#داستان_دنباله_دار
#جانم_می_رود_42
می خواست به عقب برگردد تامهیا را ببیند. اما به خود تشر زد و سرش را پایین انداخت. برای اینکه به مهیا فکر نکند سر جایش نشست و تکانی نخورد تا مبادا نگاهش به مهیا بخورد.
مهیا دستانش را با لباسش خشک کرد. از سرویس بهداشتی خارج شد که با دیدن جای خالی اتوبوس یا خدایی را زیر لب گفت...
شهاب در را باز کرد. دانش آموزان یکی پس از دیگری پیاده شدند، و با گفتن اسمشان شهاب در لیست اسم هایشان را خط می زد. همه پیاده شدند. نگاهی به لیست انداخت با دیدن اسم مهیا رضایی که خطی نخورده شوکه شد! به دور و برش نگاهی کرد فقط اتوبوس آن ها رسیده بود و مطمئن بود که مهیا با او در اتوبوس بود.
ــــ یا فاطمه الزهرا!
به طرف نرجس رفت.
ـــ نرجس خانم! نرجس خانم!
نرجس که مشغول صحبت با خانواده ی یکی از دانش آموزان بود، به سمت شهاب چرخید.
ـــ بله؟!
ـــ خانم رضایی کجان؟!؟
***
نرجس نصف راه هم از کارش پشیمان شده بود؛ اما ترسید که موضوع را به شهاب بگوید.
ــــ نم... نمی دونم!
شهاب از عصبانیت سرخ شده بود. فکر کردن به اینکه مهیا در آن بیابان مانده باشد؛ او را دیوانه می کرد...
ــــ یعنی چی؟!؟ مگه من نگفتم حضور غیاب کن!!!
مریم با شنیدن صدای عصبی شهاب به طرفش آمد.
ـــ چی شده؟!
شهاب دستی در موهایش کشید.
ــــ از این خانم بپرسید!!!
نرجس توضیح داد که مهیا در بیابان موقعه ای که ماشین خراب شده پیاده شده و جامانده است.
مریم با نگرانی به سمت شهاب رفت.
ـــ وای خدای من! الان از ترس سکته میکنه!!
دانش آموزان با نگرانی اطرافشان جمع شده بودند.
زود گوشیش را درآورد و شماره ی مهیا را گرفت.
یکی از دانش آموزان از اتوبوس پیاده شد.
ــــ مهیا جون کیفشو جا گذاشته!
شهاب استغفرا... بلندی گفت و به طرف ماشین تدارکات دوید!
محسن داد زد.
ــــ کجا؟!
ـــ میرم دنبالش؟!
ــــ صبر کن بیام باهات خب!
اما شهاب اهمیتی نداد و پایش را روی گاز فشار داد....
مهیا به سمت جاده دوید. با ترس و پریشانی به دو طرف جاده نگاهی کرد. اما اثری از اتوبوس نبود.
هوا تاریڪ شده بود و غیر از نور ماه نور دیگری آنجا را روشن نمی کرد. مهیا می دانست صدایش شنیده نمی شود؛ اما بازهم تلاش کرد.
ــــ سید...سید...شهاب!!
گریه اش گرفته بود.او از تاریکی بیزار بود.
با حرص اشک هایش را پاک کرد.
ــــ نرجس! کسی اینجا نیست؟!
به هق هق کردن افتاده بود.
با فکر اینکه به آن ها زنگ بزند؛ سریع دستش را در جیب مانتویش گذاشت. اما هر چه گشت، موبایلش نبود. فقط دستمال و هنذفری بودند. با عصبانیت آن ها را روی زمین پرت کرد.
هوا سرد بود و پالتو را در اتوبوس گذاشته بود. نمی دانست چه کار کند نه می توانست همانجا بماند و نه می توانست جایی برود. می ترسید...
میترسید سر راه برایش اتفاقی بیفتد. احساس بی کسی می کرد. پاهایش از سرما و ترس، دیگر نایی نداشتند. سر جایش زانو زد و با صدای بلند شروع به هق هق کرد. با صدای بلند داد زد:
ـــ شهاب توروخدا جواب بده...مریم...سارا...!
در جوابش چند گرگ زوزه کشیدند.
از ترس سر جایش ایستاد؛ و با دست جلوی دهانش را گرفت، تا صدایش بیرون نیاید.
