eitaa logo
حضرت زهراس وشهیدهادی
5.5هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
3.8هزار ویدیو
11 فایل
یا علی یا علی یاعلی یا علی یا علی مادر همه شهیدان شده ای؟؟؟ می شود مادر ما هم بشوی؟؟! به کانال حضرت زهرا سلام الله و شهدا خوش اومدید🍃💜♥️ #اینجامهمان_حضرت_زهراس_هستین
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این فقط مخصوص توست تویی که داری می خونی دیگه 🙈😁 چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند و تماشای تو زیباست اگر بگذارند من از اظهار نظرهای دلم فهمیدم عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند
✔️ ماهواره «مهدا»، «کیهان ۲» و «هاتف ۱» ساعاتی پیش با موفقیت در مدار قرار گرفتند. برای نخستین بار در کشور ۳ ماهواره ایرانی با ماهواره‌بر سیمرغ با موفقیت پرتاب شدند. توانایی تزریق چندگانه ماهواره‌ها، دریچه‌ای جدید در پرتاب‌های فضایی کشور بازخواهد کرد. https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴نمازی برای صالح شدن فرزند ✍️روز یکشنبه بین نماز مغرب و عشاء دو رکعت نماز بخواند در رکعت اول بعد از حمد سیزده مرتبه سوره تکاثر و در رکعت دوم بعد از حمد یازده مرتبه سوره تکاثر بخواند https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ماجرای خرید سبزی توسط مرحوم سید علی آقای قاضی... 🔹۸ بهمن سالروز درگذشت مجتهد و عارف فقیه آقا سید علی قاضی https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
حضرت زهراس وشهیدهادی
🔴 ماجرای خرید سبزی توسط مرحوم سید علی آقای قاضی... 🔹۸ بهمن سالروز درگذشت مجتهد و عارف فقیه آقا سید
حاضری یه فاتحه یا 5 تا صلوات یا یک سوره از قرآن هدیه کنی به روح بلند آیه الله قاضی؟ دعات می کنه حتما انجام بده ضرر نمی کنی
استاد عالی: ‏شیطان از کم شروع میکند ‏ولی... ‏⁧ https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینطوری از خدا حاجت هاتو بخواه و دعا کن... تاثیرعجیب یک ذکر👌 استاد_پناهیان در این نمازشب را به نیت ظهور آقا (عج) بخوانیم خواهرم باعث خوشنودی قلب امام زمان (عج) می شود... https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸🍃 گرشوم حاضربه محشرباهمه تنهایی ام باهمه بارگناه و باهمه رسوایی ام می روم تا چادر خاکی او پیدا کنم می کشم فریاد از دل ای خدا زهرایی ام روز خود را با سلام به مادر شهیدان (س) آغاز کنیم... ♥️ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا ♥️السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ ♥️السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا أُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْن ان شاءالله با دعای خیر مادرانه حضرت زهرا(س)بتونیم به خدا برسیم... https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
🌱امام جماعت واحد تعاون بود. حاج آقای آقا خانی صدایش می کردند،روحیه عجیبی داشت. زیر آتش سنگین عراق، پیکر شهدا را به عقب برمی گرداند که در همین رفت و آمدها گلوله مستقیم تانگ سرش را پراند. خودم چند متری اش بودم. وقتی سر بریده اش روی زمین افتاد، صدایی از آن بلند شد: السلام علیک یا ابا عبد الله..🕊 🌷 https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸روایت همراه با بغض و گریه رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای مد ظله العالی از پشت در اتاق عمل ایستادن حاج قاسم برای نوه سردار شهید عبدالمهدی مغفوری... https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
ای کاش که برگی از بهارت باشم مانند کبوتران، کنارت باشم یک عمر تمام آرزویم این است یا شاهچراغ! کفشدارت باشم 🥀 🏴 https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
