eitaa logo
باشگاه هواداران کتاب
180 دنبال‌کننده
383 عکس
82 ویدیو
0 فایل
ما دور هم جمع شده‌ایم تا خوب بخوانیم😊 باید زیاد مطالعه کنیم تا بدانیم که هیچ نمی‌دانیم📚 ‌zil.ink/havadaranketab ‌ارتباط با ادمین👇 @mohammadmemarbashi
مشاهده در ایتا
دانلود
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب انتشارات به قلم در خنده مستانه خود "عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُون" هستند و در این رقابت، گویِ سبقت را ربوده‌اند و حالا، همنشین رب الارباب شده‌اند. یکی از همان نوابغ است. ۲۴ ساله بود که در اتاق جنگ ، مقتدرانه ایستاد و از کم و کیف اوضاع و شرایط حاکم بر جبهه جنوب، سخن گفت. پس از آن از چنان شهرتی برخوردار شد که فرماندهان آن را دست نیافتنی می‌پنداشتند. معدود یادداشت‌ها و گزارشاتی که به نام او باقی مانده ؛ مربوط به دوره اوست و مشهورترین آن‌ها، گزارش حمله به طبس است. ‌ حالا که نشسته‌ایم و "ملاقات در فکه" را می‌خوانیم، در می‌یابیم که او هم، مانند دیگران و از جنس همین انسان‌ها بوده است. ‌ او که همچون دیگر بچه‌ها، کودکی‌اش با شیطنت سپری شده، در نوجوانی به کتاب‌های‌دینی، تفاسیر و تحقیق درباره و و مشغول می‌شود. ‌اخلاق و منش و رفتار بزرگسالان را در خود نهادینه می‌کند. در دانشگاه 《رضائیه》 از رشته دامپروری اخراج می‌شود و پس از آن به روی می‌آورد. جزء اولین نفراتی است که پس از فرمان در ۱۱ آذر ۵۷، به جبهه رفت تا به وظیفه‌اش عمل کند. ‌ نویسنده، ۶ روایت اصلی را در این کتاب گنجانده است؛ روایاتی که راویان آن‌ها شهدایی همچون: ، ، ، ، و هستند. در فصل 《خواستگاری جنگی》 ، همسر این خاطره را روایت می‌کند : «صدای پخته‌ای داشت. گفت: اسم من حسن باقری نیست. من هستم...» و در《نبرد چزابه》 سرلشکر این چنین روایت می‌کند: «اخوی هنوز جراحت داشت و شکافی روی جمجمه‌اش بود. پزشکان او را از حضور مستقیم و فعالیت در جبهه منع کرده بودند. ایشان طاقت نیاورد. همه فرماندهان تلاش می‌کردند جلوی او را بگیرند؛ اما او توجه نکرد و رفت. پس از چند ساعت برگشت و وضعیت آن منطقه را تشریح کرد.» ‌ ‌《کلید قلعه طریق القدس》باعت آن《فتح بزرگ》شد و 《بازگشت پیروزی》روح مبارزان را صیقل داد. «ملاقات در فکه: زندگی‌نامه شهید حسن باقری (غلامحسین افشردی)» به عنوان ششصدوشصت‌ویکمین تولید شده در دفتر و هنر مقاومت و بیست‌ودومین یادنامه از شهداست. ‌ https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب به قلم انتشارات ‌ ‌ ‌ 👇🏻 ‌‌‌ "مرحوم در یکی از سخنرانی‌های خود اعلام نمودند که پس از پذیرش و حمله مجدد عراق به ایران و اعزام خیل بی‌شمار نیروهای مردمی به ، امام فرمودند: اگر می‌دانستم مردم این‌گونه به جبهه می‌آیند، قطعنامه را قبول نمی‌کردم." ‌ *** ‌ این از مجموعه کتب جلد چهل و هشتم می‌باشد و در آن سعی می‌نماید علل، عوامل، چرایی و چگونگی پایان را از میان اسناد و مدارک و همچنین در بین سخنان و گفتارهای مسئولین سیاسی و فرماندهان و امرای نظامی وقت استنتاج نماید. ‌ اگر بپذیریم که هر جنگی یک آغاز و سرانجام یک پایان دارد، تنها پرسشی که برایمان باقی می‌ماند، نحوه پایان جنگ است. ‌ در تیرماه 1366 یعنی زمانی که به لحاظ نظامی بر برتری داشت، به تصویب رسید اما بین تصویب تا پذیرش آن یک سال وقفه افتاد، یعنی زمانی که برتری ایران به لحاظ نظامی _ به دلیل کارشکنی و عدم حمایت برخی از مسئولان از جبهه‌های نبرد_ رو به افول گذاشته بود. چگونه امامی که هشت‌سال بی‌وقفه رزمندگان را با خطابه‌های عاشورایی به دفاع و ترغیب می‌کرد، به یکباره را می‌نوشد؟ آیا پذیرش قطعنامه از موضع ضعف بوده است و یا استراتژی (ره) بر این امر بوده است؟ ‌ گردآورنده در این تلاش می‌نماید تا پاسخ این سؤالات را از رهگذر رجوع به مستندات و واقعیت‌های آشکار و پنهان به دست آورد و با گردآوری نظرات و عملکرد افرادی که در آن دوره سیاسی مسئولیت‌هایی برعهده داشته‌اند، خواننده را به کشف واقعیت برساند. ‌اگرچه ممکن است همانند سایر وقایع تاریخی، این اظهارات نیز دارای نقاط تاریک و مبهمی باشد. اما مستندات ذکر شده به حدی است که می تواند بسیاری از زوایای پنهان را برای خواننده حقیقت‌جو روشن نماید. https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب به قلم انتشارات ‌ ‌‌‌ «سید طیب میرطاهری» را می‌شناسید؟ نباید هم بشناسید! فشارهای سیاسی قاجار باعث شد «سید» را از ابتدای اسمش بردارد. از بس شرارت می‌کرد، فک و فامیل از دستش فراری بودند و مجبور شد نام فامیلی‌اش را هم تغییر بدهد تا چماق نامش کمتر توی سر آشناها بخورد. نام پدربزرگش یعنی «حاج محمدرضا» را مبنا قرار داد و «حاج رضایی» را انتخاب کرد. حالا دیگر می‌شناسیدش؛ «طیب حاج‌رضایی» کتاب دو جلدی «طیب‌خان»، زندگی این مرد 52 ساله را به دقیق‌ترین وجه ممکن بررسی کرده است. ۴۹سال از زندگی‌اش را در جلد اول و سه‌سال آخر را در جلد دوم. ‌ آقای مسعود ده‌نمکی قرار بود دربارۀ شخصیت شهید طیب فیلمی بسازد، برای تحقیقات این دست به کار شده و با توجه به شهرتش تا توانسته با افراد مرتبط با زندگی طیب، مصابحبه کرده است. حاصل این گفتگوها همین دو جلدی است که می‌شود با یقین،‌ آن را کاملترین منبع برای شناخت شخصیت دانست. ‌ طیب، نزدیکی ویژه‌ای به خاندان پهلوی داشت و خوش‌خدمتی‌های او باعث شده بود انحصار واردات موز از کشور لبنان را به او بدهند. دوستی لبنانی داشت که در مکه با او آشنا شده بود. او قبل از موز، سیب و پرتقال هم از لبنان به کشور، وارد می‌کرد و در این کار سررشته داشت. ‌ او علاقۀ وافری به خاندان سلطنت داشت، حتی تصویری از رضاشاه را روی سینه‌اش خالکوبی کرده بود. برای تولد ولیعهد، سنگ تمام گذاشت و چون سلطان موز ایران بود، طاق نصرتی با این میوه در حوالی بیمارستان و زایشگاه میدان مولوی ساخت. ‌ ‌بعدها که طیب از طریق حاج مهدی عراقی با نظرات و دیدگاه‌های امام آشنا شد، تصمیم گرفت با این مرجع تقلید، ارتباط گسترده‌تری داشته باشد و در راستای اهداف او حرکت کند. نصب تصاویر امام بر روی علم و کُتَل‌های دسته‌های عزاداری در محرم سال 42 از جمله همراهی‌های درخشان او با حرکت بود. ‌ محمدرضا شاه که خطر بزرگی از طرف طیب برای حکومتش احساس می‌کرد،‌ از همه جهات مورد فشار بود تا او را ببخشد و حکم اعدامش را منتفی کند؛ اما از سوی دیگر می‌ترسید همراهی طیب با نهضت امام‌خمینی برای او دردسرسازشود؛‌ این بود که بر تصمیم غلطش پافشاری کرد و حکم اعدام طیب حاج رضایی در 11 آبان ماه 1342 اجرا شد. https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب به قلم انتشارات ‌‌‌‌ کاش تمام رویاهای شیرین به واقعیت تبدیل شوند یا از جنس واقعیت باشند. بدون‌شک سفر در زمان در زمره بهترین رویاهاست. این داستان با ایدهٔ جذاب خود، مخاطب را به سفری تخیلی می‌برد و او را با انقلاب و حال و هوایش آشنا می‌کند. ‌ داستان این رویا از زمانی که پارسا هنگام تعمیر چراغ‌‌مطالعه‌اش دچار برق‌گرفتگی شد آغاز می‌شود. وقتی پارسا چشمانش را باز کرد همه‌چیز تغییر کرده و او به گذشته خانواده خودش در ۴۰ سال پیش برگشته بود. مادرش هم‌سن خودش بود و جوانیِ پدربزرگش را دید. کمی طول کشید تا متوجه شود ماجرا از چه قرار است. پارسا به بحبوحه برگشته بود، او به همراه دایی‌اش مشغول مبارزه علیه شاه شد. دایی پارسا به کمک او سخنرانی‌های را پیاده‌سازی می‌کرد و اعلامیه‌ها را در مساجد و پخش می‌کرد تا زمانی که سربازان رژیم پهلوی به حرم مطهر (علیه‌السلام) حمله کردند و مردم بی‌گناه را به قتل رساندند. ‌ ‌پارسا از آینده خبر داشت؛ می‌دانست انقلاب پیروز شده و البته خبر داشت دایی‌اش به می‌رسد اما کسی حرفش را باور نمی‌کرد... ‌ ادامه ماجرای پارسا را باید در دل جستجو کنید و با هیجان، استرس و شوق آدم‌های واقعی این رویا همراه شوید... ‌ رویای بعدازظهر یک داستان کوتاه دلنشین است و یک بعدازظهر پاییزی برای مطالعه آن کافی است. ‌ https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب به قلم انتشارات ‌ ‌‌ ‌ 👇🏻 ‌‌‌ حال‌و‌هوای حاجی در آن لحظه‌ها تماشایی بود. انگار کسانی از نزدیکان و بستگان خودش به آن حال و روز افتاده بودند. همان شبی چند جا زنگ زد تا توانست جای مناسبی برای آن‌ها توی شهر جفت‌و‌جور کند. کسی را هم فرستاد قدری لباس و وسایل ضروری اولیه برایشان گرفت.‌ ‌ ‌از فردا کنار همۀ کارها و گرفتاری‌هایش، دغدغۀ آن زن و پنج تا بچه را هم پیدا کرده بود. شاهد بودم که با کلی پیگیری، کار شناسنامه و تابعیت آن‌ها را ردیف کرد. تو اولین فرصت همه‌شان را با هواپیما فرستاد مشهد مقدس. ‌خاطرم هست کسی برایش سوال شده بود که: چرا با هواپیما؟! می‌شد اینا رو زمینی هم فرستاد. حاجی در جوابش گفته بود: اولاً زمینی امنیتش کم شده، و جون اینا هم مثل جون هر ایرانی دیگه‌ای مهمه، فقر و فلاکتشون دلیل نمی‌شه جونشون ارزش نداشته باشه؛ در ثانی وقتی رییس‌جمهور می‌تونه سوار هواپیمای بیت‌المال بشه، پس اینا هم می‌تونن، چون هم‌وطن همون رییس‌جمهورن! ‌ *** ‌ «گمشدۀ مزار شریف» روایت‌هایی از زندگی است که به قلم سعید عاکف به نگارش درآمده است. کتاب حامل جزئیات اتفاقات و روایت‌هایی مهیج از سرگذشت رشادت‌های این بزرگوار است که توسط انتشارات کتابستان معرفت روانۀ بازار نشر شده است؛ پیش از این دو چاپ کتاب توسط نشر ستاره‌ها منتشر شده بود. ‌ این که قبل از حمله تروریستی به و مرقد مطهر (ره) چاپ شده بود حامل پیش‌بینی‌هایی مبنی بر تحرکات در کشورمان بود که البته مورد غفلت قرار گرفت. ‌ عاکف در «گمشدۀ مزار شریف» به روایت زندگی یکی از شهدای نام آشنا اما گمنامی می‌پردازد که عشق به و غیرت بالای او اجازۀ فعالیت گروهکی به نام طالبان در افغانستان و بیکار نشستن او را نمی‌داد. ‌ ، جوانی شجاع و وارسته بود که رشادت خود را در جنگ تحمیلی به اثبات رساند و پس از آن به یاری مجاهدان افغان شتافت و در حالی که تنها 37 سال سن داشت به مقام شهادت نائل شد. ‌ https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/