🌙سخن نگاشت | پیروی از #امیرالمؤمنین (ع)
🔻 اگر همان قدری که مردم دنیا به عدالت، انصاف، شجاعت و ظلم ستیزی امیرالمؤنین علاقه دارند، در مقام عمل هم خود را به این خصوصیّات نزدیک میکردند - ولو یک قدم - دنیا گلستان میشد
#امام_علی
#شهادت_امام_علی
💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
هدایت شده از موعظه | پاسخگویی به سوالات دینی
51 📌
💠قرآن خواندن حائض
❓سلام وقتتون بخیر... خانم حائض در ماه مبارک رمضان میتونن ختم قرآن داشته باشند؟ خواندن یک یا دو جزء از قرآن در ایام حیض اشکالی داره؟ مرجع آیتالله شبیری زنجانی
✅سلام وقت شما هم بخیر.
نظر مراجع عظام:
امام خامنه ای حفظه الله:
س: اگر زنى داراى عادت ماهانه حيض باشد، آيا قرآن خواندن براى آن زن جايز است؟
ج) خواندن قرآن بهجز آياتى كه سجده واجب دارد براى حائض جايز است اگر چه كراهت دارد. استفائات جديد .
آیت الله سیستانی:
پرسش: خانمهایی که عذر شرعی دارند به هنگام خواندن قرآن در برخورد با آیات سجده چگونه باید عمل نمایند؟ آیا آیه را نخواند؟ یا سوره ای که در آن آیه سجده است را نباید بخواند؟
پاسخ: فقط همان چهار آیه ای که سجده واجب دارد نخواند و خواندن آیات دیگر آن سوره ها اشکال ندارد.
آیت الله مکارم:
خواندن یکی از آیات سجده حرام است. ولی خواندن غیر آیه سجده از سوره سجده مانعی ندارد.
آیات عظام خوئی، گلپایگانی، صافی، سیستانی و تبریزی:
خواندن هر یک از آیات دارای سجده واجب حرام است.
آیات عظام امام خمینی، بهجت، فاضل، نورى:
افزون بر آیات سجده دار، باید از خواندن کل این چهار سوره نیز اجتناب شود.
آیت الله وحید:
افزون بر آیات سجدهدار، بنا بر احتیاط واجب باید از خواندن کل این چهار سوره نیز اجتناب شود.
آیت الله شبیری:
خواندن آیات سجده حرام است. خواندن آیات دیگر سوره ای که آیه سجده دارد، احتیاطا جایز نیست.
تبصره: در احتیاط های واجب می توان به مرجعی رجوع کرد که در همان موضوع فتوا داشته باشد.
حکم قرائت قرآن شخص جنب:
https://eitaa.com/pasokhha/734
#احکام #پاسخگویی
#موعظه_حسنه
مرکز پاسخگویی موعظه |@pasokhha
⭕️امیرالمؤمنین(ع) در سخن بزرگان و دانشمندان
👤نویسیان (دانشمند مسیحی):
"اگر امام علی(ع) این خطیب با عظمت و این گویندهی زبر دست، امروز در همین عصر بر منبر کوفه مینشست، شما میدیدید که مسجد کوفه با آن همه وسعت، از مردم مغرب زمین و دانشمندان جهان برای استفاده از دریای خروشان علم علی(ع) موج میزد."
👤دکتر بولس سلامه (ادیب و حقوق دان بزرگ مسیحی):
"علی(ع) به مقامی رسیده است که یک دانشمند او را ستاره درخشان آسمان علم و ادب میبیند، و یک نویسنده برجسته از شیوه نگارش او پیروی میکند، و یک فقیه همیشه بر تحقیقات و ابتکارات او تکیه دارد. علی(ع) در قضاوتهای خود استثنایی قایل نمیشد و به طور مساوی آنچه را که شایسته بود حکم میکرد و تفاوتی میان ارباب و بنده نمیگذاشت."
👤لامنس (خاورشناس معروف بلژیکی):
"برای علی(ع) این بس که تمام اخبار و معارف اسلامی از او سرچشمه میگیرد. همه علما و دانشمندان اخبار و احادیث خود را برای اعتبار به او میرسانند. علمای اسلام از مخالف و موافق مفتخرند که گفتار خود را به علی(ع) مستند کنند؛ چه گفتار او حجیت قطعی داشت و او دروازهی شهر علم بود."
