eitaa logo
از تولدی دوباره تا حیات طیبه
57 دنبال‌کننده
9 عکس
5 ویدیو
29 فایل
دوره تربیتی همدان
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿عالى ‏ترين نوع شعور« شعور حضورى» است؛ شعورى است كه ما از خودمان داريم نه« شعور رفلكسى و بازتابى» كه نتيجه مراحل چند گانه و تكامل مغز است؛ چرا كه آگاهى ما از خود، غير از آگاهى ما از اشياء اطراف است. آنها بازتابند؛ در حالى كه درك ما از خود، حضورى و بلاواسطه است.
هدایت شده از مباحث تربیتی
❇️وقتى در يك جريانى اهداف فراموش شود، روش ‏ها نيز گرفتار مى ‏شوند. هدف در هر حكومت دينى اين است كه 👈زمينه انتخاب انسان فراهم شود و مردم خود به قسط قيام كنند «1» نه اين كه حكومت به قسط برساند. اين دو با هم خيلى تفاوت دارند. يك وقت تو مى‏خواهى هدف حكومت را عدل يا قسط (باتفاوتى كه در معناى اين دو هست) قرار بدهى ولى يك وقت هدف حكومت را اين مى ‏دانى كه زمينه ‏سازى كند تا مردم خود به قسط قيام كنند، در اين صورت 👈حلم و بيّنات و فرصت و مهلت مى‏خواهد. تو بايد به او مهلت انتخاب بدهى؛ بعد از دادن بيّنات و كتاب و ميزان به او فرصت فكر كردن بدهى، نه اين كه با تحميل و خشونت او را به زمين بزنى و وادارش كنى كه هر تصميمى را كه تو مى ‏خواهى بگيرد. اين‏ جاست كه همه چيز به هم مى‏ خورد. 1) «لِيَقُومَ النّاسُ بِالْقِسطِ». حديد، 25 https://eitaa.com/tarbeit
هدایت شده از مباحث تربیتی
🌿جوامع اشرافى و ايمانى‏ در جامعه‏ اى كه آدم‏ها پيوندهاشان از يكديگر قطع و تكيه ‏گاهشان برداشته شد و كنار رفت، در چنين جامعه‏ اى همز و لمز؛ همديگر را تحويل نگرفتن، اشاره كردن و غيبت كردن و بدگويى شكل مى ‏گيرد. در چنين جامعه‏ اى به امكانات روى خواهند آورد، همان‏ گونه كه در سوره همزه آمده است: «وَيْلٌ لّكُلّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ. الَّذِى جَمَعَ مَالًا وَ عَدَّدَهُ. يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ. كَلَّا لَيُنبَذَنَّ فِى الْحُطَمَةِ. وَمَآ أَدْرَ ل كَ مَا الْحُطَمَةُ. نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ. الَّتِى تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفِدَةِ. إِنَّهَا عَلَيْهِم مُؤْصَدَةٌ. فِى عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ». در اين سوره به دنبال همز و لمز، جمع مال و شمارش آن مطرح مى ‏شود؛ «الَّذِى جَمَعَ مَالًا وَ عَدَّدَهُ». اين دو، (مسخره كردن و دست انداختن با جمع ثروت و شمارش آن) چه ربطى با هم دارند؟ در ظاهر، تعريف و توصيف همز و لمز با جمع مال بعيد به نظر مى‏ رسد ولى نكته دقيق همين ‏جاست 👈در جامعه‏ اى كه انسان‏ ها پيوندشان از هم بريده شده و تكيه ‏گاهشان كنار رفته و اهدافى در بين نيست و 👈ايمان و محبّت و رحمت كنار برود، همز و لمز شكل مى‏گيرد. اين بدگويى ‏ها و سخت ‏گيرى‏هايى كه ما نسبت به همديگر داريم و حتى بار همديگر را زير و رو مى ‏كنيم، 👈به جهت اين است كه عشقى و محبتى در ما نيست، رابطه ‏هاى ما رابطه‏ هاى ايمانى و محبتى نيست. ✳️منى كه بچّه ‏ام را دوست دارم، عيب بچّه ‏ام را پنهان مى ‏كنم. اين كه از يك طرف گرفتارى ‏ها و عيب ‏هاى خانواده‏ ام را مى‏ پوشانم و از طرف ديگر عيب‏ هاى ديگران را دست مى‏ گيرم و به اين و آن مى ‏گويم و با خنده صحبت مى ‏كنم، اين نشان مى‏ دهد كه رابطه من با آن‏ ها رابطه عاطفى و محبتى نيست. قرآن هم وقتى مى‏خواهد بگويد غيبت نكنيد، مى‏گويد: «يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ ... وَ لَايَغْتَب بَعْضُكُم بَعْضاً أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ‏يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ» «1» ؛ يعنى تا اين زمينه محبتى و ايمانى در تو نيايد، خواه‏ ناخواه غيبت وجود دارد. 1)حجرات، 12 🔰در بيانى از حضرت زهرا در خطبه فدك چنين آمده است: «أَلا قَدْ أَرَى أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إِلَى الْخَفْضِ. وَ أَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ. وَ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ. وَ نَجَوْتُمْ مِنَ الضِّيقِ بِالسَّعَةِ. فَمَجَجْتُمْ مَا وَعَيْتُمْ.وَ دَسَعْتُمُ الَّذِى تَسَوَّغْتُمْ. فَإِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِى الْأَرْضِ جَمِيعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِىٌّ حَمِيدٌ» «1». آدم يك وقت مى‏خواهد خوش باشد و يك موقع، خوشىِ زمينه‏ سازى شده‏ اى را مى‏خواهد؛ پرده‏ ها را مى ‏اندازد، بزم را فراهم مى ‏كند، با رنگى و نورى و صدايى و عطرى آن را همراه مى‏ كند، اين معناى «خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ» است؛ يعنى شما با راحتى خلوت كرديد. «وَ نَجَوْتُمْ مِنَ الضِّيقِ بِالسَّعَةِ»؛ مثل كسى كه از گرفتارى‏ ها با وسعتى كه پيدا كرده، نجات پيدا كند. نتيجه اين شد كه: «فَمَجَجْتُمْ مَا وَعَيْتُمْ وَ دَسَعْتُمُ الَّذِى تَسَوَّغْتُمْ»؛ آن چه را آشاميده بوديد و فرو داده بوديد و آن چه را كه خورده بوديد و هضم كرده بوديد، آن آگاهى ‏ها و يافته ‏هايى كه به آن ‏ها رسيده بوديد و برداشت كرده بوديد، همه را بيرون انداختيد و از همه چشم پوشيديد و رو به قدرت ‏ها و امكاناتى آورديد كه طبيعى يك چنين جامعه ‏اى است؛ جامعه ‏اى كه پيوند آدم ‏ها از هم گسسته است. در دوره‏ اى كه دوره پيوند آدم ‏ها است، تو براى فرداى خودت چيزى را در نظر نمى‏ گيرى. مى‏ گويى بچّه ‏ام اگر بماند، برادرم هست، فلانى هست، خانواده مرا فلانى مى ‏چرخاند، ولى وقتى كه تكيه ‏گاهت از ديگران گرفته شد و پناهگاهى نداشتى و از همه بريدى، به طور طبيعى بايد امكانات را وسط بگذارى؛ «الَّذِى جَمَعَ مَالًا وَ عَدَّدَهُ». گرفتارى تو اين است كه در اين مرحله بايد رفته رفته براى راحتى و آرامش خيالت پناهگاه ‏هايى داشته باشى، در نتيجه امكاناتى را مى‏خواهى. اين‏ جاست كه ثروت مطرح مى ‏شود و مال اندوزى شكل مى‏ گيرد. حال هِى شعار دهيد كه آقا نكنيد! آقا نكنيد! نمى ‏شود؛👈 چرا كه ريشه ‏ها به هم ريخته است. وقتى كه آن ريشه‏ ها شكل گرفته بود، اگر مى ‏گفتيد فلان امكان را براى خودتان برداريد، يا نمى ‏توانست يا خجالت مى ‏كشيد و يا دلش اجازه نمى ‏داد. نمى ‏خواست هنگامى كه در كنارش شخص گرفتارى هست آن‏ گونه زندگى كند و بخورد، اما حال كه آن ريشه‏ ها رفته ‏اند، ديگر آن ‏طور نيست؛ اگر بهترين امكانات را سوار هم نشود، ولى آن‏ ها را دارد . __________________________________________________ (1). بحار الانوار، ج 29، ص 230 .. 📚مشكلات حكومت دينى، ص: 183 https://eitaa.com/tarbeit
هدایت شده از مباحث تربیتی
🌿در يك مرحله، انسان با وقوف به تمامى امكانات خود به وحى روى آورده بود و خودش را به خدا گره زده بود «1». (اين، سير حركت آدمى است). رفته رفته آدمى در مرحله ‏اى از تاريكى به اين نتيجه رسيد كه من براى اين وسعت و براى اين محدوده، احتياج به خدا ندارم و اگر به خدا اجازه مى ‏دهم، به جهت بزرگوارى من است وگرنه خدا براى من ضرورتى ندارد و من او را نمى‏ خواهم؛ يعنى تجربه، علم و حتى عرفان الحادى براى انسان كافى است. ريشه‏ هاى اين جريان فكرى، در تاريخ وجود دارد. طخيه عمياء(خطبه قاصعه)، اين مراحل را طى كرد و ضرورت نداشتن دين را مطرح كرد. در همان مراحل اوليه، معاويه گفت من به خاطر دين ونماز شما نيامده‏ ام، من آمده ‏ام تا بر شما حكومت كنم. 