eitaa logo
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
2.9هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
650 ویدیو
4 فایل
سلام دوســتِ کتابخونم♡خوش اومدی به دورهمی مون🥰 بفـــرمائید کتـاب💞اینجا یه عالمه 📚داریم به شرط چاقو😉 ✨با #تخفیفات_ویژه💥 ارسال به تموم نقاط کشورعزیزمون🚀 ✍🏼برا ثبت سفارش من اینجام @hasibaa2 📞09175133690 کپی از مطالب؟! کاملا آزاد🤍
مشاهده در ایتا
دانلود
💥💥محدود شارژ شد💥💥 📚نام کتاب : (سفرنامه) ✒️نویسنده : 🔓ناشر : تعداد صفحات : ۳۳۶ 💸قیمت کتاب 75000 تومان 🎁خرید از مــــــا 67500تومان 🔰 : این اثر بخشی از مجموعه خاطرات نویسنده از دوران دانشجوییش در کشور فرانسه به عنوان یک مسلمان ایرانی است. 📍این کتاب شامل خاطراتی است که ابتدا در وبلاگی به همین نام «سفیر» توسط نویسنده نوشته شده و سپس به مرور بر آن خاطرات افزوده شده است ❌ چندی پیش در جریان یکی از دیدارها گفتند: کتاب خاطرات سفیر را توصیه کنید که خانم‌هایتان بخوانند.❌ 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 @hasebabu
📢🔔📢🔔📢🔔 شارژ شد😍💥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ همین که پا به اتاق گذاشتم، برادرم، هیداکی، با توپ پُر به سراغم آمد و، درحالی‏که پدر و مادرم می‌‏شنیدند، سرم داد زد و با صدای بلند گفت: «تو هیچ می‌‏فهمی زندگی با یک مسلمان چه سختی‏‌هایی دارد؟! آن‏ها هر گوشتی نمی‌‏خورند! شراب نمی‌‏خورند! اصلاً تو می‌دانی ایران کجای دنیاست که می‌خواهی خاک آبا و اجدادی‌ات را به ‏خاطرش ترک کنی؟!» هیداکی رگ غیرت برادری‌‏اش می‌‏جوشید و صورتش مثل کوره سرخ شده بود. بغض کردم و رفتم توی اتاقم؛ همان‏جا که اتسوکو نشسته بود و با غیظ و غضب نگاهم می‌‏کرد. ناامیدی و دلتنگی بر سرم آوار شد. دوست داشتم از خانه بیرون می‌‏زدم و صاف می‏‌رفتم مقابل شرکت مرد ایرانی و از او خواهش می‌‏کردم درِ خانه ما را نزند و مرا فراموش کند.. . 📚 برشی از كتاب اثر حمید حسام . @hasebabu
@Yaa_zahra18 @hasebabu 📚 « » سرگذشت یگانه مادر شهید ژاپنی دفاع مقدس، سرکار خانم کونیکو یامامورا است که در سنین جوانی پس از آشنایی با معارف دین مبین اسلام و ازدواج با یک جوان مؤمن ایرانی، آیین شینتو را کنار گذاشت، به دین اسلام و مذهب تشیع گروید و نام «سبا بابایی» را برای خود برگزید. 🔸این کتاب به قلم حمید حسام و همکاری مسعود امیرخانی در ۲۴۸ صفحه نوشته و توسط انتشارات سوره مهر چاپ و منتشر شده است. — — — — — — — — — — — — 🔸قیمت: 75 هزار تومان اما👇 🎁خرید ازما با تخفیف : 🔥 67500 🔥 — — — — — — — — — — — —
⛔الان وقت است. نگیم کی حرف گوش میده.😇 ببین در کتاب چطور وظیفه ات رو مشخص کرده! فرمودند جهاد تبیین امر فرد فرد ماست! ⭕کتاب جهاد تبیین 85000تومان خرید از ماباتخفیف 76500 تومان @hasebabu
