هدایت شده از سخنان بزرگان
141.8K
●━━━ ᶫᵒᵛᵉ ᵐᵘˢᶦᶜ ───⇆
ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤ ↻♪🔒
معدنِ قفليتـرين موزیکایی خاص🔥
https://eitaa.com/joinchat/1507655751Cac71b96543
🚨بیای اینجامعتادآهنگش میشی🤤👆🏾
✨﷽✨
🔴داسـتان مـعـنوی
✍شخصی بود که چندان مقید به احکام شرعی نبود، ولی هر وقت در مسیرش به بیرق و پرچم مجالس عزاداری امام حسین علیهالسّلام برمیخورد، به حضرت سلام میداد. آن شخص از دنیا رفت و در قیامت پروندهی اعمالش را رسیدگی کردند و دیدند جهنّمی تمام عیار است.
لذا حکم صادر شد او را به جهنّم ببرند. ملائکه پروندهی او را گرفتند و او را به سمت جهنّم بردند. در بین راه آن شخص بیرق امام حسین علیهالسّلام را دید. محکم ایستاد و به ملائکهای که او را میبردند گفت من در دنیا هیچ وقت بدون سلام کردن از این بیرقها رد نشدم و الآن هم باید بروم یک سلام بکنم، بعد با شما به جهنّم میآیم. ملائکه گفتند نمیشود، کار تو تمام است و باید به جهنّم بروی.
تا این گفتگو بین آنها در گرفت، حضرت اباعبدالله علیهالسّلام که پای آن بیرق ایستاده بودند یک نگاه به آنها کردند و با همین نگاه، آن شخص و ملائکهی همراهش، خود را در حضور حضرت مشاهده کردند. حضرت فرمودند گفتگوی شما بر سر چه بود؟ ملائکه پروندهی اعمال آن شخص را تقدیم حضرت کردند. حضرت نگاهی به آن کردند و به آن شخص فرمودند: این چیه؟ (یعنی چیز خوبی نیست) و پرونده را به ملائکه پس دادند.
ملائکه هم راه افتادند تا آن شخص را به جهنّم ببرند امّا در بین راه متوجّه شدند که به سمت بهشت میروند خیلی تعجّب کردند!
به پروندهی آن شخص نگاه کردند، دیدند حضرت با همان نگاهشان زیر نامهی اعمال آن شخص نوشتهاند: یا مُبَدِّلَ السَّیِئاتِ الحَسَناتِ ای کسی که بدیها را به خوبی تبدیل میکنی. ملائکه هم آن شخص را به بهشت بردند و تحویل دادند.
📚مصباح الهدی تٱلیف استاد مهدی طیّب
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
هدایت شده از تبلیغات گسترده شهید پلارک
🔞خرید #زن_و_دختر در بازار سوریه😱
❌#خرید زن و دختران سوری توسط افراد داعشی 😰
🎥جهت مشاهده این #کلیپ_هولناک کلیک کن 👇
https://eitaa.com/joinchat/1754595330C0a9f3ffc4c
🖇#سنجاق_شده در کانال بالا👆
هدایت شده از سخنان بزرگان
برگه طلاق را امضا کردیم و طلاق انجام شد دیگه تحمل زندگی با یک زن سرطانی رو نداشتم ….. وقتی خواستیم از دفتر طلاق خارج بشیم نسرین یهو اومد جلو بدون مقدمه گفت منو ببوس….
من گیج شده بودم ! نمیدونم هدفش چی بود چون از هم جدا شده بودیم دیگه محرم نبودیم ولی رفتم جلو ازش علت درخواستش رو پرسیدم!
گفت تحملشو داری؟؟گفتم آره بگو…گفت....
ادامه داستان....👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
🔸🍃
مراقب حرفهايمان باشيم
حرف هايي كه ميزنيم، دست دارند!
دست های بلندی كه گاهی،
گلويی را می فشارند
و نفس فرد را مےگيرند...
حرف هايي كه ميزنيم، پا دارند!
پاهای بزرگی كه گاهی جايشان را روی دلی می گذارند
و برای هميشه مۍمانند...
💠حرف هايی كه ميزنيم،چشم دارند!
چشم های سياهی كه،
گاهے به چشم های دیگران نگاہ مےكنند،
و آنها را در شرمی بیڪران فرو مےبرند...
پس . . .
✅مراقب حرفهايی كه ميزنيم باشيم
زيرا سنجیدہ سخن گفتن از سکوت هم دشوارتر است.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
#داستان
خواجة بخشنده و غلام وفادار
✍درويشي كه بسيار فقير بودو در زمستان لباس و غذا نداشت. هرروز در شهر هرات غلامان حاكم شهر را ميديد كه جامههای زيبا و گرانقيمت بر تن دارند و كمربندهاي ابريشمين بر كمر ميبندند. روزي با جسارت رو به آسمان كرد و گفت خدايا! بنده نوازي را از رئيس بخشندة شهر ما ياد بگير. ما هم بندة تو هستيم.
