eitaa logo
حیات ابدی
227 دنبال‌کننده
839 عکس
1.1هزار ویدیو
21 فایل
#یادمرگ انسان سازهست.. خداوندکسانی که زیاد #یاد_مرگ می کنند دوست دارد #ابددرپیش داریم هستیم که هستیم... ارتباط با ادمین @mahdi_fatemeeee313
مشاهده در ایتا
دانلود
(قسمت اول) 💠مقدمه: نوشتار حاضر نوعی برداشت از تجسم و بازتاب اعمال آدمی در جهان آخرت است که با استفاده از آیات و روایات به تصویر ذهنی درآمده‌اند و ان شاالله که منشأ تذکر و بیداری قرار گیرد. 🌻لازم به ذکر هست که ما از کتابی استفاده می‌کنیم که در آن از احادیث و روایات معتبر استفاده شده و مورد تایید عالم گران‌قدر «آیت الله جعفر سبحانیست» و مورد استقبال قرار گرفته است... ✍ 🔴حالت احتضار: 💠چند روز بود که درد سراسر وجودم را فرا گرفته و به شدت آزارم می‌داد. سرانجام مقدمات مرگ من با فرا رسیدن حالت احتضار فراهم شد. 💥کم کم پاهایم را به سمت قبله چرخاندند. همسر، فرزندان، خویشان و برخی دوستان اطرافم را گرفته بعضی از آن‌ها اشک در چشم‌هایشان حلقه بسته بود. ❄️چشمانم را به آرامی فرو بستم و در دریایی از افکار فرو رفتم. با خود اندیشیدم که عمرم را چگونه و در چه راهی صرف نموده و اموال هرچند اندک خود را از کدام راه به دست آورده و در کدامین مسیر خرج کرده‌ام. فکرش به شدت آزارم می‌داد، از شدت اضطراب چشمانم را گشودم. ⚡️در این هنگام ناگاه متوجه سفید پوش بلند قامتی شدم که دستانش را بر نوک انگشتان پاهایم نهاده بود و آرام و آهسته به سمت بالا می‌کشاند، 🍀 در قسمت پاها هیچ‌گونه دردی احساس نمی‌کردم اما هرچه دستش به طرف بالا می‌آمد درد بیشتری در ناحیه فوقانی بدنم احساس می‌کردم گویا همه دردهای وجودم به سمت بالا در حرکت بود. 🌾تا اینکه دستش به گلویم رسید. تمامی بدنم بی حس شده بود اما سرم چنان سنگینی می‌کرد که احساس می‌کردم هر آن ممکن است از شدت فشار بترکد و یا چشمانم از حدقه درآید. 🍃عمویم که پیرمردی ریش سفید بود جلو آمد و با چشمان اشک آلود گفت: عمو جان شهادت را بگو... 🌱من می‌گویم و تو تکرار کن: اشهد ان لااله الاالله و اشهد انّ محمداً رسول الله و انّ علیاً ولی الله و ... او را می‌دیدم و صدایش را می‌شنیدم. 🔅لب‌هایم به آرامی تکانی خورد و چون خواستم شهادتین را بر زبان جاری کنم یکباره هیکل‌های سیاه و زشتی مرا احاطه کردند و به اصرار از من خواستند شهادتین را نگویم ✅ شنیده بودم شیاطین هنگام مرگ برای گرفتن ایمان تلاش می‌کنند اما هرگز گمان نمی‌کردم آن‌ها در اغفال من توفیقی داشته باشند.... ✍ادامه دارد.. داریم هستیم که هستیم التماس دعای https://eitaa.com/hayateabad حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
5.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 «یک کلیپ بسیار مهم و تاثیر گذار» ❗️نکند به پیاده‌روی اربعین برویم، ولی در خواب باشیم!!! ❓چند نفر برای یاری در اربعین میگویند؟؟؟ داریم هستیم که هستیم التماس دعای https://eitaa.com/hayateabad حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
