eitaa logo
کانال ماه تابان
1.3هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
11 فایل
انتشار رمان بدون اجازه از نویسنده حق الناس هست ایدی ادمین کانال. پیشنهاد و نظرات خود را بفرستید @Fatemeh6249
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سخنان بزرگان
بهم میگه ورپریده چیکار کردی پسرم هرثانیه لحظه شماری میکنه بیاد پیش تو؟!😒😳 نمیدونه با عضویت تواین کانال از سر شوهرم بردم و کردم😜💋👇 https://eitaa.com/joinchat/3563651118C01cc87343a 📛 فقط خانومایی که برای همسرشون میخوان ڪنن بیان💃🏻🔞☝️
رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ خدایا! ما به خودمان بد کردیم اگر ما را نیامرزی و به ما رحم نکنی، حتماً سرمایۀ عمرمان را می‌بازیم. 📚سوره اعراف ۲۳ •✾📚 @Dastan 📚✾•
توجه‼️ توجه‼️ باتوجه به بهترین و ارزانتـــرین لباس فروشی اینستــــاگرام وارد ایتــــــا شد 😍 ✅شروع قیمتــــــها از 58 تومن ✅ضمـــانت تعویض تا۲۴ساعت ✅پرداخت درب مــنزل برای قم فقط تا جمعه👇😍 https://eitaa.com/joinchat/3775201283C5afb03f714 ❌دیدنش ضــــــرر نداره😉👆
هدایت شده از سخنان بزرگان
🔥 فروش ویــــــژه آخر فصـــــــل 💥 🔮 همه لبــاســـا رو حــــراج زدم 🔮 🔻 🔻 ✨🔥شروع از 59,000😱 تومــن🔥✨ https://eitaa.com/joinchat/3775201283C5afb03f714 ♨️ارسال تا جمعه ♨️ 💥ارسال از شهر مقدس قــــــم👆🔥
تولد امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف حضرت حجة بن الحسن امام عصر (عجل الله تعالی فرجه شریف) در پانزدهم شعبان سال دویست و پنجاه و پنج هجری در شهر سامرا چشم به جهان گشود. حکیمه دختر امام محمد تقی (علیه السلام) نقل می‌کند که امام حسن عسگری (علیه السلام) مرا خواست و فرمود: - عمه! امشب نیمه شعبان است، نزد ما افطار کن! خداوند در این شب فرخنده حجت خود را به زودی آشکار خواهد کرد. عرض کردم: - مادر نوزاد کیست؟ فرمود: - نرجس. گفتم: - فدایت شوم! من که اثری از حاملگی در این بانوی گرامی نمی بینم! فرمود: - مصلحت این است. همان طور که گفتم خواهد شد. وارد خانه شدم. سلام کردم و نشستم. نرجس خاتون آمد، کفش‌ها را از پایم در آورد و گفت: - بانوی من! شب بخیر! گفتم: - بانوی من و خاندان ما تویی! گفت: - نه! من کجا و این مقام بزرگ؟ گفتم: - دخترم! امشب خداوند فرزندی به تو عنایت می‌فرماید که سرور دنیا و آخرت خواهد بود. تا این سخن را از من شنید در کمال حُجب و حیا نشست. من نماز شام را خواندم و افطار کردم و خوابیدم. نصف شب بیدار شدم و نماز شب را خواندم، دیدم نرجس خوابیده و از وضع حمل در او اثری نیست، پس از تعقیب نماز به خواب رفتم. مدتی نگذشت که با اضطراب بیدار شدم، دیدم نرجس هم بیدار است و نمازش را می‌خواند، ولی هیچ گونه آثار وضع حمل در او دیده نمی شود، از وعده امام کمی شک به دلم راه یافت. در این هنگام، امام حسن عسگری (علیه السلام) از محل خود با صدای بلند مرا صدا زد و فرمود: (لا تعجلی یا عمه فان الامر قد قرب) (عمه! عجله نکن که وقت ولادت نزدیک است. ) پس از شنیدن صدای امام (علیه السلام) مشغول خواندن سوره الم سجده و یس شدم. ناگاه! نرجس با اضطراب از خواب بیدار شد و برخاست، من به او نزدیک شدم و نام خدا را بر زبان جاری کردم، پرسیدم آیا در خود چیزی احساس می‌کنی؟ گفت: 👇👇👇
