eitaa logo
کانال ماه تابان
1.3هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.7هزار ویدیو
11 فایل
انتشار رمان بدون اجازه از نویسنده حق الناس هست ایدی ادمین کانال. پیشنهاد و نظرات خود را بفرستید @Fatemeh6249
مشاهده در ایتا
دانلود
+ چادرم خیلی کهنه شده، تو این گرونی هم دیگه نمی تونم بخرم😞 _ آره خیلی گرون شده، انگار عمدیه که خانوما چادر رو کنار بزارن😡 + بله که عمدیه، وگرنه اینقدر گرون نبود😭 _ غصه نخور عزیزم یه فروشگاه چادرمشکی میشناسم که چون تولیدیه انواع قیمتها و طرح و جنسهای چادر رو داره، میتونی اونجا چادر خوبی پیدا کنی، تازه تخفیف و هدیه هم داره😍 +چه عالیییییییی لطفا آدرس بده _ آدرسش تو کانالشه👇 فروش حضوری و غیر حضوری دارن👌👏اینم لینکش👇 http://eitaa.com/joinchat/1196228609Ce36ce60469 🇮🇷تولید ملــ💪ـــے 🇮🇷 ⚙ خریـد مستقیـــــــــم از تولیــــدے⚙
هدایت شده از سخنان بزرگان
♨️ 🔥 اغتشاشگران دفتر امام جمعه را به آتش کشیدند فیلم و تصاویر در اخبار طلاب👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3966500898Cf4d4c1db51 👆👆 🎞 فیلم مادری که دخترش رو برده پیش تتلو کثیف تا بغلش کنه. حقارت تا کجا؟؟؟
✨﷽✨ ✍مرحوم آیت الله سید حسین کوه کمره ای از شاگردان صاحب جواهر، مجتهدی معروف بود و در نجف اشرف، حوزه درس معتبری داشت. هر روز طبق معمول در ساعت معین برای تدریس در مسجد حاضر می شد. یک روز از جایی بر می‌گشت که نیم ساعت زودتر به محل تدریس آمد، بطوری که هنوز از شاگردانش کسی نیامده بود، در این هنگام دید شیخ ژولیده‌ای که آثار فقر در او نمایان است در گوشه مسجد مشغول تدریس می‌باشد و چند نفر به دور او حلقه زده اند. مرحوم سید حسین خود را به او نزدیک کرده و سخنانش را گوش کرد، با کمال تعجب حس کرد که این شیخ ژولیده، بسیار محققانه درس می‌گوید. روز بعد زودتر آمد و به سخنان شیخ گوش داد و بر اعتقاد روز پیشش افزوده شد . این عمل چند روز تکرار گردید و برای سید حسین یقین حاصل شد که این شیخ از خودش فاضلتر است و اگر شاگردان خود نیز در درس شیخ شرکت کنند بیشتر بهره می‌برند، اینجا بود که خود را در میان دو راهی کبر و تواضع دید و سر انجام بر کبر پیروز شد. فردا که شاگردانش اجتماع کردند، خطاب به آنها گفت: دوستان! امروز می‌خواهم مطلب تازه‌ای به شما بگویم. این شیخ که در آن گوشه مسجد با چند شاگرد نشسته، برای تدریس از من شایسته‌تر است و خود من هم از او استفاده می‌کنم ، از این پس همه با هم پای درس او حاضر می‌شویم. از آن روز، همه در جلسه درس آن شیخ ژولیده، که کسی جز مرحوم شیخ مرتضی انصاری (قدس سره) نبود، شرکت نمودند و از آن پس، افتخار شاگردی آن استاد بزرگ فقه آل محمد نصیبشان شد. 📚 عدل الهي شهيد مطهری، ص 330. •✾📚 @Dastan 📚✾•
هدایت شده از گسترده ‌"شما'
توجه‼️ توجه‼️ بزرگترین وارد ایتا شد😍 ❌فروش به قیمت ❌ اگه خیاطی یا دنبال پارچه باکیفیتو ارزون میگردی فقط اینجا میتونی پیدا کنی😍🖐️ و.. کلی پارچه های پاییزه و مجلسی به روز 🤩🍁 بدو تا از حراج جا نموندی😍👇 https://eitaa.com/joinchat/962330651C90fc88c6cf
هدایت شده از سخنان بزرگان
توجه‼️ توجه‼️ **باتوجه به فیلتر شدن اینستاگرام بزرگ‌ترین و ارزانترین پارچه‌سرای ایران وارد ایتا شد😍 کلی پارچه های پاییزه و مجلسی به روز زیر قیمت کل بازار ایران با تضمین قیمت👇👇 https://eitaa.com/joinchat/962330651C90fc88c6cf @parchesaratargol_qom
✨﷽✨ 🌼کار نیکی که با ریا انجام شود، تبدیل به شر می‌شود ✍دو مرد هندو گازر (لباس‌شوی) بودند که در رود سند لباس‌های مردم را می‌شستند. آنان از منزل مردم لباس‌هایشان را می‌گرفتند، در رود سند می‌شستند و هنگام غروب بعد از خشک‌شدن تحویلشان می‌دادند. «پادرا» مرد خداترسی بود و هر از گاهی از جیب لباس‌ها سکه یا اسکناسی می‌یافت. آن را کنار می‌گذاشت تا شب به صاحب آن تحویل دهد. اما «سونیل» مردی بود که اگر سکه‌ای می‌یافت که صاحب آن ثروتمند بود، آن را برگشت نمی‌داد و فقط به فقرا برگشت می‌داد. روزی پادرا در جیب شلواری سکه‌ای یافت که لباس متعلق به مرد ثروتمندی بود. شب سکه را همراه لباس که برگشت داد، صاحب لباس پادرا را انعام بزرگی بخشید که پادرا با آن در بمبئی خانه‌ای 20متری خرید و از خیابان و گذرخوابی رها شد. سونیل از این اتفاق که برای پادرا افتاد، تصمیم گرفت کاری کند. روزی ثروتمندی در بمبئی لباسی به او داد و سونیل موقع برگشت از جیب خودش سکه‌ای در جیب شلوار گذاشت و به صاحب شلوار گفت:این سکه را یادتان رفته بود. تا او نیز بتواند انعامی بگیرد. ولی داستان برعکس شد. وقتی سکه را تحویل داد، مرد ثروتمند مچ دست او را گرفت و گفت:من 10 سکه گم کرده‌ام که تو یکی را دادی و مطمئن شدم بقیه هم در شلوارم مانده بود. باید بقیه را هم بدهی. و از سونیل شکایت کرده و به‌جای دادن انعام، به جرم سرقت او را روانۀ زندان کرد. 🔺پادار به سونیل زمان بدرقه‌اش به زندان گفت:هرگز ریاکارانه و متظاهر به کار نیک مباش. بدان کار نیکی را که برای خدا نکنی، کار شری برای تو شده و دامان تو را خواهد گرفت. •✾📚 @Dastan 📚✾•
وقتی صداوسیما را تحریم میکند ها علیه نظام از پیر زنان بازیگر تا صدا و سیما در این کشور محبوب و مشهور شدن لگدشم همین نظام مظلوم میخوره بببینید همه افاضات مهران مدیری رو😡😡😡👇 http://eitaa.com/joinchat/10289168Cbe4b57f340
هدایت شده از تست هوش و ترفند
**واکنش های عجیب و پر سرو صدای بازیگران مشهور برای ماجرای اخیر** 🙄 همه واکنش های اهالی سینما در این کانال http://eitaa.com/joinchat/10289168Cbe4b57f340
استاد شهریار در خاطراتش میگوید : تابستان سال ۱۳۵۰ فردی از قم به منزل ما زنگ زد که وگفت : سیدمحمد حسین بهجت تبریزی معروف به استاد شهریار شماهستید؟ گفتم : بله . فرمود: من فرزند آیت الله مرعشی نجفی هستم و از قم زنگ می زنم . ایشان می خواهند در رابطه با خوابی که برای شما دیده اند شما را حضورا ببینند. شهریار می گوید گفتم : موضوع خواب چه بوده؟ گفت : به من نفرمودند. گفتم : من گرفتارم ولی سعی می کنم بیایم. فردا تحقیق کردم که مرعشی نجفی کی هست. خیلی از علمای تبریز از درجه علم و تقوای ایشان سخن گفتند. کنجکاو شدم و راهی قم شدم. در دیدار حضوری که آن پیرمرد ابتدا مرا بغل کردند و چند بار پیشانی و سر من را بوسیدند و من باز بیشتر تعجب کردم. بعد که نشستیم فرمودند : شماقصیده ای در مدح امام علی ابن ابیطالب گفته اید؟ عرض کردم من قصیده در مدح ائمه زیاد دارم . منظورتان کدام قصیده است . بلافاصله خواندند: علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را ودرحالی که ایشان ادامه می‌داند من مات مبهوت گوش می‌کردم. بعد گفتم : ببخشید شما ازکجا می‌دانید که چنین قصیده‌ای را من گفته‌ام ، چون هنوز به هیچ کس حتی همسر و فرزندانم هم نگفته‌ام و در جایی نیز یادداشت نکرده‌ام. استاد شهریار می‌گوید: آیت الله مرعشی گریه کرد و گفت برای همین از شما درخواست کردم که بیایید تا شما را حضوری ببینم و در حالی که اشک می‌ریختند ، گفتند : این قصیده را چه زمانی گفته‌اید؟ گفتم : می گویم به شرط آن که بگوئید این قصیده را چه کسی به شما گفته است ، پذیرفت . عرض کردم : شب ۱۷ ماه رمضان گذشته. پرسید : چه ساعتی؟ گفتم : ساعت ۲/۵شب تمام کردم و رفتم خوابیدم. بعداقا فرمود : من همان شب دقیقا ساعت ۲/۵شب درخواب دیدم که در حرم امام علی ابن ابیطالب هستم و شعرا و ادبای زیادی در حال قرائت متن هستند. بعد سکوتی برقرار شد و گفتند : آقای محمد حسین بهجت تبریزی بیاید و قصیده اش را بخواند . شما جلوتر از من نشسته بودی برخواستی و با صدای بلند و با لهجه نیمه ترکی این قصیده راخواندی. وقتی تمام شد امام علی ابن ابیطالب عبای خودرا درآوردند و بر روی دوش شما انداختند. شهریار می گوید : دیگر طاقت نداشتم و گریه امانم نمی‌داد، من و آقای مرعشی مدتی همدیگر را بغل کردیم و گریه کردیم. بعد که آرام شدیم فرمودند : قصیده رایکبار دیگر با لهجه و صدای خودت برای من بخوان ،کل قصیده را خواندم . فرمودند : من قصیده را حفظ کرده ام ولی این خیلی بیشتر است . عرض کردم : ان شب قصیده را تا همان جایی که شما خواندید گفتم، دوهفته بعد حالی دست داد و تکمیلش کردم. استاد شهر یار می گوید : تا نماز صبح خدمت ایشان بودم بعد از من خواستند تا در قید حیات هستند از این موضوع به کسی چیزی نگویم. •✾📚 @Dastan 📚✾•
خداوندا خانه امیدم را به یادت بربلندترین قله دلم بنامیکنم اےآرام جان امشب تمام دوستانم راآرامشے ازجنس خودت ارزانےده شبتون بخیر و فرداتون پر از خیر و برکت
. 30ثانیه دیگه پاک میشه دختر 😱☝️🏼 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام الهے دنیاتون سرریز🌺🍃 مهر و لبخند باشه🌸🍃 به هرچیزےکه تو🌺🍃 زندگیتون میخواهید برسید🌸🍃 وهمون جایےباشید🌺🍃 که دلتون میخواد🌸🍃 🌺🍃🌺