⚫️در ظهر عاشورا چه گذشت...(قسمت پانزدهم) ⚡️یکی از سپاهیان عمر سعد میگوید : حسین را دیدم که به هر طرف حمله میکرد همه مانند روباه از جلویش میگریختند. 💠سعد ابن عبیده میگوید : عده ای از شیوخ و بزرگان کوفه را دیدیم که بالای تپه ای ایستاده بودند و بر مظلومیت حسین گریه میکردند و دعا میکردند که: خدایا حسین را پیروز گردان! 🔘سعد که خود در سپاه عمرسعد بود برآشفت و به آن نالایقان گفت: ای دشمنان خدا پس چرا فرود نمیایید و اورا یاری نمیکنید؟! 🔴حسین علیه السلام وارد شریعه فرات میشود 🌸چون تشنگی بی نهایت بر اباعبدالله فشار آورد به طرف فرات روان شد . چهار هزار نگهبان در برابرش ایستادند. اما حسین علیه السلام با حمله ی حیدری همه را پراکنده ساخت تا وارد شریعه شد. 🌹امام حسین که میدانست تا دقایقی دیگر به شهادت میرسد مشت را پر از آب کرد و خواست بنوشد که دشمن احساس خطر کرد. 💥میدانست اگر حسین علیه السلام آب بنوشد دمار از روزگار آنان برمیآورد بهمین خاطر مردی صدا زد: آب می آشامی در حالیکه به حرم و اهل بیتت اهانت میشود؟ 🌺حسین علیه السلام که غیرت علی علیه السلام در وجودش موج میزد آب را بر روی آب ریخت و شتابان از شریعه خارج شد،چون به خیمه گاه رسید دید خبری نیست و این هم مکر دشمن بوده تا از آب نوشیدن او جلوگیری کند.. 🔴هجوم اراذل به خیمه گاه اباعبدالله 🌸هنگامی که امام حسین علیه السلام در قلب سپاه دشمن از هرسو دشمنان را به درک میفرستاد 🔥 اراذل کوفه به منظور سست کردن اراده اباعبدالله و انصراف از حمله به دشمن ، عده ای را فرستادند تا خیمه گاه و البسه زنان و کودکان را غارت کنند! ✨حسین علیه السلام غیرت علوی اش به جوش آمد و فریاد زد: ای شیعیان آل ابوسفیان! اگر دین ندارید و از عذاب آخرت نمیترسید اقلا در دنیا آزادمرد باشید و به کیان خود بازگردید اگر عرب و باغیرت هستید! 🔥شمر ملعون فریاد زد: حسین چه میگویی؟ امام فرمود: من و شما با هم میجنگیم و زنان گناهی ندارند سرکشان خود را از تعرض به حرمم بازدارید! شمر فریاد زد: برگردید و کار حسین را بسازید که او مردی کریم و غیرتمند است و اهانت به حرمش را تحمل نمیکند . ♨️جمعیت برگشتند و حسین علیه السلام را از همه طرف احاطه کردند گروهی با شمشیر و گروهی با نیزه جراحات بسیاری بر او وارد کردند که از آن جراحات خون فواره میکرد... ✍ادامه دارد... 📒نفس المهموم ص347 📘بحار ج 45/ص47 📙حیات الحسین 283/3 📔نفس المهموم ص 346 داریم هستیم که هستیم التماس دعای https://eitaa.com/hayateabad حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
◾️عمویم دوباره صورتش را به من نزدیک کرد و شهادتین را به من تلقین نمود. همین که خواستم زبانم را تکان دهم دوباره شیاطین به تلاش افتادند اما این بار از راه تهدید وارد شدند... 💥 لحظه عجیبی بود، از یک طرف آن شخص سفید پوش با کارهای عجیبش و از طرف دیگر اصرار عمویم بر گفتن شهادتین و از سوی دیگر ارواح خبیثه که سعی در ربودن ایمان، در آخرین لحظات زندگیم داشتند. 💠زبانم سنگین و گویا لب‌هایم بهم دوخته شده بود. واقعاً درمانده شده بودم. دلم می‌خواست از این وضع رنج آور نجات می‌یافتم اما چگونه؟ از کدام راه؟ به وسیله چه کسی؟ ✨ در این کشاکش ناگهان از دور چند نور درخشان ظاهر شدند، با آمدن آن‌ها مرد سفیدپوش به تعظیم ایستاد و آن چهره‌های ناپاک فرار کردند، 💫 هرچند در آن لحظه آن نورهای پاک و بی نظیر را نشناختم اما بعدها فهمیدم که آن‌ها ائمه اطهار (علیم السلام) بودند که در آن لحظه حساس به فریاد من رسیدند و از برکت وجود آن‌ها چهره‌ام باز و سبک شده، لب‌هایم را تکان دادم و شهادتین را زمزمه کردم. 