💠شرح دعای شریف افتتاح💠
🌹فراز ششم
☘اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُک قَلِیلًا مِنْ کثِیرٍ مَعَ حَاجَةٍ بِی إِلَیْهِ عَظِیمَةٍ وَ غِنَاک عَنْهُ قَدِیمٌ وَ هُوَ عِنْدِی کثِیرٌ وَ هُوَ عَلَیْک سَهْلٌ یَسِیرٌ ☘
🌼خدایا! من اندکی از بسیار را از تو میخواهم، و نیاز من به این چیزِ کم، بسیار بزرگ است؛ در حالی که بی نیازی تو از آن، دیرینه است. در عین حال، آن چیز، نزد من، زیاد است و بر تو هموار است و آسان. 🌼
✅نکته ها
◀️واژه «أسئلک» از ریشه «سؤال» و به معنای طلب نمودن و خواستن به سبب فقر و نیاز است. در واقع، ما با این کلمه، فقر خود را نیز در پیشگاه خدای بزرگ ابراز میکنیم. (اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُک... )
◀️«حاجة» به معنای نیاز داشتن به چیزی توأم با دوست داشتن آن است. گویا با به کاربردن این کلمه، چنین اظهار میکنیم که آن چه را از خداوند متعال طلب میکنیم، هم نیاز داریم و هم نمی توانیم از آن دل بکنیم. (... مَعَ حَاجَةٍ بِی إِلَیْهِ عَظِیمَةٍ)
🔵پیام ها
⬅️۱. کسی که هنگام درخواست از خدای بزرگ، مطمئن باشد که آنچه طلب میکند این چند ویژگی را دارد، هرگز در حاجت روا شدنِ خودش تردید نمی کند.
🔴این چند ویژگی از این قرارند:
🍃الف) آنچه از خدای مهربان میخواهد اندک است. (قَلِیلًا مِنْ کثِیرٍ)
🍃ب) آنچه را از خداوند میخواهد، مورد نیازِ شدید او است. (مَعَ حَاجَةٍ بِی إِلَیْهِ عَظِیمَةٍ)
🍃ج) خدای بزرگ نسبت به آنچه از او درخواست میشود، بی نیاز است. (غِنَاک عَنْهُ قَدِیمٌ)
🍃د) آن چه از خداوند متعال میخواهد، نقش بسزایی در زندگی او دارد.
(أَسْأَلُک قَلِیلًا مِنْ کثِیرٍ... وَ هُوَ عِنْدِی کثِیرٌ)
🍃ه) عطا کردنِ آنچه از خداوند میخواهد، برای او آسان است. (وَ هُوَ عَلَیْک سَهْلٌ یَسِیرٌ)
#دعای_افتتاح
~~~🔹🍃🌸🍃🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼🌿🌸🍃🌼
❓سوال:
🔰چرا شب قدر به این نام نامگذاری شده است؟
✍پاسخ:
✅در ادبیات دینی ما هر یک از آموزه های اسلامی دارای علت و وجهی برای نام گذاری است و نام گذاری آن برخاسته از یک ویژگی یا یک پیوند و رابطه ای است که بین اسم و معنای آن وجود دارد. بنابراین ما باید با معانی مختلف واژه «قدر» آشنا شویم و پیوند و رابطه بین این معانی با شب قدر را بیان کنیم.
واژه «قدر» در زبان عربی دارای معانی متعددی است و هر یک از این معانی متعدد می تواند با شب قدر در ارتباط باشد. اینک به مهمترین معانی آن اشاره می شود:
یک: قدر به معناي اندازه و مقدار است. همانطور كه در قرآن كريم آمده است: «... قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً »(۱) «... و خدا براى هر چيزى اندازهاى قرار داده است.»
از برخی روایات برمی آید كه شب قدر را از اين رو قدر نامند كه جميع مقدرات بندگان در تمام سال در آن شب تعيين ميشود. چنانکه در قرآن کریم نیز به این مسئله اشاره شده و خداوند متعال فرموده:« فيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيمٍ»(۲)« در آن شب هر امرى بر اساس حكمت (الهى) تدبير و جدا مى گردد.»
🌺از امام محمد باقر(ع) در خصوص تفسیر این آیه سوال شد حضرت فرمود:
« يُقَدَّرُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ كُلُّ شَيْءٍ يَكُونُ فِي تِلْكَ السَّنَةِ إِلَى مِثْلِهَا مِنْ قَابِلٍ خَيْرٍ وَ شَرٍّ وَ طَاعَةٍ وَ مَعْصِيَةٍ وَ مَوْلُودٍ وَ أَجَلٍ أَوْ رِزْقٍ فَمَا قُدِّرَ فِي تِلْكَ السَّنَةِ وَ قُضِيَ فَهُوَ الْمَحْتُومُ وَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِ الْمَشِيئَة»(۳) « در شب قدر، هر امرى از امور بندگان تا شب قدر سال آينده معين مى گردد، از خير و شر، طاعت و معصيت، ولادت و مرگ و روزى موجودات و هر آن چه در آن سال مقدر گشته حتمى است و خداوند را در آن مشيت است.»
دو: قدر به معنای شأن و منزلت است چنانکه در قرآن کریم می خوانیم:« وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِه...»(۴) « و خدا را آن گونه كه سزاوار اوست نشناخته و توصيف نكردند.»
☘مرحوم طبرسی در تفسیر مجمع البیان در خصوص رابطه این معنا با شب قدر وجوه مختلفی نقل نموده از جمله اینکه:
الف: در شب قدر، قرآنِ با قدر و منزلت بر پيامبرِ والاقدر و براى امتِ با قدر و ارزش، به واسطه ملكى صاحب قدر، نازل گرديده است.
ب: هر كس اين شب را زنده بدارد و إحياء داشته باشد صاحب قدر و منزلت مى گردد.
ج: طاعات و عبادات در این شب، قدر و منزلت والا و ثواب زیادی دارند.(۵)
سه: معنای دیگر واژه قدر ضیق و تنگی است. به عنوان نمونه در یکی از آیات قرآن می خوانیم:« ...وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ…» (۶)« و كسى كه روزى بر او تنگ است... .»
در خصوص رابطه این معنا با شب قدر گفته اند که در این شب با نزول ملائکه الهی زمین تنگ می گردد.(۷)
در پایان لازم به ذکر است که جمع بین معانی مذکور منعی ندارد و ممکن است همه آنها در خصوص شب قدر به نوعی صادق باشد.
پی نوشت ها:
۱. طلاق(۶۵) آیه ۳.
۲. دخان(۴۴) آیه ۴.
۳. كليني، محمد بن يعقوب، كافي، تهران، دار الكتب الإسلامية، ۱۴۰۷ ه ق، ج۴، ص ۱۵۷.
۴. أنعام(۶) آیه ۹۱.
۵. طبرسى، فضل بن حسن ، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو، ۱۳۷۲ ش، ج۱۰، ص ۷۸۶.
۶. طلاق(۶۵) آیه ۷.
۷. طبرسى، فضل بن حسن ، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو، ۱۳۷۲ ش، ج۱۰، ص ۷۸۶.
~~~🔸🍃☀️🍃🔸~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
💎
🍃
☀️🍃
🍃☀️ 🍃
💎🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃💎
📥 سوال:
اگر شخصی در سحر ماه رمضان چیزی بخورد و بعد مشخص شود که بعد از داخل شدن وقت خورده است، تکلیف روزه اش چیست؟
📤 پاسخ:
1⃣ بدون تحقیق از وقت چیزی بخورد:
✍ آیات خامنه ای، صافی و مکارم:
روزه اش باطل ولی کفاره ندارد.
✍ آیت الله زنجانی:
اگر آن روز را امساک نکرد، علاوه بر قضا کفاره نیز دارد.
✍ آیت الله بهجت:
بنابر احتیاط واجب روزه اش باطل است ولی کفاره ندارد.
✍ بقیه مراجع:
اگر حجت شرعی بر داخل شدن وقت اذان صبح هم نداشته، روزه اش باطل است و باید آن روز را امساک کند و بعدا قضا نماید ولی اگر حجت شرعی بر داخل شدن وقت اذان صبح داشته علاوه بر قضا باید کفاره نیز بدهد. [1]
2⃣ با تحقیق و یقین به این که صبح نشده چیزی بخورد:
الف) با نگاه کردن به افق تحقیق کند و یقین کند که صبح نشده است بعد بفهمد که صبح بوده:
✍ آیات امام، خامنه ای، سیستانی، نوری، مکارم، بهجت و فاضل:
روزه صحیح است.
ب) با ابزار مانند نگاه کردن به ساعت و... تحقیق کند و یقین کند صبح نشده اما بعد بفهمد که صبح بوده:
✍ آیات خامنه ای، مکارم و فاضل:
روزه صحیح می باشد.
✍ آیات سیستانی، وحید، صافی، زنجانی، نوری، بهجت، تبریزی و خویی:
روزه باطل است و باید آن روز را امساک کند بعد قضای روزه را بگیرد و کفاره ندارد. [2]
📚 منابع:
[1]. توضیح المسائل 16 مرجع، م 1688؛ رهبری: رساله آموزشی، ج 1، ص 361. [2]. امام: تحریر الوسیله، ج 1، کتاب الصوم، القول فیما یترتب علی الافطار، م 12؛ عروه الوثقی مع التعلیقات، ج 2، کتاب الصوم، فصل فی وجوب القضا دون الکفاره؛ منهاج الصالحین، م 1023؛ سیستانی: توضیح المسائل جامع، ج 1، م 2048؛ زنجانی: جزوه استفتائات روزه، س 8؛ صافی: هدایه العباد، کتاب الصوم، م 2336؛ بهجت: وسیله النجاه، م 1132؛ توضیح المسائل 16 مرجع، ج 1، م 1688.
#احکام_روزه
~~~🔹🍃🌸🍃🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼🌿🌸🍃
🍂طولانی شدن مراسم شبهای #احیاء
💠اغلب دست اندرکاران برگزاری مراسم شب های قدر، تصور می کنند برنامه احیاء و قرآن به سر گرفتن، حتما باید تا نزدیک اذان صبح ادامه پیدا کند.
🔸در حالی که در هیچ یک از روایات شب های قدر الزامی برای طولانی شدن اعمال تا نزدیک اذان صبح و در نتیجه مراعات نکردن حال اشخاص، قید نشده است.
✅نکته مهم :
اصل پرهیز از افراط و تفریط در انجام و برپایی مراسم شب قدر از الزامات است.
⛔️هیچگاه نباید به گونه ای برنامه ریزی کرد که برنامه های معنوی موجب دلزدگی شرکت کنندگان شود.
~~~🔹🍂🔵🍂🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🔵
🍂
🔵🍂
🍂🔵🍂
☀️🍂🔵🍂🔵🍂🔵🍂🔵
#تلخند_سیاسی
ناصرالدینشاه قاجار در ماه مبارک #رمضان نامه ای به مرجع تقلید آن زمان #میرزای_شیرازی به این مضمون نوشت:
😡که من وقتی #روزه میگیرم از شدت گرسنگی و تشنگی عصبانی میشوم و ناخودآگاه دستور به قتل افراد بیگناه میدهم؛ لذا جواز روزه نگرفتن مرا صادر بفرمایید!
☺️آیت الله العظمی میرزای شیرازی درجواب ناصرالدین شاه نوشت:
بسمه تعالی
حکم خدا قابل تغییر نیست. لکن حاکم قابل تغییر است. اگر نمیتوانی به اعصابت مسلط شوی از مسند حکومت پایین بیا تا شخص با ایمانی در جایگاه تو قرار گیرد و خون مومنین بیهوده ریخته نشود!
✍این 👆#حکایت، حکایت برخی از این #مسئولین دون پایه ست!
یکی به اینها بگه اگر نمیتونید مشکلات مردم رو حل کنید حداقل جای خودتون رو به کسی بدید که چاره ساز باشد نه مشکل ساز...! 😏
~~~🔸🍃🌸🍃🔸~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🌸
🍃
🌟🍃
🍃🌺🍃
🌸🍃🌟🍃🌟🍃🌟🍃🌸
#داستان_دنباله_دار
#جانم_می_رود_9
یکی از پسرها جلو امد
ــــ ما کار داشتیم که شما داری مزاحم کارمون میشی اخوی و برادر
و خنده ای کرد
ـــ اونوقت کارتون چی هست
ـــ فضولی بهتون نیومده برادر شما به طاعات و عباداتت برس
شهاب دستانش را در جیب شلوارش فرو برد
با اخم در چشمانِ پسره خیره شد
ــــ بله درست میگن، خانم معتمد شما بفرمایید برید منزلتون من هم این جارو جمع جور کنم واینڪه مزاحم ڪار آقایون نباشیم
مهیا با تعجب به شهاب نگاه می کرد
شهاب برگشت
ـــ بفرمایید دیگه برید
ــــ چرا خودش بره ما هستیم میرسونیمش ریسکه یه جیگری رو اینطور موقعی تنها تو خیابونــــــ ....
شهاب یه طرفش رفت و نگذاشت صحبتش را ادامه دهد .
دستش را محکم پیچاند و در گوشش غرید
ـــ لازم نیست تویِ عوضی کسیو برسونی
و مشتی حواله ی چشمش کرد
با این ڪارش مهیا جیغی زد
پسرا سه نفر بودند و شهاب تنها
شهاب می دانست امشب قرار نیست بخیر بگذرد
با هم درگیر شده بودند
سه نفر به یک نفر این واقعا یک نامردی بود
سخت درگیر بودند
یکی از پسرا به جفتیش گفت ــــ داریوش تو برو دخترو بگیر
تا خواست تڪان بخورد شهاب پایش را کشید و روی زمین افتاد
شهاب رو به مهیا فریاد زد
ــــ برید تو پایگاه درم قفل کنید
ولی مهیا نمی توانست تکان بخورد شهاب به خاطر او داشت وسط خیابانِ خلوت آن هم نصف شب کتک می خورد
با فریاد شهاب به خودش آمد
ــــ چرا تکون نمی خورید برید دیگه
بلند تر فریاد زد
ـــ برید
مهیا به سمت پایگاه دوید وارد شد و در راقفل کرد
همان اتاقی بود که آن شب وقتی حالش بد شد اینجا خوابیده بود
از پنجره نگاهی کرد کسی این اطراف نبود و شهاب بدجور در حال کتک خوردن بود وضعیتش خیلی بد بود تنهاکاری که می توانست انجام دهد این بود ڪه از خودش دفاع می کرد
باید کاری می کرد
تلفنش هم همراهش نبود
نگاهی به اطرافش انداخت
گیج بود نمی دانست چی کاری باید انجام دهد
از استرس و ترس دستانش یخ کرده بودند
با دیدن تلفن به سمتش دوید
گریه اش گرفته بود دستانش می لرزید
نمی توانست آن را به برق وصل کند دستانش می لرزید وکنترل کردنشان سخت بود اشکانش روی گونه هایش سرازیر شد
ـــــ اه خدای من چیکار کنم
با هق هق
ادامه دارد
~~~🔹💞💚💞🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
💞
💕
💞💕
💕💚💕
💞💕💞💕💞💕💞💕💞
#داستان_دنباله_دار
#جانم_می_رود_10
در سالن بیمارستان گوشه ای نشسته بود نیم ساعتی می شد که به بیمارستان آمده بودند و شهاب را به اتاق عمل برده بودند
با صدای گریه ی زنی سرش را بلند کرد با دیدن مریم همراه یه زن و مردی که حتما مادر و پدر مریم بودند حدس زد که خانواده ی شهاب راخبر کردند
با اشاره دست پرستار به طرف اتاق عمل،
مریم همراه پدرومادرش به سمت اتاق امدند مریم با دیدن مهیا آن هم با دست و لباسای خونی شوک زده به سمت او آمد
ـــ ت تو اینجا چیکار میکنی
مهیا ناخواسته چشمه ی اشکش جوشید و اشک هایش بر روی گونه هایش ریخت
ـــ همش تقصیر من بود
مادر و پدر شهاب به سمت دخترشان امد
ـــ همش تقصیر من بود
مریم دست های مهیا رو گرفت
ـــ تو میدونی شهاب چش شده ?? حرف بزن
جواب مریم جز گریه های مهیا نبود
مادر شهاب به سمتش امد
ـــ دخترم توروخدا بگو چی شده شهابم حالش چطوره
پدر شهاب جلو امد
ــ حاج خانم بزار دختره بشینه برامون توضیح بده حالش خوب نیست
مهیا روی صندلی نشست مریم هم کنارش جای گرفت
مهیا با گریه همه چیزرا تعریف کرد
نفس عمیقی کشید و روبه مریم که اشک هایش گونه هایش را خیس کرده بود گفت
ـــ باور کن من نمی خواستم اینطور بشه اون موقع ترسیده بودم فقط می خواستم یکی کمک کنه
مریم دستانش را فشار داد
ـــ میدونم عزیزم میدونم
در اتاق عمل باز شد
همه جز مهیا به سمت اتاق عمل حمله کردند
مریم اولین شخصی بود که به دکتر رسید
ــــ آقای دکتر حال داداشم چطوره؟؟
ــــ نگران نباشید با اینکه زخمشون عمیق بود ولی پسر قویی هست خداروشکرخطر رفع شد
مادر شهاب اشک هایش را پاک کرد
ــــ میتونم پسرمو ببینم
ـــ اگه بهوش اومد انتقالش میدن بخش اونجا میتونید ببینیدشون
مریم تشکری کرد
مهیا نفس آسوده ای کشید رو صندلی نشست
مریم نگاهی به مهیا که از ترس رنگ صورتش پریده بود
سردرد شدید مهیا را اذیت کرده بود با دستانش سرش را محکم فشار می داد
با قرار گرفتن لیوان آبی مقابلش،
سرش را بالا گرفت
نگاهی به مریم که با لبخند اشاره ای به لیوان می کرد انداخت لیوان را گرفت تشکری کرد و آن را به دهانش نزدیک کرد
ـــ حالت خوبه عزیزم
ــــ نه اصلا خوب نیستم
مریم با اینکه حال خودش تعریفی نداشت و نگر ان برادرش بود که تا الان به هوش نیامده اما باید کسی به مهیا که شاهد همه اتفاقات بود دلداری می داد
ـــ من حتی اسمتم نمیدونم
ـــ مهیا
ـــ چه اسم قشنگی
مهیا بی رمق لبخندی زد
ـــ نگا مهیا جان برای اتفاقی که افتاده خودت رو مقصر ندون هر کی جای تو بود شهاب حتما اینکارو می کرد
اصلا ببینم خونوادت میدونن که اینجایی
مهیا فقط سرش را به دو طرف تکان داد
ـــ ای وای میدونی الان ساعت چنده الان حتما کلی نگران شدن شمارشونو بده خبرشون کنم
گوشی که به سمتش دراز شده بود را گرفت
و شماره مادرش را تایپ کرده
مریم دکمه تماس را فشار داد و از جایش بلند شود و شروع کرد صحبت کردن با تلفن.
اتاق عمل باز شد
و تختی که شهاب بیهوش روی آن خوابیده بود بیرون آمد
تخت از کنارمهیا رد شد مهیاچشمانش را محکم بست نمی خواست چیزی ببیند
چشمانش را باز کرد مادر شهاب با گریه همراه تخت حرکت می کرد و پسرش را صدا می کرد
مریم مادرش را روی صندلی نشاند و شانه هایش را ماساژ می داد
ـــ آروم باش مامان باور کن با این کارایی که میکنی هم خودت هم بقیه رو اذیت می کنی آروم باش
ــــ خانم مهدوی
مریم نگاهی به دو مامور پلیس انداخت
چادرش را درست کرد
ـــ بله بفرمایید
ـــ از نیروی انتظامی مزاحمتون شدیم .برادرتون مجروح شدن درسته؟؟
ـــ بله
ـــ حالشون چطوره
ــ خداروشکر خطر رفع شد ولی هنوز بهوش نیومده
ـــ شما میدونید چطور برادرتون چاقو خوردن؟
ــ نخیر ، بیمارستان با ما تماس گرفت ولی ایشون همراشون بود
و با دست اشاره ای به مهیا کرد
ادامه دارد
~~~🔹💞💚💞🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
💞
💕
💞💕
💕💚💕
💞💕💞💕💞💕💞💕💞