#امام_علی
#شهادت_امام_علی
#ماه_رمضان
💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
💖 همسرانه حوای آدم 💖
دعای روز بیست و سوم ماه مبارک #رمضان 👆
#شب_قدر
💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
Tahdir-joze23.mp3
4.04M
تند خوانی (تحدیر) قرآن کریم
#جزء_بیست_و_سوم
استاد معتز آقایی
#رمضان
#قرآن
💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
.
❌هشدار❌
مشترک گرامی!
مهلت استفاده از یک ماه سرویس
هدیه رحمت خاص مهمانی درون شبکه خداوندی؛
یکشنبه۴خردادبه پایان می رسد
واز آن پس عبادات بانرخ عادی محاسبه خواهد شد؛
شیطان ازغل وزنجیرآزادمی شود،
ثواب خواندن یک آیه برابرهمان آیه،نه یک ختم قرآن است،
خواب یعنی خواب،نه عبادت،
ونفس کشیدن یعنی نفس،ونه تسبیح...:)
مشترک محترم!فقط چند روز دیگر فرصت دارید!!!!!
#تلنگر
🦋---°•🍃🌹🍃•°---🦋
💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
💠 اول سال ، شروعی دوباره 🌹🌸
🔻امام صادق علیه السلام:
رأسُ السّنةِ لَیلَةُ القَدرِ یُکتَبُ فیها ما یَکونُ مِنَ السّنةِ إلىَ السّنَةِ
✳ شب قدر، اول سال است.
در آن شب آنچه از این سال تا سال آینده خواهد شد، نوشته میشود.
📚 وسائل الشیعه، ج ۷، ص ۲۵۸
#شب_قدر
#رمضان
#تلنگر
💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
🌸فردای #شب_قدر مثل شب قدر است
ابن عمیر از هشام بن حکم از امام صادق نقل میکند که فرمودند:
«شب قدر در هر سال وجود دارد و روز آن مانند شب آن است؛
لَیْلَةُ الْقَدْرِ فِی كُلِّ سَنَةٍ وَ یَوْمُهَا مِثْلُ لَیْلَتِهَا.» (وسائل الشیعة، ج10، ص359)
🌹 امام صادق علیهالسلام در جایی دیگر فرمودند:
«صبح روز شب قدر مثل شب قدر است؛ پس عمل کن و تلاش و کوشش کن؛
رُوِیَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ أَنَّهُ قَالَ: صَبِیحَةُ یَوْمِ لَیْلَةِ الْقَدْرِ مِثْلُ لَیْلَةِ الْقَدْرِ فَاعْمَلْ وَ اجْتَهِدْ.» (الأمالی( للصدوق)، النص، ص654)
#رمضان
جامونده ها بسم الله
💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
💖 همسرانه حوای آدم 💖
#پارت_نوزدهم از #رمان_جان_من #عاشقانه و #مذهبی بغض سنگینی که گلویم را گرفته بود، توان سخن گفتنم را
#پارت_بیستم
از #رمان_جان_من
#عاشقانه و #مذهبی
عبدالله نگاهی به ساعت مچی اش انداخت و به خیال اینکه تا حدی آرامم کرده، گفت: «من دیگه برم که برای نماز به مسجد برسم. تو هم بیا بیرون. میترسم بابا دوباره عصبانی شه. » و در برابر سکوت غمگینم، با دلواپسی اصرار کرد: «الهه جان! پاشو بریم دیگه.
اصلاً برو تو آشپزخونه پیش مامان و لعیا. باور کن اوندفعه هم معجزه شد که بابا آروم شد. » دلم برای این همه مهربانیاش سوخت که لبخندی زدم و با صدایی گرفته پاسخ دادم: «تو برو، منم میام. » از جا بلند شد و دوباره تأ کید کرد: «پس من برم، خیالم راحت باشه؟ » و من با گفتن «خیالت راحت باشه! » خاطرش را جمع کردم.
