گفتزینببارقیہڪیمراارامجان
درسفـررفتہاستبابتایزغمگشتهکباب!
رفتیوکردیمراازداغخودخونینجگر
بعدتوجاناچهسازمازجفایشومدهر
میکنمصبروتحملبعدتوایمستطاب!
اززمینکربلاتاکوفهوشامخراب
حضرترقیہدرآتشدورۍِپدرمیسوخت؛
ودائماگریهمیکرد!😭💔••
تااینکہرقیہخاتونکنجویرانہیشام
شبۍبهخوابرفت
وبابایخودرادرخوابدید!
گفتباباخواببودمتورفتیسفر
خواببودمبابابرگشتیازسفر!🖤🖐🏻••
گفت:باباکۍرگهاۍگردنتوقطعکرده؟😭💔••
کۍمنونوکودکۍیتیمکرده؟😭💔••
کۍصورتتروخونینکرده؟••
بـاباجـونمبـابا!😭💔••
بابابعدتومیترسمازایندنیا!
بابابعدتوخیمههارواتشزدند!
بچههاتوکتکزدند!
بابابعدتومارااسیرمونکردند!
بابابهمونسنگزدند!
باباجونمبهمونکنایهزدند!
بابانانجیبهابهموننگاهکردند!
!😭💔••
بعدازخوابرقیہجانبیدارشد
وبہشدتگریهمیکردوباباجانشانرامیخواستند!😭
واهلبیتهمباایشونگریهمیکردند!
یزیدازصدایگریههایرقیہخاتونازخوابپرید
وعلتصدایگریهراجویاشد
گفتندکودکسهسالهیحسینبیقراراست.💔••
یزیددستوردادسربریدهیامامحسینراتوتشت
نزدرقیہببرند.