eitaa logo
کانال ماه تابان
1.3هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
11 فایل
انتشار رمان بدون اجازه از نویسنده حق الناس هست ایدی ادمین کانال. پیشنهاد و نظرات خود را بفرستید @Fatemeh6249
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🔴 فرصت ۳ماهه تا معلم شدن 👨‍🏫 ✅ جذب ۲۰ هزارمعلم جدید تا اسفند ✅ مقاطع ابتــدایی ، دبیری و پرورشی اگر داری و میـخوای تو آزمون استخدامی آموزش و پرورش شرکت‌کنی برای دیدن شرایط ثبت‌نام و مدارک‌لازم کافیه روی لینک بزنید 👇 https://eitaa.com/joinchat/585826589Cd0a274a826 .
هدایت شده از تست هوش و ترفند
🔴آقای کاظمی وزیر آموزش و پرورش: آزمون جــدید برای جذب معلم و امسـال ثبت نام میگردد ✅ جزئیــات تکــمیلی خـبر و شــرایط آزمــون رو در لینک زیر ببینید👇 https://eitaa.com/joinchat/585826589Cd0a274a826 برنامه جدید مطالعاتی + منابع قبولی به همراه کتاب ۱۰۰۱ تست 👆⚠️
کانال ماه تابان
‍ ‍ ╔═.🌺.═══◌‌✤═══╗ ‍ اسرارجنگ تحمیلی به روایت اسراي عراقی🔰 قسمت 6⃣9⃣ کلیسا را ویر
‍ ‍ ╔═.🌺.═══◌‌✤═══╗ ‍ اسرارجنگ تحمیلی به روایت اسراي عراقی🔰 قسمت 7⃣9⃣ فرمانده گفت : «بایـدیک حمله اي به طرف ایرانیها بکنیم و آنها را به مقـداري که پیشـروي کرده انـدعقب بزنیم.» او مـا را آرایش داد. به طرف امامزاده عباس حمله کردیم. نیروهاي شـما عقب نشسـتندو ما توانستیم به مواضع خودمان برسـیم. قصدداشتیم در همین منطقه مسـتقر شویم ولی هواپیماهاي شـما ما را بمباران کردندو سرهنگ ساکت احمدشهاب و یک ستوان یک به نام طالب که فرمانده رسته ي خمپاره بودکشته شدند. درکنار سنگرهایی که تازه تصرف کرده بودیم جنازه ي یک شهیدایرانی روي زمین بود. آن شهیـدرا در یک راه فرعی دفن کردیم. پلاکی به گردن او بودکه فقط شـماره داشت. فکر میکنم بسـیجی بود. آن پلاك را یکی ازسربازها به نام قاسم عبدالله از گردن شهیددر آورد وگفت «اگر اسیرشدیم آن را به ایرانیهاخواهیم داد.»حالانمی دانم داده است یا نه، ولی میتوانیداز او بپرسـید، زیرا در یکی ازکمپهاي همین اردوگاه اسیر است.شایداو بتواندمحل دقیق دفن آن شهیدرا هم برایتان بگوید. این بسیجی شهیدلباس شخصی به تن داشت و یک چفیه دور گردنش بود. البته من دو بسـیجی را هم که اسیرشده بودنددر آشپزخانه تیپ 14 دیدم که بعدازچندساعت از مقر تیپ آمدندو آنها را بردند.تقریبا یک روز در این موضع بودیم. رگبارگلوله وخمپاره هاي شـما لحظه اي آراممان نمیگذاشت. بعضـی از تیرها مستقیم به افراد می خورد وخیلی مشـکوك بود. دو نفر ازسـربازان ما در یک لحظه با تیر مسـتقیم کشـته شدنـد. فرمانـده چهار نفر ازسربازان راجلوفرسـتادکه ببیند این تیرهاي مسـتقیم چطور به این آسانی به موضع میرسد. این چهارسـربازجلو رفتندو یک بسـیجی را اسـیرگرفتند. بسـیجی حدود بیست و پنج سال داشت. چشـمانش را بسـته بودند. او را به مقر تیپ بردند. دیگر او راندیدم و نمیدانم با اوچه کردند.