نمی توانست همانجا بماند. آرام با قدم هایی لرزان به سمتی که اتوبوس حرکت کرده بود؛ قدم برداشت. هوا سوز داشت. خودش را بغل کرد. با ترس و چشمانی پر اشک به اطرافش نگاه می کرد.
با شنیدن صدای پارس چند سگ، که خیلی نزدیک بودند؛ مهیا جیغی کشید و شروع به دویدن کرد. طرف راستش یک تپه
بود. با سرعت به سمت تپه دوید. وقتی در حال بالا رفتن از تپه بود با شنیدن صدای پارس سگ ها برگشت؛ که پایش پیچی خورد و از بالای تپه افتاد.
صدای برخوردش به زمین و جیغش درهم آمیخته بود.
چشمانش را با درد باز کرد!
سعی کرد بنشیند؛ که با تکان دادن دست راستش از درد جیغ کشید. دستش خیلی درد داشت. نگاهی به تپه انداخت. ارتفاعش زیاد بود. شانس آورده بود که سرش به سنگی نخورده بود. دیگر حتی رمق نداشت از این تپه بالا برود...
زانوهایش را جمع کرد و سرش را به سنگ پشت سرش تکیه داد.
اشک های گرمش بر روی صورتش که از سرما یخ کرده بود؛ روانه شدند.
گلویش از جیغ هایی که زده بود می سوخت. پیشانیش و گوشه ی لبش خیلی می سوختند. نگاهی به دست کبود شده اش انداخت. حتی نمی توانست به آن دست بزند. دردش غیر قابل تحمل بود!
ادامه دارد
~~~🔹💞💚💞🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
💞
💕
💞💕
💕💚💕
💞💕💞💕💞💕💞💕💞
#سیاستهای_زنانه
💠بعضی خانوما میگن چرا شوهر ما تو خونه حرف نمیزنه
ولی با دیگران این همه میگه و میخنده...
چرا واسه ما خرج نمیکنه؟
ولی به دیگران که میرسه این همه دست و دلباز میشه....
و خیلی مثالهای دیگه...
💠میدونید یکی از دلایلش چی میتونه باشه؟؟
💠اینکه اون "دیگران"
همسر شما را همیشه "تایید" میکنند..
ولی شما فقط کارت اینه که
همسرت رو "تخریبش" کنی...!!!
💠یه خانوم نمیذاره تو تایید کردن همسرش کسی ازش سبقت بگیره...
~~~🔸☘🍁☘🔸~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🍁
☘
🍁☘
☘🍁☘
🍁☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁
⭕️ #برنامه_آینده_دشمن
🔸 برنامه ای که دشمن داره اینه که در یک ماه آینده #فشار_اقتصادی شدیدی رو به مردم وارد کنه
☢ از طرفی رسانه های دشمن هم شبانه روز مشغول "بزرگ نمایی" مشکلات اقتصادی هستن
🚫 هدف از این کار هم اینه که عموم مردم رو از جمهوری اسلامی ناراضی کنن تا در ادامه شورش های مختلفی در سطح کشور سازماندهی بشه.
⭕️در این بین منافقین هم یه جلسه فوری با همکاری وهابیون سعودی دارن تا بتونن بیشترین نقش رو در این شورش ها داشته باشن.
🔷 انقلابیون در این مورد باید حواسشون باشه که در دام تبلیغات دشمن نیفتن
👈 وضعیت کشور خوب نیست ولی این که کاملا داغون باشه نیست.
😒
✅ کافیه مردم ما یه مدت خرید های هدفمند داشته باشن و چیزایی که بی جهت گرون میشه رو نخرن
خیلی زود بازار تعادل پیدا میکنه
یه ذره مبارزه با نفس لازمه. همین!👌
✔️ نابسامانی اقتصادی مقدار زیادیش توسط مردم اصلاح خواهد شد.
ما نباید از دولتی که پر از جاسوس و نفوذی هست توقع حل مشکلات رو داشته باشیم.
✔️ یه مدت مردم خرید و فروش ها رو مدیریت کنن این قضایا حل میشه و میره پی کارش به لطف خدا.
⭕️ نذارید کشور ما به دست سازمان یهود دچار آشوب و شورش بشه. اینطوری همه ما با هر تفکر و سلیقه و گرایش سیاسی، ضرر خواهیم کرد...
~~~🔸🍃🌸🍃🔸~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🌸
🍃
🌟🍃
🍃🌺🍃
🌸🍃🌟🍃🌟🍃🌟🍃🌸
💠💠💠﷽💠💠💠
🔴 یکی از باورهای غلط مردم این است که وجود #سختی و #مشکلات در زندگی را غیر طبیعی دانسته و از اهدافشان رسیدن به زندگی #راحت و بدون سختی و داشتن #آسایش است.
💠 #مطلب_اول: خداوند طبق آیات و روایات، انسان را در سختی آفریده و اراده کرده تا زندگی بشر با سختی و مشکلات در هم تنیده باشد. قرآن میفرماید: لقدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ(انسان را در سختی و محنت آفریدیم)(سوره بلد آیه ۴) سختیهای موجود در زندگی انسان شامل سختی ترک گناه و انجام واجبات، مشکلات روزمره و مصیبتهاست.
💠 #مطلب_دوم: فلسفه این سختی و در فشار بودن، آبدیده شدن و #رشد انسان است. رشدی که نتیجه آن اتصال به مقام قرب خدا و بهشتِ بینهایت است.
💠 #مطلب_سوم: خدای متعال به قبولشدگان در میدان سختیها و مشکلات، بستر و مرحلهای سختتر از قبل برایشان فراهم میکند تا در آزمون مرحله بعد وارد شوند. درست مثل امتحانات مدرسه که هرسال پس از قبولی، کلاس بالاتر و امتحان سختتر در پیش روی ماست. کلاس ایمان و مسلمانی از این قاعده مستثنا نیست.
💠 #مطلب_چهارم: فرمول قبولی در سختیهای مذکور طبق آیات و روایات، صبوری و پایداری یعنی مدیریت و کنترل هوای نفس است.
💠 #مطلب_پنجم: کسی تصور نکند که اسلام مخالف لذت بردن انسان است چراکه خدا در ازای صبوری و پایداری در برابر سختیهای مذکور وعده داده که #مزه_ایمان و لذت بردن از عبادت را به انسان میچشاند. وجود سختیها منافات با لذت بردن انسان ندارد بله منافات با لذتهای کاذب گناه دارد اما در متن استقامت و پایداری در برابر سختی گناه و مشکلات، خداوند لذتی عمیق و پایدار را قرار داده است. و آرامش روحی، ارمغان دائمی تحمل در برابر سختی گناه و انجام واجبات و مشکلات است.
💠 #مطلب_ششم: برخی کارها آستانه صبر ما را بالا میبرد و تحمل سختیهای مذکور را آسان میکند. مثل #نگاه_زیبا به سختیها که ارمغان خدا برای رشد ماست و طبق روایات یکی از اسباب #ارتباط بنده با خداست. و یا مثل #احساس_حضور خدا و اهل بیت علیهمالسلام در زندگی و ناظر بودن آنها که بسیار نقش مهمی در بالابردن آستانه تحمل در برابر مشکلات و مصیبتها دارد. همینکه امام زمان عج ناظر است هم عامل تقویت روحی انسان میشود و هم گاه سبب خجالت و شرمساری بخاطر انجام خطاست لذا عامل بازدارنده بسیار قوی برای انجام گناه و کم آوردن در برابر سختیهاست.
💠در نتیجه میتوان گفت در اسلام طلب #آسایش به معنای حذف سختیهای زندگی امری باطل و برخلاف نظام آفرینش انسان است و بنای خدا بر این نیست که مومن در کمال آسایش و راحتی زندگی کند ولی در عوض طلب #آرامش در معرکه سختیها و مجاهدتها بجاست و انسان با وجود تمام ابتلائات میتواند در کمال آرامش زندگی کند.
چنانچه #محبوبترین انسانها یعنی اهلبیت علیهم السلام بیشترین سختیها را متحمل شدند و البته بیشترین #آرامش روحی و لذت بردن از زندگی در نزد آنها بود. آسایش طلبان در پی لذتبرن هستند غافل از آنکه خواست خدا به این تعلق گرفته که #بیشترین آرامش و لذت در تحمل سختیها و ترک گناه و انجام واجبات است.
~~~🔹🍀🌹🍀🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🌹
🍀
✨🍀
🍀🌸🍀
🌹🍀✨🍀✨🍀✨🍀🌹