بعد از آن هر پنجشنبه با هم می آمدیم مزار شهدا🕊️ میچرخیدیم🚶🏻‍♂️ متوسل می شدیم🥲 اگر کسی را می‌دیدیم وفکر میکردیم ارتباطی با سوریه دارد از او کمک می خواستیم🥺 روزی مرتضی عطایی🧔🏻 را دید به او چسبید🫂 قسمش داد که برایش کاری انجام دهد😞 مرتضی با همان لبخند همیشگی اش😊حرفهایی به حسین زد اما من فاصله داشتم و متوجه نشدم از حسین که پرسیدم گفت خلاصه کلامش این بود که نمیشه😒 به واسطه ارتباطم با یکی دیگر از بچه‌های افغانستانی بالاخره توانستم مجددا برای خودم برگه آمایش جور کردم😇 به حسین خبر ندادم چون واقعا نمی توانستم برایش کاری کنم 🤷🏻‍♂️ آن زمان اصلا وقت مناسبی نبود که کسی را با خود همراه کنم🤦🏻‍♂️ چون احتمال لو رفتن خیلی زیاد می شد😣این بار هم تنها خوری کردم.... ـــــــــــــــــــــــــــــ خــــب این متن گزیده ای از کتاب ★فـــــراری ها★ بود😊 فـــــراری ها روایت ادامه ی نسلی هس که با دست بردن به شناسنامه هاشون به وصال معشوق رسیدن.🕊️...روایتی از چن تا جوان ایرانی که برای اعزام به سوریه مجبور میشن خودشون روافغانستانی جا بزنن🤫
اینجا یه عالمه کتاب داریم 📚📚 اینجا ما کتاب نمیخونیماا😅 کتاب رو میخوریم😉😋 اونم بشــــرط چاقو🔪😌 اول یه قاچ بردار اگه تونستی نخــــــــر😎🙃 همراهمـــون باش💚❣ تخفیفـــــات داریم 💥 برا سفارش من اینجام👇 @Yaa_zahra18🌱 @hasebabu
محسن عصب پایش قطع شده بود و دیگر نمی توانست با آن حرکت کند😔 با خودم گفتم :«خوبه برم پیش دکتر حجازی بهش بگم که پای محسن اینطور شده . ببینم چاره ای داره یا نه؟» به دکتر گفتم:« پای بچه من کِی خوب میشه؟» گفت :« حاج خانوم پای پسرت دیگه خوب نمیشه . اگر دست آقای خامنه ای خوب شد پای پسرت هم خوب خواهد شد😓.» با ناامیدی برگشتم خانه بخاطر پای محسن خیلی غصه دار بودم گفتم :« *توکلت علی الله* !» جواد میخواستم محسن را با خودش ببرد جبهه . میگفت :« داداش تو قلب و نیتت از من بهتره قوه و بنیه ت هم از من بیشتره ، بیا بریم جبهه. هیچ کاری هم نکنی آب که میتونی دست رزمنده ها بدی❓ محسن میگفت :« برادر میدونی که پای من اینطوریه و کاری از من بر نمیاد🥲 ولی میام .» پای محسن دیگر به حکم خودش نبود وقتی میرفت بیرون کفش 🥾 از پای در می آمد و متوجه نمی شد. بالاخره جواد او را راضی کرد و راهی جبهه شدند❇️✅ آنجا که رسیدند یک الاغ به محسن داده بودند. جواد میگفت دستش را می گرفتم🫱🏻‍🫲🏻 روی الاغ می نشوندم. یک کتری آب، چایی و چیزهایی که بچه ها لازم داشتند توی کوله پشتیش🎒 میگذاشتیم و میرفت اونجایی که ماشین نمی تونست بره .» _محسن سقای جبهه شده بود._ ___________________ کتاب عزیــــزخانوم🥰 طرحی از زندگی مادر چهار شهید🌱 ارسال به سراسر نقاط کشور🚀 🥰هدیه ی این کتاب 22000 تومان✌🏻 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
همه فکر میکردن مصطفی فوت کرده است😥از ترس خشکم زده بود😰 رو به پرچم حضرت ابوالفضل علیه السلام گفتم :« پسرم نذر شما! قول میدم سرباز خوبی تحویل بدهم🥺 این اتفاق دقیقا قبل از ظهر روز نهم محرم رخ داد ..📆 هدیه کتاب✌️🏻 : 120هزار تومان🌸🌱