چهارسـربازي که براي دستگیري بسیجی رفته بودندتعریف میکردند«وقتیدمتوجه شدیم ازکـدام منطقه تیرانـدازي میشود از پشت رفـتیم و دیـدم او بـاخیـال آسوده نشسـته و هرکـدام ازسـربازان راکه میبینـدبا خونسردي نشانه میرود وشلیک میکند. او را محاصره و دستگیرکردیم.»حملات دیگر شماشروع شدو ما عقب نشینی کردیم. من تاحمله ي رمضاندرجبهه بودم.خیلی سخت گذشت.وقتی حمله ي شـما ازطرف پایگاه زیدشروع شدسربازي به نام سید حسین عبدالحسین با من بود.ساعت ده شب حمله شروع شـد. نیروهاي شـما سـیمهاي تلفن را قطع کرده بودنـدو ما هیچگونه ارتباطی باسایر نیروها نداشتیم. افراد ما همه فرارکردندومن به اتفاق سربازسیدحسین درسنگر ماندیم تاصبح.صبح، یک جیپ توپ ۱۰۶ به طرف پاسـگاه آمـد. دو پاسـدار درجیپ بودند. به آنها علامت دادم. آمدند، ما راسوارجیپ کردندو به عقب آوردند. آن دو پاسـدارخیلی خوب با ما برخوردکردنـد. هرچندزبان همدیگر را نمیدانستیم‌‌ولی من فهمیدم آنها به ما اطمینان میدهندکه اصلانگران نباشیم وخیالمان آسوده باشد، آن دو ما را تحویل دادندوخودشان بلافاصله به طرف پاسگاه زیدبرگشتند. ما به اهواز آمدیم و بعدازچندروز به تهران منتقل شدیم. ✅ ادامــــــہ دارد... ╚═◌‌✤═════.🌺.═╝
هدایت شده از تست هوش و ترفند
از شکم چاق تا شکم تخت در ۷ شب! بزن رو سیب‌ها و محلول غیب کردن چربی‌های اضافه رو یاد بگیر! تا عروسیا خوش اندام شو👇👇👇 🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎 ☝️☝️☝️☝️
‍ ‍ ╔═.🌺.═══◌‌✤═══╗ ‍ اسرارجنگ تحمیلی به روایت اسراي عراقی🔰 قسمت 8⃣9⃣ حادثه اي را در عراق شاهدبودم که در روزهاي اول‌پیروزي انقلاب شما در اداره اي که کار میکردم روي‌داد.دو نفر از همکارانم به نامهاي سمیر محمد و جبار سعدونحاتم از افراد مؤمن و نمازخوان اداره بودند.سمیرچندروز پس از اعلام پیروزي انقلاب اسلامی در ایران، دو کیلو شکلات خریدوصبح به اداره آورد و آن را بین کارمنـدان پخش کرد.کارمندان علت شـیرینی دادن او را پرسـیدند. سـمیر گفت «حادثه ي مبارکی اتفاق افتاده است. دلم می خواهـدشـیرینی بـدهم.» هر کـدام ازکارمندان حدسـی میزد. علت را فقط چندنفر میدانسـتند-ازجمله من. دو ماه از این واقعه گـذشت. یک روز یکی از افرادسازمان امنیت به اداره آمـدو به اتاق رئیس رفت وگلایه کردکه «طبق گزارش رسـیده عده اي ازکارمندان شـما نمازخوان و مؤمنند.چرا آنها را به ما معرفی نمی کنید؟»بعدازچندروزجبارسـعدون دسـتگیرشـد چنـدماه بعـدهم سـمیر محمدرا دسـتگیرکردند. وقتی کارمندان سـراغ آنها را میگرفتندگفته میشدآنها به جبهه رفته اند. این دروغی بودکه سازمان امنیت شـایع کرده بـودکه حکـومت صـدام حسـین را مـوجه جلـوه بدهـدو این تصـور پیش بیایـدکه دوکارمنـدمؤمن به جمهوري اسـلامی معتقدنیستندو به جنگ با انقلاب اسلامی رفته اند. درصورتی که این شایعه با بخشنامه اي که به اداره رسیداز قوت افتاد. در آن بخشـنامه لیست اسامی افراد به اصـطلاح خائن درج شده بود وضـمن ‌آن از اداره خواسته بودند ترتیب مصادره ي اموال آنهـا داده شود. مـدتی نگـذشت که تعـداد این قبیـل‌ بخشـنامه ها فزونی گرفت. در یکی از این نوع بخشـنامه ها نام جبار سعدونوسمیر محمدعبداالله به چشم میخورد. به احتمال زیاد این دو نفر را اعدام کرده اند.