eitaa logo
به هوای سیل
82 دنبال‌کننده
1هزار عکس
203 ویدیو
41 فایل
سفر به پلدختر و چیزهای دیگر
مشاهده در ایتا
دانلود
نوشته اسماعیل واقفی قسمت چهل و پنجم🌍 قسمت آخر💠 مردی از تبار نور روبروی مسجد در پرتویی از نور ایستاده. جلوی مسجد گلهایی به شدت زیبا روییده. پیچ های خوش بود. از زیر پای آقا نهری زیبا از نور جاری شده و تمام سطح زمین را نورانی کرده. اطراف آقا زمین زنده شده است. هیچ چیز جز نور نمی‌بینیم. چشم، چشم را نمی‌بیند از بس شدت نور زیاد است. نمی‌توانیم چشم هایمان را سرمه کنیم با دیدنش. هنوز لایق دیدارش نشده ایم. با صدایی مهربان خطابمان می‌کند آقایمان: - ما در رعایت حال شما کوتاهى نمى‌کنیم و یاد شما را از خاطر نبرده ‌یم، که اگر جز این بود گرفتارى‌ها به شما روى مى‌آورد و دشمنان، شما را ریشه کن مى‌کردند. از خدا بترسید و ما را پشتیبانى کنید. وحید قسمتی از صلوات شعبانیه را می‌خواند: - خدایا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، کشتیهای روان در اقیانوس هاى عمیق، هرکه به آنان توسّل جوید ایمنى یابد، و هرکه آنان را رها کند غرق شود، پیش افتاده از آنها از دین خارج است و عقب مانده از آنان نابود است، و همراه آنان ملحق به حق است. اشک توی چشمانمان حلقه می‌زند. مارها توی تاریکی. نفس های سیاه فیسسسسسی می‌کنند و با چهره های کریه و وحشتناکشان زوزه کشان می‌روند. می‌دانم که زیاد دور نمی‌شوند. بالای مسجد پرده ای از نور پیداست. فقط کعبه را می‌بینم که حُرمزه پرده اش را گرفته و بالا می‌رود. آن بالا که می‌رسد شروع می‌کند اذان گفتن. تصویرش همه ی آسمان و کهکشان را پر می‌کند. محمدحسین محمدخانی و آوینی لبخند می‌زنند. آوینی نگاهی به کهکشان می‌کند و می‌گوید. دیدی اینها را؟ می‌گویم بله. می‌گوید: - خیلی نزدیک است. الیس الصبح بقریب؟ توی دلم می‌گویم مولای من دلم برایت تنگ شده بعد از اینجا چگونه زندگی کنم؟ سطح نورانی کم کم حالت عادی پیدا می کند. هوا عادی می شود. کانه خبری نبوده. همه چیز انگار در یک چشم بر هم زدند اتفاق افتاده. طلبه ای که پارچِ آبِ بزرگِ قرمز رنگ را توی دست گرفته بود را نگاه می کنم. هنوز آب از پارچ پایین نریخته. آخرین کلمه از دهان طلبه خارج می شود... «الرحیم» و آبهای شفاف پایین می ریزد و همه ی آتشِ اجاق را خاموش می کنند... أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَّابِيًا... تمام این اتفاق ها بین الرحمن و الرحیم افتاد. بین رحمت عام و رحمت خاص. هیچ چیز در این عالم بی حکمت نیست. فَتأمَل... خداوند حق را از آسمان فرو می‌فرستد و دل‌ها براساس هوای درونی خود، آن را در خود جای می‌دهند. یقین‌داران به اندازه یقین خود، حق را دریافت می‌كنند و دل‌هایی كه شك دارند نیز به اندازه شك خود. اتوبوس‌ها می‌آیند و همه کم کم از مسجد خارج می‌شوند. از همه جا بی خبر. آتش کنار اجاق با شدت دارد دود می کند. باد خیلی خنکی می‌وزد. گوش‌ها و چشمانم پر از هوا می‌شود. وحید می‌زند روی شانه ام و می‌گوید: - تو هم دیدی؟ دوتایی لبخند می‌زنیم. صدای چکاوک توی کوه می‌پیچد. آمده بودیم از هوای نفس پاک بشویم. آمده بودیم تا خودمان را بسازیم آمده بودیم تا از سیم خاردار نفس رد بشویم. به هوای سیل راهی شده بودیم. هوایی که هوای ما را ببرد. هوای نفس ما را بشوید و هنوز حالا حالاها کار داریم. وحید همراه سارها می‌خواند: - دلم جز هوایت هوایی ندارد، لبم غیر نامت نوایی ندارد. من، حُرمُزه، وحید و مجتبی کوله بر دوش می‌کشیم و به سمت شهرمان راه می‌افتیم. راهی که آخرش را دیده ایم... راهی که از آن کوتاه نخواهیم آمد. ان شا الله. گام دوم را بر خواهیم داشت و چشم در چشم با «همه ی هستی زهرا» خواهیم شد. چشمانمان را سرمه خواهیم کرد با دیدنش. ندیده عاشقش شدیم. - در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن، شرط اول قدم آن است که مجنون باشی. وحید زیر لب شعری از فاضل زمزمه می‌کند و در دل شب راهی می‌شویم همراه ناز صدای سارها و چکاوکها: - شور دیدارت اگر شعله به دل‌ها بکشد، رود را از جگر كوه به دريا بكشد، گيسوان تو شبيه‌است به شب اما نه، شب كه اينقدر نبايد به درازا بكشد. دلم روشن است. گام دوم را محکم خواهیم برداشت و تمام. ان شاالله. پایان اردیبهشت 1398
.
..
..تموم شد😭..
عوضش عید فطر اومد... خدارو شکر عید فطر اومد😁💐😍
سلام. کیا موافقن یه داستان دیگه رو شروع کنیم.💐
سلام مولای من جهان آشفته است چون موهای پریشانِ دریا و تو در افق اعلی ایستاده ای و من نه قدر قاب قوسین که فرسنگها با تو فاصله دارم دیشب کابوس می دیدم و امشب تمنا دارم تو به دیدارم بیایی. اللهم عجل لولیم الفرج. @delkeshide
هدایت شده از ❤️☀️ دلکشیده ☀️❤️
سلام مولای من جهان آشفته است چون موهای پریشانِ دریا و تو در افق اعلی ایستاده ای و من نه قدر قاب قوسین که فرسنگها با تو فاصله دارم دیشب کابوس می دیدم و امشب تمنا دارم تو به دیدارم بیایی. اللهم عجل لولیک الفرج. @delkeshide
هدایت شده از ❤️☀️ دلکشیده ☀️❤️
دنیا زندان مومن است. ⛓ @delkeshide
🌎زمین 🌚بی تو تاول معلقی است 🌛بر سینه آسمان 🌞وخورشید، اگرچه بزرگ است ✨هنوز کوچک است 💫اگر با جبین تو برابر شود ☄دنباله تو 🌳جنگل خورشید است. 🌼اللهم عجل لولیک الفرج. شعر از سلمان هراتی🚩 🔹 @havaseil
سلام
بسم الله الرحمن الرحیم واژه‌های گمشده نویسنده: اسماعیل واقفی