👈و در اين جريان، دين اهرم است نه مبنا؛ يعنى وسيله است و ابزار، كارى را پيش مى‏ برد نه پايه ‏اى كه بخواهى بر آن استوار شوى و بمانى. __________________________________________________ (1). «الَّذِينَ يُؤمِنُونَ بِالْغَيْبِ ... وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ الَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ». بقره، 3 و 4 .. مشكلات حكومت دينى، ص: 187 https://eitaa.com/tarbeit
هدایت شده از مباحث تربیتی
✳️سفاهت و فجور مشكل ديگر حكومت دينى در فرض انحراف و بدعت، مشكل سفاهت است كه حضرت در نامه ‏اى كه به مالك اشتر مى ‏نويسند، مى‏ فرمايند: «وَ لَكِنَّنِى آسَى أَنْ‏يَلِىَ أَمْرَ هَذِهِ الْأُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا فَيَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلًا وَ عِبَادَهُ خَوَلًا وَ الصَّالِحِينَ حَرْباً وَ الْفَاسِقِينَ حِزْباً» «نهج البلاغه صبحى صالح، نامه 62 » دوست ندارم و نمى ‏توانم ببينم كه ولايت و سرپرستى اين مردم را كسانى بر عهده بگيرند كه سفيه هستند. ❇️و سفيه كسى است كه از ملت ابراهيم روى برگردانده؛ «وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ ابْراهيمَ الّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ» «بقره، 130 ». مى ‏بينيم وقتى مى‏ خواهند با على بيعت كنند و على مى ‏گويد بر اساس كتاب خدا و سنّت رسول با شما بيعت مى‏ كنم، زير بار سنّت‏ رسول نمى ‏روند و اين، بى ‏رغبتى به سنت است و سفاهتى است كه شكل گرفته است. 👈سفاهت به معناى ابله بودن نيست، كه به معناى نبود حكمت است. اين سفاهت باعث شد تا حفاظتى كه بايد از فاطمه مى ‏شد و رسول در فاطمه محفوظ مى ‏ماند و نگهدارى مى‏شد «1» كنار رفت و برداشته شد؛ براى شكستن فاطمه حتى او را عزّت مى ‏كردند كه تو عزيز و بزرگى و مالك اموال ما هستى و هر چه مى ‏خواهى بردار! ولى فدك مال مسلمانان است، مال سلاح و قتال است و حتى خودمان هم برنمى ‏داريم. بايد از آن ‏ها پرسيد چه كسى شما را متولى اين امر كرده است؟ مى ‏گويند مردم، ما را متولى كرده ‏اند. على(ع) در خطبه 106 در توبيخ مردم مى ‏فرمايند: «فَمَكَّنْتُمُ الظَّلَمَةَ مِنْ مَنْزِلَتِكُمْ وَ أَلْقَيْتُمْ إِلَيْهِمْ أَزِمَّتَكُمْ وَ أَسْلَمْتُمْ أُمُورَ اللَّهِ فِى أَيْدِيهِمْ يَعْمَلُونَ بِالشُّبُهَاتِ وَ يَسِيرُونَ فِى الشَّهَوَاتِ»؛ شما كسانى بوديد كه متجاوزها و ستمگرها را در جايگاه خودتان نشانديد، 👈پس با ستم‏كشى شما بود كه آن ‏ها ستمگر باقى ماندند. عنان امورتان را به آن ‏ها سپرديد و امور خدا را به آن‏ ها واگذار كرديد در حالى كه حكومت، كار خداست نه كار مردم. 🔹تأكيد مى ‏كنم، مادامى كه انسان به عقلانيت و تجربه و قلب وعرفان الحادى خودش واثق باشد، به خدا نيازى ندارد. بر فرض كه خدا باشد ضرورتِ كارِ انسان نيست، به او نيازى ندارد، كه بدون خدا با امكانات خودش هم مى ‏تواند سر پا بايستد و به هر چه مى‏خواهد برسد. 🔰 اين حرف در فرضى درست است كه انسان در ظرف دنيا مطرح باشد و محدود به همين هفتاد سال، اما اگر از اين محدوده فراتر رفت و به غيب پيوند خورد و امروزش را به يوم الاخر پيوند زد و مشهودش را به غيب گره زد، اين دو گره، وضع او را به اين‏ جا مى ‏رساند كه مجبور است 👈در انگيزه و اهداف و نوع روابط و فرصت برنامه ‏ريزى، وضعيت جديدى را دنبال كند. 