طبق آمـاري که در ذهنم هست و مربوط به سـال1981 میباشـدتـا آن سـال اموال، زمین وخانه ي حـدود پنجاه هزار نفر در عراق مصـادره شـده است. این افراد تقریبـا همگی معتقـد به جمهـوري اسـلامی هسـتندو بـاحکومت صـدام ضـدیت دارنـدو بیشترشان، کشاورز،کارگر،کارمند، وکاسب هستند. این گوشه اي ازجنایات صـدام حسـین کافر است که بر ملت مظلوم بیچاره ي عراق اعمال‌میشود. در دنیا هیـچ مرجع قانونی نیست که رسـیدگی کنـددر عراق بر مسـلمانان چه میگذرد و این چه جانوري است که به جان ملت بی دفاع عراق افتاده که استخوانهاي مسلمانان را میخورد .صدام با قلدري رئیس جمهورشد و روزگار مردم عراق راسـیاه کرد وحالاشـما در عراق اصلاجوان نمی بینید.جوانان عراق یا درسـربازخانه ها هسـتند، یا درجبهه اند، و یا در زندانهاي فاشیستی صدام سر میکنند. الآن در عراق هیچ چیز وهیچکس مصون نمانده. ایام به کام‌ صدام و بعثی ونکثیف صـدام است و آنها بر روزگار تیره ي مردم میخندند. من از مردم عراق تمنا میکنم حرکت کرده این صدام گرگ صـفت راسـرنگون کننـدتا بیشتر از این آبرو و ناموس مسـلمانان عراق و مسـلمانان جهان مورد تجاوز و تعدي ‌بعثیهاي صهیونیست‌قرار نگیرد.تـا برپایی جمهوري اسـلامی لحظه اي از قیام وحرکت دریغ نکننـدو از بابت اسـراي عراقی هم که درایران هستندخیالشان آسوده باشدو بدانندمیهمان جمهوري اسلامی هستیم. ایرانیها به ما میهمان می گویندنه اسیر. ✅ ادامــــــہ دارد... ╚═◌‌✤═════.🌺.═╝
🔴 سریال 🎬 🍿بالاخره تو ایتا منتشر شد 🌟✅ 🉐 یه جذاب و دیدنی 😍👇🏿 https://eitaa.com/joinchat/2612134004C6a290170c3 https://eitaa.com/joinchat/2612134004C6a290170c3 📥 همه قسمت هاشو رایگان دانلود کنید ☝️ ‌
هدایت شده از تست هوش و ترفند
🔴اتفاقی عجیب در 🔴 در روستایی زنی بیوه زندگی میکرد که یک دختر ۲۰ ساله داشت و به خاطر تنگدستی دخترش را به اجبار و با زور داد و فریاد عروس یک مرد ۵۰ ساله ثروتمند کرد ؛ پس از مدتی دختر با صورت کبود به خانه مادرش آمد و گفت این مرد دست بزن دارد...میخواهم جدا شوم!ولی مادر اعتنا نکرد و با گرفتن پول از مرد قول داد که اجازه ندهد دخترش طلاقش را بگیرد!بعد از حدود ۳ سال مادر آن دختر فوت شد ؛ روزی که مراسم اش بود خبر آوردند که زن در سردخانه...ادامه داستان👇مو به تنم سیخ شد https://eitaa.com/joinchat/1213726825C637fe317dc 🚫ورود بیماران قلبی ممنوع🚫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🔴 فرصت ۳ماهه تا معلم شدن 👨‍🏫 ✅ جذب ۲۰ هزارمعلم جدید تا اسفند ✅ مقاطع ابتــدایی ، دبیری و پرورشی اگر داری و میـخوای تو آزمون استخدامی آموزش و پرورش شرکت‌کنی برای دیدن شرایط ثبت‌نام و مدارک‌لازم کافیه روی لینک بزنید 👇 https://eitaa.com/joinchat/585826589Cd0a274a826 .
هدایت شده از تست هوش و ترفند
🔴آقای کاظمی وزیر آموزش و پرورش: آزمون جــدید برای جذب معلم و امسـال ثبت نام میگردد ✅ جزئیــات تکــمیلی خـبر و شــرایط آزمــون رو در لینک زیر ببینید👇 https://eitaa.com/joinchat/585826589Cd0a274a826 برنامه جدید مطالعاتی + منابع قبولی به همراه کتاب ۱۰۰۱ تست 👆⚠️
‍ ‍ ╔═.🌺.═══◌‌✤═══╗ ‍ اسرارجنگ تحمیلی به روایت اسراي عراقی🔰 قسمت 9⃣9⃣ 7⃣4⃣ اسرارجنگ تحمیلی به روایت اسراي عراقی حتمـا میدانیـددرجـاده ي آبـادان- اهواز منطقه اي هست به نـام دارخوین. مـدتها در این جبهه بودیم. مـا از اولین نیروهایی بودیم که به این منطقه رسـیدیم و برجاده ي اهواز - آبادان تسـلط پیداکردیم و توانستیم همه‌ي‌اتومبیلها وکامیونهایی را که از این‌جـاده درحـال عبور بودنـد متوقف کرده افراد آنهـا را به اسارت بگیریم و اموالشان را به غارت ببریم. ما توانستیم در مدت کوتاهی پانصدنفر از مسافرهاي این جاده را به اسارت بگیریم. زن و بچه در میان آنها فراوان بود.چندنفر از نیروهاي ما اتوبوسـی را گرفتندکه حدودچهل نفر مسافر داشت. از فرماندهي لشـکر، سـرهنگ سـتاد قدوري جابرالدوري، دسـتور رسیدکه فقط جوانها را به اسارت بگیرند. و زن و بچه ها را به حال خود بگذارند. اجراي این دستور امکان نـداشت، زیرا زنهـا نمیخواسـتنداز پسـران و شوهران شان ‌جـداشونـد.گریه و زاري ایشان‌واقعا دلخراش بود. ازجمله ي اینها یک عروس و داماد بودند.خدا میداند عروس چه آشوبی به پاکرد.آنقدرگریه و زاري کردوخودش را زدکه نیروهاي ما هر دو را به آبادان فرسـتادند. این عروس حرفهایی میزدکه بسیار غم انگیز بود. میگفت «هردوي ما را همیندجا اعدام کنید، یا هر دوي ما را به اسارت ببریدولی ما را از هم جدا نکنید» و بالاخره هم برگشـتندبه آبادان.حالانمیدانم زنده هستندیا نه چون ما مرتب آبادان را زیر آتش داشتیم. ستوان یکمی به نام غانم عبدالعزیز معاون فرمانده گروهان2 بود. من هم در همین واحدخدمت میکردم. این ستوان به طرف اتوبوس رفت. بین مسافرهاحدود پانزده یا بیست نفر روحانی بودند. یکی از مسافرهاکه پسـرجوانی بود اعتراض کردکه «این چه وضعی است! این چه وحشیگري است که شما در آوردید!»ستوان غانم به طرف مسافرجوان شلیک کرد ومسافرجوان در دم کشته شد. یکی دیگر از مسافرها هم بر اثر تیري که منحرف شده بودکشته شدو یکی دیگر نیز مجروح گردید. مسافرها از ترس نفسـشان بنـدآمده بود و نمیدانسـتندچکارکنند. اسـتوار عباس حسن عاصـی و اسـتوار نجم الدین عبداالله،جنازه مسافر جوان راکه اعتراض کرده بـود برداشـتندو به آن طرف جـاده بردنـدو آن را درکنـار لوله هـاي نفت دفن کردنـد.جسـددیگر را در اتوبوس گذاشـتند.مجروح راکه از درد به خود می پیچیدداخل آمبولانسـی گذاشتندکه به غنیمت گرفته بودیم، و به طرف بصره فرستادند. البته ازطرف مـا یک پزشـکیار آمـده بودکه آن مجروح را پانسـمان کنـدولی او قبول نکرد اما دکتري که با آمبولانس آمـده بود مجروح شما را پانسمان کرد.جنازه اي که داخل اتوبوس بود بعدازچندساعت توسط چندسرباز دفن‌ شد.مسافرهـاي اتوبوس وسایر مسافرها را به پشت جبهه منتقل کردنـدتا به بغـداد ببرنـد. فرمانـدهي گردان ماسـروان عبـدالوهاب صالح عبدالوهاب دستور داده بودجنازه ي هیچ یک از افرادشما را دفن نکنیم. افراد ما از ماشـینهاي توقیفی هرچه دم دسـتشان میرسـیدبه غارت میبردند. ازجمله ي اینهاسـربازي بود به نام حمودکه خیلی وسایل از ماشـینها برداشت. او چنـدوقت بعـدبا ترکش خمپاره کشـته شد. من خودم جنازه اش را دیدم که از قسـمت پایین تنه به کلی متلاشی شده بود و وضع بسیار فجیعی داشت. ✅ ادامــــــہ دارد... ╚═◌‌✤═════.🌺.═╝
هدایت شده از تست هوش و ترفند
شناخت افراد از روی کف دست 😳🖐 اینجا یاد میگیری شخصیت هر کسی رو از روی کف دستش بشناسی یه چیزایی می‌شنوی که شاخ در میاری 😬 اگه میخوای رفیق خودتو بهتر از خودش بشناسی اینجا بیا 😃👇 👉 [ shakhsiat_shenasi 👉 [ shakhsiat_shenasi این مورد کاملا واقعیه 👌
‍ ‍ ╔═.🌺.═══◌‌✤═══╗ ‍ اسرارجنگ تحمیلی به روایت اسراي عراقی🔰 قسمت 0⃣0⃣1⃣ ستوانیـار دیگري به نام ثامر راشـدکه در اول جنگ گروهبان یک بود. به خاطر جنایت و قساوت خیلی زود درجه گرفت. این ستوانیار به اتفاق گروهبان دیگري توانسته بودنداز یک اتومبیل شخصی یک کیلوطلاپیداکنندکه به صورت انگشتر و النگو وگردنبدبود. فکر میکنم صاحب آن، یکی ازطلافروشان آبادان بودکه میخواست فرارکند.ستوانیار ثامرطلاها را به تانک خود برد. افرادحسادت میکردنـدکه چنین غنیمت بزرگی به دست ثامر افتاده است. و این امر باعث شدآنها به طور وحشیانه تري به اتومبیلها هجوم ببرند تا شاید بتوانندغنیمتهاي پربها به دست آوردند. یـکسـاعت از این واقعه نگذشـته بودکه دو هلیکوپترشـما بالاي موضع ما ظاهرشدنـدو موضع را آماج گلوله و موشـک کردنـد.در این حمله هشت تانـک و دو نفربر ما به کلی سوخت. یکی از تانکها، تانک سـتوانیار ثامر بودکه طلاها را در آن مخفی کرده بود. قبلاچهره ي ستوانیـار ثـامر دیـدنی بود. از هیجـان به دست آوردن طلاهـا نمیدانست چکـار کنـد. مثـل دیوانه هاشـده بود. کسـی را نمی شناخت.صورتش تغییر رنگ داده بود. ولی بعدکه طلاها از بین رفت انگارکه مرده است. زبانش بندآمد.ستوانیار ثامر راشددرحمله ي ثامن الائمه که محاصره آبادان شکسته شدگم شد. عده اي می گفتند کشته شده و عده اي هم می گفتند فرارکرده است. به هرحال من نمیدانم چه بلایی برسر آن مردطماع آمد. یـک بـار کـامیون بزرگی را متوقف کردنـدکه داخل آن پر ازکارتن بود.سـروان عبـدالوهاب صالـح عبـدالوهاب خود بالاي کامیون رفت وکارتنها را بازدیدکرد. وقتی متوجه شدداخل کارتن هاضـبط صوت هاي استریواست دسـتور داد هیچکس به کامیون نزدیک نشود وکامیون را به مقرخودش برد.سـروان یک وانت تویوتا هم به غنیمت گرفته بودکه مدتی من راننده ي آنبودم. او دسـتور داد پنجاه کارتن را داخل تویوتا بگذارنـد .چنـدسـربازکارتن ها را ازکامیون به وانت منتقل کردنـدو باطناب محکم بستند .سروان آنها را به بغداد فرستاد تا دلالانش بفروشند. ستوانیار ثامر راشدهم پنج کارتن براي خود برداشتو آنها را به همشهریانش که همه درجه دار بودند تقسیم کرد.وقتی ساختمان صدا وسیماي آبادان به تصرف نیروهاي ما درآمدتمام اسباب و وسایلش به غارت رفت وبعد از چندروز تنها یک ساختمان لخت باقیماند. سروان عبـدالوهاب باکمک سـربازها توانست پنج کولر را از پنجره ي اتاقهاي ساختمان صدا وسـیما بیرون بکشدو آنها را به بصره بفرستد. این سروان آشنایی داشت به نام محمود الحدیثی. او کارمند یکی از بیمارسـتانهاي بصره است.سروان عبدالوهاب بیشتر وسایل غارت شده را براي این شخص میفرستاد.حرص به غنایم آنقدر بودکه حتی لباسهاي موجود درساختمان صدا وسیما را به غارت بردند.ارتش عراق در پشت جبهه ستادي تشکیل داده بود به نام ستاد غنایم که فرماندهي آن یک سرهنگ بود.وقتی من با وانت تویوتاي غنیمتی سـروان عبدالوهاب به بصـره میرفتم تا از منزل محمود احداثی براي سـروان غذا بیاورم و به همسـر او هم تلفن کنم تویوتا را توقیف کردنـدو دیگر پس ندادنـد.سـروان عبدالوهاب به خاطر از دست دادن وانت خیلی به من توهین کرد و دسـتور بازداشت برایم نوشت. به سـروان عبـدالوهاب گفتم«فردا بایـدمرخصـی بروم.خودتان میدانیـد. می خواهم ازدواج کنم.»سروان توجه نکرد و پانزده روز زندان برایم نوشت. ✅ ادامــــــہ دارد... ╚═◌‌✤═════.🌺.═╝
‌‌ 🤔 تو هم شکم و پهلوهـات گُنـده شده ⁉️ 📑 بهت آمـوزش میـدم ، کـه عـرق ۵ تا گیــاه رو با هم ترکیب کنـی و بعد از غذا بخوری تـا چـربـی غـذا جـذب بدنت نشـه😎✌🏼 تـازه چربی های بدنت رو هم ذوب میکنـه☺️🔥 باعث درمان دیابت هم میشه🤩 ‌‌😍 بزن روی لینک زیـر و عضـو شـو این نسخـه رو رایگـان یـاد بگیـر 🥳👇🏼 https://eitaa.com/joinchat/42860758C0a33baec35 ‌‌ 🔴 بدون رژیم ۵ کیلو تو ماه لاغرت میکنه😌👆🏼 ‌‌
هدایت شده از تست هوش و ترفند
‌ ‼️ ۵ گیـاه مخصوصِ لاغـری که اسـاتیـد سنتی برای لاغری شکم توصیـه میکنن😳👇🏼 میگن سوخت و ساز بدن رو می‌بـره بالا🔝 بـدون رژیـم و ورزش هـم لاغـر میکنـه😃🔥 پست آخـر کـانـال زیـر رو حتمـاً ببینیـد 👀 این ۵ گیـاه بصورت رایگـان معرفی شده😍👇🏼 https://eitaa.com/joinchat/42860758C0a33baec35
الهی دراین شب زیبا سایه خدابرسرتون 🌸🍂 سلامتی بروجودتون سرسبزی درخانه هاتون سخاوت خدا درمالتون سرنوشت نیکو در عمرتون سبد سنبل در دستتون سیب خنده رولباتون شبتون درآرامش🌙🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🔴 فرصت ۳ماهه تا معلم شدن 👨‍🏫 ✅ جذب ۲۰ هزارمعلم جدید تا اسفند ✅ مقاطع ابتــدایی ، دبیری و پرورشی اگر داری و میـخوای تو آزمون استخدامی آموزش و پرورش شرکت‌کنی برای دیدن شرایط ثبت‌نام و مدارک‌لازم کافیه روی لینک بزنید 👇 https://eitaa.com/joinchat/585826589Cd0a274a826 .
هدایت شده از تست هوش و ترفند
🔴آقای کاظمی وزیر آموزش و پرورش: آزمون جــدید برای جذب معلم و امسـال ثبت نام میگردد ✅ جزئیــات تکــمیلی خـبر و شــرایط آزمــون رو در لینک زیر ببینید👇 https://eitaa.com/joinchat/585826589Cd0a274a826 برنامه جدید مطالعاتی + منابع قبولی به همراه کتاب ۱۰۰۱ تست 👆⚠️🔴🔴🔴
‍ ‍ ╔═.🌺.═══◌‌✤═══╗ ‍ اسرارجنگ تحمیلی به روایت اسراي عراقی🔰 قسمت 1⃣0⃣1⃣ حمله ي شـما براي شکسـتن محاصـره ي آبادان شـروع شد. نیروهایتان توانسـتند پیشـروي کنند. وقتی خبرحمله رسـیدمن پیش سروان عبدالوهاب بودم. عده اي از سـربازها هم بودند. به سـروان عبدالوهاب گفتم«قربان، نیروهاي ایرانی آمدند. بیایید اسـیر بشویم. محاصـره‌شده ایم و راه فراري برایمان نمانده.!» اماسروان عبد الوهاب باخشونت گفت «عقب نشینی لازم نیست. بروید جلو دفاع کنید» گفتم «نیروهاي ایران پشت خاکریزهاي ما رسیده اند.» ولی باور نمیکرد. ناگهان یکی ازسربازهاي شماسینه ي سروان عبدالوهاب را از بالاي خاکریز نشانه رفت.سروان عبدالوهاب افتاد و ماکه حدودسی نفر بودیم تسلیم شدیم.از اسـراي بعـدي که آمدنـد، پرسـیدم «ازسـروان عبـدالوهاب چه خبر دارید؟»گفتند«عبدالوهاب و یک سـرهنگ سـتاد به نام اسماعیل عوایداز فرماندهان تیپ شصت زخمی شدندو نیروهاي ایرانی آنها را به پشت جبهه منتقل کردند.» ولی بعدمعلوم‌شدهر دو افسر در بین راه به هلاکت رسیده اندو تقاص آن همه دزدي وجنایت را پس داده اند.حالاپس ‌ازسپري شدن آنروزها و آن همه حوادث ناگوارکه به امت مسلمان ایران روا داشته شده است من اسیر هستم.خدا راشکر میکنم. و براي از بین ‌بردن صدام وحزب بعث کثیف او لحظه اي از پاي نخواهم نشست. 8⃣4⃣ اسرارجنگ تحمیلی به روایت اسراي عراقی از لشـکرشـشم عراق سه گردان تانک به نامهاي یرموك،خالدو مقداد در همان روزهاي اول جنگ واردخاك بی دفاع شما شدنـد. دوگردان یرموك وخالـدبه طرف خرمشـهر هجوم بردنـدوگردان مقدادکه تیرانداز تانک یکی ازگروهانهاي آن بودم بهدطرف اهواز رفت.ازسـرنوشت دو گردان یرموك وخالـد بی خبرم و نمیدانم آنهـاچه کردنـد، اما ازخبرهایی که به دسـتم رسـید واز پوسترهایی که ازخرمشـهر دیدم فهمیدم که این دوگردان در ویرانی و تاراج خرمشـهرسهم عمده اي داشته اند. با این حال هنوز هم نمیدانم بعداز آزادي خرمشـهر چه درصدي از اینگردانهاسالم هستند. امیدوارم یک نفرشان هم زنده نباشد. به هرحال کاري با آن دوگردان ندارم. گردان ما بعدازطی مسافتی درخاك شـما، منطقه اي‌ به نام سـیدمحمدرا براي اسـتقرار انتخاب کرد. ما در این منطقه مسـتقر شدیم. بین راه اهواز روسـتاهاي ویران‌شده و نیمه ویران که غالباسکنه اي در آنها وجود نداشت مشاهده میشدند. در بعضی از روستاها هنوز پیرمردها و پیرزنها وکودکانی به چشم میخوردندکه لابدبه علت ناتوانی و به ناچار مانده بودند. براي مـن بسـیار تعجب داشت که آنهـا درگیر و دار معرکه ي جنـگ در آنجـاچه میکردنـد. آیـا نمیترسـند؟ یـاجنـگ را نمی شناختنـد؟ هر لحظه ممکن بـود مـورد اصـابت گلوله ي توپی قرارگیرنـد. به هرحـال آنهـا مانـده بودنـدو در بـدترین شـرایط زندگی میکردند.در منطقه ي سیدمحمدمستقرشدیم و باکامل کردن استحکامات آماده ي هر نوع حمله نیروهاي شماگشتیم. روزي بالاي تانک نشسته بودم و اطراف را نگاه میکردم. هواگرم بود. بار اندوه آوارگی اهالی روستاهاي ویران شده و بدتراز آن،طعم تلخ احساس فریب خوردگی که رفته رفته در وجودم رسوخ میکرد،. ✅ ادامــــــہ دارد... ╚═◌‌✤═════.🌺.═╝
‍ ‍ ╔═.🌺.═══◌‌✤═══╗ ‍ اسرارجنگ تحمیلی به روایت اسراي عراقی🔰 قسمت 2⃣0⃣1⃣ .زنجیرهاي نامرئی که پایم را به تانک زیر پایم بسـته بود، قلبم را به سـختی می فشـرد. تاکنون جنگ و ویرانی و آوارگی ندیـده بودیم.حال حمله کرده وخود ویرانی به بار آورده بودیم.خدایا،چه خواهد شد.کسی گمان نمیکردکه جنگ این قدر طولانی شود. راه فرار هم از هرسو بسته بود.روزکسل کننده وگرمی بود. بالاي تانک نشسـته بودم و اطراف را نگاه میکردم. روبرویم روسـتاي ویرانی از فاصله ي نسبتادوري پیدا بود. ازسـمت روستاکسی به سوي موضع ما می آمد. بلندشدم، روي تانک ایستادم و به دقت نگاه کردم. یک نفردرحالی که پارچه ي سـفیدي به سـر چوبی آویخته بود، دوان دوان می آمـدو دائما پارچه ي سـفیدرا تکان میداد. از بالاي تانک پایین آمدم و منتظرشدم تا برسدو ببینم کیست وچه کار دارد و در منطقه ي جنگی چه میکند.ناگهان یکی ازجنگنده هاي شما در آسمان ظاهرشد. داد و فریاد در موضع به راه افتاد: «سنگر بگیرید. هواپیماي دشـمن است» من هم فوراخودم را به سـنگر رساندم و پناه گرفتم.جنگنده پایین کشیدو بمبهایش را روي موضع خالی کرد ورفت.در این حمله ي هوایی چندکامیون دو تانک ما آتش گرفت.چندنفرکشـته و زخمی شدند. بعداز دقایقی اوضاع تقریبا عادي شدو عده اي مشغول خاموش کردن آتش شدند.ازسـنگرکه بیرون آمدم دیدم پسر بچه اي که پارچه ي سفیدي را بالاي یک نی آویخته بود به نزدیکی واحدما رسیده است.باچندنفر ازسربازهاجلو رفتم. پسرك به ما رسید. نفس نفس میزد. خسته بود. در مقابل ما ایستاد و بلافاصله با دست اشاره به روسـتاکرد و با لکنت گفت که مادرش و دوخواهرش در آن روسـتا زیر آتش ما قرارگرفته اند.خیلی خسـته بود، عرق ازصورت سوخته اش میچکیدوگرد وخاك زیادي سـر و رویش را پوشانده بود. پسـرك یک زیرشلواري چیت به پا داشت.عرق گیر رکابی پوشـیده و دستهاي نازك و برشته اش از آن بیرون آمده بود. ازظاهرش پیدا بودخیلی ترسیده است. لبهایش ازتشـنگی خشکشـده بود. دوباره نفس زنان گفت «مادر و دوخواهرم در آن روسـتاي نیمه ویران هسـتند. خواهش میکنم به طرف روستا تیراندازي نکنید. امان بدهیدتا من آنها را از منطقه خارج کنم.»پسـرك التهاب عجیبی داشت ولی خیلی مردانه و پرقـدرت و محکم حرف میزد. متوجه شدم بیشتر ازسـنش میفهمد. از اوخوشم آمد- هم ازچهره ي جذاب و روشنش و هم از دلیریش. ما متحیر مانده بودیم اوچه میگویدو از ماچه میخواهد.سربازها از او پرسیدند «غیر ازشماکس دیگري در روستا هست یا نه؟» پسرك گفت «نه. در این روستاي بزرگ تنها مانده ایم. دیگران یاکشته شده یـا فرارکرده انـد. مـا نتوانستیم فرارکنیم وگرفتـارشـدیم.دو روز است از ترس نخوابیـده ایم. نه چیزي خورده ایم. مـادرم، دو خواهرم را در پناه گرفته و از آنها مواظبت میکندو منتظریم هرطورشده از این روسـتا برویم. ما وقتی متوجه سـربازهاي شماشـدیم، مـادرم مرا فرسـتاد بگویم کـاري به کارمـان نداشـته باشـیدو امان دهیـدکه من او ودوخواهرم را از این معرکه نجات بدهم.»یکی از سـربازهاگفت «به حرف او اعتنـا نکنیـد. پسـرك دروغ میگویـد. اوخائن است. با همین پارچه سـفیدبه جنگنـدهي ایرانی علامت داد و موضع ما را مشخص کرده است وگرنه جنگندهي ایرانی ازکجا می دانست که ما در این منطقه هستیم،حتما این پسرك خائن علامت داده است.» ✅ ادامــــــہ دارد... ╚═◌‌✤═════.🌺.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ❤️عاشق موهای پُر و بُلند بودم😍 اما با که من داشتم باید، باید کلآ قیدش رو میزدم😓 و همش با دیدن موهای قشنگ جاری و خواهر شوهرم آهِ حسرت می‌کشیدم😩 تا اینکه راز و رو خودم ازین کانال کشف کردم😍👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1955660080C1230764390 اگر تو هم موهای دلبر میخوای بزن رو لینک و من رو دعا کن😉 ☝️ .
هدایت شده از تست هوش و ترفند
شنیدی میگن نصف زیبایی زن به موهاشه؟؟ اگه واست مهمه اینجارو از دست نده👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1955660080C1230764390