eitaa logo
|حواس جمع|Havasjam
95 دنبال‌کننده
280 عکس
194 ویدیو
12 فایل
سیدمحمد اکبرزاده هنزائی خادم و روضه خوان ائمه هدی علیهم السلام امام جماعت مسجد اميرالمؤمنين علیه السلام یزد پاسخگویی شبهات، سوالات اعتقادی و تاریخی مشاوره مذهبی و استخاره 👇🏻 @kettabran_morabi
مشاهده در ایتا
دانلود
🏳️ ولادت علیه السلام و ، مبارک 🔺رباعی بر آینه ی حضرت طاها صلوات بر نور دل زاده زهرا صلوات شاد است دل حسین و کل عالم بر روی علی اکبر لیلا صلوات ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آئینه ی طلعت پیمبر آمد این است نبی و یا که حیدر آمد با دسته ی گل برو به دیدار حسین تبریک بگو علی اکبر آمد 🔴حواس جمع🔴 https://eitaa.com/joinchat/945422359Cd198281eda
💭یادش بخیر 5سال پیش، میلادجوانِ امام حسین علیه السلام تهران هیئت حاج محمود کریمی پیشنهاد دانلود🔽🔽🔽
6.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸مولودی فوق العاده زیبا🔸 ✨میلاد حضرت علی اکبر علیه السلام 🔴حواس جمع🔴 https://eitaa.com/joinchat/945422359Cd198281eda
﷽ سلام صبحتون بخیر استادم می گفت: انسانهای بزرگ همیشه میخندند...😂 این انتخاب شماست که روزی سرشار از انرژی و آرامش را شروع کنید شاد باشید...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
006 To Oomadi.mp3
11.11M
✨مولودی فوق العاده زیبا✨ 💝حضرت علی اکبر علیه السلام💝 https://eitaa.com/joinchat/945422359Cd198281eda
💧 💧 🔽روزی برای خودم لاتی بودم چهارراه میبستم، زمین و زمان را زیر و رو میکردم اما حاجی! الان می ببینی چجوری روی تخت بیمارستانم؟! 👤اینها حرفهای یک بیمارکرونایی است به طلبه ی جهادگر یا بهتر بگویم پرستارجهادی ... ⬅حاجی! می بینی دستام را با تکه پارچه ایی بسته اند؟! دستانی که زمانی دستبند پلیس را میشکست حالا حتی قدرت باز کردن پارچه ای را ندارد ... 💭آری دستانش را بسته بودند تا شلنگهای سُرُم و سوند را از خودش جدا نکند و همانطور که مظلومانه روی تخت بیمارستان صحبت می کرد جمله ای گفت که بسیار قابل تأمل است؛ او میگفت: ◼گُنده لاتی هم تاریخ مصرفی دارد و تاریخ مصرف من تمام شده است... پ.ن: و حالا من باخودم میگویم که با فرعون درونم چه باید کرد؟! آیا به فکر چنین روزی خواهم بود؟! 📝 🔴حواس جمع🔴 https://eitaa.com/joinchat/945422359Cd198281eda
سلام عزیزان! صبح خوب و پرانرزی ایی داشته باشید...🔆
5.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مابراساس آنچه انجام نمیدهیم هم قابل ارزیابی هستیم ... 🔴حواس جمع🔴 https://eitaa.com/joinchat/945422359Cd198281eda
