eitaa logo
『 حضرت‌عشق 』🇵🇸
288 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
31 فایل
بسم‌رب‌المهدے🌿•• سربازان‌امام‌زمان (عج‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشـریف) ازهیچ‌چیزجزگناهان‌خویش‌نمی‌هراسند ッ♥️ -شهید‌آوینی🕊 بخون‌از‌ما🗒 『 @sharayet_hazraateeshgh313https://daigo.ir/secret/991098283 گَـــر سخـنی باشــد‌👆🏼…
مشاهده در ایتا
دانلود
#رهبرانه #جَووونای‌ارباب جَوانانِ{🙃}ما عاشِق مُبارزه با اِسرائیـــل هَستند _______________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
•💚• بخش دوم: فرمان الهی برای مطالبی مهم پس آنگاه خداوند چنین وحی ام فرستاد: «به نام خداوند همه مهرِ مهرورز. ای فرستادی ما! آن چه از سوی پروردگارت درباری {علـی} و خلافت او بر تو فرود آمده بر مردم ابلاغ کن، وگرنه رسالت خداوندی را به انجام نرسانده ای؛ و او تو را از آسیب مردمان نگاه می دارد. بیست.و.چهاز.روز.تا.عید.غدیـر.خم 😍 ______________________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
عاقبت بخیر منم که دلدارم تویی حسین(ع)...♥️ #بیو😊🌱 _______________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
『 حضرت‌عشق 』🇵🇸
📚✨ باید همه بدانیم که آزادی به شکل غربی آن موجب تباهی جوانان و دختران و پسران می شود. از نظر اسلام و عقل محکوم است و تبلیغات و مقالات و سخنرانی ‌ها و کتب و مجلات بر خلاف اسلام و عفت عمومی و مصالح کشور حرام است و بر همه ما و همه مسلمانان جلوگیری از آنها واجب است و از آزادی های مخرب باید جلوگیری شود و از آنچه در نظر شرع حرام و آنچه بر خلاف مسیر ملت و کشور اسلامی و مخالفت با حیثیت جمهوری اسلامی است به طور قاطع اگر جلوگیری نشود همه مسئول می‌باشند. [صحیفه انقلاب] ______________________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
✨ ﴾﷽﴿ ✨ ✨رمان جذاب و مفهومی ⚔ ✨قسمت ✨غسل شهادت زمان⏰ و مکان🏤 جلسه رو اعلام کردن ... جلسه توی یه شهر دیگه بود ... و هیچ کسی از خانواده و آشنایان حق همراهی من رو نداشت ... راهی جز شرکت کردن توی جلسه نمونده بود ... .😕 از برادرم خواستم چیزی به کسی نگه ... 💦✨غسل شهادت کردم ... 🌸لباس سفید پوشیدم ... 😘😘دست پدر و مادرم رو بوسیدم و راهی شدم ... . ساعت 9 صبح🕘☀️ به شهری که گفتن رسیدم ... دنبال آدرس راه افتادم ... از هر کسی که سوال می کردم یه راهی رو نشونم می داد ...😐 گم شده بودم ... نماز ظهر رو هم کنار خیابون خوندم ... این سرگردانی تا نزدیک غروب آفتاب🌆 ادامه پیدا کرد ... . خسته و کوفته، دیگه حس نداشتم روی پام بایستم ... نمی دونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت ... کی باور می کرد، من یه روز تمام، دنبال یه آدرس، کل شهر رو گشته باشم؟ ... نرفتنم به معنای شکست و پذیرش تهمت ها بود ... اما چاره ای جز برگشتن نبود ... .😐 توی حال و هوای خودم بودم و داشتم با خدا حرف می زدم که یهو یه جوان، کمی از خودم بزرگ تر به سمتم دوید و دست و شونه ام رو بوسید ...😍😘 حسابی تعجب کردم ... .😳 با اشتیاق فراوانی گفت: _من از طلبه های مدرسه ... هستم و توی جلسه امروز هم بودم ... تعریف شما رو زیاد شنیده بودم اما نفسم بند اومد ...☺️ جواب هاتون فوق العاده بود ...