eitaa logo
حیات طیبه
410 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.1هزار ویدیو
36 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
😭😭چرا پدرم را تاکنون اینچنین ندیده بودم😭😭 سکانس اول: بابام هر وقت که وارد اتاقم میشد میدید که لامپ اتاق یا پنکه روشنه ومن بیرون اتاق بودم بمن میگفت چرا خاموشش نمیکنی وانرژی رو هدر میدی؟😬😬 وقتی وارد حمام میشد ومیدید اب چکه میکنه با صدای بلند فریاد میزد چرا قبل رفتن آب رو خوب نبستی وهدر میدی همیشه ازم انتقاد میکرد و به منفی بافی متهمم میکرد ...بزرگ وکوچک در امان نبودند ومورد شماتت قرار میگرفتن...حتی زمانی که بیمار هم بود ول کن ماجرا نبود.😟 تا اینکه روزی که منتظرش بودم فرا رسید وکاری پیدا کردم. امروز قرار است در یکی از شرکت های بزرگ برای کار مصاحبه بدم🙂 اگر قبول شدم این خونه کسل کننده رو برای همیشه ترک میکنم تا از بابام و توبیخاش برای همیشه راحت بشم صبح زود ازخواب بیدار شدم حمام کردم بهترین لباسمو پوشیدم ومعطر زدم بیرون😘 سکانس دوم: 🎬داشتم با دستم گرده های خاک را رو کتفم دور میکردم که...پدرم لبخند زنان بطرفم اومد با وجود اینکه چشاش ضعیف بود و چین وچروک چهره اش هم گواهی پاییز رو میداد😏 بهم چند تا اسکناس داد و گفت :مثبت اندیش باش وبه خودت باور داشته باش ،از هیچ سوالی تنت نلرزه!! نصیحتشو با اکراه قبول کردم ولبخندی زدم و تو دلم غرولند میکردم که در بهترین روزای زندگیم هم از نصیحت کردن دست بردار نیست...مثل اینکه این لحظات شیرینو میخاد زهرمار کنه😡😡 از خونه بسرعت خارج شدم یه ماشینو اجاره کردم و بطرف شرکت رفتم... به دربانی شرکت رسیدم خیلی تعجب کردم😳😳 هیچ دربان ونگهبان و تشریفاتی نداشت فقط یه سری تابلو راهنما⬅️⬆️↗️↙️ 🎬: سکانس سوم بمحض ورودم متوجه شدم دستگیره ازجاش در اومده ...اگه کسی بهش بخوره میشکنه. بیاد پند آخر بابام افتادم که همه چیزو مثبت ببین. فورا دستگیره رو سرجاش محکم بستم تا نیوفته.❤️ همینطوری تابلوهای راهنمای شرکت رو رد میکردم و از باغچه ی شرکت رد میشدم که دیدم راهروها پرشده از آب سر ریز حوضچه ها ..بذهنم خطور کرد که باغچه ی ما پر شده است یاد سخت گیری بابم افتادم که آب رو هدر ندم ...شیلنگ آب را از حوضچه پر، به خالی گذاشتم وآب رو کم کردم تا سریع پر آب نشه.☘ در مسیر تابلوهای راهنما وارد ساختمان اصلی شرکت شدم پله ها را بالا میرفتم متوجه شدم چراغک های آویزان در روشنایی روز بشدت روشن بودن از ترس داد وفریاد بابا غیر ارادی تو گوش مون زمزمه میشد خاموش میکردیم 🌹 🎬:سکانس چهارم: بمحض رسیدن به بخش مرکزی ساختمان متوجه شدم تعداد زیادی جلوتر از من برای این کار آمدن. 😕 اسممو در لیست ثبت نام نوشتم ومنتظر نوبتم شدم...وقتی دور و برمو نیم نیگاهی انداختم چهره و ولباس وکلاسشنو دیدم ،احساس حقارت وخجالت کردم ومخصوصا اونایی که از مدرک دانشگاهای آمریکایی شونو تعریف میکردن😥😥 دیدم که هرکسی که میره داخل کمتر از یک دقیقه تو اتاق مصاحبه نمیمونه و میاد بیرون با خودم میگفتم اینا با این دک وپوزشون و با اون مدرکاشون رد شدن من قبول میشم ؟!!!عمرا😨 فهمیدم که بهتره محترمانه خودم از این مسابقه که بازندش من بودم سریعتر انصراف بدم تا عذرمو نخاستن...!!! بیاد نصحیت پدرم افتادم:مثبت اندیش باش و اعتماد بنفس داشته باش 😐 نشستم ومنتظر نوبتم شدم انگار که حرفای بابام انرژی و اعتماد به نفس بهم میداد واین برام غیر عادی بود🤔🤔 در این فکر بودم که یهو اسممو صدا زدن که برم داخل. وارد اتاق مصاحبه (گزینش)شدم روی صندلی نشستم و روبروم سه نفر نشسته بودن که بهم نگاه کرده ولبخند بلندی میزدن ...یکیشون گفت کی میخاهی کارتو شروع کنی؟ دچار دهشت واضطراب شدم لحظه ای فکر کردم دارن مسخرم میکنن یا پشت سر این سوال چه سوالاتی دیگه ای خواهد بود؟؟؟ 🎬:سکانس پنجم بیاد نصیحت پدرم درحین خروج از منزل افتادم : نلرز و اعتماد بنفس داشته باش.😎 پس با اطمینان کامل بهشون جواب دادم :ان شاءالله بعد از اینکه مصاحبه رو با موفقیت دادم میام سرکارم.😎😎😎 یکی از سه نفر گفت تو در استخدامی پذیرفته شدی تمام.🌹🌹 باتعجب گفتم شما که ازم سوالی نپرسیدین!!!😳😳 سومی گفت ما بخوبی میدونیم که با پرسش از داوطلبان کار نمیشه مهارتهاشونو فهمید ...بهمین خاطر گزینش ما عملی بود ،تصمیم گرفتیم یه مجموعه از امتحانات عملی را برای داوطلبان مد نظر داشته باشیم که در صورت مثبت اندیشی داوطلب در طولانی مدت از منافع شرکت دفاع کرده باشد وتوتنها کسی بودی که تلاش کردی تو با بی تفاوت از کنار این ایرادات رد نشدی وتلاش کردی از درب ورودی تا اینجا نقص ها رو اصلاح کنی ودوربین های مداربسته که عمدا برای اینکار در مسیر داوطلبان گذاشته شده بودن موفقیت تو را ثبت کردن 👌👌👌 در این لحظه همه چی از ذهنم پاک شد کار و مصاحبه و.... 🎬:سکانس آخر: ❤️❤️❤️هیچ چیز رو بجز صورت پدرم ندیدم❤️❤️❤️ پدرم:آن درب بزرگی که ظاهرش سنگدلیست اما درونش پر از محبت ~~~🔸🍃🍂🍃🔸~~~ 🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/malakut 🍃 🍂 🍃🍂 🍂🍃🍂 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ بصیرت سواد نیست، بینش است ✔️بصیرت ; یعنی اینکه بدانی ممکن است همسرِ پیامبر، خلاف راهِ پیامبر حرکت کند. ✔️بصیرت ; یعنی اینکه نگاهت به "شخصیت" ها نباشد ، بلکه همواره به "شاخص"ها چشم بدوزى ✔️بصیرت ; یعنی اینکه بدانی حتی مسجد می تواند "مسجد ضِرار"باشد و پیامبر (ص)آن را خراب کند و به زباله دانیِ شهر تبدیل نماید ✔️بصیرت ; یعنی اینکه قرآنِ روی نیزه تو را از قرآنِ ناطق منحرف نکند ✔️بصیرت ; یعنی اینکه بدانی جانباز صفین می تواند قاتل حسین(ع)در کربلا باشد ✔️بصیرت ; یعنی اینکه بدانی در جنگ با فتنه نمی توانی آغازگر باشی ، اما تا ضربه نهایی نباید از پا بنشینی ✔️بصیرت ; یعنی اینکه نگذاری فتنه گران شیرت را بدوشند یا بر پشتت سوار شوند ✔️بصیرت ; یعنی اینکه" مالک اشتر"ها را به تندروی و "ابوموسی اشعری" ها را به اعتدال ، نشناسى ✔️بصیرت ; یعنی اینکه بدانی "معاویه"ها به سست عنصرهای سپاهِ علی(ع) " دل بسته اند ✔️بصیرت ; یعنی اینکه بدانی تاریخ ، تکرار می شود نه با جزئیاتش ؛ بلکه با خطوط کلی اش ❗️مسجد ضرارها ❗️قرآن بر نیزه کردن ها ❗️حکمیت ها ❗️خشک مغزی ها ❗️سابقه فروشی ها و ... ✅ پس انتخاب با خودمان است که ؛ اهل بینش باشیم یا اهل سواد اهل خواندن باشیم یا اهل فهمیدن جزئیات تاریخ را بخوانیم یا خطوط کلّی آنرا بدانیم... ~~~🔹⚜🌹⚜🔹~~~ 🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/malakut 🌹 ⚜ 🌹⚜ ⚜🌹⚜ 🌹⚜🌹⚜🌹⚜🌹⚜🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👈از حالا به فکرباشید تا وکلای خود را درست انتخاب کنید 💠یک روز وقتی شهید آیت الله از مجلس به خانه بازگشت، عده‌ای از مردم به خانه آمدند و با سر و صدای زیاد گفتند آقا این چه لایحه‌ای بود که امروز تصویب شد؟! خلاف مصلحت است. آقا فرمود اگر بیست رأس الاغ و یک آدم را در مجلسی جمع کنند و از آن‌ها بپرسند ناهار چه می‌خورید، چه جواب می دهند؟! همه گفتند: جو! آقا فرمود: آن یک نفر هم مجبور است سکوت کند، این وکلایی که شما انتخاب کردید، شعورشان همین اندازه است، بروید آدم انتخاب کنید. ─═इई🔹🔶🔵🔶🔹ईइ═─ 🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/malakut 🔵 🔶 🔵🔶 🔶🔵🔶 🔵🔶🔵🔶🔵🔶🔵🔶🔵
👈 💠در یک باشگاه بدنسازی پس از اضافه کردن 5 کیلوگرم به رکورد قبلی ورزشکاری از وی خواستند که رکورد جدیدی برای خود ثبت کند. اما او موفق به این کار نشد. پس از او خواستند وزنه ای که 5 کیلوگرم از رکوردش کمتر است را امتحان کند. این دفعه او براحتی وزنه را بلند کرد. این مسئله برای ورزشکار جوان و دوستانش امری کاملا طبیعی به نظر می رسید اما برای طراحان این آزمایش جالب و هیجان انگیز بود چرا که آنها اطلاعات غلط به وزنه بردار داده بودند. او در مرحله اول از عهده بلند کردن وزنه ای برنیامده بود که در واقع 5 کیلوگرم از رکوردش کمتر بود و در حرکت دوم ناخودآگاه موفق به بهبود رکوردش به میزان 5 کیلوگرم شده بود. او در حالی و با این «باور» وزنه را بلند کرده بود که خود را قادر به انجام آن می‌دانست. دشمنان ما در پی القاء "ما نمی توانیم" هستند. اما ملت با نگاه به چعل سال گذشته انقلاب شعار "ما می توانیم" را به همه بجز خودباختگان و لیبرال مسلکان ثابت کردند. ~~~🔹 ☘ 🌹 ☘ 🔹~~~ 🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/malakut 🌹 🍀 ✨🍀 🍀🌸🍀 🌹🍀✨🍀✨🍀✨🍀🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گاه چنین تصور می شود که اگر نیمی از یک نماز در خارج از وقت ادا شود، شده. در حالی که اگر یک رکعت نماز هم در وقت خوانده شود آن نماز ادا است، البته جایز نیست عمداً و بدون عذر تاخیر صورت گیرد. 📚عروة الوثقی ج1 ص523 ~~🔸🍃💐🍃🔸~~~ 🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/malakut 💐 🍃 💐🍃 🍃💐🍃 🌺🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐
✨﷽✨ اعترافات موسوی خوئینی‌ها از رهبران اصلاحات و چپی‌های تند به اقدامات افراطی و مستبدانه هاشمی رفسنجانی: رهبری دنبال مشارکت مردم بود، هاشمی دنبال مهندسی انتخابات . هاشمی می گفت: اتفاقا من با آقای خامنه‌ای اینجا اختلاف نظر دارم.آقا نظرش این است که باید انتخابات خیلی پرشور باشد و مردم همه بیایند. اما من میگویم آقا شما بگویید نظرتان چه کسی است،ما همه می‌رویم کار می‌کنیم که همان بشود. برای راه افتادن کار می‌شود قانون را دور زد هاشمی در عمرش درخط اعتدال نبود؛حسابی سوپرچپ بود. درمورد برخورد با خانم‌ها که 'بدحجاب' بودند، ميگفت باید زندان مختص زنان درست کنیم و بایداز سپرده مردم در بانکها خمس گرفت ~~~🔹🍂 🌸 🍂🔹~~~ 🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/malakut
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ ♦️ماجرای حمله زنبورها به پادگان حزب الله - سردار کریمی مشاور اسبق ریس بنیاد شهید که در تشکیل حزب الله لبنان نیز حضور داشته میگوید: جلسه مهمی با حضور شهید سید عباس موسوی و فرماندههان حزب الله داشتیم ناگهان زنبورهای وحشی به پادگان حمله کردند با ما کاری کردند که کل پادگان را تخلیه و برای خلاصی از دست آنها به سمت کوه رفتیم وضع جوری شده بود که کسی جز به فرار فکر نمیکرد . مدتی بعد که از پادگان دور شدیم ناگهان پادگان توسط موشکهای اسرائیلی به طور کامل منهدم شد. ما مانده بودیم و بهت از این دیگر خبری از زنبور ها نبود. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌~~~🔹🍂 🌸 🍂🔹~~~ 🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/malakut