eitaa logo
حضرت زهراس وشهیدهادی
5.4هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
4هزار ویدیو
11 فایل
یا علی یا علی یاعلی یا علی یا علی مادر همه شهیدان شده ای؟؟؟ می شود مادر ما هم بشوی؟؟! به کانال حضرت زهرا سلام الله و شهدا خوش اومدید🍃💜♥️ #اینجامهمان_حضرت_زهراس_هستین
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شب دومی که کربلا بودیم و باز بعد از شام رفتیم زیارت شبا زیارت زیبا تر بود چون هم بین الحرمین شبا زیبا بود هم هوا خنک تر بود برا همین شبا می رفتیم زیارت شب دوم هر 9 نفر ما که از گروه خودمون بودیم همگی با هم رفتیم زیارت و رفتیم سمت حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام که همه کفش هاشون را دادن کفش داری من یکم عقب تر بودم و یه گوشه ای کفش ها را گذاشتم و رفتم داخل حرم زیارت کردیم و زیارت دل چسبی بود و بعد از زیارت و نماز و دعا و همگی با هم اومدیم بین الحرمین که بریم سمت حرم سید الشهدا در بین الحرمین گروه ها و دسته های سینه زنی دیده می ‌شد یه گروه بودن که اهل شهر کرمان بودن و مداح خوب می خوند و ما نا خودآگاه نشستیم تا کمی روضه گوش بدیم ناگفته نمونده دخترم فقط دنبال روضه بود و زیاد با ما همراهی نمیکردو وقتی دید یه مداح داره خوب می خونه سریع رفت نشست بین خانمهاوما هم گفتیم وقت که داریم کمی بشینیم و روضه گوش بدیم و دل آماده بشه و بریم حرم کمی نشستیم و دیگه گفتیم بلند شیم که اون دختر شهیدی که همراه ما بود عکس پدرش را روی کیفش سنجاق کرده بود و در همه جا همراهش بود تا بلند شیم که بریم سمت حرم سیدالشهدا یهو مداح نمی دونم چطوری چشمش خورد به عکس شهید و گفت انگار ایشون یه عکس شهید همراهش هست نمی دونم دختره شهیده یا همسر شهیده یا... که یکی از خانم‌ها گفت دختره شهیده و اون عکس باباشه که دیگه مداح شروع کرد و گفت این شهیدم امشب مهمون محفل ما بود و تا مداح اینو گفت دختر شهید از بغض یهو منجرشد ما دوباره نشستیم و مداح روضه حضرت رقیه را خوند اصلا قیامتی شد و از شهدا خوند و زنها می اومدن دختر شهید را می بوسیدن و اینقدر حال و هوای همه عوض شد که قابل وصف نیست و هر کس در حال خودش زار می زد شاید حدود یه ساعت و نیم این مداح کرمانی برامون روضه خوندو سینه زنی کردن و وقتی تموم شد ما هم بلند شدیم که بریم زیارت که یه چیزی یادم اومد 👇👇👇
وقتی از تهران راهیه کربلا شدیم دختر شهید اسد ابادی یه لطف خاصی به بنده داشتن و دارند و خیلی خانم بزرگواری هستن و یعنی همه نسبت به بنده لطف داشتن ولی ایشون اولسن سفرشون بود و همراه ما هم برای اولین بار بودن خیلی به بنده لطف داشتن وقتی ما از تهران همسفر شدیم دختر شهید در راه برام گفت که من بابامو یکی و دوماه پیش خواب دیدم و خیلی ناراحت بودم تو خواب به من گفته که ناراحت نباش من بین الحرمین منتظرت هستم 😭 و بنده خدا از زمانی که از تهران حرکت کردیم همش استرس داشت می گفت من باورم نمی شد که قراره بیام کربلا چون در عرض سه چهار روز بهش خبر دادن که ما داریم میریم کربلا و که یکی از اقوامشون هم همراه ما بودن و در مدت سه تا چهار روز این دختر شهید ٱماده شد و اومد کربلا قبل از اون نمی دونست ما داریم میریم کربلا و قراره بریم و برای همین حالا که یهویی همه چی جور شده بود خواب پدرش یادش اومده بود که چرا بابام گفته بین الحرمین ترا می بینم و قراره ما باشه بین الحرمین تا اینکه همین شب دوم کربلا رسیدیم و اون مداح که از کرمان بودن عکس شهید را ببیند و....... اصلا این اتفاقی نبود و اون شب حتما شهید خواست که اون مداح عکسش را ببیند و قراری که با دخترش داشت در بین الحرمین همون روضه حضرت رقیه بود من یه چیزی میگم شما یه چیزی می شنوید کلا هم مداح هم تمام افرادی که اونجا بودن همه منقلب شده بودن و معلوم بود این مجلس فرق داره وقتی مداح روضه اش تمام شد و دعا کرد این خواب دختر شهید یادم اومد و بغلش کردم و گفتم حالا قراره بابات را دیدی؟ دیدی چطور او بین الحرمین باهات قرار گذاشته و..... 😭 اون شب حال همه ما عجیب بود و من یقین داشتم که خود شهید در اون مجلس و در اون لحظه بین الحرمین حضور داشت می شد احساس کرد اون روز سه شنبه بود و من اول بعد از ظهر رفتم حرم زیارت و در دو قدمی ضریح سیدالشهدا نماز امام زمان عجل الله خوندم چون تو تهران سه شنبه های مهدوی داشتیم و بقیه دوستان صبح رفته بودن مقام صاحب الزمان خونده بودن و من فرصت را غنیمت شمردم و در کنار ضریح خوندم حالم را نمی تونم براتون بیان کنم چون بعضی چیزها قابل وصف نیستن 😭😭😭 بعدا همون شب که شب چهار شنبه می شد دوباره رفتیم حرم و این چنین اتفاق افتاد ... قراره دختر شهید محمد حسن اسد آبادی با پدر شهیدش و..... 😭 بعضی اتفاقات هم شیرین هستن هم فراموش نشدنی و هم خاص و اون شب هرسه این اتفاق افتاد در شب اول محرم همه شهدا را یاد کنیم و هدیه ای تقدیم روح بلند شهید اسد آبادی کنیم سهم هرکس یک زیارت عاشورا هدیه به شهید... فردا هم می تونید بخونید
و بعد از اینکه مداحی تموم شد و دلها آماده شد همه رفتیم سمت حرم سیدالشهدا و وارد حرم شدیم و هرکدوم به سمتی رفتن برای دعا و زیارت و قرار هارا باز با هم گذاشتیم و من یه عادتی دارم میرم حرم نمی تونم اول برم دعا بخونم من اول باید دلی و با زبان خودمانی وصل بشم این دلم باید تکون بخوره و آقا منو بپذیره که برم زیارت بعدا برن دنبال دعا و قران و نماز........ اینبار که شب دومی بود رفتم از سمت بالاسر رفتم که برم ضریح را زیارت کنم و اونجا می رسه یه زیر قبه 😭😭 همیشه این قسمت صفی هست و شلوغ تا نصف رفتم دیدم دلم آماده نیست همون جا ایستادم خانم پشت سری من گفت چرا نمیری گفتم دلم آماده نیست گفت یعنی چه گفتم یعنی اجازه زیارت به من ندادن هنوز تا اینو گفتم هم خودم گریه افتادم هم بقیه 😭😭 همونجا موندم شروع به خوندن این نوحه کردم 👇👇👇👇
یا حسین؛ غریبِ مادر… تویی اربابِ دل من یه گوشه چشمِ تو بسه واسه حلِ مشکل من آخرش میاد یه روزی رو چشام قدم میزاری یه روزی میاد آقا جون که منم در تو باشم چشاموُ موقع مرگم زیر پات گذاشته باشم دلِ من عاشق میمونه دائم از شما میخونه منو میشناسی، آقا جون… من همونم؛ اون دیوونه اونی که تنهای تنهاست دلش از همه بریده اونی که واسه یه بارم هنوز آقاشو ندیده تمومِ مردمِ دنیا مارو میخونن دیوونه آره ما دیوونه هستیم بیخیال این زمونه حسرتِ زیارت تو مونده تو این دلِ زارم کربلاتو تا نبینم آروم و قرار ندارم چشای قشنگِ عباس خوابو از چشام گرفته این دل غریبم آقا جز خونه ات جایی نرفته 😭 یا حسین؛ دلم همیشه به فداته، شور و شینه همه جا ذکرِ لب من یا حسین غریب مادر گاهی وقتا توی خوابم کربلاتو من می بینم سینه خیز میام تو صحنت پای اون ضریحت میشینم
همونجا وسط صف ایستادم و دونه دونه مردم را از خودم رد می کردم که برن و منم این نوحه را می خوندم هر کس ایرانی بود گریه می کرد و حالش دگرگون می شد و می رفت زیارت و اینقدر خوندم دیدم حال خودم هم داره بد می شه کم کم رفتن جلو و دستم را گذاشتم ضریح ولی اینبار چشمم را دوختم به داخل ضریح و😭😭😭😭 حالم به شدت دگرگون شده بود در همین لحظه یهو در ذهنم اومد که هروقت دلم آماده نیست باید کاری کنم تا دل بقیه زوار حسین را آماده کنم برای یه زیارت خاص نمی دونم شایدم دلم بخاطر گناه زیاد آماده نمی شد نمیدونم دیگه هرچی بود که می دونستم باید اول کاری کنم که این دل آماده بشه اون شب به جای شهدا و اموات هم زیارت کردم شهید حججی و شهید ابراهیم هادی و شهید دانشگر و خیلی از شهدای بهشت زهرا که باهاشون قول و قراری داشتم به جاشون زیارت کردم دوتا عزیز هم تازه از دست داده بودم که یکی فردا چهلمش هست و یکی دقیقا روز عاشورا چهلم می شه فاطمه خانم که یکی از بچه های کلاسم بودو از بچه های سه شنبه های مهدوی بود خانمی مومن و با خدا و پاک و یکی هم خادم الشهدا یاس کبود 😭😭
عزیزان خادم الشهدا یاس کبود دختری بود که حدود 10 سال بود باهاش اشنا بودیم اهل خوزستان و اهل شهر شادگان بودن و یکبار با پدرشون هم به منزل ما اومده بودن چند شبی مهمان ما بودن از زمانی که تلگرام فیلتر نشده بود و مدیر کانال شهید هادی اونجا بود و ختم صلوات داشت من با این دختر آشنا شدم اون زمان 17 ساله بود اسمش زهرا خضرایی هست و چون اسم مجازیش یاس کبود بود همش اونا یاس صدا می زدیم حتی اومده بودن خونمون... ما یاس صداش می زدیم و باباش همش به دخترش میگفت زهرا چرا اینا تورا یاس صدا می زنن و نمی دونست ما به اسم مجازی همو صدامی زنیم دختر بسیار مومن و خانم و با شخصیت و خوب بود که دائما از شهدا می گفت و در خدمت شهدا بود کلا سر کارش با شهدا بود هرجا می رفت که شهیدی بود دوست داشت از شهیدنشونه ای داشته باشه 😭 برای همه ما و برای همه خادمین راوی شهدا بود و روایت می کرد بچه هایی را هم که به شلمچه می برد براشون راوی بود تو کار روایت مهارت خاصی داشت ما شبهای زیادی تا خود اذان صبح با هم صحبت می کردیم از درد و دل تا مشکلات و تا از شهدا و..... عاشق حضرت زهرا سلام الله بود میگفت تو مدرسه به بچه ها می گفتم من از سادات هستم اسمم سید زهرا هست ارزویش این بود فرزند حضرت زهرا باشه 😭😭 چی بگم... دلم امشب لبریزه حسینیه داشتن و محرم ها با ذوق و شوق خاصی حسینیه را سیاه پوش می کرد و جارو می کرد و 😭 عکس برام می فرستاد و میگفت ابجی نگاه کن ببین برای عزاداران حسینی آماده اش کردم بسیار با سلیقه بود حالا امسال محرم نیست 😭 نمی دونم امسال چه کسی به جای یا‌سم حسینیه را سیاه پوش کرده عاشق هییت بود هرشب یه نوحه می فرستاد شبانه روز از نوحه خسته نمی شد عاشق خدا و ائمه بود امسال این خادم عزیز در بین ما نیست رفتنش بدجور داغ گذاشت رو قلبم 😭😭 تو کربلا همش یه یادش بودم و اشک می‌ریختم و امشب تو هیئت یادم اومد تا مداح گفت شکر حسین امسال محرمت را دیدیم 😭😭 گفتم نه یاس امسال هست نه فاطمه الهی خدا به دل داغدار مادر یاس صبر بده وبه دل بچه های فاطمه صبری زیاد خدایا به حسین زهرا امشب همه اموات مارا ببخشش و بیامرز 😭😭
حضرت زهراس وشهیدهادی
این پروفایل خادم الشهدا یاس کبود هست دیگه هیچ وقت نیست که تلفنش را جواب بده 😭😭😭😭
عزیزان از خاطرات کربلا براتون میگم فکر نکنید حالا من چقدر خوبم نه ها می بینید که بارها و بارها رفتم برای زیارت ولی دلم آماده نبوده و همه اینها زنگار گناه هست الهی خدا به حق الحسین الهی العفو