24.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خانم های چادری و محجبه حتما ببینید. اگه طبق روایت نماز شب باعث درخشش خانه شما در نزد اهل آسمان میشه پس حجاب شما در این شلوغ بازار بی حجابی چه اجری داره ☺️👌 بفرست برای دوست محجبه و چادریت https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕌رمـــــان 🕌قسمٺ شاید هم حس میکرد حال همه را بهم ریخته..که دیگر منتظر پاسخ کسی نشد، با خداحافظی ساده ای از اتاق بیرون رفت.. و من هنوز تشنه چشمانش بودم که دنبالش دویدم.😢🏃‍♀ روی ایوان تا کفشش را میپوشید، با بیقراری پرسیدم _چرا باید بریم؟😥😢 قامتش راست شد، با نگاهش روی صورتم گشت.. و اینبار شیطنتی در کار نبود که رک و راست پاسخ داد _زینب جان! شرایط اونجوری که من فکر میکردم نشد. تو این خونه تنهات بذارم، ولی حالا...😊 که صدای مصطفی خلوتمان را به هم زد _شما اگه میخواید خواهرتون رو ببرید، ما مزاحمتون نمیشیم.😊 به سمت مصطفی چرخیدم، چشمانش سرد و ساکت به چهره ابوالفضل مانده و از سرخی صورتش حرارت احساسش پیدا بود... ابوالفضل قدمی را که به سمت پله های ایوان رفته بود به طرف او برگشت و با دلخوری پرسید _یعنی دیگه نمیخوای کمکم کنی؟😕😒 مصطفی لحظه ای نگاهش به سمت چشمان منتظرم کشیده شد.. و در همان یک لحظه دیدم ترس رفتنم دلش را زیر و رو کرده که صدایش پیش برادرم شکست _وقتی خواهرتون رو ببرید زینبیه پیش خودتون، دیگه به من نیازی ندارید!😕 و انگار دست ابوالفضل را رد میکرد تا پای دل مرا پیش بکشد بلکه حرفی از آمدنش بزنم... و ابوالفضل دستش را خوانده بود که رو به من دستور داد _زینب جان یه لحظه برو تو اتاق!😊 لحنش به حدی محکم بود که خماری خیالم از چشمان مصطفی پرید و من ساکت به اتاق برگشتم...😔 مادر مصطفی هنوز در حیرت حرف ابوالفضل مانده... و هیچ حسی حریف مهربانی اش نمیشد.. که رو به من خواهش کرد _دخترم به برادرت بگو افطار بمونه!😊 و من مات رفتار ابوالفضل.. ادامه دارد....
🕌رمـــــان 🕌قسمٺ مات رفتار ابوالفضل دور خودم میچرخیدم که مصطفی وارد شد... انگار در تمام این اتاق فقط چشمان مرا میدید که تنها نگاهم میکرد و با همین نگاه، چشمانم از نفس افتاد.. و او یک جمله از دهان دلش پرید _من پا پس نکشیدم، تا هر جا لازم باشه باهاتون میام! کلماتش مبهم بود.. و خودش میدانست آتش عشقم چطور به دامن دلش افتاده که شبنم شرم روی پیشانی اش نم زد.. و پاسخ تعجب مادرش را با همان صدای گرفته داد _انشاءالله هر وقت برادرشون گفتن میریم زینبیه.😔😒 و پیش از آنکه زینبیه به آرامش برسد،😥 فتنه سوریه طوری به هم پیچید که انبار باروت داریا یک شبه منفجر شد...😨😱 ارتش آزاد هنوز وارد شهر نشده.. و تکفیری هایی که از قبل در داریا لانه کرده بودند، با اسلحه به جان مردم افتادند...😰😑😢 مصطفی در حضرت سکینه(س) بود و صدای تیراندازی از تمام شهر شنیده میشد...😨😨 ابوالفضل مرتب تماس میگرفت..😥📲 هر چه سریعتر از داریا خارج شویم، اما خیابان های داریا همه میدان جنگ شده و مردم به حرم حضرت سکینه(س) پناه میبردند...👥👥🏃‍♂🏃‍♂ مسیر خانه تا حرم طولانی بود... و مصطفی میترسید تا برسد دیر شده باشد که سیدحسن🌷 را دنبال ما فرستاد...🚗 صورت خندان و مهربان این ،از وحشت هجوم تکفیری ها به شهر، دیگر نمیخندید... و التماسمان میکرد زودتر آماده حرکت شویم...😥 خیابانهای داریا را به سرعت می پیمود💨🚗 و هر لحظه باید به مصطفی حساب پس میداد...📲 چقدر تا حرم مانده و تماس آخر را نیمه رها کرد.. که در پیچ خیابان، سه نفر 😈😈😈مسلّح راهمان را بستند...😱😰😨😭 تمام تنم از ترس سِر شده بود،...😰😰😰😭😭😭 ادامه دارد....
