eitaa logo
370 دنبال‌کننده
123 عکس
40 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هوالشّاهد . به . ۲ ای با من از پگاه نخستین! پگاه باش شب تا هنوز مانده، به پا خیز و ماه باش ای ماه! در حصار کس هیچ کس نمان شب تا هنوز مانده، بتاب! از نفس نمان شب تا هنوز مانده و صبح شب است باز شب _این شب فریب_ شب چلچراغباز گم کرده است قافله آنک امیر را شب مانده، مِه گرفته سراسر مسیر را شب ساری است و بستری از کوکب است شب شب هرچه هم بزک شده باشد، شب است، شب! سرما به ما زده ست که گرم تب آمدیم صبحیم و بیمناک ظلومان، شب آمدیم ای ماه! _با توأم_ تو خودت باش و ماه باش در صبح شام، غربت ما را گواه باش در راه حیله بود، خدا بود هر کسی قبله قبیله بود، خدا بود هر کسی تنها هراسناک و برادر؟ دریغ ما آغوش مادرانه ی خواهر؟ دریغ ما تنها و بی پناه پدر _وای من_ پدر در راه راه مانده و درمانده ی سفر بدر منیر مرده به افسون ابرها صبح پناه برده به تاریک قبرها پروازی گرفته به تنگ نشستگی رنج به اوج رفته، شکوه شکستگی! آوخ که از همیشه غمین تر پدر چقدر از هرکه زخم خورده، ولی از پسر چقدر! عمر است و شوم بختی فامیل ها زیاد هابیل ها فزون شد و قابیل ها زیاد القصّه جهل قوم به مقصد ادامه دار در مکّه مانده رنج محمّد ادامه دار صبح فریب بر همه امّت رکب زده آنک پدر حصاری شیخان شب‌زده! بغض اند و در گلوی پدر گیر کرده اند «طفلان ره نگر که چه با پیر کرده اند» چون کودکان فریفته ی به به اند، حیف! _دردا_ برادران همه طفل ره اند، حیف! دین را _دریغ_ موجب تاراج دیده اند عمّامه را عمارتی تاج دیده اند کعبه ست چون کنیسه به چشمان لوچشان اشراقی اند و جانب غرب است کوچشان هر کس هر آنچه خواست، بگوید! خدا یکی ست در خاندان مصطفوی مصطفی یکی ست فیِ اللَیلَهِ المبیت کَما اللّهُ نورهُ وَالصُّبحُهُ قَریب و دلیلی ظهورهُ وَالشَّمسِ وَالقَمَر، سحر شب نماندنی ست از آسمان که نور بریزد سبو سبو نور از محمّد، آینگی نیز با علی یا مرتضی محمّد و یا مصطفی علی القصّه در طریق علی باش و ماه باش مقصد شهادت است اگر، سر به راه باش در کربلا نمانده، حسینی نمی شود هر کس خمینی است، خمینی نمی شود تا قبله قبله است، چه سود از قبیلگی؟ مقبول نیست سبحه و طامات حیلگی راهی شویم تا ملکوت خدا شدن در خاندان مصطفوی مصطفی شدن من خواب دیده ام که در او فانی ام، چقدر؟ حیرت دمیده از دم عرفانی ام چقدر شکر خدا در آتش این عشق سوختم هرم لبش نشسته به پیشانی ام چقدر! سرد فراق و موسم دلتنگی ام گذشت گرم سماع و مست غزلخوانی ام چقدر آنقدر او شدم که مرا من نمی شناخت آنقدر او شدم که نمی دانی ام چقدر دیشب من و امام خدا را یکی شدیم سرمستی ام ببین که جمارانی ام چقدر! راهی مدید مانده ولی تا خدا شدن در شام قوم _نور شدن_ مصطفی شدن هان ای تو یادگار پدر در زمان ما ای ماه ماه و وارث خورشیدی خدا! حتّی به قدر پرتو بی رنگ کوکبی مگذار در محاق بدارد تو را شبی نور خدا چنان که تو را دیده، بینمت ماه خمین! کاش پسندیده بینمت القصّه شب به راه اگر، بی نفس مشو ای ماه! _با توأم_ تو کسی! هیچ کس مشو ای با من از پگاه نخستین! پگاه تر نور از علی ست، محو علی باش و ماه تر . . خرداد ۱۳۹۷ . @hasankhosravivaghar
در کربلا نمانده، حسینی نمی شود هر کس خمینی است، خمینی نمی شود . از شعر . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
در کربلا نمانده، حسینی نمی شود هر کس خمینی است، خمینی نمی شود . از شعر . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
هوالشّاهد . به . ۲ ای با من از پگاه نخستین! پگاه باش شب تا هنوز مانده، به پا خیز و ماه باش ای ماه! در حصار کس هیچ کس نمان شب تا هنوز مانده، بتاب! از نفس نمان شب تا هنوز مانده و صبح شب است باز شب _این شب فریب_ شب چلچراغباز گم کرده است قافله آنک امیر را شب مانده، مِه گرفته سراسر مسیر را شب ساری است و بستری از کوکب است شب شب هرچه هم بزک شده باشد، شب است، شب! سرما به ما زده ست که گرم تب آمدیم صبحیم و بیمناک ظلومان، شب آمدیم ای ماه! _با توأم_ تو خودت باش و ماه باش در صبح شام، غربت ما را گواه باش در راه حیله بود، خدا بود هر کسی قبله قبیله بود، خدا بود هر کسی تنها هراسناک و برادر؟ دریغ ما آغوش مادرانه ی خواهر؟ دریغ ما تنها و بی پناه پدر _وای من_ پدر در راه راه مانده و درمانده ی سفر بدر منیر مرده به افسون ابرها صبح پناه برده به تاریک قبرها پروازی گرفته به تنگ نشستگی رنج به اوج رفته، شکوه شکستگی! آوخ که از همیشه غمین تر پدر چقدر از هرکه زخم خورده، ولی از پسر چقدر! عمر است و شوم بختی فامیل ها زیاد هابیل ها فزون شد و قابیل ها زیاد القصّه جهل قوم به مقصد ادامه دار در مکّه مانده رنج محمّد ادامه دار صبح فریب بر همه امّت رکب زده آنک پدر حصاری شیخان شب‌زده! بغض اند و در گلوی پدر گیر کرده اند «طفلان ره نگر که چه با پیر کرده اند» چون کودکان فریفته ی به به اند، حیف! _دردا_ برادران همه طفل ره اند، حیف! دین را _دریغ_ موجب تاراج دیده اند عمّامه را عمارتی تاج دیده اند کعبه ست چون کنیسه به چشمان لوچشان اشراقی اند و جانب غرب است کوچشان هر کس هر آنچه خواست، بگوید! خدا یکی ست در خاندان مصطفوی مصطفی یکی ست فیِ اللَیلَهِ المبیت کَما اللّهُ نورهُ وَالصُّبحُهُ قَریب و دلیلی ظهورهُ وَالشَّمسِ وَالقَمَر، سحر شب نماندنی ست از آسمان که نور بریزد سبو سبو نور از محمّد، آینگی نیز با علی یا مرتضی محمّد و یا مصطفی علی القصّه در طریق علی باش و ماه باش مقصد شهادت است اگر، سر به راه باش در کربلا نمانده، حسینی نمی شود هر کس خمینی است، خمینی نمی شود تا قبله قبله است، چه سود از قبیلگی؟ مقبول نیست سبحه و طامات حیلگی راهی شویم تا ملکوت خدا شدن در خاندان مصطفوی مصطفی شدن من خواب دیده ام که در او فانی ام، چقدر؟ حیرت دمیده از دم عرفانی ام چقدر شکر خدا در آتش این عشق سوختم هرم لبش نشسته به پیشانی ام چقدر! سرد فراق و موسم دلتنگی ام گذشت گرم سماع و مست غزلخوانی ام چقدر آنقدر او شدم که مرا من نمی شناخت آنقدر او شدم که نمی دانی ام چقدر دیشب من و امام خدا را یکی شدیم سرمستی ام ببین که جمارانی ام چقدر! راهی مدید مانده ولی تا خدا شدن در شام قوم _نور شدن_ مصطفی شدن هان ای تو یادگار پدر در زمان ما ای ماه ماه و وارث خورشیدی خدا! حتّی به قدر پرتو بی رنگ کوکبی مگذار در محاق بدارد تو را شبی نور خدا چنان که تو را دیده، بینمت ماه خمین! کاش پسندیده بینمت القصّه شب به راه اگر، بی نفس مشو ای ماه! _با توأم_ تو کسی! هیچ کس مشو ای با من از پگاه نخستین! پگاه تر نور از علی ست، محو علی باش و ماه تر . . خرداد ۱۳۹۷ . @hasankhosravivaghar