#داستان_دنباله_دار
#جانم_می_رود_65
ـــ لباس پوشیدی... جایی میری؟!
ـــ آره مامان! با دختر ها و آقا محسن میریم معراج شهدا...
ـــ بسلامتی قبول باشه! دعامون کنید.
ـــ محتاجیم به دعا! بابایی نیستش؟!
ـــ نه! رفته مسجد. جلسه دارند.
ـــ باشه... پس من رفتم دیر کردم نگران نشید چون ممکنه برا نماز هم اونجا بمونیم.
ـــ باشه عزیزم؛ ولی زنگ زدم موبایلت رو جواب بده.
ـــ چشم!
از پله ها پایین آمد. در را باز کرد. دختر ها دم در بودند.
ـــ سلام! همه جواب سلامش را دادند. مهیا، به ماشین محسن اشاره ای کرد.
ـــ بریم دیگه؟! مریم به او اخمی کرد.
ــ انتظار ندارید که همتون رو همراه خودم و حاجیم ببرم... سارا، ایشی گفت!
ـــ پس با کی میریم؟! انتظار داری پشت سرتون سینه خیز بیایم؟! مریم خندید.
ـــ دیوونه تو و سارا و... (چشمکی به او زد) نرجس جونت با شهاب میاید! این بار مهیا، برعکس بارهای قبلی با آمدن اسم شهاب، اخم هایش در هم شد. شهاب و نرجس آمدند. نرجس با دیدن مهیا، حتی ی سلام خشک وخالی هم نکرد. مهیا آرام سلامی گفت؛ که شهاب با اخم جوابش را داد. مهیا اخم هایش را جمع کرد. و در دلش به خودش کلی بدو بیراه گفت؛ که چرا سلام کرد!! همه سوار شدند. مهیا که اصلا حواسش به بقیه نبود، سرجایش مانده بود. حتی وقتی سارا صدایش کرد؛ متوجه نشد.
شهاب بلند تر صدایش کرد.
مهیا به خودش آمد.
ـــ خانم محترم بیاید دیگه! و با اخم سوار ماشین شد. دوست داشت بیخیال رفتن شود. اما مطمئن بود؛ شهاب این بار مسلما ، کله اش را می کَنَد ، مهیا سوار ماشین شد. نرجس جلو نشست و سارا و مهیا پشت.
مهیا با ناراحتی به شهاب و نرجس نگاهی انداخت. نمی دانست چرا تا الان فکر می کرد؛ شهاب، از نرجس دل خوشی ندارد. اما اشتباه فکر می کرد. شهاب خیلی خوب با او رفتار می کرد. یاد رفتارهای اخیر شهاب افتاد. دوست نداشت بیشتر از این به این چیز ها فڪر کند... چشمانش را محکم روی هم بست.
ـــ حالت خوبه مهیا؟! مهیا به طرف سارا برگشت. لبخندی زد.
ـــ خوبم! سرش را بلند کرد، با اخم شهاب در آینه مواجه شد. مجبور شد سرش را پایین بیندازد. موبایل مهیا زنگ خورد. مهیا بی حوصله موبایلش را درآورد. با دیدن اسم مهران، از عصبانیت دستانش مشت شد. رد تماس زد، اما مهران بیخیال نمی شد. ـــ مهیا خانم؛ نمی خواید به تلفنتون جواب بدید؛ خاموشش کنید. سرمون رفت. و آرام زیر لب شروع به غرغر کردن کرد. سارا و نرجس که خیلی از رفتار شهاب شوکه شده بودند؛ حرفی نزدند. سارا به مهیا که در خودش جمع شده بود، و چمشانش سرخ شده بودند نگاهی انداخت. مهیا، دلش از رفتار جدید شهاب، شکسته بود. باور نمیکرد، این مرد همان شهابی باشد، که روز هایی که ماموریت بود، شب و روز به خاطر نبودش گریه می کرد. به محض رسیدن مهیا پیاده شد. سارا قبل از پیاده شدن روبه شهاب گفت:
ــــ آقا شهاب! رفتارتون اصلا درست نبود. نرجش حالت متعجب به خود گرفت:
ـــ ای وای سارا جون! آقا شهاب چیزی نگفتن که...
ـــ لطفا تو یکی چیزی نگو! سارا هم پیاده شد. مریم کنار سارا ایستاد.
