کانال ماه تابان
داغترین🔥 کلیپ این دختره😍😱 بالاخره برای اولین بار موفق شد😎💪😻 https://eitaa.com/joinchat/1496514723
_
💯یاخدا چجوری امکان دارهههه👆🏿😳😡
_
کشاورزی نزد امیرکبیر به شکایت آمد، که توپخانه را از روی کِشت من بردند و کل محصولم از بین رفت.
امیر ابتدا خسارات او را داد و بعد از توپچی بازخواست کرد .توپچی گفت : شاه با سوار زیاد رسید و تعجیل فرمود ، جاده هم تنگ بود و من مجبور شدم توپها را از مسیر کشت ببرم ، امیر با عصبانیت گفت : تو بسیار غلط کردی مگر مال پدرت بود ؟ شاه اگر میخواهد لایق شاهی باشد نیم ساعت صبر کند آنگاه بگذرد نه اینکه زرع رعیّت را نابود و عموم ایرانیان را از زراعت و عدالت ناامید سازد !! ...آنگاه توپچی را سیاستی سخت نمود که غیرت کشاورزان به آبادی املاک و زمینشان شد.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
هدایت شده از گسترده 5 ستاره 🌟🌟🌟🌟🌟
دخترخاله ام هر بار منو میبینه میگه چطوری هر دفعه موهای دخترتو یه جور میبافی ؟! 😳✨
منم هیچ وقت لو نمیدم که همه رو ازینجا یاد گرفتم 😎👇🏻شمام جوین شین 😍🔆
|♥️|••https://eitaa.com/joinchat/3897098363Cd8a92ac550
|♥️|••https://eitaa.com/joinchat/3897098363Cd8a92ac550
موهای خودت و دخترت رو هر روزی یه مدل جدید درست کن😄😄
هدایت شده از تست هوش و ترفند
#داستانک
🦌گوزنی بر لب آب چشمه ای رفت
تا آب بنوشد.
عکس خود را در اب دید،
پاهایش در نظرش باریک
و اندکی کوتاه جلوه کرد. غمگین شد.
اما شاخ های بلند و قشنگش را که دید
شادمان و مغرور شد.
در همین حین چند شکارچی
قصد او کردند.
گوزن به سوی مرغزار گریخت
و چون چالاک میدوید
صیادان به او نرسیدند اما وقتی
به جنگل رسید، شاخ هایش
به شاخه درخت گیر کرد و نمیتوانست
به تندی بگریزد.
صیادان که همچنان به دنبالش بودند
سر رسیدند و او را گرفتند.
گوزن چون گرفتار شد با خود گفت:
دریغ پاهایم که ازآنها ناخشنود بودم
نجاتم دادند،
اما شاخ هایم که به زیبایی آن ها
می بالیدم گرفتارم کردند
چه بسا گاهی از چیزهایی که
از آنها ناشکر و گله مندیم
پله ی صعودمان باشد
و چیزهایی که در رابطه با آنها مغروریم
مایه ی سقوطمان باشد
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
هدایت شده از « تبلیغات گسترده صداقت »
دیشب دعوت بودیم خونه زن داداشم 😏
سفره شام نگو تابلو نقاشی 😒
شوهرم هی با حسرت نگاه سفره میکرد و منو نگاه میکرد 😐😭😰😭
طاقت نیوردم رفتم آشپزخونه گفتم زنداداش جونم اینارو از کی یاد گرفتی 😂🙈🙊
آدرس یه کانال #آشپزی رو با گوشی برام فرستاد منم گذاشتم اینجا 😍👇👇
https://eitaa.com/joinchat/60293271Ce9fd8d5936
دل شوهرت و آب کن 😍🔥☝️🏾
هدایت شده از تست هوش و ترفند
🔴 اسداله تو #حموم زنونه
روزی شیفت حمام برای بانوان بوده و خانمی شتابان خودش را به اسداله که صاحب حمام بوده میرساند و مشکل را بازگو میکند: اسداله... دستم به دامنت! سوراخ آب سرد خزینه گرفته! زنها میخواهند خودشان را آب بکشند و بیایند بیرون، الان سانس مردها شروع میشود و میریزند داخل حمام و رسوایی به بار میآید. تو رو خدا سریع یه کاری کن!!!
اسداله اولش بهانه میآورد که این درست نیست و مرد نامحرم نباید داخل جمع زنان داخل حمام بشود! اما خودش......
https://eitaa.com/joinchat/1301217443C537a3627f0
😱❌ آبرو ریزی اسدالله❌😱
📚 #حکایت_زیبای_مهرمادر و #مهرخدا
در زمان حضرت موسی (ع) پسر مغروری بود که دختر ثروتمندی گرفته بود. عروس مخالف مادرشوهر خود بود. پسر به اصرار عروس، مجبور شد مادر پیر خود را بر کول گرفته بالای کوهی ببرد، تا مادر را گرگ بخورد. مادر پیر خود را بالای کوه رساند، چشم در چشم مادر کرد و اشک چشم مادر را دید و سریع برگشت.به موسی ندا آمد برو در فلان کوه مهر مادر را نگاه کن.
