eitaa logo
هاتف | HATEF
387 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
33 فایل
◽ جمعی از دانشجویان ◽ 🔹️ماشیفتگان خدمتیم نه تشنگان قدرت🔹️ «شهید بهشتی» ارتباط با ادمین👇 @ghaemmm_313
مشاهده در ایتا
دانلود
هیچ وقت با هم قهر نمی کردیم. خیلی خیلی کم ؛ یک روز. روز بعدش می آمد سلام می کرد و عذرخواهی می کرد. می گفت: من اون موقع خسته بودم، خانوم. ناراحت بودم که به شما این حرف رو زدم. منوببخشید. یادگاران، جلد 11 کتاب ، ص 72 💍 🆔 @hatef_media
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
11.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چقدر احتمال تاثیر وجود داره⁉️ برای چی باید بگیم وقتی ساده رد میشن و توجه نمیکنن⁉️ چرا باید بگیم اصلا⁉️ مگه وظیفه ی ماست⁉️ ✅ 🆔 @hatef_media
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شاهد این هستیم که به سختی باید دینشون رو حفظ کنند... ولی امیدواریم به آینده و به آقاجان...🌱 نگه می‌داریم دین و ایمانمون رو... و با تمام سختی ها کنار میایم... همیشه بر علیه پیروز هست... دیر یا زود محقق میشه این پیروزی شیرین... 💪 🆔 @hatef_media
4_6003702103225141952.mp3
3.44M
⁉️پنج نشانه اصلی یا حتمی ظهور: ⭕️پاسخ: 🆔 @hatef_media
و سالروز شهادت " " و "" گرامی باد...🇮🇷 🆔@hatef_media
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای دلاور ... نوشتۂ لباس رزمت چقدر با این روزهایمان همخـوانی دارد ! چیزی نمانده تا اربعین دعا کن برای ما هم تا کربلا راهی نباشد ... 🆔 @hatef_media
نفوذ شیطان درچت فضای مجازی.mp3
1.33M
⁉️نفوذشیطان برافراد مذهبی در چت با نامحرم در فضای مجازی : ⭕️پاسخ: 🆔 @hatef_media
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄ 🔹 سال اول جنگ بود به مرخصی آمده بودیم. با به سمت میدان خراسان در حرکت بودیم. ابراهیم عقب موتور نشسته بود. از خیابانی رد شدیم. ابراهیم یک دفعه گفت: امیر وایسا! با تعجب گفتم: چی شده؟! گفت: هیچی، اگر وقت داری بریم دیدن یه بنده خدا!‌ من هم گفتم: باشه، کار خاصی ندارم. 🔹با ابراهیم داخل یک خانه رفتیم. وارد اتاق شدیم. چند نفری نشسته بودند. پیرمردی با عبای مشکی و کلاهی کوچک بر سر بالای مجلس بود. به همراه ابراهیم سلام کردیم و در گوشه اتاق نشستیم.. ایشان رو کرد به ما و با چهره‌ای خندان گفت: آقا ابراهیم راه گم کردی، چه عجب این طرف ‌ها! 🔹ابراهیم گفت: شرمنده حاج آقا، وقت نمی‌کنیم خدمت برسیم. وقتی اتاق خالی شد رو کرد به ابراهیم و با لحنی متواضعانه گفت: آقا ابراهیم ما رو یه کم نصیحت کن! 🔸ابراهیم از خجالت سرخ شده بود. سرش را بلند کرد و گفت: حاج آقا تو رو خدا ما رو شرمنده نکنید. خواهش می‌کنم این طوری حرف نزنید 🔹بین راه گفتم: ابراهیم جون، تو هم به این بابا یه کم نصیحت می‌کردی. دیگه سرخ و زرد شدن نداره!‌ با عصبانیت پرید توی حرفم و گفت: چی می‌گی امیر جون، تو اصلاً این آقا رو شناختی!؟ گفتم: نه، جواب داد: این آقا یکی از اولیای خداست. اما خیلی‌ها نمی‌دانند. ایشون حاج میرزا اسماعیل دولابی بودند. 🆔 @hatef_media