ـــ سارا؛ مهیا چشه چشماش پر از اشک بودند. ازش پرسیدم، چته؟! فقط گفت، من میرم داخل... سارا، ناراحت به رفتن مهیا نگاهی انداخت.
ــــ از خان داداشت بپرس! مریم متوجه قضیه شد. برادرش هم دیشب؛ هم الان؛ رفتار مناسبی با مهیا نداشت. حرفی نزد و همراه محسن به داخل رفتند... مهیا، در گوشه ای نشسته بود. فضای زیبا و معنوی معراج الشهدا خیلی روی او تاثیر گذاشت. آنقدر از رفتار شهاب دلگیر بود؛ که اصلا چشمه ی اشکش خشک نمی شد؛ و پشت سر هم اشک می ریخت. نگاهی به اطراف انداخت. مریم و محسن کنار هم مشغول خواندن دعا بودند. سارا هم مداحی گوش می داد. نرجس عکس می گرفت؛ اما شهاب... کمی با چشمانش دنبال مهیا گشت. او را در گوشه ای دید که سرش پایین بود و تسبیح به دست ذکر می گفت. آوای اذان از بلندگو به صدا در آمد. مهیا از جایش بلند شد. به طرف سرویس بهداشتی رفت. وضو گرفت. همه دختر ها به سمت داخل رفتند، ولی او دوست داشت تنهایی نماز بخواند. پس همان بیرون؛ گوشه ای پیدا کرد و به نماز ایستاد. گوشه خلوت و خارج از دید بود و همین باعث می شد، کسی مزاحمش نشود. نمازش را خواند. بعد از نماز، سرجایش نشست. این سکوت به او آرامش می داد. چشمانش را بست. از سکوت و آرامشی که این مکان داشت، لبخندی روی لبانش نشست. با شنیدن صدای بچه ها، از جایش بلند شد. به طرف بچه ها رفت احساس کرد. به نظر اتفاقی افتاده بود. بچه ها آشفته بودند.
ـــ چیزی شده؟!
همه به طرفش برگشتند. مریم خداروشکری گفت.
ـــ کجا بودی مهیا!! نگرانت شدیم.
ـــ همین جا بودم... دوست داشتم تنهایی نماز بخونم. سارا خندید.
ـــ دیدید گفتم همین دور و براست! شهاب با اخم یک قدم نزدیک شد.
ـــ این کار ها چیه مهیا خانم؟! شما با ما اومدید. باید خبرمون می کردید، که دارید میرید. اینقدر بچه بازی در نیارید.. محسن با تشر گفت:
ــــ شهاب!!! مهیا لبانش را در دهانش جمع کرد، تا حرفی نزند. ببخشیدی گفت و از بچه ها دور شد. مریم نگاهی به رفتن مهیا انداخت. با عصبانیت به طرف شهاب آ مد.
ـــ فکر نکن با این کارهات همه چی درست میشه... نه آقا! داری بدترش میکنی، دیگه هم حق نداری با مهیا اینجوری حرف بزنی! اصلا باهاش دیگه حرف نزن... روبه محسن گفت.
ـــ بریم محسن! به طرف بیرون معراج الشهدا رفتند. مهیا کنار ماشین محسن نشسته بود. مریم و محسن در ماشین نشستند.
ـــ ببخشید مزاحم شدم! مریم لبخندی زد.
ـــ اتفاقا، خودم می خواستم بهت بگم بیای پیشمون. مریم می خواست چیزی بگوید؛ که با اشاره محسن ساکت ماند.
ادامه دارد
~~~🔹💞💚💞🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
💞
💕
💞💕
💕💚💕
💞💕💞💕💞💕💞💕💞
#داستان_دنباله_دار
#جانم_می_رود_66
مهیا سرش را به شیشه ماشین چسباند و نگاهش را به بیرون انداخت. ماشین حرکت کرد. همه ی راه، مهیا به مداحی که در ماشین محسن پخش می شد، گوش می داد و به خیابان ها نگاه می کرد... و هر لحظه دستش را بالا می آورد و اشک روی گونه اش را پاک می کرد...
ــــ خوش اومدی عزیزم... منتظرتم. تلفن را قطع کرد. در اتاقش را باز کرد و با صدای بلند گفت:
ـــ مامان!