مادر با چشمانی اشکبار و دستانی لرزان، دست به دعا برداشت. و میگفت: خدایا! ای خالق هستی! من عمر خود را کردهام و برای مرگ حاضرم، فرزندم جوان است و تازهداماد، تو را به بزرگیات قسم میدهم، پسرم را در مسیر برگشت به خانهاش، از شر گرگ در امان دار. که او تنهاست.ندا آمد: ای موسی! مهر مادر را میبینی؟ با اینکه جفا دیده ولی وفا میکند.
بدان من نسبت به بندگانم از این پیرزن نسبت به پسرش مهربانترم.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
هدایت شده از سخنان بزرگان
کانال آوردم دست اول🤘
یه دنیای رنگی🌈
پر از لباسای شیک وترند🍓
فقط بیا طرحارو ببین دلت میره یه رنگبندیایی داره که نگو🍒
🟡شیک و مجلسی و همه پسند
🟡با کیفیت و درجه یک
🟡به روز و متنوع
بدو که اینجارو ابدا نباید از دست بدی 📣
https://eitaa.com/joinchat/261292164Cdabbd1366b
📚 داستان کوتاه
دو "فرشته" مسافر، برای گذراندن شب، در خانه یک خانواده ثروتمند فرود آمدند.
این خانواده رفتار نا مناسبی داشتند و دو فرشته را به مهمانخانه مجللشان راه ندادند، بلکه زیر زمین سرد خانه را در اختیار آنها گذاشتند، فرشته پیر در دیوار زیر زمین شکافی دید و آن را تعمیر کرد.
وقتی فرشته جوان از او پرسید چرا چنین کار را کرده، پاسخ داد؛ "همه امور بدان گونه که می نمایند، نیستند!"
شب بعد این دو فرشته به منزل یک خانواده فقیر ولی بسیار مهمان نواز رفتند، بعد از خوردن غذایی مختصر زن و مرد فقیر، رختخواب خود را در اختیار دو فرشته گذاشتند.
صبح روز بعد فرشتگان، زن و مرد فقیر را گریان دیدند، گاو آنها که تنها وسیله گذران زندگیشان بود، در مزرعه مرده بود.
فرشته جوان "عصبانی" شد و از فرشته پیر پرسید: چرا گذاشتی چنین اتفاقی بیفتد؟
خانواده قبلی همه چیز داشتند و با این حال تو کمکشان کردی، اما این خانواده دارایی اندکی دارند و تو گذاشتی که گاوشان هم بمیرد!
فرشته پیر پاسخ داد: وقتی در زیر زمین آن خانواده ثروتمند بودیم، دیدم که در شکاف دیوار "کیسه ای طلا" وجود دارد، از آنجا که آنان بسیار حریص و بددل بودند، شکاف را بستم و طلاها را از دیدشان "مخفی" کردم.
دیشب وقتی در رختخواب زن و مرد فقیر خوابیده بودم، "فرشته مرگ" برای گرفتن "جان" زن فقیر آمد و من به جایش آن گاو را به او دادم!
"همه امور به دان گونه که نشان می دهند، نیستند و ما گاهی اوقات خیلی دیر به این نکته پی می بریم."
پس به گوش باشید؛
"شاید کسی که زنگ در خانه تو را می زند فرشته ای باشد"
"و یا نگاه و لبخندی که تو بی تفاوت از کنارش می گذری، آنها باشند که به دیدار اعمال تو آمده اند!"
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بارالها🙏
ﺑﺮﺍی ﮔﺎﻣﻬﺎﻱ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺩﺭ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﻗﺪﺭﻱ ﻋﺰﻡ،
ﺑﺮﺍی ﺯﺧﻤﻬﺎ ﻣﺮﺣﻢ،
ﺑﺮﺍی ﺍﺧﻤﻬﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ،
ﺑﺮﺍی ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﻣﺎ ﺑﺎﺭﺍﻥ،
ﺑﺮﺍی ﺧﻮﺍﺑﻬﺎ ﺭﺅﻳﺎ،
ﺑﺮﺍی ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺳﺮﮔﺸﺘﮕﻲ ﺍﻳﻤﺎﻥ،
ﺑﺮﺍی ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺑﻴﮕﺎﻧﮕﻲ ﺍﻟﻔﺖ،
ﺑﺮﺍس ﻇﻠﻤﺖ ﺟﺎﻥ، ﺭﻭﺷﻨﺎﻳﻴﻬﺎی پی ﺩﺭ پی،
ﻋﻄﺎ فرما🙏
آمیـــن یا رَبَّ 🙏
شبی آروم✨
به امید تجلی روزی مملو از
انوار الهی براتون آرزومندیم...✨🙏
✨شبتون نورانی✨