14.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 خاطره مرحوم علامه مصباح برای آقای صدیقی...
خدایا ما رو مجانی ببخش 🤲😭
🇮🇷@hayatetayebe1
📩 مرحله جدید زندگی
🔻 حضرت امام خامنهای: در حقیقت از #شب_قدر، انسان مؤمن روزهدار، سال نوی را آغاز میکند. در شب قدر تقدیر او در دوران سال برای او از سوی کاتبان الهی نوشته میشود. انسان وارد یک سال نو، مرحلهی نو و در واقع یک حیات نو و ولادت نو میشود. در راهی به حرکت در میآید، با ذخیرهی تقوا این راه را طی میکند.
#بهار_قرآن
🇮🇷@hayatetayebe1
5.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعوت زیبای مجری ولایتمدار ، آقای مجید یراق بافان عزیز از رهبر عزیزمان جهت آغاز سخنرانی
ای دوست تر از جان❤️....
🇮🇷@hayatetayebe1
🔴 به گوینده سخن بنگریم، یا به آنچه میگوید؟
ما قال؟ یا مَن قال؟!
🔻یکی از معروفترین کلمات جامع امیرمومنان علی(ع) این عبارت است:
● اُنْظُرْ الی مَا قَالَ، و لا تَنْظُر إِلَی مَنْ قَالَ؛
● به گفته بنگر نه به گوینده.
(غررالحکم، ص ۳۶۱)
ابتدا متن كامل روايت را ببینیم:
● خُذ الحكمَةَ حَيثُ كانَتْ وَ انْظُر اِلي ما قالَ و لا تنظُرْ الي مَنْ قال»
● #حكمت را هر جايي است فرا بگير و نگاه كن به آنچه گفته ميشود نه به گوينده سخن.
❌ همانطور که میبینیم امام علی(ع) این جمله را در جایی به کار برده است که درمورد #علم_آموزی و #حکمت است.
▪️به عبارت دیگر در مسائل علمی لازم نیست به گوینده کاری داشته باشید، بلکه به گفته و گفتار توجه کنید و بر اساس آن قضاوت کنید.
آن حضرت(ع) در جایی دیگر درمورد خوارج فرموده است:
● کَلِمَهًْ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِل؛
● چه بسا سخن حقی، که از آن استفاده باطل و نادرست میشود.
(شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج ۱۹، ص ۱۷)
❌ در اینجا که مربوط به مسائل #سیاسی و #اجتماعی و #اعتقادی است باید به شخص نیز نگاه کرد.
▪️روایت دیگر از امام جواد(ع):
● «مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ کَانَ النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ کَانَ النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ الشَّیْطَانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّیْطَانَ»
● هر کس به سخن سخنرانى گوش دهد، او را پرستش کرده است. پس اگر او از خدا سخن بگوید، خدا را پرستیده است، و اگر از زبان ابلیس سخن بگوید، ابلیس را عبادت کرده است.
👈 بر این اساس آدمی در گرفتن علوم بویژه اعتقادی و سیاسی باید بنگرد که از چه کسی علم اعتقاداتش را یاد میگیرد.
🇮🇷@hayatetayebe1
حیات طیبه
⭕️ ویزیت پزشک ٢۴ درصد گران شد 🔸عین الهی وزیر بهداشت: 🔹امروز تعرفههای پزشکی در هیات وزیران به تصوی
🔴 کدام منطق؟!
🔹عصر دیروز هیئت دولت با افزایش تعرفه قشر مستضعف و کم برخوردار پزشکان برای بیمارستان ها و مراکز دولتی به میزان۱۹/۵ درصد و مراکز خصوصی ۲۴ درصد موافقت کرد!!
اما سوال اساسی اینجاست در شرایطی که همین دولت فقط ۱۰ درصد حقوق کارمندان(که مشتری اصلی همین پزشکان هستند) را افزایش داده ، بر طبق کدام منطق و فرمول با افزایش دوبرابری تعرفه پزشکان موافقت کرده است؟!!!
آقایان یک جوری می گویند بیمه ها تقبل می کنند که گویا بیمه ها اصلا دریافتی از مردم را افزایش نخواهند داد و مثل یک موسسه خیریه ، پول پزشکان را از جیب خودشان می دهند!!!
🔺 الحق و الانصاف بزرگترین عامل ایجاد نارضایتی در مردم ، خودِ مسئولین هستند ...
#انحصار_پزشکی
#ماه_مبارک_رمضان
✍"قاسم اکبری"
🇮🇷@hayatetayebe1
📺 #برنامه زنده #جهان_آرا
✍️ موضوع: پرونده ویژه بررسی کیفیت و استاندارد خودروهای داخلی
💢 با حضور: مهدی اسلام پناه، رئیس سازمان ملی استاندارد ایران
✅ دوشنبه ٥ اردیبهشت ساعت ٢٢:٠٠
❎ تکرار روز بعد ساعت ١٤:٣٠
🇮🇷@hayatetayebe1
🇮🇷 غیورمردی که پیکر شهید حججی را شناسایی کرد، آسمانی شد
🔺 سردار مدافع حرم حاج مهدی نیساری درشب ۲۱ ماه رمضان آسمانی شد. سردار نیساری فردی که برای شناسایی پیکر شهیدحججی به مقر داعش رفت وازطرف سیدحسن نصرالله لقب پهلوان مقاومت گرفت
🔹️ ماموریت ویژه سردار نیساری برای شناسایی پیکر مطهر شهید محسن حججی:
◇ بعد از شهادت حججی تا مدتها ، پیکر مطهرش در دست داعشی ها بود تا اینکه قرار شدحزب الله لبنان و داعش، تبادلی انجام دهند.
◇ بنا شد حزبالله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند و داعش هم پیکر محسن و دو شهیدحزب الله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند.
◇ به من گفتند: "میتوانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را شناسایی کنی؟"
◇ می دانستم میروم در دل خطر و امکان دارد داعشیها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند.اما آن موقع ، *محسن* برایم از همه چیز وحتی از جانم مهمتر بود. قبول کردم خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و به طرف مقر داعش رفتیم.
◇ در دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود ، با اسلحه اش ما را می پایید.
◇ پیکری متلاشی شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت: "این همان جسدی است که دنبالش هستید!"میخکوب شدم ، از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم.
◇ رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم؟!
این بدن اربا_اربا شده این بدن قطعه قطعه شده!"
◇ بی اختیار رفتم طرف داعشی عقب رفت و اسلحه اش را مسلح کرد و کشید طرفم.داد زدم: "پست فطرتا ، مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید؟! پس کو سر این جنازه؟! کو دست هاش؟!"
◇ حاج سعیدحرفهایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه میکرد.داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت :"این کار ما نبوده ، کار داعش عراق بوده."دوباره فریاد زدم : "کجای شریعت محمد آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!"
◇ داعشی به زبان آمد گفت: "تقصیرخودش بود.از بس حرص مون رودرآورد.نه اطلاعاتی بهمون داد ، نه گفت اشتباه کردهام و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کردکه از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!"
◇ هرچه می کردم ، پیکر قابل شناسایی نبود. به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکررا برای شناسایی دقیقاباخودمون ببریم."
◇ اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: "فقط همینجا."نمی دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه ، پیکر محسن نبود وداعش میخواست فریب مان بدهد.
🔹️ توی دلم متوسل شدم به "حضرت زهرا علیها السلام" گفتم : "بی بی جان خودتون کمک مون کنید ، خودتون دستمون رو بگیرید. خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.یکباره چشمم افتاد به تکه استخوان کوچکی از محسن ناگهان فکری توی ذهنم آمد.خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن ، استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم! بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم.
◇ نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزب الله.از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی ، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم تا از آن آزمایش DNA بگیرند.دیگر خیلی خسته بودم.
◇ هم خسته ی جسمی و هم روحی.
واقعا به استراحت نیاز داشتم.
فردا حرکت کردم سمت دمشق همان روز بهم خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب الله ، پیکر محسن را تحویل گرفته اند.
🔹️ به دمشق که رسیدم ، رفتم حرم بی بی حضرت زینب علیهاالسلام وقتی داخل حرم شدم ، یکی از بچهها اومد پیشم و گفت: "پدر و همسر شهید حججی به سوریه اومده اند. الان هم همین جا هستن.توی حرم."
◇ من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود. پدر محسن می دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم. تاچشمش به من افتاد ، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: "از محسن خبر آوردی"
◇ نمیدانستم جوابش را چه بدهم. نمیدانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر اربا_اربا را تحویل دادهاند؟!
بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل دادهاند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل دادهاند؟
◇ گفتم: "حاجآقا، پیکر محسن مقرحزب الله لبنانه ، برید اونجا خودتون ببینیدش."
◇ گفت: "قَسَمَت میدم به بیبی که بگو."
◇ التماسش کردم چیزی از من نپرسد.دلش خیلی شکست.دستش رو انداخت میان شبکههای ضریح حضرت زینب علیها السلام و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم.همه محسنم رو.
تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارمویش رو برام آوردی ،راضی ام."
◇ وجودم زیر وروشد.سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود.به سختی لب باز کردم و گفتم: حاجآقا، سر که نداره! بدنش رو هم مثل علی اکبرعلیه السلام اربا اربا کرده ان.
🔹️ هیچ نگفت فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: "بی بی جان ، این هدیه را از من قبول کن!
🇮🇷@hayatetayebe1