😍 اصلا فکرش رو هم نمی کردم کسی در سن و سال شما به چنین مرتبه ای از علوم دینی رسیده باشه و ... .😎 مغزم هنگ کرده بود...😳😧 اصلا نمی فهمیدم چی میگه. کدوم جلسه؟😳😯 من که تمام امروز داشتم توی خیابون ها گیج می خوردم ...😨😳 گفتم:😳 _برادر قطعا بنده رو اشتباه گرفتید ... و اومدم برم که گفت: _مگه شما آقای ... نیستید که چند روز پیش توی گوش اون مبلغ زدید؟☺️ ... من، امروز چند قدمی جایگاه شما، نشسته بودم ...😊 اجازه می دید شاگرد شما بشم؟😎 ✨✨⚔⚔⚔✨✨ ✍نویسنده؛ شهید مدافع حرم طاها ایمانی _______________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
✨ ﴾﷽﴿ ✨ ✨رمان جذاب و مفهومی ⚔ ✨قسمت (آخر) ✨دست خدا، بالای تمام دست هاست وقتی رسیدم خونه دیدم یه 👥👥👤عده ای دم در اجتماع کرده بودن ... تا منو دیدن با اشتیاق اومدن 😍😢☺️😍سمتم ... یه عده خم می شدن دستم😘 رو ببوسن ... یه عده هم شونه ام رو می بوسیدن ... هنوز گیج بودم ... 😳😟😧 _خدایا! اینجا چه خبره؟ ... . به هر زحمتی بود رفتم داخل ...🚶😧😯😟 کل خانواده اومده بودن ...👩🏻👨🏻👱🏻 پدرم هم یه گوشه نشسته بود ... با چشم های پر اشک، سرش رو پایین انداخته بود ... 😢😓 تا چشم خواهرزاده ام بهم افتاد؛ با ذوق صدا کرد:👦🏻😍 _دایی جون اومد ... دایی جون اومد ... . حالت همه عجیب بود ... پدرم از جا بلند شد و در حالی که دونه های اشک یکی پس از دیگری از چشم هاش جاری بود و الحمدلله می گفت؛ _اومد سمتم و پیشونیم رو بوسید ... .😭😘 مادرم و بقیه هم هر کدوم یه طور عجیبی بودن.... تا اینکه برادرم سکوت رو شکست ... _از بس نگرانت بودم نتونستم نیام ... یواشکی اومدم داخل جلسه و رفتم یه گوشه ... 😊فقط خدا می دونه چه حالی داشتم تا اینکه از دور دیدمت وارد شدی ...😇 وقتی هم که رفتی پشت بلندگو داشتم سکته می کردم ...😥 تا اینکه سوال و جواب ها شروع شد ... اصلا باورم نمی شد چنین عالم بزرگی شده باشی ... .😍☺️ بعد هم رو به بقیه ادامه داد ... _خدا شاهده چنان جواب اونها رو محکم و قوی می داد که زبان شون بند اومده بود ... چنان و ، حرف می زد که ... نتیجه هم این شد که حکم عدم کفایت اون مبلغ رو اعلام کردن ... .😍😄 برادرم پشت سر هم تعریف می کرد ... و من فقط به زحمت خودم رو کنترل می کردم ... از جمع عذرخواهی کردم. خستگی رو بهانه کردم و رفتم توی اتاق ... هنوز گیج و مبهوت بودم و درک شرایط برام سخت بود ...😧😳😟 اشک مثل سیلابی از چشمم پایین می اومد ...😭😫 و مدام این آیه قرآن در سرم تکرار می شد ... ✨شما حرکت کنید، ما از شما را حمایت می کنیم ... . 🙏اللهم لک الحمد و الحمد لله رب العالمین😭🙏 ⚔پایان⚔ ✨✨⚔⚔⚔✨✨ ✍نویسنده؛ شهید مدافع حرم طاها ایمانی _______________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
『 حضرت‌عشق 』🇵🇸
✨ ﴾﷽﴿ ✨ ✨رمان جذاب و مفهومی ⚔ #جنگ_بادشمنان_خدا ✨قسمت #چهل_ودو(آخر) ✨دست خدا، بالای تمام دست هاست
دوستان عزیـــز رمان سوم ما هم به پایان رسید 🙃🌿 انشاءالله ڪہ لذت برده باشید...❤️ منتظر نظرات و پیشنهادات شما هستیـــم التماس دعا ✨🌸
لینک ناشناس برای نظرات 👇🍃 https://harfeto.timefriend.net/442334342
🌾✨بسم رب المهدے✨🌾
#پیام_معنوی 💌لذت هایت را پس انداز کن! _______________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh