5.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدا نیامرز از اون حرفه ای ها بود!
.
با آخوندا هم اگه مشکل داشت سر همین چیزا بود!
.
اگه نبودن چهار نفر که دین شناس باشن، خودشو امام زمانم جا میزد!
.
بعد میگن شاه ادعای دین نداشت که!!!!
.
به اسم دین پدر ملت رو درمیاورد!
.
ناخن میکشید ولی خیلی مردمش رو دوست داشت!
.
گنگش بالا بود ولی برای ملتش ارباب بود پیش بقیه چیزی حساب نمی شد!
.
تحریف تاریخ کار سختی نیست فقط کافیه کمی جاهل باشیم!
.
▪️🔳▪️
⚠️ افرادی که در معرض آسیب میکروب و ویروس هستند و یا در حقیقت شیطان به آنها نزدیک است و بر آنها سلطه دارد .
🔰 چه ویژگی هایی دارند؟
🍂 افراد کاهل نماز ، وسواس یا وسوسه فکری دارند .
🍂 نطفه ی آنها بدون بسم الله ، یا در اول یا وسط یا آخر ماه منعقد گردیده است .
🍂 افرادی که اذان و اقامه در گوش آنها خوانده نشده است .
🍂 با دست و دهان نشسته میخوابند .
🍂 بسم الله کمتر میگویند .
🍂 کمتر از شر شیطان به خدا پناه میبرند .
🍂 کمتر قرآن میخوانند .
🍂 کمتر تسبیح حضرت زهرا میگویند .
🍂 کمتر روزه میگیرند .
🍂 کمتر صدقه میدهند.
🍂 با مومنان کمتر ملاقات میکنند .
🍂 سجدهایشان کوتاه است .
🍂 میوه کهنه با نو نمیخورند .
🍂 آب باران نمینوشند .
🍂 درها و پنجره ها را اول شب و اول طلوع آفتاب نمیبندند .
🍂 روغن زیتون را نه میخورند و نه به بدن میمالند .
🍂 انار کمتر میخورند .
🍂 محاسن را شانه نمیزنند یا میتراشند.
🍂 سبیلها را بلند رها میکنند .
🍂 موی زائد بدن را دیر به دیر میتراشند .
🍂 دوست ندارند در خانه مرغ یا کبوتر نگهداری کنند.
🍂 با سر برهنه وارد دستشوئی میشوند .
🍂 در خانه از اسپند یا دود اسپند استفاده نمیکنند .
🍂 تنها میخوابند .
🍂 ایستاده ادرار میکنند .
🍂 علاقه به خوردن خاک دارند .
🍂 علاقه به خوردن غذای داغ دارند .
🍂 علاقه به لباسهای سرخ دارند و اصولا لباسهای قرمز میپوشند .
🍂 به رو میخوابند .
🍂 عجول هستند .
🍂 اهل خمیازه هستند و از هم کشیدگی دارند .
🍂 با صدای بلند میخندند .
🍂 مردانی که بیشتر زن صفتند .
🍂 بی حیا هستند .
🍂عصبانی میشوند ، ادامه میدهند .
🍂 روز نمیخوابند ، قیلوله ندارند .
🍂 اول شب بیرون خانه هستند .
🍂 دوست دارند سقف خانه بلند باشد .
🍂 ادرار و مدفوعشان را نگه میدارند .
❗️آسیب میکروب ، ویروس و یا شیطان ممکن است به شکل تب ، بیماریهای واگیر دار ، عفونت ، التهاب ، ورم شش ،مننژیت ، هپاتیت ،اسهال ، ایدز ، صرع ، جنون ، بی عقلی ، کم عقلی ، دیوانگی ، سیپی ، وسواس ، عصبانیت زیاد ، عدم کنترل باد ، خواب آلودگی و امثال اینها ظاهر بشود .
🔴 حمله به سلمان رشدی در نیویورک
🔸سلمان رشدی، نویسنده مرتد کتاب آیات شیطانی که به ساحت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) اهانت کرده بود هنگامی که در نیویورک قصد سخنرانی داشت هدف حمله قرار گرفت.
📌#غذای_گفتاری
🔰امام جواد (ع) میفرماید: آشکار کردن چیزی پیش از آنکه استوار گردد موجب تباهی آن میشود
⬅️مثال:
قرار است ماشین بخریم، اظهار علنی کنیم قبل از خرید باعث میشود حسد حسودان مشکل ایجاد کند
🔰انرژی منفی حسودان
⬅️مثال:
میخوام باردار شوم، بعد میبینی اظهار علنی کردی مشکل ایجاد میشود
🔰با کلمات مثبت صحبت کنید
⬅️ در قانون معجزه بیان بر اساس پایستگی انرژی هر کلامی را زیاد تکرار کنی اتفاق میافتد
⬅️مثلا ۴۰ بار بگویی یا قاضی الحاجات اتفاق مثبت میافتد
⬅️مثلا حرف طلاق رو نزن، اتفاق می افتد
و.......
✨مراقب حسد حسودان باشیم
✨مراقب کلمات خود باشیم
#سودا
#درمان_عمومی
⭕️پیادهروی یکی از درمانهای مفید سوداست
⭕️اصلاح تغذیه
⭕️سرکنگبین( با آب ولرم مصرف شود)
⭕️نوره مالی بدن هفتهای یکبار پنج شنبهها
⭕️بوئیدن گلاب شبانگاه
⭕️مالیدن دو قطره روغن بادام شیرین روی ملاج و پشت گوشها( در صورت فکر و خیال)
⭕️انفیه هفتهای یکبار(برای زنان باردار و افرادی که تازه عمل کردن و بچه های زیر ۴ سال ممنوع)
⭕️نگاه کردن به سبزه
⭕️مصرف روغن زیتون
⭕️مصرف انجیر روزی سه الی پنج عدد در گلاب یا روغن زیتون خیسانده شود
⭕️مصرف غذاهای با مزاج گرم وتر
و.......
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 توزیع قمه و پرچم عزاداری توسط سفارت انگلیس در ماه محرم برای دستهجات عزاداری!
اینو میزارم اگه قبل محرم نیتی داریم ازالان شروع کنیم بسم الله...
نقل میکرد:
این قدر وضع مالیم به هم خورد که به زنم گفتم:زن بردار بریم نجف،الان عزادارا میان خونمون شلوغ میشه آه در بساط نداریم.😭
زنم بهم گفت: مرد حسابی ، تو تاجر این شهری، با این همه دبدبه و کبکبه، شب اول محرمی همه از نجف بلند میشن میان کربلا، ما از کربلا بلندشبم بریم نجف، بابا پول نداریم نمردیم که، خدا هست، امام حسین هست، درس میشه.
بهش گفتم: زن اگه امام حسینم بخواست کاری بکنه تا الان کرده بود
😭 😭 😭 😭 😭 😭
میگفت: هرچی به زنم گفتم بیا بریم توجه نکرد و حرف خودشو زد، فقط برای آخرین بار رفتم باهاش اتمام حجت کنم.
گفتم: زن اگه نیای بریم میانا، آبرومون میره ها. بازم گوش نکرد و کار خودشو کرد.
همینجوری که استرس داشتم و نمیتونستم یه جا بند بشم و هی خودمو میخوردم:
دیدم عصر شده، یه دفعه اولین دسته ی عزاداری آقا ابی عبدالله وارد خونه شدن.
رفتم پیش زنم، با عصبانیت بهش گفتم:
دیدی اومدن، دیدی آبرومون رفت، حالا خوبت شد؟
*آبرومونو بردی حالا برو جواب بده...*
*بازم کار خودشو میکرد و به من توجهی نمیکرد.*
*تو همین لحظه دومین دسته اومدن، سومین دسته، چهارمین دسته، هی دسته های عزاداری امام حسین وارد خونه میشدن و هی من نگران تر...*
*اذان مغرب شد...*
*وایستادن نماز خوندن...*
*عشا رو که خوندن رفتم گفتم: ما امشب چیزی نپختیم، یه چیز ساده ای میل کنید مث نون و پنیرو هندونه ایشالله از فردا شروع میکنیم...*
😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭
*میگفت:*
*شام خوردن و رفتن حرم زیارت، نصف شب شد خوابیدن، تا* *خوابشون برد بلند شدم قبامو پوشیدم، عبامو انداختم، عرق چینمو سرکردم و نعلینمو پا.شال و کلا کردم برم نجف.*
*رفتم به زنم گفتم: زن این تو و این عزادارا و این امام حسین...*
*من دیگه تحمل موندن و آبروریزی ندارم...*
*میرم نجف و تو کربلا نمیمونم...*
*فقط تو کربلا یه کار دارم!*
*زنم گفت: چی کار؟*
*گفتم: الان میرم بین الحرمین، حرم حسینم نمیرم ، میرم حرم عباس...*
*به عباس میگم: برو به این داداشت بگو خیلی مشتی هستی، خیلی با مرامی، خوب آبروی این چن سالمونو حفظ کردی...*
😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭
*هرچی زنم گفت: بمون نرو...*
*منو تنها نزار. محل* *نذاشتم و از خونه زدم بیرون اومدم تو کوچه، باید دست راست برم حرم حسین گفتم نمیرم قهرم، پیچیدم برم حرم عباس تو راهم دیدم یه حجره بازه...*
*(قدیما تو بین الحرمین عرب ها حجره و دکان کاسبی داشتن)*
*خیلی تعجب کردم، گفتم:ساعت از نصف شبم گذشته، چطور میشه یه حجره باز باشه.*
*تو دلم گفتم این دیگه کیه که تا این موقع شب ول نکرده کاسبی رو؟!کنجکاو شدم بینم کیه.رفتم جلو دیدم آ سید حسینه...*
*آسید حسین استادم بوده و من اینجا تو همین حجره شاگردیه همین آسید حسینو میکردم...*
*خیلی خوشحال شدم.رفتم جلو*
*آسید حسین سلام علیکم جوابمو داد سلام علیکم.*
*گفتم : آسید حسین چی شده تا این موقع حجره موندی؟*
*بهم گفت: این چیزارو ول کن، روضه نداری امسال؟!*
*اشک تو چشام جمع شد و گفتم آسید حسین تو که وضع مارو میدونی تو کربلا ورشکست شدم یکی نیست حتی یه پول سیاهی برای روضه ی امام حسین بهم بده آسید حسین یه نگاهی بهم بهم انداخت گفت:*
*چی میخوای؟*
*گفتم: چیو چی میخوام؟*
*گفت:برای روضت چی لازمته؟*
*گفتم:برنج میخوام،شکر میخوام، چایی میخوام، گوشت میخوام، هیزم میخوام، سیب زمینی میخوام، پیازمیخوام.فلان و *فلان و فلان میخوام ...*
*بهم گفت: بیا بردار برو گفتم: چیو بردارم برم؟ گفت:*
*همینایی که الان گفتی هرچه قدر میخوای ببر،*
*نگاه کردم تو دکانش دیدم پر از همه چیزاییه که میخوام...*
*گفتم: من پول ندارم آسید حسین*
*گفت: کی پول خواست از تو؟*
*سرم داد کشید مث همون روزای استادو شاگردی: بیا هرچی میخوای بار گاری کن بردار بروهمه چیو بار گاری زدیم تموم شد*
*گفتم: آ سید حسین، ممنونتم کمکم کردی نذاشتی آبروم بره...ولی من این همه بارو چطوری ببرم؟*
*اومد جلو تکیه داد به زنجیر آویزونه دم حجرش*
*روشو کرد طرف حرم حسین صدا* *زد:عباس،اکبر،قاسم،عون،جعفر بیاین این بارارو ببرید*
*تو دلم گفتم: نگاه آسید حسین چقدر شاگرد گرفته، من یکی بودم شاگردشا...*
*تا این موقعم بیدارن شاگرداش...*
*خواستم برم خونه بهم گفت وایسا کارت دارم رفت از ته حجرش یه چیزی بیاره*
*وقتی اومد دیدم دوتا شمع دونی خوشگل سبز رنگ گذاشت به دستم گفت اینم هدیه ی مادرم فاطمه، برو یه گوشه از روضتو روشن کن. نفهمیدم منظورش از مادرش فاطمه چیه؟*
😭 😭 😭 😭 😭 😭
*اینقدر خوشحال بودم که گفتم حالا که که کارمون درست شد برم حرم آقا از آقا معذرت خواهی کنم...*
*بگیم آقا غلط کردیم نفهمیدیم. ببخشید، اما این دوتا شمعدونی تو دستام بود اذیتم* *میکرد.گفتم: میرم* *اینارو میدم به خانمم و بهشم میگم کارمون جورشده و برمیگردم حرم.*
*رسیدم سرکوچه دیدم گاری با بار جلو در گذاشته و زنم داره دورش میگرده و بال