🌼 در این لحظه دست‌های آن سفیدپوش از روی صورتم گذشت و من که در اوج درد و رنج بودم ناگهان تکانی خورده و آرام شدم. ✅انگار تمام دردها و رنج‌ها برای اهالی آن دنیا جا نهاده بودم، زیرا چنان آسایش یافتم که هیچ‌گاه مثل آن روز آزادی و آرامش نداشتم .. ✳️حال زبان و عقلم به کار افتاده بود، همه را می‌دیدم و گفتارشان را می‌شنیدم. 🔆در این لحظه نگاهم به آن مرد سفیدپوش افتاد. پرسیدم: تو کیستی؟ از من چه می‌خواهی؟ همه اطرافیانم را می‌شناسم جز تو. 🔰گفت: تا حال باید مرا شناخته باشی من ملک الموت هستم. از شنیدن نامش ترس و اضطراب وجودم را لرزاند. ⚜ خاضعانه در مقابلش ایستادم و گفتم: درود خدا بر تو فرشته الهی باد، نام تو را بارها شنیده‌ام با این حال در آستانه مرگ هم نتوانستم تو را بشناسم، آیا برای تمام کردن کار از من اجازه می‌خواهی؟ ♦️فرشته مرگ در حالی که لبخند می‌زد گفت: من برای جدا کردن روح از بدن، محتاج به اجازه هیچ بنده‌ای نیستم و تو هم اگر خوب دقت کنی دار فانی را وداع گفته‌ای، خوب نگاه کن آن جسد توست که در میان جمع بر زمین مانده است. 🔷به پایین نگاه کردم. وحشت و اضطراب سراسر وجودم را فراگرفته بود. جسدم در میان اقوام و آشنایان بدون هیچ‌گونه حرکتی بر زمین افتاده بود و همسر و فرزندان و بسیاری نزدیکانم، در حالیکه در اطراف جنازه‌ام خیمه زده بودند، ناله و فریادشان به آسمان بلند بود،با خود اندیشیدم: اینان برای چه و برای که این‌گونه شیون می‌کنند؟! ✍ ادامه دارد.. داریم هستیم که هستیم التماس دعای https://eitaa.com/hayateabad حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
⚫️در ظهر عاشورا چه گذشت..(قسمت شانزدهم) 🔴 امام حسین لباس کهنه می طلبد 🌺امام که میبیند لحظه به لحظه به شهادت نزدیکتر میشود به خیمه گاه برگشت و فرمود: جامه ای کهنه برایم بیاورید که کسی به آن رغبت نکند تا پس از شهادتم از بدنم خارج نکنند. ⚡️جامه ای آوردند تنگ بود حضرت نپذیرفت و فرمود: این لباس یهودیان است که قلم ذلت برآن جاری شده است. 🌿جامه ی دیگری آوردند ،امام چندجای آن را پاره کرد و در زیر لباسهایش پوشید. ◾️اما هنگام شهادت،دشمن از آن هم نگذشت و ابجر بن کعب آنرا از بدن حضرت خارج کرد و حسین را برهنه گذاشت. 💥و خدای قهار اورا مورد خشم خود قرار داد. تابستانها دستهایش خشک میشد و زمستانها تازه میشد و همش چرک و خون از آنها جاری بود. 🌑وداع اباعبدالله با امام سجاد علیه السلام 🌷امام حسین علیه السلام در آخرین ساعات با تک تک اهل بیت وداع نمود. طبیعتا اولین وداع با امام سجاد علیه السلام است. 🌹امام به خیمه امام سجاد رفت در حالیکه امام سجاد بیحال و مریض در بستر قرار داشت،اسم اعظم و مواریث انبیا را به او سپرد و سفارش های لازم را نمود... 🌑وداع حسین علیه السلام با اهل بیت ♻️اگر بگویند بر اهل بیت امام در عاشورا لحظه ای سخت تر از وداع اباعبدالله وجود نداشت،سخن گزافی نیست. 🌷چرا که همه به شهادت رسیده اند و تنها حسین که مظهر قدرت و شوکت و پناهگاه آنهاست به راهی میرود که بازگشتی ندارد و به جز او دیگر کسی را ندارند... 🍀همه دور اباعبدالله را میگیرند ،کودکی ضجه میزند،گریه و فغان زنان به آسمان بلند است،کودکی طلب امنیت میکند، کودکی آب طلب میکند و ... ✨براستی بر شخصیتی مانند اباعبدالله که غیرت الله است و غیرت الهی در وجود او موج میزند چه میگذرد.... 💥 سکینه جلو آمد و عرض کرد: پدر آماده ی شهادت شده ای؟ امام فرمود: چگونه تسلیم مرگ نشود کسی که یاری برایش باقی نمانده است. 