|💙زهد مولای متقیان💙|
سوید بن غفله می گوید:
«زمانی که مردم به خلافت با امیرمؤمنان علی(ع) بیعت کرده بودند، روزی خدمت ایشان شرف یاب شدم.
دیدم روی حصیر کوچکی نشسته است. در آن خانه جز آن حصیر چیز دیگری نبود. عرض کردم: یا علی! بیت المال در اختیار شما است، در این خانه جز این حصیر چیزی دیگر از لوازم یافت نمی شود!
فرمود:
سوید بن غفله! عاقل در مسافرخانه و خانه ای که باید از آنجا نقل مکان کند، تهیه وسایل نمی نماید. ما خانه امن و راحتی داریم که بهترین اسباب خود را به آنجا نقل می دهیم. به زودی من به سوی آن خانه رهسپار خواهم شد.
_______________
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
#یک_آیه
أَفَنَضْرِبُ عَنكُمُ الذِّكْرَ صَفْحًا أَن كُنتُمْ قَوْمًا مُّسْرِفِينَ
ﺁﻳﺎ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺷﻤﺎ ﻗﻮﻣﻰ ﺍﺳﺮﺍﻑ ﻛﺎﺭﻳﺪ ، ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺩﻭﺭ ﻛﻨﻴﻢ ﻭ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﺍﻧﻴﻢ ؟ ! ﻧﻪ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺭﺍ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﻴﻢ ﺗﺎ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﻤﺎﻥ ﺍﺯ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻣﺤﺮﻭم ﻧﺸﻮﻧﺪ .
سوره مبارکه الزخرف آیه ۵
__________________
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_سی_و_سوم
💠 دیگر گرمای هوا در این دخمه نفسم را گرفته و وحشت این جسد نجس، قاتل جانم شده بود که هیاهویی از بیرون به گوشم رسید و از ترس تعرض #داعشیها دوباره انگشتم سمت ضامن رفت.
در به ضرب باز شد و چند نفر با هم وارد خانه شدند. از شدت ترس دلم میخواست در زمین فرو روم و هر چه بیشتر در خودم مچاله میشدم مبادا مرا ببینند و شنیدم میگفتند :«حرومزادهها هر چی زخمی و کشته داشتن، سر بریدن!» و دیگری هشدار داد :«حواست باشه زیر جنازه بمبگذاری نشده باشه!»
💠 از همین حرف باور کردم رؤیایم تعبیر شده و نیروهای #مردمی سر رسیدهاند که مقاومتم شکست و قامت شکستهترم را از پشت بشکهها بیرون کشیدم.
زخمی به بدنم نبود و دلم به قدری درد کشیده بود که دیگر توانی به تنم نمانده و در برابر نگاه خیره #رزمندگان فقط خودم را به سمتشان میکشیدم. یکی اسلحه را سمتم گرفت و دیگری فریاد زد :«تکون نخور!»
💠 نارنجکِ در دستم حرفی برای گفتن باقی نگذاشته بود، شاید میترسیدند #داعشی باشم و من نفسی برای دفاع از خود نداشتم که #نارنجک را روی زمین رها کردم، دستانم را به نشانه #تسلیم بالا بردم و نمیدانستم از کجای قصه باید بگویم که فقط اشک از چشمانم میچکید.
همه اسلحههایشان را به سمتم گرفته و یکی با نگرانی نهیب زد :«#انتحاری نباشه!» زیبایی و آرامش صورتشان به نظرم شبیه عباس و حیدر آمد که زخم دلم سر باز کرد، خونابه غم از چشمم جاری شد و هق هق گریه در گلویم شکست.
💠 با اسلحهای که به سمتم نشانه رفته بودند، مات ضجههایم شده و فهمیدند از این پیکر بیجان کاری برنمیآید که اشاره کردند از خانه خارج شوم.
دیگر قدمهایم را دنبال خودم روی زمین میکشیدم و میدیدم هنوز از پشت با اسلحه مراقبم هستند که با آخرین نفسم زمزمه کردم :«من اهل #آمرلی هستم.» و هنوز کلامم به آخر نرسیده، با عصبانیت پرسیدند :«پس اینجا چیکار میکنی؟»
💠 قدم از خانه بیرون گذاشتم و دیدم دشت از ارتش و نیروهای مردمی پُر شده و خودروهای نظامی به صف ایستاده اند که یکی سرم فریاد زد :«با #داعش بودی؟» و من میدانستم حیدر روزی همرزمشان بوده که به سمتشان چرخیدم و #مظلومانه شهادت دادم :«من زن حیدرم، همونکه داعشیها #شهیدش کردن!»