او رفت، ولی قلب من همچنان دریای غم بود. دستم را روی زمین عصا کرده و سنگین از جا بلند شدم. با چهارانگشت، اثر اشک را از صورتم پاک کردم و از اتاق بیرون رفتم. سعی کردم نگاهم به چشمان پدر نیفتد و مستقیم به آشپزخانه پیش مادر رفتم. مادر با دیدن چهره ی به غم نشسته ام، صورت در هم کشید و با مهربانی
به سراغم آمد: «قربونت بشم دخترم! چرا با خودت اینجوری میکنی؟ » از کلام مادرانه اش، باز بغضی مظلومانه در گلویم ته نشین شد. کنار لعیا که دست از پاک
کردن ماهی کشیده و با چشمانی غمگین به من خیره شده بود، روی صندلی میز غذاخوری نشستم و سرم را پایین انداختم. مادر مقابلم نشست و ادامه داد:
«هرچی خدا بخواد همون میشه! توکلت به خدا باشه! » لعیا چاقو را روی تخته رها کرد و با ناراحتی گفت: «ای کاش لال شده بودم و اینا رو معرفی نمیکردم! » و با حالتی خواهرانه رو به من کرد: «الهه! اصلاً اگه تو بخوای من خودم بهشون میگم نه! یه جوری که بابا هم متوجه نشه. فکر میکنه اونا نپسندیدن و دیگه نیومدن. خوبه؟»
از اینهمه مهربانی اش لبخندی زدم که مادر پاسخش را داد: «نه مادر جون! کوه به کوه نمیرسه، ولی آدم به آدم میرسه. اگه یه روزی بابا بفهمه، غوغایی به پا میکنه
که بیا و ببین! » و باز روی سخنش را به سمت من گرداند: «الهه! تو الآن نمیخواد بهش فکر کنی! بذار یکی دو روز بگذره، خوب فکرات رو بکن تا ببینیم خدا چی
میخواد. »
خوب میدانستم مادر هم میخواهد من زودتر سر و سامان بگیرم، گرچه مثل پدر بد اخلاقی نمیکرد و تنها برای خوشبختیام به درگاه خدا دعا می کرد. با برخاستن صدای اذان، وضو گرفتم و به اتاقم رفتم. چادر نمازم را که گشودم، باز بغضم شکست و اشکم جاری شد. طوری که لحظه ای در نماز، جریان اشکم قطع نشد اما در عوض دلم قدری قرار گرفت. نمازم که تمام شد، همچنانکه رو به قبله نشسته بودم، سرم را بالا گرفتم و با چشمانی که از سنگینی لایه اشک همه جا را شبیه سراب میدید، به سقف اتاق که حالا آسمانِ من شده بود، نگاه میکردم. آنچنان دلم در هوای مناجات با خدا پرَ پرَ میزد که حضورش را در برابرم احساس میکردم و میدانستم که به دردِ دلم گوش میکند.
نمیدانم این حال شیرین چقدر طول کشید، اما به قدری فراخ بود که هر آنچه بر دلم سنگینی میکرد، در پیش گاهش بازگو کرده و از قدرت بی منتهایش بخواهم تا دیگر خواستگاری درِ خانهمان را نزند مگر آن کسی که حضورش مایه آرامش قلبم باشد! آرزویی که احساس میکردم نه از ذهنم به زبانم که از آسمان به قلبم جاری شده است!
ساعتی از اذان گذشته بود که محمد و عطیه هم رسیدند و فضای خانه حسابی شلوغ شد. پدر و ابراهیم و محمد از اوضاع انبار خرما میگفتند و عبدالله فقط گوش
میکرد و گاهی هم به ساجده تمرین نقاشی میداد. جمع زنها هم در آشپزخانه مشغول مهیا کردن شام بودند و البته صحبتهایی درِگوشی که در مورد خواستگار
امروز، بین لعیا و عطیه رد و بدل میشد و از ترس اینکه مبادا پدر بشنود و باز آشوبی به پا شود، در همان حد باقی میماند. بوی مطبوع غذای دستپخت مادر در اتاق
پیچیده و اشتهای میهمانان را تحریک میکرد که با آماده شدن ماهی کبابها، سفره را پهن کردم. ترشی و ظرف رطب را در سفره چیدم که لعیا دیس غذا را
آورد. با آمدن مادر و عطیه که سبد نان را سر سفره میگذاشت، همه دور سفره جمع شدند و هنوز چند لقمهای نخورده بودیم که کسی به درِ اتاق زد.
نگاهها به سمت در چرخید که عبدالله چابک از جا پرید تا در را باز کند و لحظاتی بعد بازگشت و یکسر به سمت کمد دیواری رفت که مادر پرسید: «چی شده؟ » عبدالله
همچنانکه در طبقات کمد به دنبال چیزی میگشت، پاسخ داد: «آقا مجیده! آچار میخواد. میگه شیر دستشویی خراب شده. » که مادر با ناراحتی سؤال کرد:
«اونوقت تو این بنده خدا رو دمِ در نگه داشتی که براش آچار ببری؟ »
عبدالله دست از جستجو برداشت و متعجب پرسید: «خُب چی کار کنم؟ » مادر از جا بلند شد و در حالیکه به سمت چوب لباسی میرفت تا چادرش را سر کند، اعتراض کرد:
«بوی غذا تو خونه پیچیده، تعارف کن بیاد تو!
ادامه دارد..
💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