eitaa logo
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
2.9هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
651 ویدیو
4 فایل
سلام دوســتِ کتابخونم♡خوش اومدی به دورهمی مون🥰 بفـــرمائید کتـاب💞اینجا یه عالمه 📚داریم به شرط چاقو😉 ✨با #تخفیفات_ویژه💥 ارسال به تموم نقاط کشورعزیزمون🚀 ✍🏼برا ثبت سفارش من اینجام @hasibaa2 📞09175133690 کپی از مطالب؟! کاملا آزاد🤍
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶 ۹ پیشنهــــــاد خواندنی حسیبـــــا 🔶 ♦️کتاب «حوض خون» ♦️کتاب «عزیز خانوم» ♦️کتاب «مادر ایران» ♦️کتاب «نعمت جان» ♦️کتاب «دختر تبریز» ♦️کتاب «ماهم جنگیدیم» ♦️کتاب «مرضیه» ♦️کتاب «نان سال‌های جنگ» ♦️کتاب «روز آزادی زن» 🔶با 20 درصد تخفیف😍💥 ⸤ Eitaa.com/hasebabu
🦋 کتب_پرفروش🌱 ممنون بابت اعتمادتون🍃
💞 ❣📚 داستان هم با فرشته آغاز می‌شود، دختری که با وجود موانع و مشکلات مختلف سعی می‌کند تا عفاف و نجابت خودش را حفظ کند و در بخشی از کتاب می‌خوانیم: 📕 ((تو دانشکده با اینکه چهره خانم‌ها را نگاه نمی کردم و درست نمی شناختمشون ولی همیشه احساس می کردم دخترایی که که اطراف خانم افتخاری هستند با بقیه فرق می‌کنن ,چون خانم افتخاری با بقیه فرق می‌کنه. چند بار هم که پیش اومد شما سراغش رو از من گرفتین متوجه شدم که از شما دو نفر (من و مریم ) یکی‌تون چادریه , چادری بودنت برام مهم بود.)) ــــــــــــــــــــــــــ @Yaa_zahra18📲 @hasebabu🎁
اثر نعیمه اسلاملو★ کتاب "فرشته ها هم عاشق می شوند" است که به مقایسه های و می پردازد. در این مجموعه ضمن ورود به فضای رمان و تخیل، بخش هایی از کتاب به صورت روایت شده است. مستندسازی این رمان کمک شایانی به واقعی تر شدن داستان می کند چرا که وقتی مخاطب می بیند که داستان صرفا زاییده تخیلات نویسنده نیست، باور کردن آن برایش راحت تر است. ــــــــــــــ 🦋قیمت این رمان عاشقونه پرفروش 54/000ت 🎁خـــرید از ما با تخفیف48/500ت @hasebabu🍃
🏮 مجموعه از پنج نسل متفاوت از فرزندان ایران پنج تا قهرمان انتخاب کرده و ویژگی های اصلی سبک زندگیشون رو با زبان و برای نوجوون های امروزی روایت می کنه. 🔰 اولین جلد این مجموعه اسمشه که بچه ها رو به دوران قبل انقلاب و زندگی می بره، جلد دوم زندگی نامه با نام هست و جلد سوم مجموعه قهرمان من یعنی خاطرات پهلوان بی نشان رو برای بچه ها مرور میکنه. 🔰 اسم چهارمین کتاب مجموعه است که برش های کوتاهی از زندگی شهید بی سر دهه هفتادی است و جلد آخر مجموعه روایت حماسه نوجوان دهه هشتادی تو دل آتشه. — — — — — — — — — — — — 🔸قیمت: 150 هزار تومان اما👇 🎁قیمت با تخفیف ویژه پاییزی فقط : 🔥 135.000 🔥 — — — — — — — — — — — — @hasebabu
🦋 بمونید برامون🌱
9.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 سخنان مرحوم شاملو، درباره ی کتاب — — — — — — — — — — — — 🔸قیمت: 89 هزار تومان اما👇 🎁قیمت با تخفیف 81/000 — — — — — — — — — — 🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📣« » ۱۲۰هزارتایی شد 🟠استقبال مخاطبان از پویش، میزان فروش مجموعه «قهرمان من» را به ۱۲۰هزار جلد رساند 🟣پویش کتابخوانی «قهرمان من» با محوریت کتاب‌های «داداش ابراهیم»، «علی لندی» و «آقا محسن» با همکاری مشترک مرکز رسانه‌ای شیرازه و انتشارات کتابک در حال برگزاری است. 🟢به علت استقبال چشمگیر مخاطبان، میزان فروش این مجموعه سه‌جلدی به ۱۲۰هزار جلد رسیده است. این پویش کتابخوانی از ۱۶ مهر آغاز شده و تا ۱۶ آذر ادامه دارد. ـــــــــــــــــــــ @hasebabu
🦋 💠دانستنی‌هایی مهم و کاربردی برای دختران +۱۵ 🔸پیشنهاد ویــــــژه کتاب 🎁 🔸 شاید از ابتدای انقلاب تا کنون واژه‌های ، و جامعه اسلامی درهم‌تنیدگی بسیاری داشته‌اند و متفکران بسیاری هم‌چون و دکتر آثاری ارزشمند مانند و ( است) را در این حوزه‌ها تألیف کرده‌اند. 🔸کتاب کوششی زیبا و خواندنی در همین راستا است @hasebabu
🎀 🦋 سوفیا لبخند زد‌‌ و با تمسخر و ادا گفت: «اوه! نامزد! آره خودت را برسون تا ندزدیدنش. پس بذار اقلا یه سلفی بگیریم.» و در کنار سارا ایستاد و عکس گرفت.. باز هم با خنده، دستی به بلوز سارا کشید و گفت: بلوز آبی آستین بلند یقه دار....با شلوار کتون!.. اوهوم... بهت میاد! یه مدل خاصی شدی. سارا با بی میلی کنار میز ایستاد و سوفیا از او عکس گرفت. بالاخره از هم خداحافظی کردند. سوفیا یک لحظه برگشت و از سارا که در حال رفتن بود باز هم عکس گرفت. عکس ها را انتخاب کرد و گزینه ارسال را برای دیبا زد. و نوشت: «داره میره فرودگاه. حتما جلوی ورودی فرودگاه پیاده میشه. زمانی که وارد ساختمان اصلی فرودگاه نشده تموم بشه.) سارا به ایستگاه مقابل فرودگاه رسید. همان لحظه فرهاد از سالن فرودگاه بیرون آمد و به سمت ایستگاه تاکسی روانه بود که ناگهان سارا را دید. صدا زد: "ساراجان! اینجا!" سارا به سمت صدای فرهاد برگشت و ذوق زده، قدمی بلند به طرف پیاده رو برداشت. همان لحظه ماشین تویوتایی با سرعت بالا سر رسید و در کمال ناباوری محض چشمان فرهاد، محکم به سارا زد و او را چند متر آن طرف تر پرتاب کرد. فرهاد كيف و چمدانش را انداخت و در حالی که فریاد میکشید: «سارا!!!!! به سمت او دوید. سر سارا به جدول خورده بود. روسری اش غرق خون بود و از زیر خون بیرون می زد، فرهاد شوکه شده بود. سارا کف پایش را به کف آسفالت می کشید و صدای نامفهوم و ضعیف از گلويش خارج میشد. دسته گلی که سارا خریده بود افتاده بود زمین ودر اطراف پخش شده بود. فرهاد کنار او روی دو زانو افتاد؛ سر سارا را بلند کرد و روی پایش گذاشت.... @hasebabu