🌹سکینه که انس و الفت خاصی به اباعبدالله داشت آرام نمیشد و از همه بیشتر ناراحت بود. 🌸 امام حسین علیه السلام اورا به سینه چسباند و اشکهایش را پاک نمود. 🌻سپس فرمود: دخترم بعد از مرگ من گریه زیادی خواهی داشت ولی تا زنده ام با اشک خود قلب مرا آتش نزن... ✍ادامه دارد... 📕 نفس المهموم ص 347 📒بحار ج45/ص47 📗حیات الحسین 283/3 📘نفس المهموم ص 346 داریم هستیم که هستیم التماس دعای https://eitaa.com/hayateabad حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 الی الحبیب ... الی الحسین ع کلیپ بسیار زیبا از دعوت شده امام حسین علیه السلام داریم هستیم که هستیم التماس دعای https://eitaa.com/hayateabad حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
✅صدای ملک الموت را شنیدم که می‌گفت: این جماعت را چه شده؟ به خدا قسم من به او ظلم نکردم؛ روزی او از این دنیا تمام شده است. 💠اگر شما هم جای من بودید به دستور خدا، جان مرا می‌گرفتید. اطاعت و عبادت من بر درگاه الهی این است که هر روز و شب دست گروه زیادی را از دنیا قطع کنم.نوبت به شما هم می رسد... ♨️جمعیت به کار خود مشغول و گوش شنیدن این هشدارها را نداشتند. آرزو می‌کردم ای کاش در دنیا یک‌بار برای همیشه این هشدارها را شنیده بودم تا درسی برای امروزم بود. اما ...افسوس و صد افسوس! ◼️پارچه‌ای بر بدنم کشیدند و پس از ساعتی بدنم را به غسالخانه بردند، مکان آشنایی بود، بارها برای شستن مرده هامان به اینجا آمده بودم. 🔷در این حال، متوجه غسال شدم که بدون ملاحظه، بدنم را به این سو و آن سو می‌چرخاند. به خاطر علاقه‌ای که به بدنم داشتم، بر سر غسال فریاد می‌زدم: آهسته‌تر! مدارا کن! اما او بدون کوچک‌ترین توجهی به درخواست‌های مکرر من، به کار خویش مشغول بود. 🔵آن روزها فکر می‌کردم خرید کفن، یک عمل تشریفاتی است، اما .. چه زود بدنم را سفیدپوش کرد. واقعاً دنیا محل عبور است. ✨با شنیدن صدای دلنشین الصلوة... الصلوة...الصلوة...نوعی آرامش به من دست داد.. 🍀چون نماز تمام شد،جنازه‌ام را روی دست‌هایشان بلند کردند و ترنم روح نواز شهادتین، بار دیگر دلم را آرام کرد. من نیز بالای جنازه‌ام قرار گرفتم و به واسطه علاقه‌ام به جسد، همراه او حرکت کردم. 💥تشییع کنندگان را می‌شناختم. باطن بسیاری از آن‌ها برایم آشکار شده بود . چند تن از آن‌ها را به صورت میمون می‌دیدم در حالیکه قبلاً فکر می‌کردم آدم‌های خوبی هستند. 🌼 از سوی دیگر، یکی از آشنایان را دیدم که عطر دل انگیز و روح نوازش، شامه‌ام را نوازش می‌داد. این در حالی بود که من او را به واسطه ظاهر ساده‌اش محترم نمی‌شمردم، شاید هم غیبت دیگران، او را از چشمم انداخته بود و یا .... 💠تابوت بر روی شانه دوستان و آشنایان در حرکت بود و من همچنان، با نگرانی از آینده، آنهارا همراهی می‌کردم. در حالیکه بسیاری از تشییع کنندگان، زبانشان به ترنم عاشقانه لااله الاالله و ... مشغول بود. ❌ دو نفر از دوستانم آهسته به گفتگو مشغول بودند. به کنارشان آمدم و به حرف‌هایشان گوش سپردم. عجبا! سخن از معامله و چک و سود کلان و..می‌کنید؟ چقدر خوب بود در این لحظات اندکی به فکر آخرت خویش می‌بودید، به آن روزی که ‌دستتان از زمین و آسمان کوتاه خواهد شد و پرونده اعمالتان بسته و هرچقدر مانند من مهلت بطلبید، اجازه برگشت نخواهید داشت. ✍ادامه دارد...