ناباورانه نگاهم میکردند و یکی پرسید :«کدوم حیدر؟ ما خیلی حیدر داریم!» و دیگری دوباره بازخواستم کرد :«اینجا چی کار میکردی؟» با کف هر دو دستم اشکم را از صورتم پاک کردم و آتش مصیبت حیدر خاکسترم کرده بود که غریبانه نجوا کردم :«همون که اول #اسیر شد و بعد...» و از یادآوری ناله حیدر و پیکر دست و پا بستهاش نفسم بند آمد، قامتم از زانو شکست و به خاک افتادم.
💠 کف هر دو دستم را روی زمین گذاشته و با گریه گواهی میدادم در این مدت چه بر سر ما آمده است که یکی آهسته گفت :«ببرش سمت ماشین.» و شاید فهمیدند منظورم کدام حیدر است که دیگر با اسلحه تهدیدم نکردند، #رزمندهای خم شد و با مهربانی خواهش کرد :«بلند شو خواهرم!»
با اشاره دستش پیکرم را از روی زمین جمع کردم و دنبالش جنازهام را روی زمین میکشیدم. چند خودروی تویوتای سفید کنار هم ایستاده و نمیدانستم برایم چه حکمی کردهاند که درِ خودروی جلویی را باز کرد تا سوار شوم.
💠 در میان اینهمه مرد نظامی که جمع شده و جشن شکست #محاصره آمرلی را هلهله میکردند، از شرم در خودم فرو رفته و میدیدم همه با تعجب به این زن تنها نگاه میکنند که حتی جرأت نمیکردم سرم را بالا بیاورم.
از پشت شیشه ماشین تابش خورشید آتشم میزد و این جشن #آزادی بدون حیدر و عباس و عمو، بیشتر جگرم را میسوزاند که باران اشکم جاری شد و صدایی در سکوتم نشست :«نرجس!»
💠 سرم به سمت پنجره چرخید و نه فقط زبانم که از حیرت آنچه میدیدم حتی نفسم بند آمد. آفتاب نگاه #عاشقش به چشمانم تابید و هنوز صورتم از سرمای ترس و غصه میلرزید.
یک دستش را لب پنجره ماشین گرفت و دست دیگرش را به سمت صورتم بلند کرد. چانهام را به نرمی بالا آورد و گره گریه را روی تار و پود مژگانم دید که #نگران حالم نفسش به تپش افتاد :«نرجس! تو اینجا چیکار میکنی؟»
💠 باورم نمیشد این نگاه حیدر است که آغوش گرمش را برای گریههایم باز کرده، دوباره لحن مهربانش را میشنوم و حرارت سرانگشت #عاشقش را روی صورتم حس میکنم.
با نگاهم سرتاپای قامت رشیدش را بوسه میزدم تا خیالم راحت شود که سالم است و او حیران حال خرابم نگاهش از غصه آتش گرفته بود...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
__________________
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_سی_و_چهارم
💠 چانهام روی دستش میلرزید و میدید از این #معجزه جانم به لب رسیده که با هر دو دستش به صورتم دست کشید و #عاشقانه به فدایم رفت :«بمیرم برات نرجس! چه بلایی سرت اومده؟» و من بیش از هشتاد روز منتظر همین فرصت بودم که بین دستانش صورتم را رها کردم و نمیخواستم اینهمه مرد صدایم را بشنوند که در گلویم ضجه میزدم و او زیر لب #حضرت_زهرا (سلاماللهعلیها) را صدا میزد.
هر کس به کاری مشغول بود و حضور من در این معرکه طوری حال حیدر را به هم ریخته بود که دیگر موقعیت اطراف از دستش رفت، در ماشین را باز کرد و بین در مقابل پایم روی زمین نشست.
💠 هر دو دستم را گرفت تا مرا به سمت خودش بچرخاند و میدیدم از #غیرت مصیبتی که سر ناموسش آمده بود، دستان مردانهاش میلرزد. اینهمه تنهایی و دلتنگی در جام جملاتم جا نمیشد که با اشک چشمانم التماسش میکردم و او از بلایی که میترسید سرم آمده باشد، صورتش هر لحظه برافروختهتر میشد.
میدیدم داغ غیرت و غم قلبش را آتش زده و جرأت نمیکند چیزی بپرسد که تمام توانم را جمع کردم و تنها یک جمله گفتم :«دیشب با گوشی تو پیام داد که بیام کمکت!» و میدانست موبایلش دست عدنان مانده که خون #غیرت در نگاهش پاشید، نفسهایش تندتر شد و خبر نداشت عذاب عدنان را به چشم دیدهام که با صدایی شکسته خیالش را راحت کردم :«قبل از اینکه دستش به من برسه، مُرد!»