🚨 *دستورالعمل دوازده بندی به تمام حاضران در فضاهای مجازی :* 🔹۱- حق را با یاد کردن و تکرار کردنش زنده کنید. 🔹۲- باطل را با ترک کردنش نابود کنید. 🔹۳- از تصاویر حرام و غیرشرعی پرهیز کنید. 🔹۴- از بحث‌های بیهوده بپرهیزید. 🔹۵- از جوک‌هایی که دین و عبادات و مقدسات و اشخاص و ملت‌ها و قومیت‌ها را مسخره می‌کند، بپرهیزید. 🔹۶- مصدر نقل شایعات نباشید و قبل از نقل و انتشار هر حدیث یا روایت یا داستان و خبری از صحت آن مطمئن شوید. 🔹۷- بگذارید آن کلامی که می‌فرستید به‌نفع شما گواهی دهد نه علیه‌تان. 🔹۸- خودتان را کلید خیر و قفل شر قرار دهید. 🔹۹- هر متنی و پیامی که می‌فرستید به‌منزله تأیید و با امضای شما است. نگو که به من رسیده و کپی کرده‌ام. 🔹۱۰- تمام سعی خودتان را برای استفاده بهینه از این فناوری به کار گیرید و از آن برای دعوت الی اللّه و امر به معروف و نهی از منکر و آموزش مسائل دینی و فرهنگی و علمی و آموزشی استفاده کنید یعنی به‌عنوان یک اصلاحگر به‌تمام معنا، و نیت خودتان را درست و خالصانه کنید. 🔹۱۱- *برای بیان حق ، مجاملات و رودربایستی را کنار بگذارید، دین و حق بر هر چیز مقدم و شایسته‌تر هستند.* 🔹۱۲- *تصویر پروفایل شما و پیام‌هایتان معرف شخصیت شماست* 🕊🚩 *منتظران مهدی (عج)*🕊🚩
🔽زر نزن کسی نیستی ادعا⁉️‼️ 🔽گاهی وقتها هست که فکر میکنم خیلی میفهمم و خیلی خوبم که در جمع جهادی ها هستم و به بیماران کرونایی خدمت میکنم ⬅اما وقتی یادم میاد اولین روزی را که به بیمارستان رسیدیم؛ باخودم میگم: (زر نزن، کسی نیستی ادعا!) 💭اون روز قبل از اینکه وارد بخش مراقبتهای ویژه بشیم؛ گروهبندی شدیم و از قضا داخل گروه ما جوونی بود که خیلی ازش خوشم نیومد؛ نمیدونم چرا؟! اما فکر میکردم خیلی لوس و تیتیش مامانیه اما ای کاش بودی و میددی صحنه ای که بعدا از او دیدم: 👣قضیه از این قرار بود که یکی از بیماران بخش ما، یه پدر شهید بود که وقتی این را فهمیدم خیلی منقلب شدم و باخودم گفتم: 😌چقدر به گردن ما حق دارد، شاید اگر پسرش زنده بود الان درس خوانده بود پزشک بود و پدرش را درمان میکرد یا لااقل زنده بود تا پدرش تنها نباشد... پیرمردِ نمکینِ آذری زبان.... 👤کمی ماساژش دادم و قربان صدقه اش رفتم، تلفنش را روشن کردم تا تماس بگیرد و به او آب دادم و... ، مگه میشد احساس غرور نداشت؟! سراسر روحیه جهادی و شهادت گرفته بودم که دارم به یه پدر شهید خدمت میکنم و گویا حس میکردم پسرشهیدش داره منو میبینه تا اینکه پس از ساعتی پیرمرد مرا صدازد و گفت: (میخواهم قدم بزنم) 🔽دستش را گرفتم؛ از تخت که آمد پایین، شلوار و ملحفه اش خیس بود، متوجه شدم کنترل دفع ندارد. 🔴 پرستاربخش به من گفت: کمک کن شلوار، پوشک و ملحفه اش را عوض کنیم... یه دفعه همه چیز یادم رفت، شهید؟! پدر شهید؟! جهاد؟! به سرعتِ نور خودم را گم و گور کردم تا این کار را نکم... 😢بعد از مدتی که برگشتم؛ همان جهادی لوسِ تیتیش مامانی را دیدم که داشت لباس، پوشک و ملحفه خیس  پیرمرد را تعویض میکرد. 💭یاد ادعاهای اولم افتادم و ناخودآگاه با خودم گفتم: ⬅( زر نزن کسی نیستی ادعا! ) 📝 https://www.instagram.com/s.mohammad.hanzaei?r=nametag 💥خاطرات داغ کرونایی↙⬇↘ 🔴حواس جمع🔴 https://eitaa.com/joinchat/945422359Cd198281eda