ـــ جانم؟!
ـــ مریم داره میاد خونمون...
ـــ خوش اومده! قدمش روی چشم! در را بست نگاهی به بازار شام کف اتاقش انداخت. سریع اتاقش را مرتب کرد. دستی روی روتختیش کشید. کمرش را راست کرد و به اتاق نگاهی انداخت. همزمان صدای آیفون آمد. نگاهی به خودش در آینه انداخت، و از اتاقش خارج شد. مریم، که مشغول احوالپرسی با مهلا خانم بود؛ با دیدن مهیا لبخندی زد و به طرفش آمد. او را در آغو ش گرفت.
ـــ سلام بر دوست بی معرفت ما... مهیا، لبخندی زد و او را در آغوش گرفت. مهلا خانم به آشپزخانه رفت.
ـــ بیا بریم تو اتاقم. به سمت اتاق رفتند. هر دو روی تخت نشستند. مریم با دیدن عکس شهید همت و چفیه لبخندی زد.
ــ تغییر دکور دادی؟! پس اون پوستر ها کو؟!
مهیا، سرش را برگرداند و به دیوار نگاه کرد.
ـــ اصلا هم خوانی نداشتن باهم. اونا رو برداشتم. مریم اخمی کرد و گفت:
ـــ نامرد سه روزه پیدات نیست. حتی پایگاه سر نمیزنی!
ـــ شرمنده! اصلا حالم خوب نبود. حوصله هم نداشتم. مریم، شرمنده نگاهی به مهیا انداخت.
ـــ به خاطر حرف های شهاب...؟! تا مهیا می خواست چیزی بگوید؛ در زده شد و مهلا خانم با سینی چایی وارد اتاق شد. مهیا از جایش بلند شد و سینی را از دست مادرش گرفت.
ـــ مهیا مادر... این شکلات ها رو مریم جان زحمت کشیدن آوردند.
ـــ خیلی ممنون مری جون!
ـــ خواهش میکنم! من برا خاله آوردم نه تو!! مهلا خانم از اتاق رفت و دختر ها را تنها گذاشت.
ـــ خب چه خبر خانم؟! از حاجیتون بگید؟!
ـــ حرف رو عوض نکن لطفا مهیا... مهیا سرش را پایین انداخت.
ـــ اشکال نداره اون منظوری نداشت.
ـــ مهیا؛ به من یکی دروغ نگو... من از راز دل دوتاتون خبر دارم. مهیا، سریع سرش را بالا آورد و با تعجب به مریم نگاه کرد.
ـــ اینجوری نگام نکن! من از دل دوتاتون خبر دارم! ولی اون داداش مغرورم؛ داره همه چیز رو خراب میکنه.
ـــ ن... نه! اصلا اینطور نیست، مریم لطفا قضاوت نکن.
مریم دستش را بالا آورد.
ـــ لطفا ادامه نده. من بچه نیستم؛ باشه؟!!
ـــ مریم!
ـــ مریم بی مریم! لطفا اگه نمی خواهی حقیقت رو بگی... دروغ نگو!
ـــ اصلا اینطور نیست. تو این چند روز چون یه خواستگار اومده، مامان بابام تاییدش کردند. واسه هم ین، دارم به اون فکر میکنم. خودم زیاد راضی نیستم اما خانوادم راضین... واسه همین سردرگمم...
ـــ خواستگار؟!
ـــ آره!
ـــ قضیه جدیه؟!
ـــ یه جورایی! مریم باورش نمی شد. او همیشه مهیا را زن داداش خودش می دانست. مریم، بعد از نیم ساعت بلند شد و به خانه ی خودشان رفت. در را با کلید باز کرد. وارد خانه شد. شهین خانوم و شهاب در پذیرایی نشسته بودند.
ـــ سلام مامان!
ـــ سلام عزیزم! مهیا چطور بود؟!
ـــ خوب بود! سلام رسوند! به طرف پله ها رفت که با صدای شهاب ایستاد.
ـــ حالا کار به جایی رسیده به ما سلام نمی کنی؟!!
ـــ خودت دلیلشو میدونی! شهاب عصبی خندید.
ـــ میشه بگید من چیکار کردم؟ خودمم بدونم بلاخره! مریم عصبی برگشت.
