eitaa logo
حضرت زهرا و شهدا ( کانال رسمی سردار شهید یدالله حسن پور)
1.9هزار دنبال‌کننده
614 عکس
1.5هزار ویدیو
5 فایل
این کانال زیر نظر خانواده شهید ( سردار شهید یدالله حسن پور ) اداره می‌شود. کانال رسمی #شهید_یداله_حسن_پور (شهیدی که اهالی محل برای حل مشکلشون بهشون متوسل میشوند ) ارتباط با خادم کانال👈 @Yajavada1m
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میلاد با سعادت پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله و سلم مبارک باد 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 سِر خدا، ختم الانبیاء شمس ضحی، بدر الدجی 🔴 کانال حضرت زهرا و شهدا 👇 @hazraet_zahra_135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐عید را بهانه کنیم 💞تا به همه کسانی که 💐دوستشان داریم 💞سلامی بکنیم 💐نام شما در اندیشه 💞و مهرتان در قلب ماست 💐🎊عیـد شمـا مبـارک🎊💐 🔴 کانال حضرت زهرا و شهدا 👇 @hazraet_zahra_135
15.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مولودی عربی برای ولادت پیامبر اکرم(صلوات الله علیه و آله) 🔴 کانال حضرت زهرا و شهدا 👇 @hazraet_zahra_135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ✅فوق العاده عااااااااااااااالی و دیدنی 😍😍😍 اگه دلت رفت التماس دعا🤲 گل‌آرایی حرم امام حسین(ع) در آستانه میلاد پیامبر اعظم(ص)🌸🍃 🌹🍎🌷🌹🍎🌷🌹🍎🌷🌹🍎🌷
40.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍️ علامه مجلسی در «زاد المعاد» در اعمال عید مولود که روز «هفدهم ربیع‌الاول» است فرموده: 🔸شیخ مفید و شهید و سید ابن طاووس (ره) گفته‌اند: چون بخواهی در غیر مدینه طیبه حضرت رسول گرامی را زیارت کنی، غسل کن و سپس بایست و دل خود را متوجه آن حضرت کن و بگو: 💠 أَشْهَدُ أَنْ لَاإِلٰهَ إِلّا اللّٰهُ وَحْدَهُ لَاشَرِيكَ لَهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، وَأَنَّهُ سَيِّدُ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ، وَأَنَّهُ سَيِّدُ الْأَنْبِياءِ وَالْمُرْسَلِينَ . اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَيْهِ وَعَلَىٰ أَهْلِ بَيْتِهِ الْأَئِمَةِ الطَّيِّبِينَ .... 🔴 کانال حضرت زهرا و شهدا 👇 @hazraet_zahra_135
6.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥ماشالله به مداح معروف اصفهانی چه با سرعت و دقیق جواب تیم الاتحاد رو داد و وهابی های کثیف رو با خاک یکسان کرد😂😂 👏 🔴 کانال حضرت زهرا و شهدا 👇 @hazraet_zahra_135
روایتی جالب از همسر شهید «مصطفی صدرزاده» مهدی عرفاتی: 🔹می‌گفت چند روز پیش به قاب عکس‌ش نگاه کردم و گفتم: آقامصطفی! حساب‌ش دستته چند شاخه گل بدهکاری!؟ آخه مصطفی رسمِ محبت‌ش این بود که لااقل هفته‌ای یک‌بار برام شاخه گلی می‌خرید و هدیه می‌داد… 🔹فاطمه‌اش از اونور اتاق گفت: مامان! خرج بابا زیاد میشه! اگر بخواد همهٔ این مدت رو جبران کنه باید یه دسته‌گل شیک برات بفرسته! 🔹امروز صبح بدون هیچ برنامهٔ قبلی از جایی زنگ زدن و دعوتمون کردن برا مراسم بزرگداشت مصطفی. به محض ورودمون به مراسم، یک نفر با این دسته‌گل جلو آمد و گفت این رو آقامصطفی برای همسرش فرستاده! 🔸این حرف‌ها رو دیروز همسر بزرگوار شهیدمصطفی صدرزاده نقل می‌کرد. توفیق داشتیم ساعاتی در منزل این شهید باکرامت تنفس کنیم و فیض ببریم. 🔸اینکه میگن شهدا زنده هستند، به اعتبار لفظ و کلام و تشبیه و استعاره نیست. شهدا صرفا ناظر نیستند، حاضرِ فعال‌اند؛ مثل همین مصطفی صدرزاده. 🔸به قول همسرش، آقامصطفی در لحظه‌لحظه زندگی با آنهاست و حضورش را کاملا ملموس احساس می‌کنند. 🔴 کانال حضرت زهرا و شهدا 👇 @hazraet_zahra_135
7.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔅اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي  و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اولیائک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ماجرای بیهوش شدن آرمیتا از زبان همکلاسی‌هایش هیچکس به ما تذکر نداد و کسی هم آرمیتا را هل نداد «فاطمه» همکلاسی، دوست صمیمی و همراه «آرمیتا گراوند»: آن روز مثل همیشه که با هم قرار داشتیم اول من به ایستگاه مترو رسیدم و بعد هم آرمیتا آمد؛ همه چیز عادی بود، آهنگ گوش کردیم، حرف زدیم و کلی خندیدیم. ابتدا مهلا وارد واگن شد، بعد آرمیتا و در آخر هم من وارد قطار شدم ولی «آرمیتا» در کمتر از یک ثانیه و به ناگاه با پشت به زمین افتاد و سرش با زمین(حاشیه سکو) برخورد کرد. وقتی آرمیتا را بلند کردم دیدم دستم خونی شده و متوجه شدم که سر وی زخم برداشته که در نهایت با کمک مردم، آرمیتا را به خارج قطار و کنار سکو انتقال داده و برای نجات وی تلاش کردیم. «مهلا» دیگر همکلاسی و دوست آرمیتا که در روز حادثه همراه او بود: آن روز (یکشنبه) مثل همه روزهای دیگر با فاطمه و آرمیتا در مترو(ایستگاه ش.ـه‌دا) قرار داشتیم که به مدرسه برویم؛ وقتی وارد ایستگاه شدم، قطار آمده بوده و فاطمه و آرمیتا که زودتر رسیده بودند منتظرم بودند. به گفته وی برای اینکه به قطار برسیم با سرعت حرکت کرده و داخل واگن شدیم، اول من و بعد هم آرمیتا و سپس فاطمه وارد مترو شدیم، ولی در کمتر از یک ثانیه «آرمیتا» با پشت سر به زمین خورد. فاطمه دست‌های آرمیتا و من پاهای او را گرفتیم و با کمک چند نفر او را به بیرون واگن قطار و حاشیه سکو منتقل کردیم. انگار آرمیتا مرده بود، اما با تلاش ماموران مترو و یک خانم که فکر کنم پرستار بود، آرمیتا دوباره زنده(احیا) و با آمبولانس به بیمارستان انتقال داده شد.