eitaa logo
『 حضرت‌عشق 』🇵🇸
309 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
31 فایل
بسم‌رب‌المهدے🌿•• سربازان‌امام‌زمان (عج‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشـریف) ازهیچ‌چیزجزگناهان‌خویش‌نمی‌هراسند ッ♥️ -شهید‌آوینی🕊 بخون‌از‌ما🗒 『 @sharayet_hazraateeshgh313https://daigo.ir/secret/991098283 گَـــر سخـنی باشــد‌👆🏼…
مشاهده در ایتا
دانلود
💌اولین شاخصه بلوغ معنوی ___________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
حسین‌جان{♥️}°• اول صبحـ🌤 سلامیـ✋🏻 به ضریحت دادم زندگی کردنِ امروز چه زیبا شده است. صباحکم حسینے ___________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
🌸🦋🌸🦋 🦋 🌸 امام صادق (ع): هیچ زنـدگی ای گـواراتر از 🌸حسن خلق🌸 نیست. 🙂😇 وسائل الشیعه-ج۸ ص۲۲۷ __________________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
''كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ'' قَطَـار زِنْدِگی ''هَمِھ‌ِ'' مُونْ یِھ‌ رُوزْ بِه ''ایِسْتْگـاهِ آخَرْ'' میـرِسِھ‌....... ___________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
⚠️ ⚠️ ‼️اے منتظران ظهور! ☝️بدانید . . . 👀چشمے ڪہ به دیدنِ مناظر حرام عادت ڪرد😔 ❌دیگر ظرفیت دیدن وجود پاڪ و مقدسے چون را ندارد❌ 🌸تعجیل در فرج 🌸 ___________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
🔹واقعیت این است که بذر تکبر در وجود انسان وجود دارد که می‌توان آن را «تمایل به بزرگ شدن» نامید. اما نکته اصلی نحوه صحیح آبیاری این بذر است. در واقع این صفت اگر به درستی پرورش پیدا کند باعث رسیدن ما به کمال می شود. 🔸اگرچه ممکن است انسان ها برداشت های متفاوتی از کمال داشته باشند، اما در حقیقت یک کمال بیشتر نداریم که همان رسیدن به کمال مطلق یعنی پروردگار عالم است. 🔹اگر نیاز به بزرگ شدن سرکوب شود، روح انسان افسرده می‌شود که خود می‌تواند نابودی بخش عمده ای از فضائل را به دنبال داشته باشد. عوامل مختلفی برای انحراف انسان وجود دارد که اینجا نمیتوان به آن به آن پرداخت. 🔸میتوان این گونه هم تکبر را معرفی کرد: تکبر یک تمایل فطری انحراف یافته است، که فرد متکبر، عجولانه و نابجا به سمت آن حرکت کرده و یا حریصانه و خیال پردازانه آن را در وجود خود تصور کرده است و برمبنای آن عمل می‌کند. __________________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
🌿•°○ •{ما نمردیم ڪھ‌ حــــ♥️ـــرم جاےحـرامے بشود}• ﴿ﭐلحسین﴾؏...❥ ___________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
🌿🌌 یکی از سناتورهای غربی همین چند روز گفته بود که غرب وحشی زنده شده؛ این حرف آن‌ها است. ما وقتی که می‌گوییم در غرب یک روح وحشی‌گری وجود دارد که با ظاهر آراسته و ادکلن‌زده‌ و کراوات بسته‌اش منافاتی ندارد، بعضی‌ها تعّجب می‌کنند و انکار می‌کنند، این را حالا خودشان می‌گویند. ۱۳۹۹/۱/۲۱ - رهبرانقلاب __________________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
بسم رب الشهداء و الصدیقین (❤) هر که را صبح شهادت نیست شام مرگ هست بی شهادت مرگ با خسران چه فرقی می کند •|شهید احمد کاظـــمے|• ڪاری ڪنیـــد وَقتی یک نَفر با شُما مُلاقات ڪرد ، حِس ڪند با یک شهیـــد ملاقات کرده اَست . اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ___________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
روضہ خواندے وَ شدے بانی روضہ خوانے هیـــئتی بودن خود را بہ شما مدیـ🖤ـونم السلام علیڪ یا جعفر بن محمد الصادق ___________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
✍️ 💠 در تنهایی از درد دلتنگی به خودم می‌پیچیدم، ثانیه‌ها را می‌شمردم بلکه زودتر برگردند و به‌جای همسر و برادرم، با بمب به جان زینبیه افتادند که یک لحظه تمام خانه لرزید و جیغم در گلو شکست. از اتاق بیرون دویدم و دیدم مادر مصطفی گوشه آشپزخانه از ترس زمین خورده و دیگر نمی‌تواند برخیزد. 💠 خودم را بالای سرش رساندم، دلهره حال ابوالفضل و مصطفی جانم را گرفته بود و می‌خواستم به او دلداری دهم که مرتب زمزمه می‌کردم :«حتماً دوباره بوده!» به کمک دستان من و به زحمت از روی زمین خودش را بلند کرد، تا مبل کنار اتاق پاهایش را به سختی کشید و می‌دیدم قلب نگاهش برای مصطفی می‌لرزد که موبایلم زنگ خورد. 💠 از فقط صدای مصطفی را می‌خواستم و آرزویم برآورده شد که لحن نگرانش در گوشم نشست و پیش از آنکه او حرفی بزند، با دلواپسی پاپیچش شدم :«چه خبر شده مصطفی؟ حالتون خوبه؟ ابوالفضل خوبه؟» و نمی‌دانستم این انفجار تنها رمز شروع عملیات بوده و تکفیری‌ها به کوچه‌های حمله کرده‌اند که پشت تلفن به نفس‌نفس افتاد :«الان ما از اومدیم بیرون، ۲۰۰ متری حرم یه ماشین منفجر شده، تکفیری‌ها به درمانگاه و بیمارستان زینبیه حمله کردن!» 💠 ترس تنهایی ما نفسش را گرفته بود و انگار می‌ترسید دیگر دستش به من نرسد که التماسم می‌کرد :«زینب جان! هر کسی در زد، در رو باز نکنید! یا من یا ابوالفضل الان میایم خونه!» ضربان صدایش جام را در جانم پیمانه کرد و دلم می‌خواست هر چه زودتر به خانه برگردد که من دیگر تحمل ترس و تنهایی رو نداشتم. 💠 کنار مادرش روی مبل کز کرده بودم، نمی‌خواستم به او حرفی بزنم و می‌شنیدم رگبار گلوله هر لحظه به خانه نزدیک‌تر می‌شود که شالم را به سرم پیچیدم و برای او بهانه آوردم :«شاید الان مصطفی بیاد بخوایم بریم !» و به همین بهانه روسری بلندش را برایش آوردم تا اگر تکفیری‌ها وارد خانه شدند کامل باشد که دلم نمی‌خواست حتی سر بریده‌ام بی‌حجاب به دست‌شان بیفتد! 💠 دیگر نه فقط قلبم که تمام بدنم از ترس می‌تپید و از همین راه دور تپش قلب مصطفی و ابوالفضل را حس می‌کردم که کسی با لگد به در خانه زد و دنیا را برایم به آخر رساند. فریادشان را از پشت در می‌شنیدم که می‌کردند در را باز کنیم، بدنم رعشه گرفته و راهی برای فرار نبود که زیر لب اشهدم را خواندم. 💠 دست پیرزن را گرفتم و می‌کشیدم بلکه در اتاقی پنهان شویم و نانجیب امان نمی‌داد که دیگر نه با لگد بلکه در فلزی خانه را به گلوله بست و قفل را از جا کَند. ما میان اتاق خشک‌مان زده و آن‌ها وحشیانه به داخل خانه حمله کردند که فقط فرصت کردیم کنج اتاق به تن سرد دیوار پناه ببریم و تنها از ترس جیغ می‌زدیم. 