🔷توحيد و معاد بر اين چهار حوزه اثر گذاشته و دگرگونى ايجاد مى ‏كنند و همين دگرگونى كافى است كه تو ديگر با عقلانيت و تجربه و توان‏ مندى ‏هاى عرفانى خودت نتوانى كارگشا باشى و مجموعه امكانات تو كفاف راهت را ندهد و به اللَّه و وحى محتاج باشى. و اين اضطرار به وحى است كه آدمى را در اين كلاس مى ‏نشاند تا امر خودش را به او واگذار كند.👈 و اين حكومت تنها نمى ‏خواهد براى زندگى هفتاد سالش برنامه ‏ريزى كند و برايش آب و نان و از زندگى ‏اش يك دامپرورى بزرگ بسازد. ❇️نكته اين است كه تو براى بيش از هفتاد سال، توان ‏مندى دارى و اين توان‏ مندى حتى با احتمال معاد، برنامه‏ ريزى متفاوتى را مى ‏طلبد؛ 👈اين است كه در تقدير و برنامه‏ ريزى و در تدبير و مديريت و در تشكل و سازماندهى بايد وضعيت جديدى را دنبال كنى و نمى ‏توانى به عقلانيت و علم و توان‏ مندى‏ هاى غريزى و عرفانى خودت كفايت نمايى و ناچارى كه به وحى گره بخورى. __________________________________________________ (1). اشاره به سخن حضرت فاطمه در خطبه فدك كه فرمود: مگر پيامبر نفرمودند: «الْمَرْءُيُحْفَظُ فِى وُلْدِهِ»؟ كه آدمى در فرزندانش محفوظ مى ‏ماند. حفظ و حرمت انسان به حفظ و حرمت فرزندان اوست .. 📚 مشكلات حكومت دينى، ص: 192
هدایت شده از مباحث تربیتی
✳️بدون وحى، رو آوردن به استحسان و سدِّ ذرايع و مصالح مرسله و قياس است و حقّ تو باطل است؛ چون تو نمى‏ دانى آن چه در اين مجموعه تحقق پيدا مى ‏كند چيست؟ اين ‏جاست كه فرياد على بلند مى‏ شود: «آسَى أَنْ‏يَلِىَ أَمْرَ هَذِهِ الْأُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا»؛ من نمى‏ توانم تحمّل كنم كه ولايت اين مردم را سفيهانى به عهده بگيرند كه ازاهداف چشم پوشيده ‏اند و از ملت ابراهيم فاصله گرفته ‏اند. 💠اين سفاهت است كه وقتى تو از ملت ابراهيم فاصله گرفتى(بقره، 130 )، به فجور مبتلا مى ‏شوى؛ همان تعبيرى كه على(ع)در خطبه دوّم دارند: «زَرَعُوا الْفُجُورَ وَ سَقَوْهُ الْغُرُورَ وَ حَصَدُوا الثُّبُورَ»؛ اين ‏ها فجور را كاشتند و با غرور و فريب آبش دادند و گرفتارى و رنج و هلاك را برداشت كردند. آن چه بعدها تحقق پيدا مى ‏كند و گرفتارى ‏هايى كه بعدها به وجود مى ‏آيد، نتيجه همين انحراف ‏هاى اوليه است. 🔰پس وقتى كه از اهداف چشم پوشيدى و نخواستى كه زمينه ‏ها را فراهم كنى و بصيرت‏ ها را بدهى تا آدم‏ ها خودشان انتخاب كنند، به طور طبيعى در اين طخيه عمياء(خطبه قاصعه)، خشونت مى ‏آيد و قدرت شكل مى‏گيرد و به دنبال آن، خبط و شماس و تلوّن و اعتراض و فتل و سستى و بطنه و غرور و اشرافيت و شكم ‏بارگى و سفاهت و فجور شكل مى ‏گيرد.(خطبه قاصعه) 🔷اين سفاهت و چشم پوشيدن از راه، نتيجه همان تاريكى است كه وقتى آدمى در آن مى ‏افتد ديگر احتياجى به وحى احساس نمى ‏كند، احتياجى در خود نمى‏ بيند تا به ابراهيم و محمّد و على و حسين گره بخورد و در اين فرصت ديگر خدا لازم نيست، دين مزاحم است و رسول خدا زيادى است تا چه رسد به ادامه رسالت كه امامت و ولايت است، همه اين ‏ها زايد است و به تدريج اين زوايد حذف‏ مى ‏شوند و كنار مى‏ روند. ممكن است كه حذف كردن و كنار زدن در لحظه ‏هاى اوّل ابراز نشود ولى در نهايت به همين ‏جا مى ‏رسد؛ چون اين اتصال از درون كنده شده است. 📚 مشكلات حكومت دينى، ص: 194 https://eitaa.com/tarbeit
هدایت شده از وقف مهدویت
❇️كسى كه به آن حضور رسيده، اگر بخواهد غرور او را نگيرد و بتواند وقتى از آسمان‏ ها پايين مى‏ آيد، با زمينى‏ ها حرف بزند، لازمه‏ اش اين است كه برايش ذلت باطنى آمده باشد، كه در دعا مى‏خوانيم: «الهى لا ترفعنى فى الناس درجة الا حططتنى عند نفسى مثلها»، تا متعادل شويم. «و لا تحدث لى عزا ظاهرا الا أحدثت لى ذلة باطنة عند نفسى بقدرها».
هدایت شده از وقف مهدویت
🌿خدا شاهد است كه ما نه خدا را شناخته ‏ايم و نه قدر خود را و اين گله خداست كه انسان را خيلى ذليل مى ‏كند: «و ما قدروا الله حق قدره‏»؛ كه قدر حق را نشناخته ‏ايد.
هدایت شده از وقف مهدویت
🌿ما آن‏ جا كه در نظر مى‏ گيريم👈👈 تا تمامى افراد جامعه به عبوديت يا به فرهنگ و علم و آموزش عالى برسند، شايد حق داشته باشيم كه فرياد بزنيم اين رؤياست؛ نشدنى است. گر چه مى‏ بينيم در زمينه ‏هاى علمى و فرهنگى، همين نشدنى‏ ها شده است و تحقق يافته است؛👈 ولى اگر بنا شد كه اقليتى مسلط و همراه تقدير و تدبير و تربيت و جاسازى و جاى ‏گزينى لازم باشد، كار اين قدرها سخت نيست، كه تلاش و سازندگى مى‏خواهد و 👈👈طبيعى است كه اهداف بلند، نيازهاى بيشتر و روش‏ هاى سخت ‏تر و روابط سنگين‏ ترى را فراهم سازند و بر دوش تو بگذارند.
هدایت شده از وقف مهدویت
🌿اساس گرايش به دين، همين شناخت و تلقى از قدر و استمرار و ارتباط آدمى است. آدمى كه‏ اندازه‏ خود را بيش از اين هفتاد سال و ارزش‏ خود را بيشتر از لذت و قدرت و ثروت و تنوع و لهو و لغو ديد، آدمى كه‏ 👈كفش دنيا را براى خود تنگ ديد و از دنياى مشهود به بن‏ بست رسيد،👈 غيب را مى‏ خواهد، 👈نه آن كه بداند، كه مى‏ خواهد و خدا را مى ‏خواهد، و معاد را مى خواهد. و اساس گرايش به دين، نه‏ حيرت‏ كه اين بن‏ بست و محدوديت و اين‏ غربت‏ و تنهايى است و هيچ گاه در دنياى ارتباطات و در دهكده‏ ى جهانى اين نياز فراموش نمى ‏شود و در هنگام رازگشايى علم بر باد نمى ‏رود. با اين علم، آدمى زودتر بن‏ بست و محدوديت را احساس مى‏ كند و ديوار را تجربه مى‏ كند و به تولدى ديگر مى‏ رسد و از عصيان و طغيان جدا مى ‏شود.