فیلسوف و ناسازه‌های قرآنی! زمانی اسحاق کندی - از دانشمندان صاحب نام عراق بود - تصمیم گرفت پیرامون به ظاهر ناسازه‌ها و ضد و نقیض‌های موجود در آیات قرآنی کتابی بنویسد! برای نگارش چنین کتابی در خانه نشست و مشغول نوشتن گردید. روزی یکی از شاگردان وی محضر امام عسگری (علیه السلام) رسید و جریان را اطلاع داد. حضرت به او فرمود: - آیا بین شما مرد هوشمند و رشیدی نیست که استادتان را از نوشتن کتابی که درباره قرآن شروع کرده بازدارد و پشیمان سازد؟ عرض کرد: - ما همگی از شاگردان او هستیم. چگونه ممکن است او را از عقیده اش منصرف کنیم؟ امام فرمود: - آیا حاضری آنچه را که به تو می‌آموزم در محضر استادت انجام دهی؟ عرض کرد: - بلی! فرمود:- پیش او برو! با وی با لطف و گرمی رفتار کن، طوری که نسبت به یکدیگر انس یابید. در کارهایی که می‌خواهد انجام دهد یاریش نما! هنگامی که کاملا انس گرفتی، بگو برای من سؤالی پیش آمده، اجازه می‌خواهم بگویم و از شما توقع این اجازه هست. سپس بگو: اگر خالق این قرآن نزد شما بیاید و این مسأله را مطرح کند که ممکن است منظور وی از گفتار خود غیر از آن معانی ای باشد که شما معنی می‌کنید، چه؟ او در جواب می‌گوید: این احتمال ممکن است. زیرا که استادت به خوبی می‌فهمد چه میگویی. وقتی که با سخن تو مجاب شد، به او بگو شما از کجا مقصود قرآن را درک نموده اید؟ شاید مقصود، آن مطالبی نباشد که شما گمان برده اید! | آن مرد نزد فیلسوف کندی رفت و طبق دستور امام، پس از مأنوس شدن با فیلسوف، مطلب را با وی در میان گذاشت. کلام وی چنان مؤثر افتاد که به او گفت: - سخنت را دوباره بگو! مرد دوباره گفت. فیلسوف پس از کمی تأمل اظهار داشت:به اینکه گفتی، به اعتبار لغت، احتمال دارد و از لحاظ دقت نظر نیز پسندیده می‌باشد. (به روایتی دیگر) فیلسوف به او گفت: - تو را سوگند می‌دهم که بگویی این مطلب را از کجا گرفته ای؟ مرد ابتدا آن را به خود نسبت میدهد و بعد با اصرار فیلسوف حقیقت را می‌گوید و اظهار می‌دارد: - امام حسن عسگری یادم داد. فیلسوف گفت: . حالا حقیقت را گفتی، زیرا که چنین مطلبی خارج نمی شود مگر از این خانه، سپس دستور می‌دهد همه ی آنچه را که نوشته بود بسوزانند! [۱] ---------- [۱]: بحار، ج۵۰، ص۳۱۱ •✾📚 @Dastan 📚✾•
- بلی عمه! گفتم: - نگران نباش و قدرت قلب داشته باش، این همان مژده ای است که به تو دادم. سپس من و نرجس را چند لحظه خواب گرفت. بیدار شدم، ناگاه! مشاهده کردم که آن نور دیده متولد شده و با اعضای هفتگانه روی زمین در حال سجده است. او را در آغوش گرفتم، دیدم از آلایش ولادت پاک و پاکیزه است. در این هنگام، امام حسن عسگری (علیه السلام) مرا صدا زد: عمه! پسرم را نزد من بیاور! من آن مولود را به نزد وی بردم. امام (علیه السلام) او را به سینه چسبانید و زبان خود را به دهان وی گذاشت و دست بر چشم و گوش او کشید و فرمود: - (تکلم یا بُنی) فرزندم با من حرف بزن. آن نوزاد پاک گفت:- اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمد رسول الله. سپس صلواتی به امیر المؤمنین (علیه السلام) و سایر ائمه تا پدرش امام حسن عسگری (علیه السلام) فرستاد، سپس ساکت شد. امام (علیه السلام) فرمود: - عمه! او را نزد مادرش ببر تا به او نیز سلام کند و باز نزد من بیاور! او را پیش مادرش بردم. سلام کرد و مادرش جواب سلامش را داد! بار دیگر او را نزد پدرش برگردانیدم. [۱] ---------- [۱]: بحار، ج۵۱، ص۲ •✾📚 @Dastan 📚✾•
؟😱😱 صورتمو با کمک تپل مپل و خوشگل کردم😜😍 اگه میخوای پوستت لک وجوش باشه و باشه بیا اینجا💃 ✅اینم کارهاشون دیدن کنید ضررنداره 😍👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3812819107C27dadee671 💢 تمام محصولات 🤩جذابترین جشنواره فقط تا ۲۴ساعت اینده 🔴 مشاور ارشد سمیه قاسمی @somaeyhghasmi
هدایت شده از سخنان بزرگان
این که عضوش نشدی😋😮 اگه میخوای تودلبرو و عزیز باشی بایداین کانالوبرا خودت داشته باشی😎 یه هفته تضمینی عین هلوکن خودتو😍🍑 https://eitaa.com/joinchat/3812819107C27dadee671 دوست داری یک داشته باشی پس بیا اینجا یک نگاه کن ضرر نمیکنی ⁉️ @somaeyhghasmi ورود آقایان ممنوع 🚫🚫
فیلسوف و ناسازه‌های قرآنی! زمانی اسحاق کندی - از دانشمندان صاحب نام عراق بود - تصمیم گرفت پیرامون به ظاهر ناسازه‌ها و ضد و نقیض‌های موجود در آیات قرآنی کتابی بنویسد! برای نگارش چنین کتابی در خانه نشست و مشغول نوشتن گردید. روزی یکی از شاگردان وی محضر امام عسگری (علیه السلام) رسید و جریان را اطلاع داد. حضرت به او فرمود: - آیا بین شما مرد هوشمند و رشیدی نیست که استادتان را از نوشتن کتابی که درباره قرآن شروع کرده بازدارد و پشیمان سازد؟ عرض کرد: - ما همگی از شاگردان او هستیم. چگونه ممکن است او را از عقیده اش منصرف کنیم؟ امام فرمود: - آیا حاضری آنچه را که به تو می‌آموزم در محضر استادت انجام دهی؟ عرض کرد: - بلی! فرمود:- پیش او برو! با وی با لطف و گرمی رفتار کن، طوری که نسبت به یکدیگر انس یابید. در کارهایی که می‌خواهد انجام دهد یاریش نما! هنگامی که کاملا انس گرفتی، بگو برای من سؤالی پیش آمده، اجازه می‌خواهم بگویم و از شما توقع این اجازه هست. سپس بگو: اگر خالق این قرآن نزد شما بیاید و این مسأله را مطرح کند که ممکن است منظور وی از گفتار خود غیر از آن معانی ای باشد که شما معنی می‌کنید، چه؟ او در جواب می‌گوید: این احتمال ممکن است. زیرا که استادت به خوبی می‌فهمد چه میگویی. وقتی که با سخن تو مجاب شد، به او بگو شما از کجا مقصود قرآن را درک نموده اید؟ شاید مقصود، آن مطالبی نباشد که شما گمان برده اید! | آن مرد نزد فیلسوف کندی رفت و طبق دستور امام، پس از مأنوس شدن با فیلسوف، مطلب را با وی در میان گذاشت. کلام وی چنان مؤثر افتاد که به او گفت: - سخنت را دوباره بگو! مرد دوباره گفت. فیلسوف پس از کمی تأمل اظهار داشت:به اینکه گفتی، به اعتبار لغت، احتمال دارد و از لحاظ دقت نظر نیز پسندیده می‌باشد. (به روایتی دیگر) فیلسوف به او گفت: - تو را سوگند می‌دهم که بگویی این مطلب را از کجا گرفته ای؟ مرد ابتدا آن را به خود نسبت میدهد و بعد با اصرار فیلسوف حقیقت را می‌گوید و اظهار می‌دارد: - امام حسن عسگری یادم داد. فیلسوف گفت: . حالا حقیقت را گفتی، زیرا که چنین مطلبی خارج نمی شود مگر از این خانه، سپس دستور می‌دهد همه ی آنچه را که نوشته بود بسوزانند! [۱] ---------- [۱]: بحار، ج۵۰، ص۳۱۱ •✾📚 @Dastan 📚✾•
هدایت شده از گسترده چمران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ آموزش ژست عکآسی حرفه‌ای💛💐👇 آموزش ژست عکآسی حرفه‌ای💛💐👇 آموزش ژست عکآسی حرفه‌ای💛💐👇 👇🌈🎥📸 https://eitaa.com/joinchat/2421620923C72b7130bec https://eitaa.com/joinchat/2421620923C72b7130bec
سازمان شرطه الخمیس! شرطة الخمیس» افرادی بودند که با علی (علیه السلام) شرط و پیوند ناگسستنی برقرار نمودند و با نظامی خاصی تا سر حد شهادت در آمادگی کامل برای دفاع از حریم مقدس علی (علیه السلام) به سر می‌بردند، و از این جهت آنان را «شرطة الخمیس» می‌گفتند که به پنج گروه تقسیم شده بودند: گروه پیشرو، گروه مراقب از قلب لشکر، گروه مراقب طرف راست لشگر، گروه مراقب طرف چپ لشکر، گروه ذخیره. این سازمان، قبل از خلافت علی (علیه السلام) تحت نظر آن حضرت پی ریزی شد و اعضای مرکزی آن افرادی مانند سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و جابر بن عبدالله انصاری و... بودند و در زمان خلافت علی (علیه السلام) به پنج، شش هزار نفر رسیدند. و اما اصبع بن نباته که از پارسان وارسته بود، سابقه ی بسیار نیکی در اسلام داشت و در عصر خلافت علی (علیه السلام) ایام کهولت را میگذراند و از افراد متنفذ و سرشناس سازمان شرطة الخمیس به شمار می‌آمد. از او پرسیدند: «چرا شما را شرطة الخمیس میگویند؟ » در پاسخ گفت:. ما در حضور امیر مؤمنان علی (علیه السلام) متعهد شدیم تا خود را در راه او فدا کنیم و آن حضرت فتح و پیروزی را برای ما ضمانت کرد. ابوالجارود می‌گوید: از اصبغ پرسیدم: مقام حضرت علی (علیه السلام) در نزد شما چگونه است؟ پاسخ داد: - نمی دانم منظورت چیست! ولی همین قدر بدان که شمشیرهای ما همواره همراه ما است، هر کس را علی (علیه السلام) اشاره کند که سزایش مرگ است، امر ایشان را اطاعت می‌کنیم. حضرت به ما فرمود: من به شما (در مقابل جانبازی شما) طلا و نقره را شرط نمی کنم، بلکه شرط و عهد شما تنها کشته شدن در راه حق است! در میان بنی اسرائیل، افرادی این گونه به عهد و پیمان خود وفا کردند، و خداوند نیز مقام پیامبری قوم یا قریه ی خودشان را به ایشان داد. و شما در این مقام و منزلت هستید، جز اینکه پیامبر نمی باشید. [۱] ---------- [۱]: بحار، ج ۴۲، ص ۱۵۲ •✾📚 @Dastan 📚✾•
حراجی بزرگ پاییز فرش کاشان با مدت محدود ویژه فرش های 1200، 1000 و 700 شانه تا 50 درصد ارزان تر از قبل👍 فرش های جدید آشپزخانه😍 فرش کودک و نوجوان😍 تمامی کارها بلا استثنا نصف قیمت فروشگاه‌ میباشد بفرمائید😊👇 https://eitaa.com/joinchat/718995543C705b0bc30f
هدایت شده از سخنان بزرگان
❤️پدر و مادران عزیز و معلمان زحمتکش توجه کنید❤️` 😍خلاقیت ذاتی نیست رایگان به بیاید 👇هرروز یک و یک ❤️👇👇 تو هم دعوتی 👇👇❤️ https://eitaa.com/joinchat/4236378140C3cea5f4bac ❌جزئیات اخبار جذب بیش از ۲۰ هزار در آموزش و پروش 👇👇👇جزئیات خبر 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3047227419C57a69856ea
وداع با حکومت هنگامی که معاویه پسر یزید، از خلافت کناره گیری کرد، بر منبر رفته و این چنین سخنرانی نمود: - من علاقه ندارم بر شما ریاست کنم و مطمئن هم نیستم. زیراکه میبینم شما علاقه ای به خلافت من ندارید. ولی شما گرفتار حکمرانی خاندان ما شده اید و ما نیز گرفتار شما مردمیم! جدم معاویه برای به دست آوردن خلافت با علی بن ابی طالب (علیه السلام) که به خاطر سابقه و مقامش به خلافت شایسته بود!! - جنگید و میدانید که مرتکب چه اعمال زشتی شد و شما هم میدانید چه کردید و عاقبت نیز گرفتار نتیجه ی عمل خود شده و به گور رفت، بعد از معاویه، پدرم یزید عهده دار خلافت شد و خوب بود که ایشان چنین کاری را نمی کرد، چون شایستگی خلافت را نداشت. وی کاری که نمی بایست بکند، انجام داد و فکر میکرد که کار خوبی را انجام می‌دهد و بالاخره طولی نکشید که از بین رفت و آتش فساد او خاموش شد. و اینک رفتار زشتش غم مرگ او را از یادمان برده است. آن گاه گفت: . اکنون من نفر سوم این خانواده هستم، افراد بی علاقه به خلافت من، بیشتر از افرادی است که به خلافت من علاقه مند هستند. من هرگز بار گناه شما را به دوش نمیکشم! بیایید خلافت را از من بگیرید و به هر کس که مایلید بسپارید؟ مروان بلند شد و گفت: - شما به روش عمر رفتار کن! پاسخ داد: - به خدا سوگند! اگر خلافت گنجینه ای بود، ما سهم خود را برداشتیم، اگر هم گرفتاری بود، برای نسل ابوسفیان، همین اندازه بس است، و از منبر پایین آمد. مادرش به او گفت: - ای کاش چون لکه ی..... می‌شدی! در جواب مادر گفت:- من نیز همین آرزو را داشتم تا دیگر نمی فهمیدم خداوند آتشی دارد که هر معصیت کار و هرکسی را که حق دیگری را بگیرد، با آن عذاب می‌کند. [۱] ---------- [۱]: بحار، ج ۴۶، ص ۱۱۸ •✾📚 @Dastan 📚✾•
جاریاتون از کانالم خرید میکن😂 همه لباس هام رو میدم ۳۴ تومن😐 ❌🙌🏻 🙌🏻❌ ✅✅ ولی خداروشکر مشتریام همش میگن قیمتام تر از همه جاست 😍😍😍 https://eitaa.com/joinchat/737411073Cb2a6931306 ❤️😇👆🏻 خوش حال میشم مارو همراهی کنید 👏🏻😇❤️ دیدن کارها رایگانه ضرر نداره 😉
هدایت شده از سخنان بزرگان
معدن مانتو. . شومیز . لباس مجلسی 😍😍 🔴خوشگلترین لباسای زنونه حتی واسه تپلیا را اینجا ببینید👇👇 🔴 از سایز 36 تااااا 74 ✔️⛔️ دیدنش کاملا مجانی https://eitaa.com/joinchat/737411073Cb2a6931306 بدووووو🏃♀🏃♀🏃♀🏃♀ لباسهای پوشیده این کانالو از دست ندین❤️ همراه با کانال رضایتمندی😍✅✅✅
وقتی عمر از علی علیه السلام می‌گوید! ابووائل نقل می‌کند، روزی همراه عمربن خطاب بودم، گفت: -نزدیک بیا تا از شجاعت و قهرمانی علی برای تو بگویم. نزدیک رفتم، گفت: - در جنگ احد، با پیامبر پیمان بستیم که فرار نکنیم و هر کس از ما فرار کند، او گمراه است و هر کدام از ما کشته شود، او شهید است و پیامبر صلی الله علیه و آله سرپرست اوست. در هنگام جنگ ناگهان،! صد فرمانده دلاور، که هر کدام دارای صد نفر جنگجو بودند دسته دسته به ما حمله نمودند، به طوری که توان جنگی را از دست دادیم و با کمال آشفتگی از میدان فرارکردیم. ناگاه! علی را دیدم، که مانند شیر پنجه افکن، مقداری ریگ از زمین برداشت به صورت ما ریخت و گفت: زشت و بریده و پوشیده سیاه باد، روی شما به کجا فرار می‌کنید؟ آیا به سوی جهنم می‌گریزید؟ ما به میدان برگشتیم. بار دیگر بر ما حمله کرد و این بار در دستش اسلحه بود که از آن خون می‌چکید! فریاد زد: - شما بیعت کردید و بیعت شکنی نمودید، سوگند به خدا شما سزاوارتر از کافران به کشته شدن هستید. به چشم هایش نگاه کردم، گویی مانند دو مشعل زیتون بودند که آتش از آن شعله می‌کشید و یا مانند، دو ظرف پرازخون. یقین کردم به طرف ما می‌آید و همه ما را می‌کشد! من از همه ی اصحاب زودتر به سویش شتافتم و گفتم: - ای ابوالحسن! خدا را! خدا را! عرب‌ها در جنگ گاهی فرار می‌کنند و گاهی حمله می‌آورند، و حمله جدید، خسارت فرار را جبران می‌کند. گویا خود را کنترل کرد و چهره اش را از من برگردانید. از آن وقت تاکنون همواره آن وحشتی که آن روز از هیبت علی علیه السلام بر دلم نشسته، هرگز فراموش نکرده ام! •✾📚 @Dastan 📚✾•
🚨هم اکنون خبری مهم در مورد مسیح علینژاد منتشر شد سنجاق شده در کانال زیر👇 https://eitaa.com/joinchat/2410086410Ca8f498c543
هدایت شده از سخنان بزرگان
🔴خبر آمد خبری در راه است مشاهده خبر👇 https://eitaa.com/joinchat/2410086410Ca8f498c543
✨﷽✨ ✍سال‌ها قبل در شهر خوی خواننده مشهوری برای مصرف به نیازمندان کنسرتی تشکیل داد و عدۀ زیادی از مرفهین آنجا جمع شدند و بلیط کنسرت او را خریدند. نوجوانی با لباس مندرس به درب محل کنسرت آمد و گفت: پولی همراه ندارد، و هرچه اصرار کرد او را داخل سالن بدون بلیط راه ندادند. او را پیش مدیر کنسرت بردند و مدیر کنسرت گفت: آدرس منزل خود بدهید تا عواید آن به آنان هم منظور شود. 💧نوجوان گریست و گفت: من آدرس نمی‌دهم و عوایدی نمی‌خواهم. از شما ثروتمندان بیزارم که نیازهای ما را در حدّ فقط خوردن و نمردن در دنیا می‌بینید؛ گویی ما نیازمندان در دنیا از شنیدن موسیقی لذتی نمی‌بریم، این خواننده کنسرت صدایش محبوب من هم هست و دوستش دارم و طرفدارش هستم........ 🎼صاحب کنسرت از این سخن حکیمانه آن نوجوان شگفت شد و او را به کنسرت راه داد. در اتمام کنسرت از او خواست سالن را ترک نکند تا او را به خواننده معروف معرفی کنند. آن خواننده از کلام این جوان در شگفت شد و شرمگین گشت و روز بعد کنسرتی رایگان برای همه نیازمندان اجراء کرد. آنچه ذکر شد هرچند از نظر محتوایی لهو و لعب بود ولی پیام مهمی برای مؤمنان داشت و آن، این که خوب است بدانیم همه انسان‌ها در خلقت با هم برابر هستند و استعداد بهره بردن از لذت‌های مشترکی در زندگی برخورداند، پس همه لذت‌ها را یکسان برای هم بخواهیم. حق تعالی امر می‌کند زکات از خود آن قسم روزی که خداوند داده است بخشیده شود و تبدیل آن به کالای دیگر و یا به نقد و بخشش نقد در زکات، محلّ اشکال است. •✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب قشنگترین اتفاقیست که تکرار می شودتاآسمان زیباییش رابه رخ زمین بکشد خدایاستاره های آسمان را سقف خانه دوستانم قرارده تازندگیشان مانندستاره بدرخشد دلتون پراززیبایی شبتون بخیر
🔴 تکان دهنده😰😱 💯جشن تولد دختر در ❗️😱 ❌مرگ دختر بد حجاب😰😱 خیلی ترسناکه😱😱 🔞فیلم دارای صحنه های خطرناک زیر18سال نبیند😰😰 بخدا زندگیمو عوض کرده خیلی خطرناکه😰😭😱 👇ببینید👇 https://eitaa.com/joinchat/942014664C5e9a430e66
هدایت شده از سخنان بزرگان
🔴معجزه امام‌رضا که اخیرا اتفاق افتاد👇 یک عروس وداماد تهرانی که تازه ازدواج کرده بودن تصمیم میگیرندبنابه اصراردامادبیان مشهدولی عروس خانم با این شرط حاضر میشه بیادکه فقط برن تفریح و داخل حرم نرن.چند روزی روباتفریح وخریدگذراندن تا اینکه روزآخر شد و برای بازگشت ازهتل خارج شدن. وقتی به میدان پانزده خردادرسیدن دامادوقتی گنبد و گلدسته آقا رو دید ماشین را نگه داشت و سلامی به آقا دادکه عروس خانم هم دستشو از ماشین بیرون آوردوبه تمسخرگفت: امام رضا بای بای،خیلی مشهد خوش گذشت؛بای بای.داماد ماشین را روشن کرد از مشهد خارج شدند که😳😱... ادامه داستان باز شود