💠 چشمانم طوری سیاهی می‌رفت که نمی‌دیدم چند نفر هستند و فقط می‌دیدم مثل حیوان به سمت‌مان حمله می‌کنند که دیگر به راضی شدم. مادر مصطفی بی‌اختیار ضجه می‌زد تا کسی نجات‌مان دهد و این گریه‌ها به گوش کسی نمی‌رسید که صدای تیراندازی از خانه‌های اطراف همه شنیده می‌شد و آتش به دامن همه مردم افتاده بود. 💠 دیگر روح از بدنم رفته بود، تنم یخ کرده و انگار قلبم در سینه مصطفی می‌تپید که ترسم را حس کرد و دوباره زنگ زد. نام و تصویر زیبایش را که روی گوشی دیدم، دلم برای گرمای آغوشش پرید و مقابل نگاه نجس آن‌ها به گریه افتادم. 💠 چند نفرشان دور خانه حلقه زده و یکی با قدم‌هایی که در زمین فرو می‌رفت تا بالای سرم آمد، برای گرفتن موبایل طوری به انگشتانم چنگ زد که دستم خراش افتاد. یک لحظه به صفحه گوشی خیره ماند، تلفن را وصل کرد و دل مصطفی برایم بال‌بال می‌زد که بی‌خبر از اینهمه گوش به فدایم رفت :«قربونت بشم زینب جان! ما اطراف درگیر شدیم! ابوالفضل داره خودش رو می‌رسونه خونه!» 💠 لحن گرم مصطفی دلم را طوری سوزاند که از داغ نبودنش تا مغز استخوانم آتش گرفت و با اشک‌هایم به ابوالفضل التماس می‌کردم دیگر به این خانه نیاید که نمی‌توانستم سر او را مثل سیدحسن بریده ببینم. مصطفی از سکوت این سمت خط ساکت شد و همین یک جمله کافی بود تا بفهمند مردان این خانه از هستند و به خون‌مان تشنه‌تر شوند. 💠 گوشی را مقابلم گرفت و طوری با کف پوتنیش به صورتم کوبید که خون بینی و دهانم با هم روی چانه‌ام پاشید. از شدت درد ضجه زدم و نمی‌دانم این ضجه با جان مصطفی چه کرد که فقط نبض نفس‌هایش را می‌شنیدم و ندیده می‌دیدم به پای ضجه‌ام جان می‌دهد... ✍️نویسنده: __________________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
بسم رب المهدی🖤
ما چگونه با تمام شدن یک روز از عمرمان برخورد می‌کنیم؟ 💌 __________________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
#یک_آیه ''وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ'' ڂـُـ✨ــدَا ڪَسِیِـِـہِ ڪِہِ مِیـَبـَݗْݜِہِ 🙃 ______________________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
🌱 جا ماندن از کربلا برای خیلیا جای حسرت داره اما جا ماندن از لشکر یوسف زهرا دغدغه چند نفره❓😣 به نظرم همین دو خط اونقدر جای حرف داره که بابتش کنید....😔 🌿 _______________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
#گزارش_تصویری مراسِم خاڪسپارےِ پیکر مطهر شهیدمدافع حَرَم جوادِ الله ڪرم هم اڪنون_بهشت زهرا_قطعه ۵۰ _______________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
سلام من به مدينه ، به غربت صادق سلام من به بقيع و به تربت صادق سلام من به مدينه ، به آستان بقيع سلام من به بقيع و کبوتران بقيع سلام من به مزار مطهر صادق که مثل ماه درخشد به آسمان بقيع سلام من به تو اي ماه فاطمي بقيع سلام من به تو اي ياس هاشمي بقيع 🖤😢😞 __________________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
💌°•° امام صادق(علیه‌السّلام)‌‌ مرد مبارزه، تشکیلات و علم بود. محفل درس امام صادق(علیه‌السّلام) و ميدان آموزشي كه آن بزرگوار به وجود آورد در تاريخ زندگي امامان شيعه بي‌نظير بود. همه‌ حرف‌های درست اسلام و مفاهيم اصيل قرآن كه در طول يك قرن و اندي به‌وسیله‌ مغرضان و مفسدان يا جاهلان تحريف شده بود، همه‌ آن‌ها را امام صادق(علیه‌السّلام) به شكل درست بيان كرد. 1359/6/14-رهبر انقلاب __________________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
#بیو🌿♥️ •°گاهے زندگے فقط‌ چاره‌اش‌ علی‌ بن‌ موسی‌ الرضاست°• #چهارشنبه_های_امام_رضایی السلام علیڪ یا غریب الغربا یا علی بن موسی الرضا _______________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
بسم رب الشهداء و الصدیقین (❤) در عشق اگرچه منزل آخر شهادت است تکلیف اول است شهیدانه زیستن در یکی از ماموریت ها تکفیری ها را در محاصره قرار داده بودیم تا جایی که داشتند از تشنگی تلف می شدند . یک ماشین حامل آب را که می خواست منبع آب را به آنها برساند هدف گرفتیم تا منبع آبش را بزنیم. جواد سر سلاحمان را گرفت پایین و گفت : برادرها با آب کاری نداشته باشید ، ما از نسل اباعبدالله هستیم نه از نسل شمر و یزید....🌱 ✨شهید مدافع حرم جواد الله کرم ___________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
🖤 امام جعفر صادق (ع) : كسب دانش واجب است . اصول كافي ، ج 1 ، ص 35 __________________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
بسم الله القاصم الجباریـــن (🇮🇷) وضعیت علمی جمهوری اسلامی ایران بر اساس گزارش سایماگو رُتبہ جَهانے تولیـــد عِلم دَر رِشتہ پزشڪے از ۵۴ اُم جهان بہ ۱۹ اُم ارتقاء یافتہ است. (افزایـــش تعداد مقالات از ۶۴ بہ ۳ هزار ) تا ثریـــا راهے نیست..... ___________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
✍️ 💠 گوشی را روی زمین پرت کرد و فقط می‌کردم خاموش کرده باشد تا دیگر مصطفی ناله‌هایم را نشنود. نمی‌دانستم باز صورتم را شناختند یا همین صدای مصطفی برای مدرک جرم‌مان کافی بود که بی‌امان سرم عربده می‌کشید و بین هر عربده با لگد یا دسته اسلحه به سر و شانه من و این پیرزن می‌کوبید. 💠 دندان‌هایم را روی هم فشار می‌دادم، لب‌هایم را قفل هم کرده بودم تا دیگر ناله‌ام از گلو بالا نیاید و بیش از این عذاب نکشد، ولی لگد آخر را طوری به قفسه سینه‌ام کوبید که دلم از حال رفت، از ضرب لگدش کمرم در دیوار خرد شد و ناله‌ام در همان سینه شکست. با نگاه بی‌حالم دنبال مادر مصطفی می‌گشتم و دیدم یکی بازویش را گرفته و دنبال خودش می‌کشد. پیرزن دیگر ناله‌ای هم برایش نمانده بود که با نفس ضعیفی فقط را صدا می‌زد. 💠 کنج این خانه در گردابی از درد دست و پا می‌زدم که با دستان کثیفش ساعدم را کشید و بی‌رحمانه از جا بلندم کرد. بدنم طوری سِر شده بود که فقط دنبالش کشیده می‌شدم و خدا را به همه (علیهم-السلام) قسم می‌دادم پای مصطفی و ابوالفضل را به این مسلخ نکشاند. 💠 از فشار انگشتان درشتش دستم بی‌حس شده بود، دعا می‌کردم زودتر خلاصم کند و پیش از آنکه ابوالفضل به خانه برسد، از اینجا بروند تا دیگر حنجر برادرم زیر خنجرشان نیفتد. خیال می‌کردم می‌خواهند ما را از خانه بیرون ببرند و نمی‌دانستم برای زجرکش کردن زنان وحشی‌گری را به نهایت رسانده‌اند که از راه‌پله باریک خانه ما را مثل جنازه‌ای بالا می‌کشیدند. 💠 مادر مصطفی مقابلم روی پله زمین خورد و همچنان او را می‌کشیدند که با صورت و تمام بدنش روی هر پله کوبیده می‌شد و به گمانم دیگر جانی به تنش نبود که نفسی هم نمی‌زد. ردّ از گوشه دهانم تا روی شال سپیدم جاری بود، هنوز عطر دستان مصطفی روی صورتم مانده بود و نمی‌توانستم تصور کنم از دیدن جنازه‌ام چه زجری می‌کشد که این قطره اشک نه از درد و ترس که به همسرم از گوشه چشمم چکید. 💠 به بام خانه رسیده بودیم و تازه از آنجا دیدم محشر شده است. دود انفجار انتحاریِ دقایقی پیش هنوز در آسمان بالا می‌رفت و صدای تیراندازی و جیغ زنان از خانه‌های اطراف شنیده می‌شد. چشمم روی آشوب کوچه‌های اطراف می‌چرخید و می‌دیدم حرم (علیهاالسلام) بین دود و آتش گرفتار شده که فریاد حیوان گوشم را کر کرد. 💠 مادر مصطفی را تا لب بام برده بود، پیرزن تمام تنش می‌لرزید و او نعره می‌کشید تا بگوید مردان این خانه کجا هستند و می‌شنیدم او به جای جواب، را می‌خواند که قلبم از هم پاره شد. می‌دانستم نباید لب از لب باز کنم تا نفهمند و تنها با ضجه‌هایم التماس می‌کردم او را رها کنند. 💠 مقابل پایشان به زمین افتاده بودم، با هر دو دستم به تن سنگ زمین چنگ انداخته و طوری جیغ می‌زدم که گلویم خراش افتاد و طعم را در دهانم حس می‌کردم. از شدت گریه پلک‌هایم در هم فرو رفته بود و با همین چشمان کورم دیدم دو نفرشان شانه‌های مادر مصطفی را گرفتند و از لبه بام پرتش کردند که دیگر اختیار زبانم از دستم رفت و با همان نایی که به گلویم نمانده بوده، رو به گنبد ضجه زدم :«!» 💠 با دستانم خودم را روی زمین تا لب بام کشاندم، به دیوار چنگ انداختم تا کف کوچه را ببینم و پیش از آنکه پیکر غرق به خون مادر مصطفی را ببینم چند نفری طوری از پشت شانه‌ام را کشیدند که حس کردم کتفم از جا کنده شد. با همین یک کلمه، ایرانی و بودنم را با هم فهمیده بودند و نمی‌دانستند با این غنیمت قیمتی چه کنند که دورم له له می‌زدند. 💠 بین پاها و پوتین‌هایشان در خودم مچاله شده و همچنان (علیهاالسلام) را با ناله صدا می‌زدم، دلم می‌خواست زودتر جانم را بگیرند و آن‌ها تازه طعمه ابوجعده را پیدا کرده بودند که دوباره عکسی را در موبایل به هم نشان می‌دادند و یکی خرناس کشید :«ابوجعده چقدر براش میده؟» و دیگری اعتراض کرد :«برا چی بدیمش دست ابوجعده؟ می‌دونی میشه باهاش چندتا مبادله کرد؟» و او برای تحویل من به ابوجعده کیسه دوخته بود که اعتراض رفیقش را به تمسخر گرفت :«بابام اسیره یا برادرم که فکر مبادله باشم؟ خودش می‌دونه با اون ۴۸ تا ایرانی چجوری آدماشو مبادله کنه!» 💠 به سمت صورتم خم شد، چانه‌ام خیسِ اشک و خون شده بود و از ترس و غصه می‌لرزید که نیشخندی نشانم داد و تحقیرم کرد :«فکر نمی‌کردم جاسوس زن داشته باشه!»... ✍️نویسنده: __________________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
🌸✨بِسم رَب المهدے
💌نگرانی های ارزشمند _______________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
°📿🖇✨° در شگـفتــم از کسـی ڪہ میتواند استـغفار کند و ناامیـد است! 🦋 نهج‌البلاغہ، حڪمت۸۷ __________________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
🌿•• اگر...✋🏻 تیر دشمن... جسم شہدا را شکافت...‼️•• تیر بدحجابـے... قلب آن ها را به دردمی آورد...💔•• 🍃 🚫 🌷 🌼 🌼 باز پنجشنبه و یاد شهدا با ___________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh