eitaa logo
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
2.9هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
641 ویدیو
4 فایل
سلام دوســتِ کتابخونم♡خوش اومدی به دورهمی مون🥰 بفـــرمائید کتـاب💞اینجا یه عالمه 📚داریم به شرط چاقو😉 ✨با #تخفیفات_ویژه💥 ارسال به تموم نقاط کشورعزیزمون🚀 ✍🏼برا ثبت سفارش من اینجام @hasibaa2 📞09175133690 کپی از مطالب؟! کاملا آزاد🤍
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
#پارت22 پسرک‌فلافل‌فروش ادامه#فتنه _._._._._ در ايام فتنه يكی از كارهای پياده‌نظام دشمن، كه در شبكه‌
بسم‌حق...🍂 پسرک‌فلافل‌فروش این‌قسمت _._._._._._ اوج جسارت به رهبر انقلاب در ايام فتنه، روز سيزده آبان رقم خورد. در اين روز باطن اعمال كثيف فتنه گران نمايان شد. آن روز رهبر عزيز انقلاب علناً مورد حملات كلامی آنها قرار گرفت. آنها مقابل دانشگاه تهران تجمع كردند و بعد از اهانت به تصاوير مقام عظمای ولايت قصد خروج از دانشگاه را داشتند. اما با ممانعت نيروی انتظامی روبه رو شده و به داخل دانشگاه برگشتند. اما به جسارتهای خود ادامه دادند! خوب به ياد دارم كه همان روز يكی از دوستان شهيد ابراهيم هادي تماس گرفت و از من پرسيد: امروز جلوی دانشگاه در فلان ساعت چه خبر بوده؟ با تعجب گفتم: چطور؟ گفت: من ميخواستم بروم به محل كارم، يك لحظه در كنار اتاق دراز كشيدم و از خستگی زياد خوابم برد. با تعجب ديدم كه ابراهيم هادی و همه ي دوستان شهيدش نظير رضا گودينی و جواد افراسيابی و... با لباس نظامی روبهروی درب دانشگاه ايستاده اند و با عصبانيت به درب دانشگاه تهران نگاه ميكنند. گفتم: يكی از دوستان من در حراست دانشگاه تهران است، الان خبر ميگيرم. به او زنگ زدم و پرسيدم: فلان ساعت جلوی درب دانشگاه چه خبر بود؟ ايشان هم گفت: دقيقاً در همين ساعت كه ميگويی پلاکارد بزرگ تصوير حضرت آقا را پاره كردند و شروع كردند به جسارت كردن به مقام معظم رهبری.. لباس پلنگی بسيار زيبا و نو پوشيده بود. موتورش را تميز كرده بود. گفتم: هادی جان كجا؟ ميخوای بری عمليات؟! يكی ديگه از بچه ها گفت: اين لباس كماندويی رو از كجا آوردی؟ نكنه خبرايی هست و ما نميدونيم؟ خنديد و گفت: امروز ميخوان جلوی دانشگاه تجمع كنند. بچه های بسيج آماده‌باش هستند. ما هم بايد از طريق بسيج كار كنيم. اين وظيفه است. گفتم: مگه نميخوای بری سر كار. با اين كارهايی كه تو ميكني صاحبكار حتماً اخراجت ميكنه. لبخندی زد و گفت: كار رو برای وقتی ميخوايم كه تو كشور ما امنيت باشه و كسی در مقابل نظام قرار نگيره. بعد به من گفت: برو سريع حاضر شو كه داره دير ميشه. بود كه نيروهای بسيج در آن رفتيم به سمت ميدان انقلاب. يك مقر مستقر بودند. قرار بود به آنجا رفته و پس از گرفتن تجهيزات منتظر دستور باشيم. در طی مسير يكباره به مقابل درب دانشگاه رسيديم. درست در همان موقع جسارت اغتشاشگران به رهبر معظم انقلاب آغاز شد. هادی وقتی اين صحنه را مشاهده كرد ديگر نتوانست تحمل كند! به من گفت: همينجا بمون... سريع پياده شد و دويد به سمت درب اصلی دانشگاه. من همينطور داد ميزدم: هادی برگرد، تو تنهايی ميخوای چی كارکنی.. ادامه دارد.. ┏━🕊⃟📚━┓ @hasebabu ┗━🌿━
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
بسم‌حق...🍂 #پارت23 پسرک‌فلافل‌فروش این‌قسمت#فدائی‌رهبر _._._._._._ اوج جسارت به رهبر انقلاب در ايام
پسرک‌فلافل‌فروش ادامه _._._._._._ هادی... هادی... اما انگار حرفهای من را نميشنيد.چشمانش را اشك گرفته بود. به اعتقادات او جسارت ميشد و نميتوانست تحمل كند. همينطور كه هادی به سمت درب دانشگاه ميدويد يكباره آماج سنگها قرار گرفت. من از دور او را نگاه ميكردم. ميدانستم كه هادی بدن ورزيده‌ای دارد و از هيچ چيزی هم نميترسد. اما آنجا شرايط بسيار پيچيده بود. همين كه به درب دانشگاه نزديك شد يك پاره‌آجر محكم به صورت هادی و زير چشم او اصابت كرد. من ديدم كه هادی يكدفعه سر جای خودش ايستاد. ميخواست حركت كند اما نتوانست! خواست برگردد اما روي زمين افتاد! دوباره بلند شد و دور خودش چرخيد و باز روی زمين افتاد. از شدت ضربهای كه به صورتش خورد، نميتوانست روی پا بايستد. سريع به سمت او دويدم. هر طور بود در زير بارانی از سنگ و چوب هادی را به عقب آوردم. خيلی درد ميكشيد، اما ناله نميكرد. زخم بزرگی روی صورتش ايجاد شده و همه‌ی صورت و لباسش غرق خون بود. هادی چنان دردی داشت كه با آن همه صبر، باز به خود ميپيچيد و در حال بی هوش شدن بود. سريع او را به بيمارستان منتقل کرديم. چند روزی در يكی از بيمارستانهای خصوصی تهران بستری بود. آنجا حرفی از فتنه و اتفاقی كه برايش افتاده نزد. آن ضربه آنقدر محکم بود که بخشهايی از صورت هادی چندين روزبيحس بود. شدت اين ضربه باعث شد که گونه او شکافته شد و تا زمان شهادت، وقتی هادی لبخند ميزد، جای اين زخم بر صورت او قابل مشاهده بود. بعد از مرخص شدن از بيمارستان، چند روزی صورتش بسته بود. به خانه هم نرفت و در پايگاه بسيج ميخوابيد، تا خانواده نگران نشوند. اما هر روز تماس ميگرفت تا آنها نگران سالمتی اش نباشند. بعدها رفقا پيگيری كردند و گفتند: بيا هزينه درمان خودت را بگير، اما هادی كه همه هزينه‌ها را از خودش داده بود لبخندی زد و پيگيری نكرد. حتی يكی از دوستان گفت: من پيگيری ميكنم و به خاطر اين ماجرا و بستری شدن هادی، برايش درصد جانبازی ميگيرم. هادی جواب او را هم با لبخندی بر لب داد! هادی هيچ وقت از فعاليت‌های خودش در ايام فتنه حرفی نزد، اما همه دوستان ميدانستند كه او به تنهايی مانند يك اكيپ نظامی عمل ميكرد. ادامه دارد... ┏━🕊⃟📚━┓ @hasebabu ┗━🌿━
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
#پارت24 پسرک‌فلافل‌فروش ادامه#فدائی‌رهبری _._._._._._ هادی... هادی... اما انگار حرفهای من را نمي
پسرک‌فلافل‌فروش این‌قسمت _._._._._ ورود هادی به مسجد با مراسم يادواره‌ی شهدا بود. به قول زنده ياد سيد علی مصطفوی، هادی را شهدا انتخاب كردند. از روزی كه هادی را شناختيم، هميشه برای مراسم شهدا سنگ تمام می گذاشت. اگر می گفتيم فلان مسجد می خواهد يادواره‌ی شهدا برگزار كند و كمك می خواهد، دريغ نمی كرد. اين ويژگی هادی را همه شاهد بودند كه به عشق شهدا، همه كار می كرد. از شستن و پخت و پز گرفته تا ... تقريباً هر هفته شب های جمعه بهشت زهرا می رفت. با شهدا دوست شده بود. و در اين دوستی سيد علی مصطفوی بيشترين نقش را داشت. هيئتی را در مسجد راه اندازی كردند به نام(رهروان شهدا) هر هفته با بچه ها دور هم جمع می شدند و به عشق شهدا برنامه‌ی هيئت را پيگيری می كردند. هادی در اين هيئت مداحی هم می كرد. همه او را دوست داشتند. اما يكی از كارهای مهمی كه همراه با برخی دوستان انجام داد، نصب تابلوی شهدا در كوچه ها بود. من اولين بار از سيد علی مصطفوی شنيدم كه می گفت: بايد برای شهدای محل كاری انجام دهيم.... گفتم: چه كاری؟ گفت: بيشتر كوچه ها به اسم شهيد است اما به خاطر گذشت سه دهه از شهادت آنها، هيچ كس اين شهدا را نمی شناسد. لاقل ما تصوير شهيد را در سر كوچه نصب كنيم تا مردم با چهره ی شهيد آشنا شوند. يا اينكه زندگينامه اي از شهيد را به اطلاع اهل آن كوچه ومحل برسانيم. كار آغاز شد. از طريق مساجد و بنياد شهيد و... تصاوير شهدای محل جمع آوری شد. هادی در همان ايام كار با فتوشاپ و ديگر نرم افزارهای كامپيوتری را ياد گرفت. استعداد او برای فراگرفتن اين كارها زياد بود. تصاوير شهدا را اسكن و سپس در يك اندازه ی مشخص طراحی كردند. بنر تهيه می شد. بعد هم با يك نجار هم صحبت شد كه اين تصاوير را به صورت قاب چوبی در آورد. كار خیلی سريع به نتيجه رسيد. هادی وانت پدرش را می آورد و با يك دريل و... كار را به اتمام می رساند. ادامه دارد... ┏━🕊⃟📚━┓ @hasebabu ┗━🌿━
~🕊 🌴✨ هیچ وقت ندیدم که ابراهیم، به دنبال لذت شخصی خودش باشد. لذت برای او تعریف دیگری داشت. اگر دل کسی را شاد می‌کرد، خودش بیشتر لذت می‌برد. اگر پولی دستش می‌رسید سعی می‌کرد به دیگران کمک کند. خودش به کمترین‌ها قانع بود، اما تا می‌توانست به دیگران کمک می‌کرد. ♥️ 📗سلام بر ابراهیم ؛ جلد دوم ، ص ۳۲
❤️ 😍 ✅ کتابی از سبک زندگی ایرانی، اسلامی 🌱 یادت باشد درباره‌ی زندگی شهید مدافع حرم، است که همسرش فرزانه، روایتی 💔 از زندگی مشترک‌شان را بیان می‌کند. 🔸محمدرسول ملاحسنی با قلم جذاب خود توانسته روایت فرزانه درباره نحوه آشنایی، ازدواج، دوسال زندگی مشترک و در نهایت شهادت همسرش را به خوبی بنویسد. 💸قیمت کتاب 100/000 تومان 💥خرید ازمــا باتخفیف 90/000تومان @Yaa_zahra18🦋 @hasebab
🥀 بی تو پریشانم اثری است از نشر روایت فتح که راپی و نگارنده آن، خانم زینب پاشاپور، همسر ، حجت الاسلام  است. این نوشتار به شیوه‌ای و ، از روزهای پرفراز و نشیب و سرشار از زندگی می گوید و خاطراتی از ماموریت فرهنگی ایشان در شهر لاذقیه را نیز مرور می کند که در روزهای جنگ و انتحاری و حملات باید ایستاده صبور و لبریز از پشتکار و توان باقی ماند‌ و برای مردمی که میان دوست و دشمن، جهنم و بهشت، خیانت و شهادت سرگردانند، آغوش گشود و دستشان را محکم گرفت. ـــــــــــــــــــ قیمت این کتاب زیبا و دلربا 41/000🦋 خرید از ما با تخفیف37/000🎁 @hasebabu
زینب در وصیت نامه اولش از من خواسته بود که در مرگش گریه نکنم و حتما در آبادان دفنش کنم. اما از قرار معلوم, بعد از نوشتن وصیت نامه خوابی می بیند که باعث می شود وصیتش را تغییر دهد:”دیشب خواب دیدم که با چند نفر از خواهران داریم به جبهه می رویم... اما آنجا جبهه واقعی من نبود. من در خواب درک کردم که جبهه من, شهر من و کار من, دشمنی با دشمنان خداست.” بعد از این خواب, زینب وصیت نامه جدید را نوشت. دیگر برای او دفن شدن در آبادان مهم نبود. 🔸 زینب وصیت نامه دومش را خیلی عاشقانه نوشته است. او طوری از شهادت حرف زده, مثل اینکه منتظر رفتن است. زینب وصیت نامه دومش را در تاریخ 13/12/1360 یعنی هجده روز قبل از شهادتش نوشته بود. 🔸 زینب یک دفتر به اسم “دفتر پند و نصیحت” داشت. اول دفتر, اسم هجده نفر از دوستانش را نوشته بود و برای هرکدام از آن ها یک صفحه گذاشته بود که در آن صفحه هر انتقادی از زینب دارند بنویسند. 🔸 زینب در دفتر خود سازی خود جدولی کشیده بود که بیست مورد داشت؛ از نماز به موقع و یاد مرگ و همیشه وضو داشتن و خواندن نماز شب و نمازغفیله و نماز امام زمان(عج) , تا ورزش صبحگاهی و قرآن خواندن بعد از نماز صبح و دعا کردن و کمتر گناه کردن کم خوردن صبحانه و ناهار و شام. — — — — — — — — — — — — 🔸قیمت: 89/000 تومان اما👇 🎁خرید از ما با تخفیف: 80/000 تومان — — — — — — — — — — — — @hasebabu🦋
🔶 ۹ پیشنهــــــاد خواندنی حسیبـــــا 🔶 ♦️کتاب «حوض خون» ♦️کتاب «عزیز خانوم» ♦️کتاب «مادر ایران» ♦️کتاب «نعمت جان» ♦️کتاب «دختر تبریز» ♦️کتاب «ماهم جنگیدیم» ♦️کتاب «مرضیه» ♦️کتاب «نان سال‌های جنگ» ♦️کتاب «روز آزادی زن» 🔶با 20 درصد تخفیف😍💥 ⸤ Eitaa.com/hasebabu
🦋 کتب_پرفروش🌱 ممنون بابت اعتمادتون🍃
💞 ❣📚 داستان هم با فرشته آغاز می‌شود، دختری که با وجود موانع و مشکلات مختلف سعی می‌کند تا عفاف و نجابت خودش را حفظ کند و در بخشی از کتاب می‌خوانیم: 📕 ((تو دانشکده با اینکه چهره خانم‌ها را نگاه نمی کردم و درست نمی شناختمشون ولی همیشه احساس می کردم دخترایی که که اطراف خانم افتخاری هستند با بقیه فرق می‌کنن ,چون خانم افتخاری با بقیه فرق می‌کنه. چند بار هم که پیش اومد شما سراغش رو از من گرفتین متوجه شدم که از شما دو نفر (من و مریم ) یکی‌تون چادریه , چادری بودنت برام مهم بود.)) ــــــــــــــــــــــــــ @Yaa_zahra18📲 @hasebabu🎁
اثر نعیمه اسلاملو★ کتاب "فرشته ها هم عاشق می شوند" است که به مقایسه های و می پردازد. در این مجموعه ضمن ورود به فضای رمان و تخیل، بخش هایی از کتاب به صورت روایت شده است. مستندسازی این رمان کمک شایانی به واقعی تر شدن داستان می کند چرا که وقتی مخاطب می بیند که داستان صرفا زاییده تخیلات نویسنده نیست، باور کردن آن برایش راحت تر است. ــــــــــــــ 🦋قیمت این رمان عاشقونه پرفروش 54/000ت 🎁خـــرید از ما با تخفیف48/500ت @hasebabu🍃
🏮 مجموعه از پنج نسل متفاوت از فرزندان ایران پنج تا قهرمان انتخاب کرده و ویژگی های اصلی سبک زندگیشون رو با زبان و برای نوجوون های امروزی روایت می کنه. 🔰 اولین جلد این مجموعه اسمشه که بچه ها رو به دوران قبل انقلاب و زندگی می بره، جلد دوم زندگی نامه با نام هست و جلد سوم مجموعه قهرمان من یعنی خاطرات پهلوان بی نشان رو برای بچه ها مرور میکنه. 🔰 اسم چهارمین کتاب مجموعه است که برش های کوتاهی از زندگی شهید بی سر دهه هفتادی است و جلد آخر مجموعه روایت حماسه نوجوان دهه هشتادی تو دل آتشه. — — — — — — — — — — — — 🔸قیمت: 150 هزار تومان اما👇 🎁قیمت با تخفیف ویژه پاییزی فقط : 🔥 135.000 🔥 — — — — — — — — — — — — @hasebabu
🦋 بمونید برامون🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 سخنان مرحوم شاملو، درباره ی کتاب — — — — — — — — — — — — 🔸قیمت: 89 هزار تومان اما👇 🎁قیمت با تخفیف 81/000 — — — — — — — — — — 🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📣« » ۱۲۰هزارتایی شد 🟠استقبال مخاطبان از پویش، میزان فروش مجموعه «قهرمان من» را به ۱۲۰هزار جلد رساند 🟣پویش کتابخوانی «قهرمان من» با محوریت کتاب‌های «داداش ابراهیم»، «علی لندی» و «آقا محسن» با همکاری مشترک مرکز رسانه‌ای شیرازه و انتشارات کتابک در حال برگزاری است. 🟢به علت استقبال چشمگیر مخاطبان، میزان فروش این مجموعه سه‌جلدی به ۱۲۰هزار جلد رسیده است. این پویش کتابخوانی از ۱۶ مهر آغاز شده و تا ۱۶ آذر ادامه دارد. ـــــــــــــــــــــ @hasebabu
🦋 💠دانستنی‌هایی مهم و کاربردی برای دختران +۱۵ 🔸پیشنهاد ویــــــژه کتاب 🎁 🔸 شاید از ابتدای انقلاب تا کنون واژه‌های ، و جامعه اسلامی درهم‌تنیدگی بسیاری داشته‌اند و متفکران بسیاری هم‌چون و دکتر آثاری ارزشمند مانند و ( است) را در این حوزه‌ها تألیف کرده‌اند. 🔸کتاب کوششی زیبا و خواندنی در همین راستا است @hasebabu
🎀 🦋 سوفیا لبخند زد‌‌ و با تمسخر و ادا گفت: «اوه! نامزد! آره خودت را برسون تا ندزدیدنش. پس بذار اقلا یه سلفی بگیریم.» و در کنار سارا ایستاد و عکس گرفت.. باز هم با خنده، دستی به بلوز سارا کشید و گفت: بلوز آبی آستین بلند یقه دار....با شلوار کتون!.. اوهوم... بهت میاد! یه مدل خاصی شدی. سارا با بی میلی کنار میز ایستاد و سوفیا از او عکس گرفت. بالاخره از هم خداحافظی کردند. سوفیا یک لحظه برگشت و از سارا که در حال رفتن بود باز هم عکس گرفت. عکس ها را انتخاب کرد و گزینه ارسال را برای دیبا زد. و نوشت: «داره میره فرودگاه. حتما جلوی ورودی فرودگاه پیاده میشه. زمانی که وارد ساختمان اصلی فرودگاه نشده تموم بشه.) سارا به ایستگاه مقابل فرودگاه رسید. همان لحظه فرهاد از سالن فرودگاه بیرون آمد و به سمت ایستگاه تاکسی روانه بود که ناگهان سارا را دید. صدا زد: "ساراجان! اینجا!" سارا به سمت صدای فرهاد برگشت و ذوق زده، قدمی بلند به طرف پیاده رو برداشت. همان لحظه ماشین تویوتایی با سرعت بالا سر رسید و در کمال ناباوری محض چشمان فرهاد، محکم به سارا زد و او را چند متر آن طرف تر پرتاب کرد. فرهاد كيف و چمدانش را انداخت و در حالی که فریاد میکشید: «سارا!!!!! به سمت او دوید. سر سارا به جدول خورده بود. روسری اش غرق خون بود و از زیر خون بیرون می زد، فرهاد شوکه شده بود. سارا کف پایش را به کف آسفالت می کشید و صدای نامفهوم و ضعیف از گلويش خارج میشد. دسته گلی که سارا خریده بود افتاده بود زمین ودر اطراف پخش شده بود. فرهاد کنار او روی دو زانو افتاد؛ سر سارا را بلند کرد و روی پایش گذاشت.... @hasebabu
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 اثری است با موضوع و حضورآشوب آفرین او، اینبار در اصفهان،شهری که لبریز است از نشانه‌های فرهنگ و تمدن ایرانی-اسلامی. همانطور که حدس می‌زنید این مجموعه سه‌گانه راوی دگرگون شده‌است؛ برای درک احساس زندگی در فضای تلخ ناامنی و جنگ آن هم در کشور عزیزمان، با شخصیت‌های پر هیجان این قصه همراه شوید و با مشکلاتی مبارزه کنید که آرزو می‌کنید هرگز به وقوع نپیوندد. در بخشی از کتاب بذرخون می‌خوانیم: (( بی خوابی فرصت خوبی بود که پای حرف هایش بنشینم. حرف ها و درددل ها به داستان ها رسید و بعد خاطرات تاریخی که کمتر درباره آن صحبت می شد. از دوران سیاه می گفت، از شصت یا هفتاد سال پیش، زمانی که نیروهای داعش و باقی تکفیری ها به داخل ایران سرازیر شدند)) ـــــــــــــــ قیمت کتاب 80/000ت🌱 خرید از ما با تخفیف72/000🎁 @hasebabu
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا