونه کوچیک تو خیابون نیرو هوائی براشون اجاره کردم. به مهین خانم هم گفتم تو خونه بمون بچه ات رو تربیت کن، من اجاره و خرجی شما رو میدم!! اما اینها همه ماجرا نبود. قدرت بدنی، شجاعت، نبود راهنما، رفقای نا اهل و … همه دست به دست هم داد.انسانی بوجود آمد که کسی جلودارش نبود هرشب کاباره، دعوا، چاقوکشی پدر نداشت از کسی هم حساب نمی برد. مادر پیرش هم کاری نمی توانست بکند الا دعا! اشک می ریخت و برای فرزندش دعا می کرد. خدایا پسرم را ببخش، عاقبت به خیرش کن. خدایا پسرم را از سربازان امام زمان(عج) قرار بده . دیگران به او می خندیدند. اما او می دانست که سلاح مومن دعاست. کاری نمی توانست بکند الا دعا. 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 @hasanalitorkian