▪سرباز ولایت▪ شکری _ بال و پر فرشته های خدا....mp3
4.88M
سایبون سرتو.. شور @salatin_shoor داریم هستیم که هستیم التماس دعای https://eitaa.com/hayateabad حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
آنگاه رو کردم به اهل و عیالم و گفتم: «ای عزیزان من! دنیا شما را بازی ندهد، چنانکه مرا به بازی گرفت» 🌀مرا مجبور کردید به جمع آوری اموالی که لذتش برای شما و مسئولیتش با من است... ◾️چند نفر جنازه‌ام را از تابوت بیرون آورده و چنان با سر وارد بر گور کردند که از شدت ترس و اضطراب گمان کردم از آسمان به زمین افتاده‌ام... 🍀در این حال شخصی نزدیک جسدم آمد و مرا به اسم صدا زد؛ خود را نزدیک او رساندم و خوب به حرف‌هایش گوش دادم. او در حال خواندن تلقین بود. هر چه می‌گفت می‌شنیدم و بلافاصله، همراه با او تکرار می‌کردم؛ چقدر خوب آرام و زیبا تلفظ می‌کرد. 🍃 چیزی نگذشت که شروع به چیدن سنگ در اطراف لحد کردند، از اینکه جسدم را زندانی خاک می‌ساختند سخت ناراحت بودم. 🍂با خود اندیشیدم بهتر است به کناری بروم و با جسد داخل گور نشوم اما به واسطه شدت علاقه‌ای که داشتم، خود را کنار جنازه رساندم.در یک چشم بر هم زدن، خروارها خاک بر روی جسدم ریختند... ♻️جمعیت متفرق شدند و فقط تعداد انگشت شماری از نزدیکانم باقی ماندند؛ اماچندی نگذشت که همگان تنها رهایم کردند و رفتند -اصلاً باورم نمی‌شد چقدر نامهربان بودند.. 🔘پس از این همه ناله و فغان به خود آمدم و دیدم انچه برایم باقی مانده است: قبری است بس تاریک، وحشت‌زا، غم آور و هول انگیز، ترسی شفاف وجودم را فرا گرفت. 🔸با خود اندیشیدم: هر چه غم است در دل انسان خاکی، و هرچه اضطراب است در دنیا گویی در قلب من ریخته‌اند. غم و وحشتی که شاید اندکی از آن می‌توانست بدن انسان خاکی را منهدم کند... 🔵از ان همه فشار روحی گریه‌ام گرفت و ساعت‌ها اشک ریختم. به فکر اعمال خویش افتادم و آنگاه که پی به نقصان اعمال خود بردم، آرزو کردم: ای کاش من هم همراه جمعیت باز میگشتم اما افسوس که دیگر دیر بود... 💥در همین افکار غوطه‌ور بودم که به ناگاه، از سمت چپ قبر، صدایی برخاست که می‌گفت: بی جهت آرزوی بازگشت نکن، پرونده عمل تو بسته شده! ✨ از شنیدن صدا در آن تاریکی وحشت کردم، گویا کسی وارد قبر شده بود. با لرزشی که در صدایم بود پرسیدم: تو کیستی؟ پاسخ داد: من «رومان» یکی از فرشته‌های الهی هستم. 🍃گفتم: گمان می‌کنم، متوجه آنچه در ذهن من گذشت شدی؟ گفت: آری؟ گفتم: قسم یاد می‌کنم که اگر اجازه دهید به آن دیار برگردم، هرگز معصیت خدا نکنم و در طلب رضایت او بکوشم.... گفت: این را تو می‌گویی، اما بدان حقیقت غیر از آرزوی توست؛ از این پس تا قیام قیامت باید در برزخ بمانی... ✍ادامه دارد..
⏫⏫ 🔴 💠 کفاره‌ی کبیره خدمت به خانواده داریم هستیم که هستیم التماس دعای https://eitaa.com/hayateabad حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
مداحی آنلاین - ما که هم نوای خواهر حسینیم - امیر عباسی.mp3
6.67M
🌴ما که هم نوای خواهر حسینیم 🌴از دعای زهرا نوکر حسینیم 🎤 🎤 داریم هستیم که هستیم التماس دعای https://eitaa.com/hayateabad حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