‹حوالیاو♡³¹³›
حالا مزار پیامبر کجا بود؟ کنار مسجد ... مسجد کی توش بود؟؟! ابوبکر که داشت خطبه میخوند حضرت از صبح
اومدن اعتراض کردن که مردم از ناله ها و گریه هه خسته شدن ...!
حضرت گفتن باشه!
میرم بقیع 🖤
‹حوالیاو♡³¹³›
زن های مدینه آمدن ... و مابین گریه ها افشا گری های حضرت رو گوش دادن
بقیع که فضا دوبرابر مزار پیامبر بود
و تاثیر حرف هاشون قطعا بیشتر ...
‹حوالیاو♡³¹³›
و این شد که خانه ی علی شد کانون مخالفین ...!
ک ابوبکر نامه فرستاده به حضرت و گفتن
علی از وجود شما سو استفاده کرده و خانه ی تورو کانون مخالفین قرار داده...
بنابراین علی رو از خانت بیرون کن
یا به علی بگو اینارو از خونه بیرون کنه !!
‹حوالیاو♡³¹³›
خب ! حالا اصل ماجرا ...!🥀🖤
همه رفتن در خانه علی تا علی رو بیرون بیارن ...!
همه ی یاران ؛همه ی مخالفین توی خونه ی علی هستن ...!
‹حوالیاو♡³¹³›
همه رفتن در خانه علی تا علی رو بیرون بیارن ...! همه ی یاران ؛همه ی مخالفین توی خونه ی علی هستن ...!
که حضرت زهرا اومدن پشت در!!...
‹حوالیاو♡³¹³›
که حضرت زهرا اومدن پشت در!!...
خب گفتن هرکی بیاد دم در یا باید بیعت کنه یا میکشیمش ...!
همه ی دردشونم علیی بود علیییی!
‹حوالیاو♡³¹³›
خب گفتن هرکی بیاد دم در یا باید بیعت کنه یا میکشیمش ...! همه ی دردشونم علیی بود علیییی!
پس با این اوصاف نمیشه امام برن پشت در ....
امام فرمودن زهرا جان ؛شما برو پشت در !
حضرت اطاعت کردن !
خب قصدشون کشتن حضرت بود
که اتش اوردن ...
حتی میتونستن بایستن تا کل در بسوزه بعد خب در پودر میشه راحت میتونن برن داخل ...!
اما نه!
تا مقداری در اتش گرفت با لگد در رو باز کردن