🕌رمـــــان 🕌قسمٺ تمام تنم از ترس سِر شده بود،..😨😭 مادر مصطفی دستم را محکم گرفته و به خدا التماس میکرد این را حفظ کند...🤲😥 سیدحسن به سرعت دنده عقب گرفت.. و آنها نمیخواستند این به همین راحتی از دستشان برود که هر چهار چرخ را به گلوله بستند...😱😰😭 ماشین به ضرب کف آسفالت خیابان خورد و قلب من از جا کنده شد که دیگر پای فرارمان بسته شده بود... 😰😰😭😭😭 چشمم به مردان مسلّحی که به سمتمان میآمدند، مانده و فقط ناله مادر مصطفی را میشنیدم که خدا را صدا میزد.. و سیدحسن وحشتزده سفارش میکرد _خواهرم! فقط صحبت نکنید، از لهجهتون میفهمن سوری نیستید!😥 و دیگر فرصت نشد را تمام کند که یکی با اسلحه به شیشه سمت سیدحسن کوبید..😰 و دیگری وحشیانه در را باز کرد.😰😰😰😰 نگاه مهربانش از آینه التماسم میکرد حرفی نزنم.. و آنها طوری پیراهنش را کشیدند که تا روی شانه پاره شده و با صورت زمین خورد...😰😰😭😭😭😭 دیگر او را نمیدیدم و فقط لگد وحشیانه تکفیری ها را میدیدم که به پیکرش می کوبیدند. و او حتی به اندازه یک نفس، ناله نمیزد... من در آغوش مادر مصطفی نفسم بند آمده😰😰😰😰 و رحمی به دل این نبود که با عربده درِ عقب را باز کردند،.. بازویش را با تمام قدرت کشیدند و نمیدیدند زانوانش حریف سرعت آنها نمیشود.. که روی زمین بدن سنگینش را میکشیدند و او از درد و وحشت ضجه میزد....😰😰😭😭😭 کار دلم از وحشت گذشته بود.. که مرگم را به چشم میدیدم و حس میکردم قلبم از شدت تپش در حال متالشی شدن است... وحشت زده خودم را به سمت دیگر ماشین میکشیدم و باورم نمیشد این تروریست ها شده باشم...😱😱😰😰😰😰 که تمام تنم... ادامه دارد....
🕌رمـــــان 🕌قسمٺ که تمام تنم تنم به رعشه افتاده..😰😰😭😭 و فقط خدا را صدا میزدم بلکه معجزه ای شود که هیولای تکفیری در قاب در پیدا شد و چشمانش به صورتم چسبید... اسلحه را به سمتم گرفته و نعره میزد تا پیاده شوم..😰😰😰 و من مثل جنازهای به صندلی چسبیده بودم که دستش را به سمتم بلند کرد. با پنجه های درشتش سرشانه مانتو و شالم را با هم گرفت و با قدرت بدنم را از ماشین بیرون کشید.. که دیدم سیدحسن زیر لگد این وحشی ها روی زمین نفس نفس میزند و با همان نفس بریده چشمش دنبال بود.😰😰 خودش هم بود و میدانست سوری بودنش شیعه بودنش را پنهان میکند.. و نگاهش برای من میلرزید.. مبادا زبانم سرم را به باد دهد. مادر مصطفی گوشه خیابان افتاده و فقط ناله "یاالله "جانسوزش بلند بود..✨😥 و به هر زبانی التماسشان میکرد دست سر از ما بردارند... یکیشان به صورتم خیره👁 مانده بود و نمیدانستم در این رنگ پریده و چشمان وحشت زده چه میبیند که دیگری را صدا زد... عکسی را روی موبایل نشانش داد و انگار شک کرده بود که سرم فریاد کشید.. _اهل کجایی؟😡👿🗣 لب و دندانم از ترس به هم میخورد... و سیدحسن فهمیده بود چه خبر شده که از همان روی خاک صدای ضعیفش را بلند کرد _خاله و دختر خاله ام هستن. لاله، نمیتونه حرف بزنه! چشمانم تا صورتش دوید و او همچنان میگفت _داشتم میبردمشون دکتر. خاله ام مریضه. و نمیدانم چه عکسی در موبایلش میدید که دوباره مثل سگ بو کشید _ایرانی هستی؟😡👿🗣🗣 یکی با اسلحه بالای سر سیدحسن مراقبش بود و دو نفر، تن و بدن لرزانم را به صلّابه کشیده بودند...😰😭 و من حقیقتاً از ترس... ادامه دارد....
🕌رمـــــان 🕌قسمٺ حقیقتاً از ترس لال شده بودم.. که با ضربان نفسهایم به گریه افتادم.😭😭😭 مادر مصطفی خودش را روی زمین به سمت پایشان کشید و مادرانه التماس کرد _دخترم لاله! اگه بترسه، تشنج میکنه! بهش رحم کنید! و رحم از روح پلیدشان فرار کرده بود که به سرعت برگشت و با همان ضرب به سرش لگدی کوبید که از پشت به زمین خورد...😰😭😭😱 به نظرم استخوان سینه سیدحسن شکسته بود که به سختی نفس میکشید.. و با همان نفس شکسته برایم سنگ تمام گذاشت _بذارید خاله و دخترخاله ام برن خونه، من می مونم!😠✋ که اسلحه را روی پیشانی اش فشار داد و وحشیانه نعره زد _این دختر ایرانیه؟ آینه چشمان سیدحسن را حریری از اشک پوشانده.. و دیگر برای نجاتم التماس میکرد _ما اهل داریا هستیم! و باز هم حرفش را باور نکردند که به رویم خنجر کشید... تپشهای قلب ابوالفضل و مصطفی را در سینه ام حس میکردم.. و این خنجر قرار بود قاتل من باشد که قلبم از تپش افتاد و جریان خون در رگهایم بند آمد...😭😰😰😭 مادر مصطفی کمرش به زمین چسبیده و میشنیدم با آخرین نفسش زیر لب ذکری میخواند،.. سیدحسن سینه اش را به زمین فشار میداد بلکه قدری بدنش را تکان دهد و از شدت درد دوباره در زمین فرو میرفت... قاتلم قدمی به سمتم آمد،.. خنجرش را روبروی دهانم گرفت و عربده کشید _زبونت رو در بیار ببینم لالی یا نه؟ تمام استخوانهای تنم میلرزید،.. بدنم به کلی سُست شده بود و خنجرش به نزدیکی لبهایم رسیده بود😱😭😰 که زیر پایم خالی شد... ادامه دارد....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنان زیبای خانم بازیگر وام میدادم به کسایی که میخوان از ایران برن چون ... https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
🕗 🌹 تقدیم به ساحت مقدس امام رضا(ع)               🌷 اللهم 🌷           🌷  صل علیٰ  🌷        🌷عليِ بْنِ موسَی  🌷     🌷الرِضَا المرتضیٰ الاِمام🌷ِ    🌷  التَّقيِ النَّقي و حُجَّتكَ  🌷     🌷 عَلی مَنْ فَوقِ الاَرض 🌷        🌷ومَن تَحتَ الثَّريٰ 🌷           🌷  الصِّديقِ   🌷             🌷الشهید🌷              🌷صَلاةً 🌷           🌷كَثيرةً تامَّةً 🌷        🌷 زاكيةً مُتَواصِلةً 🌷     🌷   مُتَواتِرَة ًمُتَرادِفة   🌷    🌷  كَأَفْضَل ما صَلَّيْتَ عَلى🌷     🌷    أَحَدٍ مِن اَوْليائِك.  🌷        🌷صلوات الله علیک🌷           🌷و علی آبائك🌷              🌷وأوﻻدك🌷 ✋ دلم شکسته، دلم را نمی‌خری آقا؟ مرا به صحن بهشتت نمی‌بری آقا؟ گرچه غرق گناهم ولی خبر دارم؛ تو آبروی کسی را نمیبری آقا … 🌹🍃اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
🛑 ‏حضرت آقا فرمودن: 👈شرکت در ‎انتخابات وظیفه است! و ایجاد احساسِ وظیفه نسبت به انتخابات وظیفه مهم مجاهدان جهاد تبیین است! امر رهبر مبادا زمین بماند مومن!!!! https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃خدا کند که رضایم فقط رضای تو باشد هوای نفس نباشد، همه هوای تو باشد... 🍃خدا کند که گذارت فتد به منظر چشمم که سجده‌ گاه نمازم، جای پای تو باشد... 🌱 https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
12.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚡️ شهیدی که حتی چای شیرین به پدرش نداد! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌷 https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
YEKNET.IR - shoor - fatemie 2 - 1401 - banifatemeh.mp3
11.52M
احساسی 🍃هر کسی جوونیشو داده 🍃پای عشق تو پیر نمیشه 🎙 https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹 تقدیم به شهید بزرگوار شهید سید احمد پلارک (معروف به شهید عطری) شهیدی که مزارش بوی عطر می دهد و همیشه نمناک هست... متولد ۱۳۴۴/۲/۷ شهادت ۱۳۶۶/۱/۲۲ شلمچه عملیات کربلای ۸ دوست داری شبیه سید عشق تربتت بوی کربلا بدهد 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 روی لبهات غنچه تسبیح نفست عطر رهنما بدهد 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ابروانت دو قوس بی طاقت سعی دارند تا بهم برسند 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 چشمهایت هنوز نافذ و گرم تا به ناباوران خدا بٍگُوهَد(گواهی دهد) 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 آسمان باشی و خدا تو را زیر سنگ سیاه جا بدهد 😭😭😭😭😭 از مزار معطرت پیداست کربلا را به خانه آوردی 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 و خدا هم به احترام حسین خواسته تربتت شفا بدهد 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 مادرت چله چله عشق گریست پدرت غسل اشک سقا کرد تا گلی از میان باغ بهشت 🌺🌺🌺🌺 تا به ایشان خدا تو را بدهد 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 سیل اشکی که برده است تو را سرنوشت تمام نرگس هاست 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 و خدا هم برای یک دفعه خواسته دسته گل به آب بدهد 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ای گل بی قرار روییدن سنگ ها هم تو را قفس نشدند 😭😭😭😭😭😭 پس زن این حجاب سنگی را تا زمین بوی کربلا بدهد شادی روح شهید والا مقام شهید سید احمد پلارک فاتحه مع الصلوات🌹 https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3