ـــ نمی دونی؟! آخه تو چقدر خودخواهی! اون همه حرف که بار مهیا کردی؛ چیزی نبود.
ـــ تو هنوز اون قضیه رو فراموش نکردی؟!
ـــ چون فراموش شدنی نیست برادر من... صدایش رفته رفته بالاتر می رفت.
ـــ مثلا با کی داری لج میکنی، ها؟!! شهاب فک کردی من از دلت خبر ندارم؟ فکر کردی من نمی دونم تو به مهیا علاقه داری!! ـــ مریم... لطفا!
ـــ چیه؟!؟ می خوای انکار کنی؟! می ترسی غرورت خدشه دار بشه؟!! نترس آقا! همینجوری با غرور جلو برو... الان دیگه خیالت راحت میشه، مهیا خواستگار داره؛ قضیه هم جدیه! مریم نگاه آخر را به برادرش که تو شوک بود، انداخت و از پله ها بالا رفت... صدای مریم، در گوشش تکرار می شد. "مهیا خواستگار داره" !! "قضیه جدیه" !! نمی توانست همانجا بماند. کتش را برداشت و از خانه بیرون رفت. شماره محسن را گرفت.
ـــ سلام محسن! بیا پایگاه!
شهین خانوم در اتاق دخترش را باز کرد.
ـــ جانم مامان؟! شهین خانوم روی صندلی نشست.
ـــ مادر! فکر نمی کنی یکم تند رفتی؟! مریم لبخندی زد. اتفاقا خوب کردم. بزار به خودشون بیان.
ـــ دیگه پسرت داره میره تو25 سالگی اونم 22 سالش شده این بچه بازیا چیه در میارند...؟ دوتاشون هم ضایعه که هم رو میخواند.
ادامه دارد
~~~🔹💞💚💞🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
💞
💕
💞💕
💕💚💕
💞💕💞💕💞💕💞💕💞
تفاوت حرام و جایز نیست
برخی از افراد بین جایز نیست و حرام است، تفاوت قائلند و تصور می کنند شدت حرمت در جایز نیست بسیار پایین تر می باشد، تا جایی که آن را با مکروه مقایسه می کنند.
در حالی که در مقام عمل بين آن دو، هیچ تفاوتی نيست.
📗استفتائات آیت الله العظمی خامنه ای
~~~🔸☘🍁☘🔸~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🍁
☘
🍁☘
☘🍁☘
🍁☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁
#گناه_دوبل
برخی گناهان، دوبل محاسبه می شود، ولی بسیاری از مردم بدان توجهی ندارند.
کوچک شمردن گناه، شادی پس از گناه و آشکارا گناه کردن، خود گناه دیگری محسوب می شود.
~~~🔸☘🍁☘🔸~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🍁
☘
🍁☘
☘🍁☘
🍁☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁
جلوتر بودن زن در نماز
بسیاری از مردم بر این باورند كه اگر زن جلوتر از مرد يا مساوی با مرد به نماز ايستاد، نماز او باطل است.
در حالی كه اين طور نيست و نظر مراجع در اين زمينه متفاوت است.
امام: رعايت نكردن مرد بر زن كراهت دارد ولی نماز باطل نيست.1
بهجت، زنجاني، صافی، نوری همدانی: نماز باطل نيست ولی كراهت دارد.2
خامنه ای، وحيد خراسانی: در صورتی كه يك وجب فاصله باشد نمازشان صحيح است.3
مكارم شيرازی، سيستانی: زن باید عقب تر بایستد، وگرنه نماز او باطل است و فرقی بین محرم و نامحرم نیست.4
1 و 2. رساله مراجع م 886
3. رساله مراجع م 886 و اجوبه س374
4. استفتاء از دفاتر
~~~🔸☘🍁☘🔸~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🍁
☘
🍁☘
☘🍁☘
🍁☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁
📚 آماری از #شیعه_شدگان در کتابی مستقل📚
🌍طبق آماری که از مراکز مختلف اخذ گردیده طی 20 سال اخیر افرادی که متوجّه فرهنگ غنی شیعه گردیده و به جرگهء مستبصرین پیوسته و به مذهب اهل بیت درآمدهاند پنج هزار برابر 14 قرن گذشته میباشند.
📕اخیرا یکی از مراگز پژوهشی قم به نام«مرکز الابحاث العقائدیّه»کتابی تحت عنوان «موسوعة من حیاة المستبصرین»تألیف کرده
📚که تا کنون 14 جلد آن چاپ شده است.در بعضی از صفحات کتاب فرد مستبصر را در یک صفحه یا نصف صفحه معرّفی کردهاند.
✍مسئول این مؤسسه طی توضیحات خود درخصوص این مجموعه اعلام داشت،مواردی که در این کتاب آورده شده مصداق ضرب المثل مشت نمونه خروار است
👥و اگر بخواهیم پژوهشگران،اندیشمندان،محققان،اساتید دانشگاهها،دانشجویان یا طلبههایی را که به این طیف پیوستهاند در این کتاب بیاوریم به یقین این دوره به بیست برابر افزایش خواهد یافت و به 300 جلد خواهد رسید.
✅منبع:
پایگاه تخصصی وهابیت پژوهی و جریان های سلفی، عنوان: وهابیت از نگاهی دیگر،به نقل از حضرت آیت الله حسینی قزوینی.
~~~🔹⚜💠⚜🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
💠
⚜
💠⚜
⚜💠⚜
💠⚜💠⚜💠⚜💠⚜💠
✨﷽✨
#درسهای_عملی_پیامبر
💭 ابوعثمان مى گوید:
من با سلمان فارسى زیر درختى نشسته بودم، او شاخه خشكى را گرفت و تكان داد همه برگهایش فرو ریخت .
💭 آنگاه به من گفت: نمى پرسى چرا چنین كردم؟ گفتم : چرا این كار را كردى؟
💭در پاسخ گفت: یک وقت زیر درختى در محضر پیامبر (ص) نشسته بودم، حضرت شاخه خشك درخت را گرفت و تكان داد تمام برگهایش فرو ریخت.
💭 سپس فرمود: سلمان! سوال نكردى چرا این كار را انجام دادم؟
گفتم: منظورتان از این كار چه بود؟
💭 فرمود: وقتى كه مسلمان وضویش را به خوبى گرفت، سپس نمازهاى پنچگانه را بجا آورد، گناهان او فرو مى ریزد، همچنان كه برگهاى این درخت فرو ریخت.
~~~🔹🍁🌾🍁🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🍁
🌾
🍁🌾
🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دخالت دیگران در زندگی زناشویی
~~~🔹🍃 🔵 🍃🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
#شهادت حضرت امام جعفر صادق تجدید کننده مذهب حقه شیعه بر شیعیان و محبین آل الله علیهم السلام تسلیت باد
~~~🔹🍃 🔵 🍃🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
آیا امام صادق (ع) مؤسس مذهب شیعه است؟
بی گمان مقصود از تشیع، همان حقیقت راستین اسلام است که مؤسس آن پیامبر اسلام (ص) بوده، و امت را به متابعت از علی (ع) و اهل بیت(ع) رهنمون کرده، تا بتوانند از این در، بر شهر علم محمدی راه یابند .
در زمان امام صادق (ع) شرایطی فراهم شد که امکان بیشتری برای ترویج علوم فراهم بود، و معارف دینی فرصت بیشتری برای اظهار داشت. از طرفی می بینیم که هفتاد درصد از روایات فقهی شیعه به نقل از آن حضرت بوده، همچنان که مذاهب فقهی اهل سنت نیز در همین دوره پایه گذاری شده است. پس این دوره، دوره شکل گیری مذاهب فقهی اسلام نیز بوده است. اصطلاح رئیس مذهب شیعه که اکثراً بر امام صادق (ع) اطلاق می شود، بیشتر ناظر به فقه شیعی در برابر مذاهب اهل سنت است، و گرنه اساس تشیع و مکتب امامت از لحاظ معارف بنیادی، در عرض مذاهب فقهی نبوده و معارف اصلی اسلامی را شامل می شود که جز در مکتب اهل بیت (ع) قابل وصول نیست .
بنابراین، این گونه اصطلاحات، ناظر به شرایط تاریخی بوده و صرفاً جنبه توصیفی دارد و تشیع به عنوان مکتب اهل بیت(ع) حقیقت راستین اسلام است و صرفاً مذهبی فقهی در عرض سایر مذاهب نیست. با این حال فقه متعالی شیعه به عنوان یکی از افتخارات تشیع در زمان امامت امام صادق (ع) در برابر سایر مذاهب فقهی اظهار شد و از این روی تبیین علم شریعت نیز بیشتر به آن حضرت اختصاص داشته است.