زمان گذشت و روزي شاه خواجه را دستگير كرد و دست و پايش را بست. ميخواست بيند طلاها را چه كرده است؟ هرچه از غلامان ميپرسيد آن ها چيزي نميگفتند. يك ماه غلامان را شكنجه كرد و ميگفت بگوييد خزانة طلا و پول حاكم كجاست؟ اگر نگوييد گلويتان را ميبرم و زبانتان را از گلويتان بيرون ميكشم. اما غلامان شب و روز شكنجه را تحمل ميكردند و هيچ نميگفتند. شاه انها را پاره پاره كرد ولي هيچ يك لب به سخن باز نكردند و راز خواجه را فاش نكردند. شبي درويش در خواب صدايي شنيد كه ميگفت: ای مرد! بندگي و اطاعت را از اين غلامان ياد بگير.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چراغے برایتان روشن می ڪنم
در تاریڪے قلب سیاہ شب
آنگاہ از خدا می خواهم
اگر در تاریڪے غم اسیر تنهایی شدید
چراغ امیدتان روشن بماند ...
شبتون زیبا
هدایت شده از گسترده 5 ستاره 🌟🌟🌟🌟🌟
چادری ها بشتابید😍👏👏
فروش فوق العاده چادر مشکی ⇦ در فروشگاه چادر مشکی که ⇦ تولیدی چادر مشکی دارند😁
زیباترین و خوش دوختترین چادرها با قیمت مناسب، تازه کلی هم هدیه میگیرید بدون قرعه کشی😍
هدایایی که بینشون سوغاتهای مشهد هم هست، قاب فرش حرم امام رضا (ع) هم یکی از هدایاس🤩
روی لینک بزنید که پشیمونی نداره👇
http://eitaa.com/joinchat/1196228609Ce36ce60469
بزرگتـــــــــــرین و معتبـــــــــــرترین
فروشگاه چادر مشکی در ایتا👌💯
هدایت شده از سخنان بزرگان
چادر مشڪــے کشیدے مثل ڪعبــہ بر سرت
بعد از اینبرگردنم بانو طوافت واجب است
اعضای عزیز ڪانال بزنید روے قلب بهترین ها منتظر شماست💖😍👇
ـ 💖💖✨ ✨💖💖
ـ ✨چــــادر💖💖مشـڪـے✨
ـ 💖انـــواع مـدلهاے چــــادر💖
ـ ✨با قیمـت و دوخـت عالــــــے✨
ـ 💖جـوایـز ویـــــژه از جمـلــــہ💖
ـ ✨اقامـت رایـگان و سوغاتـے✨
ـ 💖از مـشـهــد مـقــدس💖
ـ ✨با نماد اعتمـــاد✨
ـ 💖✨✨💖
✨﷽✨
#تلنگر
✍حاج ميرزا حسين نورى صاحب «مستدرك الوسائل» از دارالسلام نورى حكايت مى كند: از عالم زاهد سيد هاشم حائرى كه مبلغ يك صد دينار كه معادل ده قران عجمى بود از يك نفر يهودى به عنوان قرض گرفتم كه پس از بيست روز به او برگرداندم، نصف آن را پرداختم و براى پرداخت بقيه آن او را نديدم جستجو كردم، گفتند: به بغداد رفته.
شبى قيامت را در خواب ديدم، مرا در موقف حساب حاضر كردند، خداوند مهربان به فضلش مرا اذن رفتن به بهشت داد. چون قصد عبور از صراط كردم، زفير و شهيق جهنم مرا بر صراط نگاه داشت و راه عبورم را بست، ناگاه طلبكار يهودى چون شعله اى از جهنم خارج شد و راه بر من گرفت و گفت: بقيه طلب مرا بده و برو. من تضرع كردم و به او گفتم: من در جستجويت بودم تا بقيه طلبت را بپردازم ولى تو را نيافتم. گفت: راست گفتى ولى تا طلب مرا ندهى از صراط حق عبور ندارى. گريه كردم و گفتم:
من كه در اينجا چيزى ندارم كه به تو بدهم. يهودى گفت: پس بجاى طلبم بگذار انگشت خود را بر يك عضو تو بگذارم. به اين برنامه راضى شدم تا از شرش خلاص شوم، چون انگشت بر سينه ام گذاشت از شدت سوزش آن از خواب پريدم!
📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامى،
ج ۱۳ اثر استاد حسین انصاریان
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
هدایت شده از اطلاع رسانی گسترده حرفهای
روایت واقعی و تکان دهنده😱
✅ شب اول قبر آیت الله بهجت چگونه گذشت😱😳
http://eitaa.com/joinchat/4247126026C5a1e6af62a
http://eitaa.com/joinchat/4247126026C5a1e6af62a
سنجاق شده👆👆
هدایت شده از سخنان بزرگان
🧝🏻♀از حجاب متنفرم
🧕🏻از دید #بیولوژی فایده اش رو بگم؟
🧝🏻♀معلومه
جواب📑جواب
🤷🏼♂چرا برای ارضاشدن باید ازدواج کرد؟
👨💼از دید #پزشکی دلیلش رو بگم؟
💁🏻♂بله
جواب🏵جواب
☄✨ مشاهده جذابترین فواید علمی احکام👇🌡💊
https://eitaa.com/joinchat/2061369427Cc5c0894323