💠 ناباورانه نگاهم کرد و من شاهدی مثل #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) داشتم که میان گریه زمزمه کردم :«مگه نگفتی ما رو دست امیرالمؤمنین (علیهالسلام) امانت سپردی؟ بهخدا فقط یه قدم مونده بود...»
از تصور تعرض عدنان ترسیدم، زبانم بند آمد و او از داغ غیرت گُر گرفته بود که مستقیم نگاهم میکرد و من هنوز تشنه چشمانش بودم که باز از نگاهش قلبم ضعف رفت و لحنم هم مثل دلم لرزید :«زخمی بود، #داعشیها داشتن فرار میکردن و نمیخواستن اونو با خودشون ببرن که سرش رو بریدن، ولی منو ندیدن!»
💠 و هنوز وحشت بریدن سر عدنان به دلم مانده بود که مثل کودکی از ترس به گریه افتادم و حیدر دستانم را محکمتر گرفت تا کمتر بلرزد و زمزمه کرد :«دیگه نترس عزیزدلم! تو امانت من دست #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بودی و میدونستم آقا خودش مراقبته تا من بیام!»
و آنچه من دیده بودم حیدر از صبح زیاد دیده و شنیده بود که سری تکان داد و تأیید کرد :«حمله سریع ما غافلگیرشون کرد! تو عقب نشینی هر چی زخمی و کشته داشتن سرشون رو بریدن و بردن تا تلفاتشون شناسایی نشه!»
💠 و من میخواستم با همین دست لرزانم باری از دوش دلش بردارم که #عاشقانه نجوا کردم :«عباس برامون یه #نارنجک اورده بود واسه روزی که پای داعش به شهر باز شد! اون نارنجک همرام بود، نمیذاشتم دستش بهم برسه...» که از تصور از دست دادنم تنش لرزید و عاشقانه تشر زد :«هیچی نگو نرجس!»
میدیدم چشمانش از عشقم به لرزه افتاده و حالا که آتش غیرتش فروکش کرده بود، لالههای #دلتنگی را در نگاهش میدیدم و فرصت عاشقانهمان فراخ نبود که یکی از رزمندهها به سمت ماشین آمد و حیدر بلافاصله از جا بلند شد.
💠 رزمنده با تعجب به من نگاه میکرد و حیدر او را کناری کشید تا ماجرا را شرح دهد که دیدم چند نفر از مقابل رسیدند. ظاهراً از #فرماندهان بودند که همه با عجله به سمتشان میرفتند و درست با چند متر فاصله مقابل ماشین جمع شدند.
با پشت دستم اشکهایم را پاک میکردم و هنوز از دیدن حیدر سیر نشده بودم که نگاهم دنبالش میرفت و دیدم یکی از فرماندهها را در آغوش کشید.
💠 مردی میانسال با محاسنی تقریباً سپید بود که دیگر نگاهم از حیدر رد شد و محو سیمای #نورانی او شدم. چشمانش از دور به خوبی پیدا نبود و از همین فاصله آنچنان آرامشی به دلم میداد که نقش غم از قلبم رفت.
پیراهن و شلواری خاکی رنگ به تنش بود، چفیهای دور گردنش و بیدریغ همه رزمندگان را در آغوش میگرفت و میبوسید. حیدر چند لحظه با فرماندهان صحبت کرد و با عجله سمت ماشین برگشت.
💠 ظاهراً دریای #آرامش این فرمانده نه فقط قلب من که حال حیدر را هم بهتر کرده بود. پشت فرمان نشست و با آرامشی دلنشین خبر داد :«معبر اصلی به سمت شهر باز شده!»
ماشین را به حرکت درآورد و هنوز چشمانم پیش آن مرد جا مانده بود که حیدر ردّ نگاهم را خواند و به عشق سربازی اینچنین فرماندهای سینه سپر کرد :«#حاج_قاسم بود!»
💠 با شنیدن نام حاج قاسم به سرعت سرم را چرخاندم تا پناه مردم #آمرلی در همه روزهای #محاصره را بهتر ببینم و دیدم همچنان رزمندهها مثل پروانه دورش میچرخند و او با همان حالت دلربایش میخندد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
__________________
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
علی کسی است که...
