🍀•°🖇°•🍀
🍀 امام صادق (ع) میفرمایند:
🍀 خُـداوند والانام، حافظِ کسی است
🍀 کـهـ دوسـت خود را حفظ کنـد.
[کافی، جلد۸، ص۱۶۲ ]
#حدیث
دل چَسب تریـــن زمزمہ اینجا صلوات اَست
🍀•°🖇°•🍀
https://eitaa.com/hazraate_eshgh
#رهبرانه ✨🌸
*کوشش زن ایرانی در ایران اسلامی، باید این باشد که هویّت والای زن اسلامی را آنچنان زنده کند که چشم دنیا را به خود جلب کند.*
این امروز وظیفهای است بر دوش زنان مسلمان؛ بخصوص زنان جوان و دختران دانشآموز و دانشجو.
[۱۳۷۹/۶/۳۰-رهبر انقلاب]
__________________
خۅش بہ حال دِل مَن مِثلِ تۅ آقا دارد
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
#عابدانه 💙
بارخدایا ❤️
ای کھ گناهکاران 🥀
به رحمتت فریادرسی میکنند 🌺
و ای که بیچارگان 🍁
به یادآوری احسانت پناه میبرند 🍀
ای ڪه خطاکاران 🍂
از بیم تو به شدت گریه میکنند ✨
[قسمتی از دعای ۱۶ صحیفه سجادیه]
__________________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
3.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شایداستوری
#اربعین
#قدمقدمبایهعلم...💔|••
#به_وقت_امام_زمان {☺✨}
ابوحمْزه ثمالے میگۅید : 🙃
بھ امامْ باقِر (ع) عرض ڪردَمْ : مگر همه شما اماماݩ (ع) قائِمْ نیستید؟🤔
ایشاݩ فرمۅد : آری ما همھ قائِمْ هَستیمْ .☺️
عرض ڪردم : پس چرا تݩها حضرت مهدی (عج) قائِمْ نامیدھ شده است؟
امامْ فرمۅد : هݩگامـے که جدمْ حسیݩ (ع) کشتھ شد ، فرشتگاݩ گریھ ۅ شیوݩ نمودݩد...😭
خداۅند امامانِ از نسل حسین (ع) را بھ فرشتگاݩ نشان داد ، ناگاه فرشتگاݩ دیدند کھ یکی از آن اماماݩ ، ایستاده و نماز می خواند💚 ، خداوند فرمۅد : بھ وسیله همیݩ قائم (عج) از کشندگان حسیݩ (ع) انتقامْ می گیرَمْ ✨😍.
#یگانهمنتقمخونکربلابرگرد❤️🍃
______________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
بِــسْـمِـ الـرَّبِ الزّینَــب.س.
#آفــتــاب_در_حجــــــاب
قسمت #سی_وشش
درست همان جا که گمان مى برى #انتهاى وادى مصیبت است ، #آغاز مصیبت تازه اى است....
مگرنه #بچه_ها در محاصره دشمن اند؟ مگر نه اسب و خود و سپر و شمشیر و نیزه و #قساوت ، مشتى زن و کودك را در
#محاصره گرفته ؟
مگر نه #آفتاب_عصر، همچنان به قوت ظهر بر سر خاك ، آتش مى ریزد؟
اصلا مگر نه هر داغدار و مصیبت دیده اى به دنبال #سرپناهى مى گردد، به دنبال گوشه اى ، ستونى ، دیوارى ، سایه اى تا غم خویش را در بغل بگیرد و با غصه خویش سر کند؟
پس این #خیمه_ها فرصت مغتنمى است که بچه ها را در سایه سار آن پناه دهى و به التیام دردهایشان بنشینى.
اما هنوز این اندیشه ات را تمام و کمال ، به انجام نرسانده اى...
که ناگهان صداى #طبل و #دهل ، صداى #فریاد و #هلهله ،
صداى #سم_اسبان و #بوى_دود، #دودآتش و #مشعل در روز، دلت را فرو مى ریزد...
و تن #بچه_هاى_کوچک_داغدیده را مى لرزاند.
تا به خود بیایى و سر بر گردانى... و چاره اى بیندیشى....،
#آتش از سر و روى #خیمه_ها بالا رفته است...
و حتى به #دامان تنى چند از #دختران و #کودکان گرفته است...
باور نمى کنى...
این مرتبه از #پستى و #قساوت را نمى توانى باور کنى....
اما این صداى #ضجه بچه هاست..
این آتش است که از همه سو زبانه میکشد
و این دود است که چشمها را مى سوزاند و نفس را تنگ مى کند...
و این حضور چهره به چهره دشمن است
و این صداى استغاثه و نواى بغض آلود بچه ها ست که :
_✨عمه جان چه کنیم ؟ به کجا پناه ببریم ؟
و این #سجاد است که با دست به سمتى اشاره مى کند و به تو مى گوید:
_✨عمه جان ! از این سمت فرار کنید، بچه ها را به این بگریزانید.
کدام سمت ؟
کدام جهت ؟
کدام روزنه از آتش و دشمن ، خالى است ؟
در بیابانى که #دشمن بر #همه_جاى آن چنگ انداخته ،...
به سوى کدام مقصد، به امید کدام مامن ، فرار مى توان کرد؟
و چه معلوم که دشمن از این آتش ، سوزانده تر نباشد.
اینکه تو مضطر و مستاصل مانده اى و بهت زده به اطراف نگاه مى کنى،...
نه از سر این است که خداى نکرده خود را
باخته باشى...
یا توان از کف داده باشى ،
بل از این روست که نمى دانى از کجا #شروع کنى ،
به کدام کار اول همت بگمارى ،...
کدام مصیبت را اول سامان دهى ،
کدام زخم را اول به مداوا بنشینى.
اول جلوى هجوم دشمن را بگیرى ؟
به مهار کردن آتش فکر کنى ؟
به گریزاندن بچه ها بیندیشى...
به خاموش کردن آتش لباسهایشان بپردازى ؟
کوچکترها را که نفسشان در میان آتش و دود بریده از خیمه بیرون بیندازى ؟
ستون خیمه را از فرو افتادن نگه دارى ؟ به آنکه گلیم از زیر بیمارت به یغما مى کشد هجوم کنى ؟
تنها حجت بازمانده خدا را، امام زمانت را از معرکه در ببرى ؟
مگر در یک #زینب چند دست دارد؟
چند چشم ؟
چند زبان ؟
و چند دل ؟
براى سوختن و خاکستر شدن ؟
بچه ها و زنها را به سمت اشاره 👈#سجاد، فرمان گریز مى دهى !
اما...
اما آنها که آتش به دامن دارند نباید با این فرمان بگریزد و آتش را مشتعل تر کنند.
به آنها مى گویى بمانند...
و با دست به خاموش کردن آتشهایشان مى پردازى ،
اماان #آتش که یک شعله نیست ،
#ازیک_سونیست .
تا یک سمت را با تاول دستها خاموش مى کنى ،
سمت دیگر لباس دیگر گر گرفته است.
از این سو، ستون خیمه در آتش مى سوزد و بیم فروریختن خیمه و آتش مى رود.
از آن خیمه هاى دیگر بچه ها با استیصال تو را صدا مى زنند.
آنکه چشم به #گلیم_بسترسجاد داشته است ، گلیم را از زیر تن او کشیده و او را بر زمین افکنده و رفته است.
در چشم به هم زدنى ، بچه هاى مانده را به دو بال از خیمه مى تارانى ،...
#سجاد را در بغل مى گیرى و از خیمه بیرون مى زنى.
به محض خروج شما،.. #خیمه فرو مى ریزد #آتش ، هستى اش را در بر مى گیرد.
#سجاد را به فاصله از آتش مى خوابانى،...
#بچه_هاى_آتش_گرفته را به شن و خاك هدایت مى کنى...
و به سمت خیمه دیگر #مى_دوى...
در آن خیمه ، بچه ها از #ترس به آغوش هم #پناه برده اند و مثل بید مى لرزند.
بچه ها را از خیمه بیرون مى کشانى
و به سمت #بیابان مى دوانى.
آتش همچنان #پیشروى مى کند...
اثری از ✍سیدمهدی شجاعی
__________________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh