⚜۴ عامل موفقیت شهید مصطفی احمدی روشن
(به بهانه ۲۱ دی، سالروز شهادت دانشمند جوان هسته ای ؛ شهید مصطفی احمدی روشن)
📚#داستانک:
سر قبر نشسته بودم …
باران می آمد. روی سنگ قبر نوشته بود: شهید مصطفی احمدی روشن….
از خواب پریدم.
مصطفی ازم خواستگاری کرده بود، ولی هنوز عقد نکرده بودیم.
***
بعد از ازدواج خوابم را برایش تعریف کردم.
زد به خنده و شوخی گفت : بادمجون بم آفت نداره…
ولی یه بار خیلی جدی ازش پرسیدم که :کی شهید می شی مصطفی؟ مکث نکرد، گفت : سی سالگی …
کمی از سی سالگی اش گذشته بود.
باران می بارید شبی که خاکش می کردیم…
🔻🔻🔻
مطلبی شنیدنی از زبان پدر شهید مصطفی احمدی روشن
چهار عامل که باعث شد مصطفی، مصطفی شود آن هم از زبان پدرش، برای دانشجویان شنیدنی بود:
1⃣اول؛ احترام وافر به پدر و مادر.
2⃣دوم؛ سرباز خوب برای ایران. شبانه روز کار میکرد. روزی سه، چهار ساعت بیشتر نمیخوابید. جوان رشیدی بود ولی به خاطر کثرت کار جسم لاغری داشت.
3⃣سوم؛ مرید خوبی برای رهبر بود. آن #بصیرت و #ولایتمداری را به خوبی اجرا میکرد. آقا گفتند شهادت این جوان مانند تیری در قلب ما نشست. آقا در نماز جمعه گفتند شهادت این جوان دل ما را سوزاند. شهادت این جوان حداقل سه ماه انقلاب را بیمه کرد.
4⃣و چهارم؛ بندهٔ خوبی برای خدا بود.هر کاری که میکرد برای خدا بود. اگر آن پرده امنیتی بیفتد میبینید که چه عنصر عجیبی را از دست دادهاید. با ۳۲ سال سن کاری میکرد که دانشمندان هستهای از دستشان برنمی آمد. خدا حقش را ادا کرد.
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن
~~~🔸🍃🌸🍃🔸~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🌸
🍃
🌸🍃
🍃🌺🍃
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨
🎥 سانسور حرفهای مجری صداوسیما در صداوسیما!
🔹وقتی اختتامیه جشنواره عمار بخاطر انتقاد از دولت در شبکه نمایش سانسور شد!
~~~🔹🍂 🌸 🍂🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
😭😭چرا پدرم را تاکنون اینچنین ندیده بودم😭😭
سکانس اول:
بابام هر وقت که وارد اتاقم میشد میدید که لامپ اتاق یا پنکه روشنه ومن بیرون اتاق بودم بمن میگفت چرا خاموشش نمیکنی وانرژی رو هدر میدی؟😬😬
وقتی وارد حمام میشد ومیدید اب چکه میکنه با صدای بلند فریاد میزد چرا قبل رفتن آب رو خوب نبستی وهدر میدی
همیشه ازم انتقاد میکرد و به منفی بافی متهمم میکرد ...بزرگ وکوچک در امان نبودند ومورد شماتت قرار میگرفتن...حتی زمانی که بیمار هم بود ول کن ماجرا نبود.😟
تا اینکه روزی که منتظرش بودم فرا رسید وکاری پیدا کردم.
امروز قرار است در یکی از شرکت های بزرگ برای کار مصاحبه بدم🙂
اگر قبول شدم این خونه کسل کننده رو برای همیشه ترک میکنم تا از بابام و توبیخاش برای همیشه راحت بشم
صبح زود ازخواب بیدار شدم حمام کردم بهترین لباسمو پوشیدم ومعطر زدم بیرون😘
سکانس دوم:
🎬داشتم با دستم گرده های خاک را رو کتفم دور میکردم که...پدرم لبخند زنان بطرفم اومد با وجود اینکه چشاش ضعیف بود و چین وچروک چهره اش هم گواهی پاییز رو میداد😏
بهم چند تا اسکناس داد و گفت :مثبت اندیش باش وبه خودت باور داشته باش ،از هیچ سوالی تنت نلرزه!!
نصیحتشو با اکراه قبول کردم ولبخندی زدم و تو دلم غرولند میکردم که در بهترین روزای زندگیم هم از نصیحت کردن دست بردار نیست...مثل اینکه این لحظات شیرینو میخاد زهرمار کنه😡😡
از خونه بسرعت خارج شدم یه ماشینو اجاره کردم و بطرف شرکت رفتم...
به دربانی شرکت رسیدم خیلی تعجب کردم😳😳
هیچ دربان ونگهبان و تشریفاتی نداشت فقط یه سری تابلو راهنما⬅️⬆️↗️↙️
🎬: سکانس سوم
بمحض ورودم متوجه شدم دستگیره ازجاش در اومده ...اگه کسی بهش بخوره میشکنه.
بیاد پند آخر بابام افتادم که همه چیزو مثبت ببین. فورا دستگیره رو سرجاش محکم بستم تا نیوفته.❤️
همینطوری تابلوهای راهنمای شرکت رو رد میکردم و از باغچه ی شرکت رد میشدم که دیدم راهروها پرشده از آب سر ریز حوضچه ها ..بذهنم خطور کرد که باغچه ی ما پر شده است یاد سخت گیری بابم افتادم که آب رو هدر ندم ...شیلنگ آب را از حوضچه پر، به خالی گذاشتم وآب رو کم کردم تا سریع پر آب نشه.☘
در مسیر تابلوهای راهنما وارد ساختمان اصلی شرکت شدم پله ها را بالا میرفتم متوجه شدم چراغک های آویزان در روشنایی روز بشدت روشن بودن از ترس داد وفریاد بابا غیر ارادی تو گوش مون زمزمه میشد خاموش میکردیم 🌹
🎬:سکانس چهارم:
بمحض رسیدن به بخش مرکزی ساختمان متوجه شدم تعداد زیادی جلوتر از من برای این کار آمدن.
😕
اسممو در لیست ثبت نام نوشتم ومنتظر نوبتم شدم...وقتی دور و برمو نیم نیگاهی انداختم چهره و ولباس وکلاسشنو دیدم ،احساس حقارت وخجالت کردم ومخصوصا اونایی که از مدرک دانشگاهای آمریکایی شونو تعریف میکردن😥😥
دیدم که هرکسی که میره داخل کمتر از یک دقیقه تو اتاق مصاحبه نمیمونه و میاد بیرون
با خودم میگفتم اینا با این دک وپوزشون و با اون مدرکاشون رد شدن من قبول میشم ؟!!!عمرا😨
فهمیدم که بهتره محترمانه خودم از این مسابقه که بازندش من بودم سریعتر انصراف بدم تا عذرمو نخاستن...!!!
بیاد نصحیت پدرم افتادم:مثبت اندیش باش و اعتماد بنفس داشته باش
😐 نشستم ومنتظر نوبتم شدم انگار که حرفای بابام انرژی و اعتماد به نفس بهم میداد واین برام غیر عادی بود🤔🤔
در این فکر بودم که یهو اسممو صدا زدن که برم داخل.
وارد اتاق مصاحبه (گزینش)شدم روی صندلی نشستم و روبروم سه نفر نشسته بودن که بهم نگاه کرده ولبخند بلندی میزدن ...یکیشون گفت کی میخاهی کارتو شروع کنی؟
دچار دهشت واضطراب شدم لحظه ای فکر کردم دارن مسخرم میکنن یا پشت سر این سوال چه سوالاتی دیگه ای خواهد بود؟؟؟
🎬:سکانس پنجم
بیاد نصیحت پدرم درحین خروج از منزل افتادم : نلرز و اعتماد بنفس داشته باش.😎
پس با اطمینان کامل بهشون جواب دادم :ان شاءالله بعد از اینکه مصاحبه رو با موفقیت دادم میام سرکارم.😎😎😎
یکی از سه نفر گفت تو در استخدامی پذیرفته شدی تمام.🌹🌹
باتعجب گفتم شما که ازم سوالی نپرسیدین!!!😳😳
سومی گفت ما بخوبی میدونیم که با پرسش از داوطلبان کار نمیشه مهارتهاشونو فهمید ...بهمین خاطر گزینش ما عملی بود ،تصمیم گرفتیم یه مجموعه از امتحانات عملی را برای داوطلبان مد نظر داشته باشیم که در صورت مثبت اندیشی داوطلب در طولانی مدت از منافع شرکت دفاع کرده باشد وتوتنها کسی بودی که تلاش کردی تو با بی تفاوت از کنار این ایرادات رد نشدی وتلاش کردی از درب ورودی تا اینجا نقص ها رو اصلاح کنی ودوربین های مداربسته که عمدا برای اینکار در مسیر داوطلبان گذاشته شده بودن موفقیت تو را ثبت کردن 👌👌👌
در این لحظه همه چی از ذهنم پاک شد کار و مصاحبه و....
🎬:سکانس آخر:
❤️❤️❤️هیچ چیز رو بجز صورت پدرم ندیدم❤️❤️❤️
پدرم:آن درب بزرگی که ظاهرش سنگدلیست اما درونش پر از محبت
~~~🔸🍃🍂🍃🔸~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🍃
🍂
🍃🍂
🍂🍃🍂
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
✅ بصیرت سواد نیست، بینش است
✔️بصیرت ;
یعنی اینکه بدانی ممکن است همسرِ پیامبر،
خلاف راهِ پیامبر حرکت کند.
✔️بصیرت ;
یعنی اینکه نگاهت به "شخصیت" ها نباشد ،
بلکه همواره به "شاخص"ها چشم بدوزى
✔️بصیرت ;
یعنی اینکه بدانی حتی مسجد می تواند "مسجد ضِرار"باشد و پیامبر (ص)آن را خراب کند و به زباله دانیِ شهر تبدیل نماید
✔️بصیرت ;
یعنی اینکه قرآنِ روی نیزه تو را از قرآنِ ناطق منحرف نکند
✔️بصیرت ;
یعنی اینکه بدانی جانباز صفین می تواند قاتل حسین(ع)در کربلا باشد
✔️بصیرت ;
یعنی اینکه بدانی در جنگ با فتنه نمی توانی آغازگر باشی ،
اما تا ضربه نهایی نباید از پا بنشینی
✔️بصیرت ;
یعنی اینکه نگذاری فتنه گران شیرت را بدوشند یا بر پشتت سوار شوند
✔️بصیرت ;
یعنی اینکه" مالک اشتر"ها را به تندروی و "ابوموسی اشعری" ها را به اعتدال ، نشناسى
✔️بصیرت ;
یعنی اینکه بدانی "معاویه"ها
به سست عنصرهای سپاهِ علی(ع) " دل بسته اند
✔️بصیرت ;
یعنی اینکه بدانی تاریخ ، تکرار می شود
نه با جزئیاتش ؛ بلکه با خطوط کلی اش
❗️مسجد ضرارها
❗️قرآن بر نیزه کردن ها
❗️حکمیت ها
❗️خشک مغزی ها
❗️سابقه فروشی ها و ...
✅ پس انتخاب با خودمان است که ؛
اهل بینش باشیم یا اهل سواد
اهل خواندن باشیم یا اهل فهمیدن
جزئیات تاریخ را بخوانیم یا خطوط کلّی آنرا بدانیم...
~~~🔹⚜🌹⚜🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🌹
⚜
🌹⚜
⚜🌹⚜
🌹⚜🌹⚜🌹⚜🌹⚜🌹
👈از حالا به فکرباشید تا وکلای خود را درست انتخاب کنید
💠یک روز وقتی شهید آیت الله #مدرس از مجلس به خانه بازگشت، عدهای از مردم به خانه آمدند و با سر و صدای زیاد گفتند آقا این چه لایحهای بود که امروز تصویب شد؟! خلاف مصلحت است.
آقا فرمود اگر بیست رأس الاغ و یک آدم را در مجلسی جمع کنند و از آنها بپرسند ناهار چه میخورید، چه جواب می دهند؟!
همه گفتند: جو!
آقا فرمود: آن یک نفر هم مجبور است سکوت کند، این وکلایی که شما انتخاب کردید، شعورشان همین اندازه است، بروید آدم انتخاب کنید.
─═इई🔹🔶🔵🔶🔹ईइ═─
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🔵
🔶
🔵🔶
🔶🔵🔶
🔵🔶🔵🔶🔵🔶🔵🔶🔵
👈#تلقین
💠در یک باشگاه بدنسازی پس از اضافه کردن 5 کیلوگرم به رکورد قبلی ورزشکاری از وی خواستند که رکورد جدیدی برای خود ثبت کند. اما او موفق به این کار نشد. پس از او خواستند وزنه ای که 5 کیلوگرم از رکوردش کمتر است را امتحان کند.
این دفعه او براحتی وزنه را بلند کرد.
این مسئله برای ورزشکار جوان و دوستانش امری کاملا طبیعی به نظر می رسید
اما برای طراحان این آزمایش جالب و هیجان انگیز بود چرا که آنها اطلاعات غلط به وزنه بردار داده بودند.
او در مرحله اول از عهده بلند کردن وزنه ای برنیامده بود که در واقع 5 کیلوگرم از رکوردش کمتر بود و در حرکت دوم ناخودآگاه موفق به بهبود رکوردش به میزان 5 کیلوگرم شده بود.
او در حالی و با این «باور» وزنه را بلند کرده بود که خود را قادر به انجام آن میدانست.
دشمنان ما در پی القاء "ما نمی توانیم" هستند.
اما ملت با نگاه به چعل سال گذشته انقلاب شعار "ما می توانیم" را به همه بجز خودباختگان و لیبرال مسلکان ثابت کردند.
~~~🔹 ☘ 🌹 ☘ 🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🌹
🍀
✨🍀
🍀🌸🍀
🌹🍀✨🍀✨🍀✨🍀🌹
#نماز_ادا
گاه چنین تصور می شود که اگر نیمی از یک نماز در خارج از وقت ادا شود، #نماز_قضا شده.
در حالی که اگر یک رکعت نماز هم در وقت خوانده شود آن نماز ادا است،
البته جایز نیست عمداً و بدون عذر تاخیر صورت گیرد.
📚عروة الوثقی ج1 ص523
~~🔸🍃💐🍃🔸~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
💐
🍃
💐🍃
🍃💐🍃
🌺🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐
✨﷽✨
اعترافات موسوی خوئینیها از رهبران اصلاحات و چپیهای تند به اقدامات افراطی و مستبدانه هاشمی رفسنجانی:
رهبری دنبال مشارکت مردم بود، هاشمی دنبال مهندسی انتخابات . هاشمی می گفت: اتفاقا من با آقای خامنهای اینجا اختلاف نظر دارم.آقا نظرش این است که باید انتخابات خیلی پرشور باشد و مردم همه بیایند. اما من میگویم آقا شما بگویید نظرتان چه کسی است،ما همه میرویم کار میکنیم که همان بشود. برای راه افتادن کار میشود قانون را دور زد
هاشمی در عمرش درخط اعتدال نبود؛حسابی سوپرچپ بود. درمورد برخورد با خانمها که 'بدحجاب' بودند، ميگفت باید زندان مختص زنان درست کنیم و بایداز سپرده مردم در بانکها خمس گرفت
~~~🔹🍂 🌸 🍂🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
✨﷽✨
#امداد_غیبی
♦️ماجرای حمله زنبورها به پادگان حزب الله - سردار کریمی مشاور اسبق ریس بنیاد شهید که در تشکیل حزب الله لبنان نیز حضور داشته میگوید:
جلسه مهمی با حضور شهید سید عباس موسوی و فرماندههان حزب الله داشتیم ناگهان زنبورهای وحشی به پادگان حمله کردند با ما کاری کردند که کل پادگان را تخلیه و برای خلاصی از دست آنها به سمت کوه رفتیم وضع جوری شده بود که کسی جز به فرار فکر نمیکرد .
مدتی بعد که از پادگان دور شدیم ناگهان پادگان توسط موشکهای اسرائیلی به طور کامل منهدم شد.
ما مانده بودیم و بهت از این #امداد_غیبی دیگر خبری از زنبور ها نبود.
~~~🔹🍂 🌸 🍂🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
﷽
🌷#مهدی_شناسی 17
◀️ﻣﺎ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺑﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ عج الله فرجه ﺭﺍ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﯾﻢ .ﭼﻪ ﺷﯿﻌﻪ ﻭ ﭼﻪ ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ.ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺑﻪ ﻧﺤﻮﯼ ﺑﺎ ﺣﻘﺎﯾﻖ ﻭﺟﻮﺩﯼ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ.
◀️ﯾﻌﻨﯽ ﺁﻥ ﻣﻘﺎﻡ ﺟﺎﻣﻊ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﺪ ﯾﮏ ﻋﺮﻭﺳﮏ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﯾﻢ،ﺗﺎ ﭼﻨﺪ ﺻﺒﺎﺣﯽ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﻟﺬﺕ ﺧﺎﻡ ﺑﭽﻪ ﮔﺎﻧﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﺒﺮﯾﻢ.
◀️ﺧﺪﺍ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻧﻮﺭ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺮ ﻣﺎ ﻧﺘﺎﺑﺪ،ﻧﻪ ﻋﺎﻟِﻢ ﺩﺭ ﻋﻠﻢ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﻭ ﻧﻪ ﻋﺎﺑﺪ ﺩﺭ ﻋﺒﺎﺩﺕ.ﻓﺮﺩﯼ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﺭﯾﺎﺿﺖ ﻫﺎﯼ ﻋﺠﯿﺐ ﻭ ﻏﺮﯾﺐ ﺩﺍﺭﺩ،ﻫﻤﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ،ﻭﻟﯽ ﺳﺮﮔﺮﺩﺍﻥ ﺍﺳﺖ.
◀️ﺧﺪﺍ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ،ﮔﺮﻭﻩ ﻫﺎﯾﯽ ﻫﻢ ﭼﻮﻥ ﺣﺠﺘﯿﻪ ،ﺑﯽ ﻋﺎﺭﺗﺮﯾﻦ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻧﻮﻉ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺸﺎﻥ ﻣﻬﺪﻭﯾﺖ ﺭﺍ ﺗﺨﺮﯾﺐ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ.ﺭﻓﺎﻩ ﻃﻠﺒﺎﻥ ﺍﺳﺘﮑﺒﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ،ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﺗﺨﺮﯾﺐ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ.
◀️ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﻫﻢ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺗﻬﺬﯾﺐ ﻭ ﺩﺭﺱ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﻨﺪ.
❓❓ﺍﻣﺎ ﻣﮕﺮ ﻣﻘﺼﺪ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﺳﺖ؟ﻣﻘﺼﺪ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﻈﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺧﻮﺩ ﺟﻠﺐ ﮐﻨﯿﻢ.ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﻣﻘﺼﺪ ﻣﻬﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺟﺎ ﻧﯿﻔﺘﺪ ﺧﺪﺍ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺍﻧﺤﺮﺍﻓﺎﺗﯽ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﯿﻢ.
◀️ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺩﯾﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﺗﻬﺬﯾﺐ ﻭ ﺗﺰﮐﯿﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﭼﻮﻥ ﻧﺪﯾﺪﻧﺪ،ﯾﺎ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻣﻨﮑﺮ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﯾﺎ ﺩﭼﺎﺭ ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﯽ ﺷﺪﻧﺪ.ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺟﻬﺖ ﺩﺭﺳﺖ ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ،ﺍﮔﺮ ﺍﺳﺎﺗﯿﺪﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻫﺎ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﺎﻧﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺰﮐﯿﻪ ﮐﻨﻨﺪ ﺗﺎ ﺁﯾﯿﻨﻪ ﯼ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻃﺮﯾﻖ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺳﻨﺪ،ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻥ ﺁﯾﯿﻨﻪ ﯼ ﺧﺪﺍ ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﺳﺮ ﻧﯿﺴﺖ،ﺑﻠﮑﻪ ﺭﻭﯾﺖ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺟﺎﻣﻊ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﻗﻠﺐ ﻭ ﺟﺎﻥ ﺍﺳﺖ،ﻧﻪ ﺑﺎ ﭼﺸﻢ،ﻣﺴﯿﺮ ﺻﺤﯿﺢ ﺭﺍ ﻃﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ.
~~~🔹☀️💟☀️🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
☀️
💟
☀️💟
💟☀️💟
☀️💟☀️💟☀️💟☀️💟☀️
✨﷽✨
🍃اين را يادگارى از من داشته باشيد:
اقامه كه ميگوييد قبل از گفتن "الله اكبر" يك سلام به امام حسين عليه السلام بدهيد، اين نمازتان عالى ميشود.
«آیت الله مجتهدی تهرانی»
~~~🔹🍂 🌸 🍂🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
✨﷽✨
#استغفار
🍃اگر انسان یک وقت، یکجا نشسته ناگهان خلاف و گناه بیست سال قبل یا سی سال قبلش یادش آید، این فرد باید خدا را شکر کند که به یادش انداخته تا استغفار کند.
برای «توبه کردن» نه روبه قبله بودن لازم است، نه غسل لازم است، بلکه فرد میتواند همانجا بگوید خدایا بد کردم، اشتباه کردم، مرا ببخش.
~~~🔹🍂 🌸 🍂🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
✨﷽✨
🍂 ابوذر که تا دیروز دنبال پای ملخی میدوید و به خاطر هیچ زندگی میکرد و جان میداد، هنگامی که عظمت خود را شناخت که هستی به خاطر او پا گرفته و فرشتهها بخاطر او سجده میروند، دیگر حتی بهشت او را تکان نمیدهد و جز رضوان و دستور حق او را تکان نمیدهد.
🔹 ما تا کاه هستیم، با یک نسیم، با یک فوت از دهان کودکی ،زیر و رو میشویم و خوشحال میشویم و خشم میگیریم و میترسیم و امید میبندیم.
🔹 با یک سلامی باد میکنیم و با یک بیتوجهی پلاسیده میشویم و دق میآوریم.
🔹 ما که خود را نشناختهایم، از تمام عمر خود به چندتا خانه و ماشین و ثروت و اعتبار و شهرت دلخوشیم و قانعیم.
🔹 در حالی که تمام آنچه که در یک عمر بدست میآوریم، سود یک لحظهی ماست.
💬 #استاد_صفائی_حائری
📗 مسئولیت و سازندگی، ص۱۹۰
~~~🔹🍂 🌸 🍂🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
✨﷽✨
🌸 آیت الله جوادی آملی:
🍃هركس1ساعت برای #مراقبت زحمت بكشد10ساعت اوراحفظ میكنند وبه پیش میبرندو قهرا نجات پیدا میكند و حفظ خاطرات درنماز برای او آسان خواهد شد
من جاءَ بالحسنه فله عشرامثالها
~~~🔹🍂 🌸 🍂🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
✨﷽✨
🔵 #نماز خواندن با لباس نجس و پشت به قبله!
#خاطراتی_از_شهدا
💠به حبیب گفتم وضع خط خوب نیست گردان را ببر جلو
آهسته گفت : بچه ها به خاطر خوردن کنسرو فاسد همه مسموم شدند . . .
امکان برگرداندن آن ها به عقب نبود و بچه ها با همان حال خراب شش روز در حال دفاع بودند…..
🍃حبیب گفت : اگه می تونی یکی از بچه های مجروح را ببر
بعد دیدم با احترام زیاد نوجوانی را صدا زد.
ترکشی به سینه اش اصابت کرده بودو جای زخم را با دست فشار می داد.
✳️سوار شد تا حرکت کردم صدای اذان از رادیو ماشین بلند شد . تصمیم گرفتم کمی با این نوجوان حرف بزنم.
گفتم برادر اسمت چیه؟جواب نداد نگاهش کردم دیدم رنگ به
رو نداشت، زیر لب چیزهای می گوید.
فکر کردم لابد اولین بار جبهه آمده و زخمی شده کپ کرده برا همین دیگه سوال نکردم.
🌸مدتی بعد مودب و شمرده خودش را کامل معرفی کرد .
✨گفتم چرا دفعه اول چیزی نگفتی؟
گفت نماز می خواندم .
💠نگاهش کردم از زخمش خون می زد بیرون…
گفتم ما که رو به قبله نیستیم، تازه پسرجون بدنت پاک نیست لباست هم که نجسه.
☘گفت حالا همین نماز را می خونیم تا بعد ببینیم چی میشه و ساکت شد.
گفتم نماز عصر را هم خوندی ؟گفت بله
گفتم خب صبر می کردی زخمت را ببندند بعد لباست را
عوض می کردی، آن وقت نماز می خوندی.
✨گفت: معلوم نیست چقدر دیگه تو این دنیا باشم فعلا همین نماز را خوندم رد و قبولش با خدا.
💠گفتم : بابا جون تو چیزیت نیست یک جراحت مختصره زود بر می گردی پیش دوستات..
🔴با خودم فکر کردم یک الف بچه احکام نماز را هم شاید درست بلد نیست والا با
بدن خونی و نجس تو ماشین که معلوم نیست قبله کدوم طرفه نماز نمی خونه!!
♻️در اورژانس پیادش کردم و گفتم باز همدیگر را ببینیم بچه محل!
گفت: تا خدا چی بخواد.
با برانکارد آمدند ببرنش گفتم خودش می تونه بیاد زیاد زخمش جدی نیست فقط سریع بهش برسید…
🌟بیست دقیقه ای آن جا بودم بعد خواستم بروم رفتم پست اورژانس پرسیدم حال مجروح
نوجوان چطوره؟ گفتند شهید شد با آرامش خاصی چشم هایش را روی هم گذاشت و
رفت…..
💥تمام وجودم لرزید.
🌺بعدها نواری از شهید آیت الله دستغیب شنیدم که پاییز ۶۰ در تجلیل از رزمندگان فرموده:
🔵آهای بسیجی خوب گوش کن چه می گویم! من می خواهم به تو پیشنهاد یک
معامله ای بدهم که در این معامله سرت کلاه برود !
🔷من دستغیب حاضرم یک جا ثواب هفتاد سال نمازهای واجب و نوافل و روزه ها و تهجدها و شب زنده داری هایم را بدهم به تو،
🌕 و در عوض ثواب آن دو رکعت نمازی
را که تو در میدان جنگ بدون وضو
پشت به قبله
با لباس خونی
و بدن نجس
خوانده ای از تو بگیرم... آیا تو حاضر به چنین معامله ای هستی...؟!
📘خاطرات سردار شهید حسین همدانی
~~~🔹🌸🎾🌸🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🎾
🌸
🎾🌸
🌸🎾🌸
🎾🌸🎾🌸🎾🌸🎾🌸🎾