همان گونه که بیان شد به جهت وضعیت خاصی که در زمان امام صادق (ع) پیش آمد، پیروان حضرتشان نیز به جهت آزادی نسبی که برایشان پدید آمده بود، به شیعه جعفری (ع) شهرت یافتند، و در گفتار امام صادق (ع) شیعیان به این لقب نامیده شده اند.
اما در بیشتر موارد، دیگر امامان معصوم شیعیان را منتسب به نام خود نکردند (بدین معنا که گفته نشده شیعه باقر، شیعه کاظم و...) و نیز خود شیعیان نیز از انتساب خویش به آن امامان بزرگوار در خوف و هراس بوده اند.
گفتنی است که در صدر اسلام، پیروان امام علی (ع) در روایات پیامبر (ص) و خود ایشان به لقب شیعه منتسب شده اند.
~~~🔹🍃🌸🍃🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼🌿🌸🍃
❓سوال:
🔰سالهاست احساس ميکنم براي ما دعا و جادويي کرده اند. گره هاي کوري تو زندگيمونه و در روابطمونه که از هر روشي و راهي استفاده ميکنيم باز نتايج مبهم و عجيب ميگيريم و همچنان مشکلات در يک دور باطل ميچرخند ..
بيقراريها وحالات وصف نشدني پر از اندوهي را تجربه ميکنم که باوجود ذکر هاي مداوم ونمازو توسل و غيره باز آرامش ندارم ويک حالات غير عادي احساس ميکنم من فردي بشدت مذهبي و معتقدم که در گرداب حوادث عجيب و تمام نشدني همراه همسر واعضا خانواده اسير شده ام.
✍پاسخ:
✅مشکلات در زندگی برای همه افراد در شکل های مختلف و در طول زمان وجود دارد و نمیتوان به صرف داشتن مشکلات از زندگی ناامید شد و یا به جادو و سحر منتسب کرد.
🔹در بسیاری از مواقع مشکلات ناشی از بی تدبیری و نداشتن قناعت و رعایت نکردن وظایف همسر داری میباشد و هیچ ارتباطی به دخالت دیگران ندارد.
🔺برخی از موارد مشکلات به خاطر گناهان میباشد و خداوند چون بنده مومنش رادوست میدارد با چوب مشکلات میخواهد او را متنبه کند
برخی موارد مشکلات برای امتحان الهی میباشد و دلائل مختلف فراوان دارد که سحر و جادو جزء ضعیف ترین دلیل ها میباشند زیرا جادو کار ساده ای نیست و از عهده هر کسی برنمی آید و بیشتر کسانی که ادعا می کنند بخاطر پول است و چیزی بلد نیستند ساحران سحر و جادو رابرای جلوگیری از اهداف انبیاء بکار میگرفتند.
🍀با این حال اگر کسی مبتلا شده باشد روش باطل کردن آن طبق روایت بسیار ساده است :
خواندن سوره فلق و آیه الکرسی مناسب است همچنین آیات زیر نوشته شود و بر گردن کسی که جادو شده آویخته شود
قالَ مُوسى ما جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَيُبْطِلُهُ إِنَّ اللَّهَ لا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ وَ يُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ
وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَلْقِ عَصاكَ فَإِذا هِيَ تَلْقَفُ ما يَأْفِكُونَ فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ فَغُلِبُوا هُنالِكَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرِين
در بعضی مواقع هم احتمال چشم زخم وجود دارد.
هر وقت در معرض چشم بودید ذکر شریف ما شاء الله لا قوه الا بالله را سه بار تکرار کنید
همچنین ذکر بارک الله در این موقع گفتن مناسب است
نوشتن حرز امام جواد علیه السلام و همراه داشتن موجب در امان بودن است
گذشته از انواع دلائل مشکلات ، با التماس و تضرع به درگاه خداوند ، از خداوند بخواهید اسباب رفع آنها را فراهم بفرماید
~~~🔸🍃🌸🍃🔸~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🌸
🍃
🌸🍃
🍃🌺🍃
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نقش بسیار مهم تشویق مرد از جانب زن
~~~🔹🍃 🔵 🍃🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🏴سلام من به بقیع و به تربت صادق(ع)
🏴سلام من به مدینه به غربت صادق(ع)
🏴سلام من به مدینه به آستان
بقیع
🏴سلام من به بقیع و کبوتران
بقیع
شهادت امام جعفر صادق(ع)راخدمت تمام شیعیان تسلیت عرض میکنیم
#شهادت_امام_جعفر_صادق_ع
#تسلیت_باد
~~~🔹🍃 🏴 🍃🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
✨ صلوات عرشی جناب ابن عربی بر حضرت امام جعفر بن محمد الصادق علیهماالسلام ✨
صَلَواتُ اللهِ و ملائِکتِه و حَمَلةِ عَرشِهِ و جَمیعِ خَلقِه مِنْ أرضِهِ و سَمائِهِ علی اُستادِ العالَمِ و سَنَدِ الوجودِ ، مُرتَقی المَعارِجِ و مُنتَهَی الصُّعُودِ ، البَحرِ المَوّاجِ الأزَلی ، و السِّراجِ الوَهّاجِ الأبَدی ، ناقِدِ خَزائِنِ المعارفِ و العلومِ ، مَحتدِ العقولِ و نهایة الفُهُومِ ، عالِمِ الأسماء ، دلیلِ طُرُق السَّماءِ ، الکَونِ الجامِعِ الحقیقی ، و العُروةِ الوُثقی الوَثیقی ، بَرزَخِ البرازخ و جامِعِ الأضداد ، نورِ اللهِ بِالهِدایة و الإرشاد ،المُستَمِعِ القرآنِ مِن قائِلِهِ ، الکاشِفِ لأسرارِهِ و مَسائِلِهِ ، مَطلَع شَمسِ الأبَدِ ، جَعفر بن محمَّد ، علیه صلوات الله المَلِکِ الأحَد
~~~🏴🏴🏴🏴~~~
🏴كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🏴
🏴🏴
🏴🏴🏴
🏴🏴🏴🏴
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
اذا هممت بشي ء من الخير فلا تؤخره ، فان الله عز و جل ربما أطلع علي العبد و هو علي شيء من الطاعة فيقول : و عزتي و جلالي لا أعذبك بعدها أبدا و اذا هممت بسيئة فلا تعملها فانه ربما اطلع الله علي العبد و هو علي شيء من المعصية فيقول : و عزتي و جلالي لا أغفر لك بعدها أبدا .
☘ امام جعفر صادق (ع) : وقتي اراده كار خيري نمودي تأخيرش مينداز زيرا خداي متعال گاهي بر بنده مشرف مي شود كه او مشغول طاعتي است ، پس مي فرمايد : به عزت و جلالم سوگند كه تو را پس از اين هرگز عذاب نكنم و چون اراده گناهي كردي انجام مده ، زيرا گاهي خدا بر بنده مشرف مي شود كه او معصيتي انجام دهد ، پس مي فرمايد : به عزت و جلالم كه تو را بعد از اين ديگر نخواهم آمرزيد .
📚 اصول كافي ، ج 3 ، ص 213
~~~🔹💠🏴💠🔹~~~
🏴كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
💠
🏴
🏴💠
💠🏴💠
🏴💠🏴💠🏴💠🏴💠🏴
🌷 امام صادق عليه السلام به راوى فرمود:
آيا ملاك قبولى اعمال بندگان را به شما خبر دهم؟
راوى گفت: بله،
امام فرمود: ملاك قبولى اعمال عبارتند از:
1. شهادت اين كه معبودى بجز خدا نيست و حضرت محمّد صلي الله عليه و آله بنده و رسول اوست.
2. اقرار و اعتراف به دستور الهى
3. ولايت اهل بيت عليه السلام
4. برائت از دشمنان اهل بيت
5. تسليم در مقابل اهل بيت علیه السلام
6. تقوا
7. كوشش در راه خدا و آرامش
8. انتظار حضرت مهدى عليه السلام
📘كتاب الغيبة، نعمانى، ص 200
~~~🔹🍂🔵🍂🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🔵
🍂
🔵🍂
🍂🔵🍂
☀️🍂🔵🍂🔵🍂🔵🍂🔵