eitaa logo
حیات طیبه
392 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
34 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آینده امیدبخش ایران با دولت رئیسی و رهبر انقلاب 221207.MP3
30.55M
✨﷽✨ 🔴 دوسه ماه آینده دنیابهم میریزد. دوستان لطفاانتشاربدین جهادتبیین باحوصله همه روگوش کنین. دیدمون بازترمیشه 🇮🇷 •┈✾•🌿🌺🌿•✾┈• 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴کار را به لحظه و به هنگام باید انجام داد / نباید غفلت کنیم از وظیفه‌ای که عقل و شرع به عهده‌ی ما گذاشته است ⏪ رهبر انقلاب صبح دیروز در دیدار مردم قم: ▪️کار را به لحظه باید انجام داد. توابین برای انتقام خون مطهّر امام حسین آمدند جنگیدند، کشته شدند، همه‌شان کشته شدند، اما در تاریخ اینها را مدح نمیکنند. چرا؟ چون دیرجنبیدند. شما که میخواستید خونتان را در راه امام حسین بدهید، چرا در اول محرّم، دوم محرّم نیامدید، یک کاری اقلاً صورت بدهید؟ آنجا می‌ایستید تماشا میکنید، امام حسین به شهادت میرسد، بعد دلتان میسوزد، آن وقت می‌آیید در میدان. این کار را به هنگام انجام ندادن این جور است. ▪️کار را به هنگام باید انجام داد. نباید غفلت کنیم از وظیفه‌ای که عقل و شرع به عهده‌ی ما گذاشته. باید بدون تأخیر وارد میدان بشویم. نباید تأخیر داشته باشیم. آن وقت به تناسب اهمیتی که آن کار دارد، خطرات را به جان بخریم. ۱۴۰۱/۱۰/۱۹ ┈••✾•💪🇮🇷💪•✾••┈ 💖كانال حیات طیبه ؛ به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 🇮🇷 💪 🇮🇷 💪🇮🇷 🇮🇷💪🇮🇷 🇮🇷💪🇮🇷💪🇮🇷💪🇮🇷
داعشی ها محاصره اش کردن تا تیر داشت با تیر جنگید تیرش تموم شد داعشی ها نیت کرده بودن زنده بگیرنش همون موقع حاج قاسم هم توی منطقه بود خلاصه اینقدری این بچه رو زدن تا دیگه بدنش هم کم آورد و اسیر شد ولی یک لحظه هم سرشو از ترس پایین نیاورد... تشنه بود آب جلوش می ریختن رو‌ی زمین فهمیدن حاج قاسم توی منطقه اس برای خراب کردن روحیه حاج قاسم بیسیم رضا اسماعیلی رو گرفتن جلو دهن رضا و چاقو رو گذاشتن زیر گردنش 😭 کم کم برا این که زجر کشش کنن آروم آروم شروع کردن به بریدن سرش و بهش می گفتن به حضرت زینب فحش بده پشت بیسیم 😭 اینقدر یواش یواش بریدن که ۴۵ دقیقه طول کشید... 😭 ولی از اولش تا لحظه ای که صدای خر خر گلو آمد این پسر فقط چند تا کلمه گفت: اصلا من آمدم جون بدم برای دختر مظلوم علی... اصلا من آمدم فدا بشم برای حضرت زینب... اصلا من آمدم سرم رو بدم... یا علی یا زهرا... میگن حاج قاسم عین این ۴۵ دقیقه رو گریه می کرد بعدم سر رضا رو گذاشتن جعبه و فرستادن ‌برای حاج قاسم... 😭 امنیت ما اتفاقی نیست عزیزان چقدر سرها و خون ها دادیم تا توانستیم به این آرامش برسیم... 😭 شادی روحش اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄ 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 🌷 🌷 🌷🌷 🌷🕌🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
♥️ پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله فرمودند: 🍃 ترک از ده هزار رکعت نماز مستحبی پیش خدا محبوب تر است. ✍حالا هی نماز مستحبی بخون و تا پاش افتاد غیبت کن. 📙بحارالانوار ۷۵ ، ۲۶۱ ، ح ۶۶ ✨﷽✨ ┈••✾•💐📙💐•✾••┈ 💖كانال حیات طیبه ؛ به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 📙 💐 📙💐 💐📙💐 📙💐📙💐📙💐📙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆 🌟داستان در مورد یک کوهنورد است که می خواست از بلندترین کوه ها بالا برود او پس از سالها آماده سازی ماجراجویی خود را آغاز کرد شب بلندی های کوه را تماماً در بر گرفت و مرد هیچ چیز را نمی دید همه چیز سیاه بود همان طور که از کوه بالا میرفت چند قدم مانده به قله کوه پایش لیز خورد و در حالی که به سرعت سقوط می کرد از کوه پرت شد. 💫در حال سقوط فقط لکه های سیاهی را در مقابل چشمانش می دید. اکنون فکر می کرد مرگ چه قدر به او نزدیک است نا گهان احساس کرد که طناب به دور کمرش محکم شد. بدنش میان آسمان و زمین معلق بود و فقط طناب او را نگه داشته بود و در این لحظه سکوت برایش چاره ای نماند جز آنکه فریاد بکشد ✨✨خدایا کمکم کن نا گهان صدای پر طنینی که از آسمان شنیده می شد ✨✨جواب داد: از من چه می خواهی؟ ✨✨ای نجاتم بده!  🤔واقعا باور داری که من می توانم تو را نجات دهم؟ ✨✨البته که باور دارم 🌟اگر باور داری طنابی را که به کمرت بسته است پاره کن یک لحظه سکوت... و مرد تصمیم گرفت با تمام نیرو به طناب بچسبد. 💫گروه نجات می گویند که روز بعد یک کوهنورد یخ زده را مرده پیدا کردند بدنش از یک طناب آویزان بود و با دست هایش محکم طناب را گرفته بود.... و او فقط یک متر از زمین فاصله داشت.... و شما؟ 🤔چقدر به طنابتان وابسته ايد؟ آيا حاضريد آن را رها كنيد؟ 👌👌در مورد خداوند يك چيز را نبايد فراموش كرد: هرگز نگوئيد كه او شما را فراموش كرده و يا تنها گذاشته. 👌👌هرگز فكر نكنيد كه او مراقب شما نيست. ✨✨به ياد داشته باشيد كه او همواره شما را با دست راست خود نگه داشته است. •┈••❀•🌿🌸🌿•❀••┈• 💖كانال حیات طیبه ؛ به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 🌿 🌸 🌿🌸 🌸🌿🌸 🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مستند صوتی شنود - 12.mp3
16.69M
✨﷽✨ 🎙 مستند صوتی شنود، قسمت ۱۲ (تجربه نزدیک به مرگ یک مسئول امنیتی در بیمارستان بقیه الله تهران) 🔺 تجربه‌گر در پی حذف برخی قسمت‌ها توسط ارشاد، تصمیم به روایت صوتی تجربه خود گرفته‌ است و استاد امینی‌خواه مستندات روایی مرتبط با تجربه را بیان می‌دارد. مروری بر نکات جلسه دوازدهم: 🔻 استرسی که کارمند شرکت تحمل کرد، را درک می کردم 🔻 عاقبت مسئولی که به فکر نیروهایش نبود. 🔻 زبان ترکی را متوجه شدم 🔻 تک تک گناهان زیر دست را برای مسئول می نوشتند 🔻 گناه مسئول، مثل آتشی بود که منتشر شد. 🔻 مسئولین در دوران امام زمان علیه السلام 🔻 خدا هرکس را دوست دارد بار شیعیانش را به دوش او می گذارد. 🔻 معنای تهی بودن را فهمیدم 🔻 برای خدا چه کنیم؟ 🔻 مثالی جالب برای هیچ بودن انسان 🔻 به چه چیزی افتخار می کنی؟ 🔻 چگونه تمام زندگی ما، تقرب به خدا باشد؟ 🔻 تا به حال به یتیم مثل بچه خودت رسیدگی کردی؟ 🔻 شبهه ستارالعیوبی خداوند و افشای سر 🔻 چه موقع گناه لذت بخش می شود؟ 🔻 آثار ظاهری و باطنی گناه •┈✾•🌿🌺🌿•✾┈• 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 🍂 🌺 🍂🍃 🍃🌺🍂 🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺
🔆حكايت اصحاب رقيم ✨🍃در «منهج الصادقين » آمده است . نعمان بشير در حديث مرفوع به حضرت رسالت (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت كرده كه : اصحاب رقيم سه تن بودند كه از شهر بيرون رفتند به جهت رفع بعضى از حوائج خود، باران ايشان را گرفت . پناهنده به غارى شدند. چون در درون غار رفتند، سنگى عظيم بر در غار افتاد و راه بيرون آمدن را مسدود ساخت . 🍄 ايشان مضطرب و ملجاء شدند و طمع از جان بر گرفتند و گفتند: هيچ كس بر حال ما مطلع نيست و بر فرض اطلاع ، كسى قادر بر رفع اين سنگ نيست . 🍄 با يكديگر گفتند: طريقى كه موجب فتح باب و گشايش اين عقده شود جز اخلاص و تضرع و زارى به درگاه حضرت بارى نيست ، كه هر يك عمل صالحى كرده باشيم شفيع خود سازيم ؛ شايد كه حقتعالى ما را از اين مكان خلاصى بخشد. پس يكى از ايشان گفت : خداوندا! تو عالمى كه من روزى مزدوران داشتم و از براى من كار مى كردند، يكى از آنها وقت ظهر آمد. 🍄گفتم : تو نيز مشغول كار شو و مزد بگير. هنگام شام همه را مزد بدادم . يكى از آنها گفت : فلان از نيمه روز آمده ، مزد او را برابر من مى دهى ؟! گفتم : تو را با مال من چه كار است ؟ تو مزد خويش بستان و برو. در خشم شد و مزد نگرفته ، برفت . 🍄 من آنچه مزد او بود، گاوى خريدم و در ميان رمه گاو خود رها كردم و از او بچه ها متولد شد. پس از مدتى طويل ، آنمرد باز آمدم ضعيف و نحيف و بى برگ و نوا شده ، و 🍄گفت : مرا بر تو حقى است . گفتم : چيست ؟ گفت : من همان مزدورم كه مزد خود را پيش تو بگذاشتم . چون در او نگريستم ؛ او را شناختم . دست وى را گرفته ، به صحرا بردم و گفتم : اين رمه گاو از تست و كسى را در آن حقى نيست . گفت : اى مرد! بر من استهزا مى كنى ؟ 🍄 گفتم : سبحان الله ! اين حق تست و قصه با وى باز گفتم و همه را تسليم وى كردم . بار خدايا! اگر مى دانى كه اين كار را براى رضاى تو كردم بدون غرض ‍ ديگرى ، ما را از اين ورطه خلاصى بخش . در حال ثلثى از سنگ عقب رفت . 🍄دومى گفت : سال قحطى بود. زنى صاحب جمال به نزد من آمد تا گندم بخرد. گفتم : مرادم را حاصل كن تا ترا گندم دهم . زن ابا كردم و رفت . از شدت گرسنگى بى تاب شده باز آمد و گندم خواست و گفت : اى مرد! بر من و عيالات من رحم كن كه همه از گرسنگى تلف مى شويم . 🍄 من همان سخن را باز گفتم : اين نوبت نيز امتناع كرد. بار سوم چون عنان اختيار از دستش برفت و طاقتش از گرسنگى رفته بود، راضى شد. او را به خانه بردم و خواستم با او در آويزم ، لرزه بر اندامش افتاد. گفتم : اين چه حالت است كه ترا عارض شده ؟ گفت : از خدا مى ترسم . 🍄من با خود خطاب كردم كه : اى نفس ظالم ! او در حال ضرورت از خدا ترسد و تو با وجود چندين نعمت انديشه از عذاب او نمى كنى ؟ پس از نزد او برخاستم و زياده از آنچه مى خواست به او دادم و او را رها كردم . بار خدايا! اگر اين كار را براى خشنودى تو كردم ، ما را از اين تنگنا گشادگى بخش . فى الحال ثلث ديگر از سنگ جدا شده و غار روشن گشت . 🍄سومى گفت : مرا پدر و مادر پيرى بود. و من صاحب گوسفندان بودم . هنگام نماز شام قدرى شير نزد آنها آوردم . خفته بودند. مرا دل نيامد كه ايشان را بيدار كنم . 🍄بر بالين آنها نشستم و گوسفندان را بى سرپرست گذاشتم و دل بر پدر و مادر مشغول داشتم ؛ با اينكه بسيار خائف بودم از تلف گوسفندان ، از بالين آنها بر نخاستم و ظرف شير از دست ننهادم تا صبح طلوع كرد و آنها از خواب بيدار شدند و من شير را به آنها خورانيدم . 🍄بار خدايا! اگر اين كار را براى رضاى تو كردم و از اين عمل خشنودى تو مى جستم ، ما را از اين گرفتارى نجات بخش . سنگ به تمامى به يك طرف افتاد و ايشان از غار بيرون آمدند. 📚گنجينه اخلاق «جامع الدرر» (جلد دوم)، عارف سالك آيت الله حاج سيد حسين فاطمى (ره ) ┄┅┅┅❅🍁❅┅┅┅┄ 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 🍁 🍁 🍁🍁 🍁💦🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆 از روی ظاهر ✨در آخرین لحظات سوار اتوبوس شد. روی اولین صندلی نشست. از کلاس‌های ظهر متنفر بود اما حداقل این حُسن را داشت که مسیر خلوت بود. 🧐اتوبوس که راه افتاد نفسی تازه کرد و به دور و برش نگاه کرد. پسر جوانی روی صندلی جلویی نشسته بود که فقط می‌توانست نیم‌رخش را ببیند که داشت از پنجره بیرون را نگاه می‌کرد. 😦به پسر خیره شد و خیال پردازی را مثل همیشه شروع کرد: چه پسر جذابی! حتی از نیمرخ هم معلومه. اون موهای مرتب شونه شده و اون فک استخونی. سه تیغه هم که کرده حتما ادوکلن خوشبویی هم زده… چقدر عینک آفتابی بهش میاد… یعنی داره به چی فکر می‌کنه؟ 🤨آدم که اینقدر سمج به بیرون خیره نمیشه! لابد داره به نامزدش فکر می‌کنه… آره. حتما همین طوره. مطمئنم نامزدش هم مثل خودش جذابه. باید به هم بیان (کمی احساس حسادت)… می‌دونم پسر یه پولداره… با دوستهاش قرار میذاره که با هم برن شام بیرون. کلی با هم می‌خندند و از زندگی و جوونیشون لذت می‌برن؛ میرن پارتی، کافی شاپ، اسکی… چقدر خوشبخته! 🤔یعنی خودش می‌دونه؟ می‌دونه که باید قدر زندگیشو بدونه؟ 😔دلش برای خودش سوخت. احساس کرد چقدر تنهاست و چقدر بدشانس است و چقدر زندگی به او بدهکار است. احساس بدبختی کرد. کاش پسر زودتر پیاده می‌شد… 😃ایستگاه بعد که اتوبوس نگه داشت، پسر از جایش بلند شد. مشتاقانه نگاهش کرد، قد بلند و خوش تیپ بود. 😎پسر با گام‌های نا استوار به سمت در اتوبوس رفت. مکثی کرد و چیزی را که در دست داشت باز کرد… یک، دو، سه و چهار… لوله‌های استوانه ای باریک به هم پیوستند و یک عصای سفید رنگ را تشکیل دادند… 👌از آن به بعد دیگر هرگز عینک آفتابی را با عینک سیاه اشتباه نگرفت و به خاطر چیزهایی که داشت خدا را کرد…  ┈••✾•🍁🌴🍁•✾••┈ 💖كانال حیات طیبه ؛ به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 🌴 🍁 🌴🍁 🍁🌴🍁 🌴🍁🌴🍁🌴🍁🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌🎥 ما داریم کشتی می‌سازیم! خیلی ها غرق خواهند شد... 🔺شباهت داستان با وضع فعلی 🔺زمانی که من و شما مشغول تو سر و کله زدن همدیگه بودیم، حاج قاسم داشت یار جمع میکرد. 🔺جمهوری عقلانیت ایران... 🎙 حجت الاسلام ‌‌ ┈••✾•💪🇮🇷💪•✾••┈ 💖كانال حیات طیبه ؛ به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 🇮🇷 💪 🇮🇷 💪🇮🇷 🇮🇷💪🇮🇷 🇮🇷💪🇮🇷💪🇮🇷💪🇮🇷
📍مصیبت‌ها، زمینه‌ساز توجه به خدا 🔺️برای اینکه در زمین بذر بپاشند، باید زمین را شخم بزنند و در آن شیار به وجود آورند تا آمادگی پذیرش تخم را پیدا کند. بدون این شخم زدن و شیار ایجاد کردن، هر چه در زمین بذر بپاشند، بی فایده است. 🔺️مصیبت‌ها در زندگی مانند شخم‌زدن زمین و شیار ایجاد کردن در آن است، تا بذر توجه و التجا به خدا و تضرع در برابر خدا و نیز تخم معرفت در دل انسان کاشته و بارور شود. ✍️ آیت‌الله حائری‌ شیرازی 📚کتاب تمثیلات اخلاقی تربیتی/ج۲/ص۱۰۴ ┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄ 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 🍃 🌼 🍃🌼 🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💎 عَن فَاطِمَة الزَّهْراء عَلَیْهَا السَّلَام : 🔆 قالَ لی رَسولُ اللّهِ(صلی الله علیه و آله) : یا فاطِمَةُ، مَن صَلّی عَلَیک غَفَرَ اللّهُ لَهُ، وألحَقَهُ بی حَیثُ کنتُ مِنَ الجَنَّةِ. 💎 حضرت فاطمه (سلام الله علیها) فرمود : 🔆 رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به من فرمود: ای فاطمه، هر کس بر تو درود بفرستد، خداوند او را می آمرزد و در هر جای بهشت که باشم، او را به من ملحق می سازد. 📗کشف الغمة ، ج ۱، ص ۴۷۲ 📗بحار الأنوار ، ج ۴۳، ص ۵۵ 📗مستدرک الوسائل ، ج ۱۰، ص ۲۱۱ ┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈ 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 🍂 🌺 🍂🍃 🍃🌺🍂 🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مستند صوتی شنود - 13.mp3
17.44M
✨﷽✨ 🎙 مستند صوتی شنود، قسمت ۱۳ (تجربه نزدیک به مرگ یک مسئول امنیتی در بیمارستان بقیه الله تهران) 🔺 تجربه‌گر در پی حذف برخی قسمت‌ها توسط ارشاد، تصمیم به روایت صوتی تجربه خود گرفته‌ است و استاد امینی‌خواه مستندات روایی مرتبط با تجربه را بیان می‌دارد. مروری بر نکات جلسه سیزدهم: 🔻 وضعیت جنگ اسرائیل درغزه 🔻 گردابی از نور که من را به دشت بسیار نورانی برد 🔻 ابر سیاهی که نصف آسمان را گرفت 🔻 فرشته هایی که مسلح بودند 🔻 با یک اشاره اش، اسرائیل نابود می شد 🔻 نقش نیت و اراده شیعیان در پیشبرد اهداف 🔻 افرادی که از جنگ، رضایت خدا را در نظر نداشتند 🔻 سران جنگی که با اسرائیل بسته بودند 🔻 با یک چرخش زمین، یمن را می دیدم 🔻 جنگ عراق، جنگ قدرت بود 🔻 افرادی که خود را به آمریکا نزدیک می کردند 🔻 به ایران هم سر زدم 🔻 افرادی که با دستور آنها، کارها پیش می رود 🔻 آرامشی که بعد از دیدن تمثال امام، به من دست داد 🔻 همه عالم هستی در اختیار ماست و ما غافلیم 🔻 مقام حضرت آقا •┈✾•🌿🌺🌿•✾┈• 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 🍂 🌺 🍂🍃 🍃🌺🍂 🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺
🔴 سینه ی خود را شکافتم، به هر جای آسمان رفتم این سید (خامنه ای) را دیدم. باید قنبر حضرت خامنه ای کبیر بود. ┈•• ☘️💖☘️ ••┈ 💖كانال حیات طیبه؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 🌸 ☘️ 🌸 ☘️ ☘️ 🌸 ☘️ 🌸 ☘️ 🌸 ☘️ 🌸 ☘️
14010813 لزوم معرفی شخصیت آقا.mp3
2.62M
لزوم معرفی شخصیت حضرت آیت الله امام خامنه ای دام ظله •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 💓 ☘️ 💕 ☘️ ☘️ 💛 ☘️ 💝 ☘️ 💕☘️💓 ☘️ 💖