نه تنها با اندیشه و سخنش،
بلکه با وجود و زندگیاش، به همه دردها و نیازها و همه احتیاجهای چندگونه بشری، در همه دورهها، پاسخ میدهد...
💙
و چه یتیمی بزرگيست نبودنت برای بشريت
و غیبت اولاد با کرامتت حضرت ولی عصر (عج)
خدایا امشب به حق علی (ع) قسمت میدیم...
آقامون بیان
بسه يتيمي
بسه بی پدری
😔💔
____________________
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
#پروفایل
__________________
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
#پروفایل
__________________
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
#پروفایل
__________________
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
#پروفایل
__________________
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
#حدیث_نگار
#حدیث
ویژگی علما
امام رضا علیه السلام می فرمایند:
از نشانه هاي فهميدن دين خويشتن داري و خاموشي است.
الکافي(ط الاسلاميه) ج۱، ص۳۶
________________
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
مراسم تشیع پیکر شهیدمدافع حرم حاج اصغر پاشاپور روز یکشنبه ۲۸ اردیبهشت ماه ساعت ۱۰ صبح ازشهرک شهیدبروجردی تاحرم حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) وسپس درقطعه ۴۰ گلزارشهدای بهشت زهرای تهران درجوار همرزمانش به خاک سپرده میشود....
این رزمنده ی جبهه ی مقاومت ساکن شهر ری و از اولین نفراتی بودکه به همراه شهیدحاج قاسم سلیمانی به منظوردفاع ازحریم اهل بیت(ع) به سوریه رفت.
شهیدپاشاپور همان رزمنده ای بودکه از شهید سردارسلیمانی خواهش میکرد درجبه پیشروی نکنند،زیرا ممکن است جان فرمانده اش به خطر بیفتد، و سرانجام در۱۳ بهمن ماه سال ۹۸ درسوریه به مقام شـهـادت نائل آمدند.(درست یک ماه پس از شهادت فرمانده اش شهیدحاج قاسم سلیمانی)
___________
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
درد علی دو گونه است:
یک درد، دردی است که از زخم شمشیر ابن ملجم در فرق سرش احساس میکند. و درد دیگر دردی است که او را تنها در نیمهشبهای خاموش به دل نخلستانهای اطراف مدینه کشانده... و به ناله در آورده است.
ما تنها بر دردی میگرییم که از شمشیر ابن ملجم در فرقاش احساس میکند.
اما، این درد علی نیست.
دردی که چنان روح بزرگی را به ناله در آورده است،تنهائی است. که ما آنرا نمیشناسیم!!
باید این درد را بشناسیم... نه آن درد را...
که علی درد شمشیر را احساس نمیکند.
و...ما...
درد علی را احساس نمیکنیم
__________________
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
#به_وقت_دعای_فرج
"بسم الله الرحمن الرحیم"
اِلهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَالْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ علی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ
🌸جهت تعجیل در فرج صاحب الزمان (عج) صلوات 🌸
__
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
💫💫💫
اللّٰهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَةِ يَوْمِي هٰذَا وَمَا عِشْتُ مِنْ أَيَّامِي عَهْداً وَعَقْداً وَبَيْعَةً لَهُ فِي عُنُقِي
خدایا در صبح این روز و تا زندگی کنم از روزهایم، برای آن حضرت بر عهدهام، عهد و پیمان و بیعت تجدید میکنم که از آن، رو نگردانم و هیچگاه دست برندارم
______________
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
دُعایِ روزِ بیسْتُ وُ دُوُمِ ماہِ مُبـ 💙 ـارکِ رَمضان
__________________
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
❤🖤
ماجَراےِ تیـــغِ زَهرآلـــوده را باوَر مَڪُـــن
پَهلِوانِ بَدر را یِـــڪ میخ کوچَک کُشتہ اَست
❤🖤
___________
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
#حدیث °°💌°°
حضرت فاطمه زهرا (س) می فرمایند:
خدایا! نگریستن به رویت و شوق دیدارت را از تو درخواست می کنم.
مجلسی، بحارالانوار، ج۱۰۴، ص۲۲۵
_مناجات را از اهل بیت بياموزيم
_قرب به پروردگار را از خودش درخواست کنیم...
___________________
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
بسم رب الشهدا و الصدیقین
#معرفی_شهید(❤️)
من شنیدم سر عشاق به زانوی شماست
واز آن روز سرم میل بریدن دارد
شهید مدافع حرم حسین مغز غلامی
ولادت : فروردین 1373 در همدان
شهادت : فروردین 1396 در روستای قمحانه ، ریف شمالی حماه ، سوریه
علت شهادت : مبارزه با گروهک های تکفیری _ صهیونیستی در دفاع از حریم اسلام
نحوه شهادت : اصابت تیر مستقیم به سر
مزار شهید :تهران ، بهشت زهرا، قطعه 50
برشی از وصیت نامه شهید : هر وقت بر سر قبرم آمدید سعی کنید یک روضه از حضرت علی اکبر (ع) و یا حضرت زهرا (س) بخوانید و هر وقت قصد داشتید خیری به بنده حقیر برسانید آن را به هیئت های مذهبی بدهید ......🌷
#از_رفاقت_تـا_شـهادتــღ
___________
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
مُرغ اَز قَفَس پَریـــد نِدا داد جِبرِئیـــل
اینَڪ شُما وَ وَحشَـــتِ دُنیـــاےِ بی علے
_______
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
|💙فضائل امیرالمؤمنین💙|
هر که دوست دارد با
°هيبت اسرافیل
°رتبه میکائیل و جلالت جبرائیل بنگرد
هر که میخواهد
°سازگارى آدم(ع)
°خدا ترسی نوح(ع)
°مودت ابراهیم(ع)
°مناجات یعقوب(ع)
°صولت موسی کلیم(ع)
°صبر ايوب(ع)
°زهد یحیی(ع)
°پرهیز عیسی(ع)
°و خلق و خوی محمد(ص) را بنگرد
به چهره پس عمويم *علی(ع)* نگاه کند.
نود خصلت از بهترین خصلت های انبیا را خدا در وجود او گرد آورده که در هیچ کس جز در او جمع نشده است.
اینها تنها گوشه ای از محبت های بالامقام ترین پيامبران الهی در وصف امیر مومنان؛ علی ابن ابی طالب (ع) بود.
__________________
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
✨🖤
دِگَر بَراےِ شَفایَـــم دُعا مَڪُن بـــابـــا
دِلَم هَوایی زَهراست ، مے رَوَم ، زِیــنَب
✨🖤
___________
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
•|شَهیـــد حاج قاسِمِ سُلِیـــمانے|•
یِکے اَز شُئونِ عاقِبَت بِخِیـــری ، نِسبَتِ شُما با جُمهورے اسلامی وَ اِنقِلاب اَست
والله والله والله اَز مُهِمتَریـــن شُئونِ عاقِبَت بِہ خِیری رابِطہ قَلبے وَ دِلے وَ حَقیـــقی ما با ایـــن حَکیـــمے اَست که اِمروز سُڪانِ اِنقِلاب را بہ دَست دارد .
دَر قیـــامَت خواهیـــم دید مُهمتَریـــن مِحوَرِ مُحاسِبہ ایـــن اَست.....♥️
___________
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
♥️✨🌿
سَلامِ مَن بِہ ڪُجا مے رِسَد ڪِہ هَست دَمادَم
خُـــدا درود فِرِست وَ مَلَڪ سَلام رِسانَـــش
♥️✨🌿
السلام علیـــڪ یا رسول الله
#شنبه_های_محمدی
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
___________
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
گفتم حالا که ایام غم مولاست عجب🙄
پس چرا این دل من، درهوس کرب و بلاستـ🤔
روزها را که شمردم دیدم😯
صد و چهار روز دیگر عاشوراست😔
#شب_قدر 💔
___________
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
{♥️♥️}
هَمہ ےِ عُمر سَرِ سُفرِه یِ دُنیـــا ڪَـــم خُورد
نان بِہ ایتامِ زَمان داد وَ خُودَش هِی غَم خُورد
رَخت بَر بَست عَلے ، نَظمِ جَهــان بَر هَم خُورد
دَر شَبِ قَدر عَلے ضَربَتـــے اَز مُلـــجَم خُـورد
ڪِہ اَز آن ضَربِہ سُتون هایِ زَمیـــن لَرزیدَند
روےِ ڪَعبِہ هَمِہ ایـــن بار تَرَڪ را دیـــدَند
آه ! پاشیـــدَنِ خون بَر دِلِ مِحـــراب اَزسـر
آه ! لَب هاےِ عَلے خُشڪ شُد وَ چِشمَش تَــر
آه ! زِیــــنَب سَرِ بالیـــن وَ علے دَر بِســـتَر
آه ! وَقتَش شُدِه ڪِہ بَستہ شَوَد ایـــن دَفتَر
چیـــزے اَندازِه یِ این صَحنہ جِگَر سـوز نَبود
باز هَم شُڪرِ خُـدا فاطِمـــہ آن روز نَبـــود
{♥️♥️}
___________
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh