eitaa logo
حسن لاری
166 دنبال‌کننده
38 عکس
46 ویدیو
1 فایل
دست نوشته ها و تحلیلهای سیاسی ،اجتماعی،اقتصادی و فرهنگی ارتباط با ادمین @daftar_lari
مشاهده در ایتا
دانلود
به سمت اتوبوسای کاروان رفتم و پامو گذاشتم رو پله اتوبوس و رفتم بالا.یه سرک کشیدم تواتوبوس و.... اوه اوه!!!! اینجا که همه برادران محترم بسیجی هستن! همشون تا متوجه من شدن سرشونو انداختن پایین.... یکی از پشت سرم گفت: _خانم اشتباه اومدین.اتوبوس خواهرا اون سمته... زیرلبی تشکر کردم. تا خواستم سوار اتوبوس خودمون شم یکی از خواهرا گفت: _کجا خانومم؟ _مگه این اتوبوس خواهرا نیست؟ _هست اما شرط رفتن به شلمچه، گذاشتن چادر هست. دو دستی زدم تو سرم و گفتم: _پس چرا کسی به من نگفت؟ حالا چیکار کنم؟ _برید سریعا یه چادر پیدا کنید.یه ربع دیگه حرکته. کوله ام رو محکم چسبیدم و دویدم سمت سالن. حیرون و سرگردون وسط سالن مونده بودم که چادر از کجا بیارم؟ ؟ رفتم نمازخونه شاید اونجا چادر مشکی باشه. اما نبود! کم کم داشت گریه ام می گرفت که.... باز هم دیدمش.... نظرش سمت من جلب شد و سریع نگاهشو دزدید.... آره! خودشه! اون میتونه کمکم کنه.... موضوع رو باهر سختی ای که بود باهاش در میون گذاشتم.... گفت خواهرشم داره میاد با کاروان ما.... و گفت که اون چادر اضافه داره.... دنبالش رفتم که بریم سوار اتوبوس و چادرو بگیریماز خواهرش اما.... نه.... این امکان نداره.... اتوبوس رفته بود.... .... کانال :حسن لاری https://ble.ir/hasanlarii بله https://t.me/hasanlarii تلگرام https://eitaa.com/hasanlari ایتا