هدایت شده از وقف مهدویت
🌿بينش مترقى و دقيقى كه از قرآن مايه بگيرد مى ‏تواند اين نكته را احساس كند، كه عقوبت ‏ها و عذاب‏ ها، نه ظلم خدا هستند و نه تشفى خاطر او و نه حتى عكس العمل ما، كه خود عمل ما هستند، كه: تجزون ما كنتم تعلمون. (طور، 16) پاداش شما، خود عمل شماست. البته در آيه‏ هايى هم هست كه پاداش شما به خاطر عمل شماست. https://eitaa.com/ghoftomanenghelab
هدایت شده از وقف مهدویت
🌿عمل از طرح و طرح از هدف و هدف از اين بيّنات و بينش تو از خودت و از رابطه‏ هايت با جهان و با جامعه به دست مى‏ آيد و مشخص مى گردد و تو ديگر ابهامى ندارى، كه مدام‏ محرك‏ ها و حركت‏ هايت‏ را كنترل مى ‏كنى و بهترين حركت را انتخاب مى ‏نمايى و خودسازى تو همين است و با اين ديد، ديگر فشار نمى ‏بينى كه چه مى‏ شود و صدمه نمى ‏خورى كه چه كنم، كه تو در هر پيشامد بهترين امكان و بهترين حركت را انتخاب مى ‏كنى و با اين انتخاب به قدرتِ روحى و ظرفيت و وسعتِ وجودى مى ‏رسى.
💠هر مكتبى سه مرحله تبيين و دو دستگى و درگيرى را ناچار دارد. ابراهيم موسى و عيسى و محمد در مرحله‏ تبيين، آزادى‏ مى‏دهند و امان‏ مى‏دهند و كلام خود را مى‏رسانند. و سپس با تماميت حجت و ظهور كفر صف‏ها مشخص مى‏شود و قتال‏ شكل‏ مى‏گيرد. و اين قتال و درگيرى عين رحمت و محبت است و همچون عذاب حق است كه نشان رحمت و عنايت اوست و همين كه پاك شدى به درجات بهشت راهت مى‏دهند و كدورتت را مى‏شويند و حتى تورات و انجيل از اين پيمان قتال نشانه‏ها دارد.
🌿در اين قرن وحشى، شديدترين نيازها، نياز جهت دادن و شكل‏ دادن و كشف كردن استعدادهاست. نياز رهبرى كردن و تربيت نمودن و بارور ساختن است.
✳️نه جهان از خوب و بد تشكيل‏ شده، و نه انسان از خوب و بد و روح و لجن. خوبى و بدى، شر و خير، صفت ارتباطهاى انسان با خودش، با جامعه و يا جهان است. هنگامى كه من با اسيد بد رابطه برقرار كردم، صدمه مى‏خورم و بدى مى‏بينم. شر و خير، خوب و بدى، نتيجه‏ى جهت‏گيرى و موضع‏گيرى انسان در هستى و در جامعه و در خويش است.
☘️آنچه كه اين هماهنگى نيروهاى درونى را به وجود مى‏آورد و تمركز و قدرت تو را تأمين مى‏كند، رياضت‏ها و ورزش‏هاى يوگا نيست؛ كه اين تلقين‏ها خودشان در روح‏هاى عاصى رنگى ندارند و تضادها را حل نمى‏كنند. آنچه كه به اين رياضت‏ها و ورزش‏ها اثر داده، همان قدرت بزرگى است كه در دل تو وسوسه كرده و تو را جلب نموده است و اين قدرت است كه قدرت‏هاى ضعيف‏تر را جذب مى‏كند. ولى تويى كه بالاتر از اين قدرت‏ها و بازى‏ها مى‏خواهى و ارزش خودت را بيش از اينها احساس كرده‏اى، ديگر نمى‏توانى به اين پناهگاه روى بياورى و اين بازى قدرت را در اين شكل‏ و شمائل براى هميشه ادامه بدهى.
✳️توحيد، جهت گرفتن انسان است از شرك، از نفاق؛ يعنى از پراكندگى‏ها و از بى‏شكلى‏ها. اين توحيد در هستى و در جامعه و در درون انسان شكل‏ مى‏گيرد. در هستى از رب‏النوع‏ها و بت‏ها و در جامعه از طاغوت‏ها و در درون از هوس‏هاى نفس، تو را آزاد مى‏سازد؛ همچون ابراهيم، آزاد از بت‏ها و ستاره‏ها و آزاد از غرورها و از اسماعيل خويش.
✳️رسول افرادش را همراه بينات و كتاب و ميزان تربيت مى‏كند و آنها را شكل‏ مى‏دهد تا بار سنگين رسالت او را به دوش بگيرند.
💠رسول همراه ذكر، نه تلقين، همان آدم‏هاى ساده را به ادراكات حضورى و بلاواسطه‏شان راهنمايى مى‏كرد و با اين بينات يك جريان فكرى در آنها شكل‏ مى‏گرفت. آنها از وضعيت‏ و تقدير و تركيب‏ خودشان كه بلاواسطه احساس مى‏كردند، به حاكمى و به ادامه‏اى و به نقشى مى‏رسيدند
☘️روش كار رسول اين نيست كه فقط كارها پيش برود، بلكه مقصود او اين است كه آدم‏ها با كار خودشان پيش بيايند و ارتقاء وجودى بگيرند و همين نوع مديريت و رهبرى كار را مشكل‏تر هم مى‏كند؛ چون ديگران مى‏توانند از هر وسيله براى رسيدن به مقصود خود استفاده كنند، در حالى كه رسول فقط زمينه‏ى اين استفاده را فراهم مى‏كند و ديگر اين مردم هستند كه با شكر يا كفرشان به قرب و بعد، به رشد و خسر مى‏رسند.
✳️در معناى شفاعت و امكان شفاعت و تحليل شفاعت، همين مختصر مى‏تواند كافى باشد، چون گاهى تو گناه مى‏كنى و سپس با آگاهى و ندامت، توبه مى‏كنى و باز مى‏گردى، ولى آنجا كه تو از گناه غافل باشى، يا جاهل باشى، مى‏تواند توجّه و استغفار كسى كه مقبوليت و توانايى دارد و تو با او وحدتى و اشتراكى دارى، با لياقت و زمينه‏هاى تو همراه شود و گناه تو را پاك نمايد پس شفاعت همراه شدن و جفت شدن طلب و توجه و استغفار ديگرى با لياقت و زمينه‏ها براى پاك سازى گناه توست. اين معنا معقول و ممكن و طبيعى است، همانطور كه توبه و استغفار طبيعى و معقول است، كه توبه دريچه محبت و راه بازگشت براى آدمى است كه آزاد است و گرفتار نقطه ضعف‏هاست و اسير وسوسه‏ها و جلوه‏هاست و گناه مى‏كند و راه بازگشت هم مى‏خواهد. چهل حديث از امام حسين عليه السلام، ص: 101
✳️قال الحسين عليه السلام: يا هذا! كف عن الغيبة فإنّها ادام كلاب النّار. الغيبة إدام كلاب النار. 💠امام حسين به كسى كه از ديگرى سخن مى‏گفت فرمود: بس كن، غيبت خوراك خوب سگ‏هاى آتش است. غيبت آفت گسترده‏ى مجالس و نقطه ضعف زن و مرد در لحظه‏هاى فراغت و خودنمايى و شيرين زبانى و وقت كشى از خود و از ديگران است كه مى‏خواهند شبى را به روز بياورند و يا راهى را نزديك كنند. اين آفت گسترده را با نصيحت و تأكيد نمى‏توان درمان كرد، بايد تحليل نمود. ❇️غيبت، با دهان از ديگران كم كردن و از آنها كندن است. غيبت اين است كه تو بگونه‏اى از كسى حرف بزنى كه در نظر مخاطب تو، او شكسته شود و حقير و خفيف گردد. پس آنجا كه تو از آن كم نمى‏كنى كه بر او مى‏افزايى حتى اگر راضى نباشد، غيبت نيست، همانطور كه اگر مخاطب تو مطّلع باشد و با عيب دوست تو در چشم‏ها و گوش‏ها آشنا باشد، باز غيبت نيست. ❇️غيبت اين است كه برادر غائب خود را براى مخاطب خود بشكنى و خفيف و حقير بنمايى. ❇️حال ريشه‏ى غيبت، هر چه از خود نمايى و شيرين زبانى و وقت كشى و عادت باشد، مهم نيست. مهم اين است كه اين حالت را با چه عاملى مى‏توان كنترل كرد. عامل مؤثرى كه هركس را مهار مى‏زند، محبّت است، تو كسى را كه دوست دارى و به خودت منسوب مى‏دانى، تحقير نمى‏كنى، حتى از مشكلات فرزند خودت، دوست ندارى كه ديگران را آگاه كنى و حتى دوست ندارى كه آنها آگاه بشوند، چون حقارت شخص محبوب و منسوب به تو از دو جهت بر تو گران مى‏آيد، از جهت نسبت با تو و از جهت محبت و علاقه‏ى تو.
🔵همين است كه در آيه «1» براى تكليف غيبت، بر عنصر ايمان و عشق و بر عنصر اخوّت تكيه مى‏كند. عشق به خدا تو را با ديگران كه با او پيوند دارند، پيوند مى‏دهد و همين ايمان، اخوت و نسبت را بوجود مى‏آورد. چون آنها كه از جام محبت خدا سرشار شده‏اند حتى اگر از يك پستان ننوشيده باشند و زير يك سقف نخوابيده باشند، برادر هستند و منسوب هستند. با تحليل آدم‏هاى عيب جو و با تحليل آفت غيبت مى‏بينيم كه آنها از عيب‏هاى سطحى خود و منسوبان به خود پرده پوشى مى‏نمايند و از آن‏ها نمى‏كَنند و آنها را نمى‏شكنند. در بيان آيه، خداوند حقيقت غيبت و عيب جويى از برادر غايب را در خوردن گوشت برادر مرده، مجسّم ساخته است. و در كلام امام به اين نكته پرداخته كه سگ‏هاى آتش كه از نفرت و غضب سرشار شده‏اند همچون نفسانيت تحريك شده و مهاجم و آتشين، چگونه از غيبت تغذيه مى‏كنند و خوراك مى‏گيرند و خورش مى‏خورند. در آيه با تأكيد بر عنصر ايمان و اخوت و محبّت و نسبت، زمينه‏ى غيبت را بر مى‏دارد و در برابر اين عادت يا خود نمايى يا نفسانيت مى‏ايستد و در كلام امام اشاره مى‏كند كه سگ نفس آدمى آنجا كه آتشى مى‏شود و هجوم مى‏آورد، چگونه از غيبت خورش و غذاى مطلوب را بدست مى‏آورد. در اين كلام بر دو عنصر هجوم سگ و شرارت آتش تأكيد مى‏شود كه غذاى مردار، از برادر مرده را، از برادر غائب را مى‏بلعد و از آن نيرومى‏گيرد. __________________________________________________ (1) حجرات، 12. چهل حديث از امام حسين عليه السلام، ص: 124
✳️قال الحسين عليه السلام: من حاول أمراً بمعصية اللَّه كان أفوت لما يرجو و أسرع لمجى‏ء ما يحذر. «1» كان الحسين عليه السلام يمسك بالركن الاسود و يناجى ربه و يدعو قائلا: الهى أنعمتنى فلم تجدنى شاكراً و أبليتنى فلم تجدنى صابراً فلا أنت سلبت النّعمة بترك الشّكر و لا أدمت الشّدّة بترك الصّبر الهى ما يكون من الكريم الّا الكرم. «2» امام حسين عليه السلام فرمود: هركس با معصيت خدا كارى را بخواهد، آنچه را كه اميد دارد، زودتر از دست مى‏دهد و از آنچه كه مى‏ترسد شتابنده‏تر مى‏آيد.حضرت ابا عبداللَّه عليه السلام هميشه ركن سياه را مى‏گرفت و مناجات مى‏كرد و مى‏خواند: خداى من! بر من انعام كردى و بخشيدى، پس مرا شاكر نيافتى و مرا مبتلا و گرفتار ساختى، پس صابر نيافتى با اين همه تو نه بخشش‏ها ونعمت‏هايت را گرفتى بخاطر ناسپاسى من و نه گرفتارى‏ها را ادامه دادى بخاطر ناشكيبايى من. خداى من! از كريم جز كرامت چه خواهد بود؟ ❇️آدمى براى رسيدن به مقاصد خود، دنبال وسائل و راه‏هايى است. مى‏خواهد از نزديكترين و راحت‏ترين راه اقدام نمايد. براى سير شدن، براى لذت بردن، براى رسيدن به قدرت و ثروت و هر خواسته‏اى، بى‏اعتنايى به مقررات و قراردادها و يا احكام و سنت‏ها، راحت‏ترين راه است. ❇️شكر بهره بردارى مناسب از شرايط و موضع‏گيرى متناسب در هر موقعيت است و صبر در راه ماندن و سختى‏ها را به كار گرفتن و نيرو اندوختن است و اينگونه برخورد، امداد و كرامت‏هاى مستمر الهى را بدنبال خواهد آورد و دورها را نزديك و بن بست‏ها را گشوده خواهد ساخت كه از كريم جز كرامت، انتظارى نيست. __________________________________________________ (1)- تحف العقول، ص 248 و موسوعة كلمات الحسين عليه السلام، ص 772 بنقل از كافى و بحار. (2)- موسوعه ص 791. چهل حديث از امام حسين عليه السلام، ص: 142
💠 «ان اللّه يحول بين المرء و قلبه» مسأله اين نيست كه خدا وجود دارد. مسأله اين است كه من از وجود او به ايمان و عشق بزرگتر مى‏رسم و مسأله اين است كه من به او محتاجم و مُفتقرم. من ضرورت او را احساس مى‏كنم كه او از من به من نزديكتر است كه: «نحن أقرب اليه من حبل الوريد» و «يا أيهاالناس أنتم الفقراء الى اللّه». اين معرفت و اين احساس و اين اضطرار و افتقار، مسؤوليت و دين را مى‏سازد و آدمى را به وحى و ولايت گره مى‏زند.