eitaa logo
حضرت زهراس وشهیدهادی
5.5هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
3.8هزار ویدیو
11 فایل
یا علی یا علی یاعلی یا علی یا علی مادر همه شهیدان شده ای؟؟؟ می شود مادر ما هم بشوی؟؟! به کانال حضرت زهرا سلام الله و شهدا خوش اومدید🍃💜♥️ #اینجامهمان_حضرت_زهراس_هستین
مشاهده در ایتا
دانلود
غم من مثل استخوان در گلو شده رو منبرا سَبّ بابامُ میشنیدم قاتل مادرُ تو کوچه می دیدم از این کوچه رد میشدم، می لرزیدم یادم نرفته….
اصلا روضه امام حسن روضه مادر هست باید روضه حضرت زهراس را بخونی تا بتونی حق روضه امام حسن ادا بشه ای وای مادرم 😭
ای شهدا ای شهید دانشگر ای شهید محمد خانی می شه امشب پیش ارباب پیش امام حسن پیش حضرت زهرا س مارا هم یاد کنید ای شهدا اخه ما دیگه آبرویی نداریم بخدا خیلی امام حسین را دوست داریم ولی گناه هم امونمون را بریده ای شهدا امشب به ارباب بگین امشب رفتین حرم امام رضا به امام رضا بگین امشب با امام زمان به زیارت بقیع رفتین به زیارت رسول خدا ص رفتین مارا هم شفاعت کنید 😭😭 بگین هی توبه می کنیم هی توبه را می شکنیم می شه امشب یه دستی به سر ما هم بکشین مثل غلام سیاه حسین 😭😭
ای شهدا ترا خدا امشب مارا یادتون نره قول میدیم ما هم آدم بشیم 😭😭 اصلا نمی دونم چرا امشب یهویی دلم افتاد که روضه را هدیه کنیم به این دو شهید
دستم تو دست مادرم بود داشتیم از مسجد برمیگشتیم خوشحال بودم گفتم الان میرم به بابا میگم مادر چه غوغایی کرد تو مسجداما اون نانجیب جلو اومد‌‌ اجازه نداد حرف مادرم تموم. شه چنان سیلی تو صورت مادر....ای وای مادر مادر یه طرفِ کوچه افتاده...😭😭 ای وای مادر
همه دور بستر امام حسن جمع شدن سرش رو پای خواهرش هست عباس یه گوشه از حجره سر رو دیوار گذاشته داره اشک می ریزه داداشاش یه جور دارن گریه می کنن خواهرا یه طور امام حسن همه رو داره نگاه می کنه
اما تا نگاهش افتاد به ابی عبدالله دید داداش حسین داره گریه میکنه ؛ فرمود حسینم تو دیگه گریه نکن 😭😭
داداش چرا گریه نکنم؟! اماممُ دارم از دست میدم هیچ کی مثل ابی عبدلله،امام مجتبی رو نشناخت یک بار جلوتر ازبرادرش حرف نزد. این ادبُ ابوالفضل یاد گرفت گفت داداش چرا گریه نکنم؟!
گفت حسین گریه های تو دلم را آتیش می زنه من طاقت ندارم گریه هاتو ببینم 😭 😭 هردوتا داداش همدیگرا بغل کردن و حسن هم داره گریه می کنه 😭 امام حسن صدا زد لایوم کیومک یا اباعبدالله ..
یعنی داداش این لحظۀ آخر سر من رو زانوی زینبِ همه دورمن جمع شدید گریه میکنید اما یه لحظه ای برای تو میرسه حسین همه دارن هلهله میکنن یه وقت زینب داره نگاه می کنه میبینه نانجیب داره وارد گودال میشه . والشمر جالس علی صدرک😭😭 حالا دستِ گداییت بیار بالا بلند بگو یا حسین یا حسین یا حسین
به سمت گودال از خیمه دویدم من شمر جلوتر بود دیر رسیدم من سر تو دعوا بود ناله کشیدم من سرت رو خولی برد دیر رسیدم من زینب یه موقعی رسید که کنار قتلگاه صدا میزد اَ اَنت اَخی و ابنَ اُمّی؟! این کشته ی فتاده به هامون حسین توست این صید دست و پا زده در خون حسین توست
شهادت امام رضا هم هست دلت را پر بده سمت حرم امام رضا یا امام رضا همینکه اسمت می اد اشکا امون نمیدن سرازیر می شن یا زهرا
سلام آقا، غریب آشنای طوس به لطف تو، دوباره اومدم پابوس سلام آقا، سلام آقا جواب تو، شروع گریه - زاریمه سلام تو، همین اشکای جاریمه سلام آقا، سلام آقا منم آهوت، از اون روز که تو صیادی توو دام تو، میون صحن آزادی رضاجانم، رضا جانم گره خوردم، به عشقت تووی گوهرشاد دخیل بستم، دلو به پنجره فولاد رضاجانم، رضا جانم
سلام آقا، که الان روبه روتونم من اینجامو، زیارت نامه میخونم رضا جانم، رضا جانم سلام آقا... چه شعری رو لبم اومد دلم از طوس، تا صحن کربلا پر زد رضا جانم، حسین جانم سلام آقا، که الان رو به روتونم من اینجامو، زیارت نامه میخونم حسین جانم، حسین جانم بذار سایه ات، همیشه رو سرم باشه قرار ما، شب جمعه حرم باشه حسین جانم، حسین جانم سلام آقا، کنار قتلگاتونم منم دارم، با زهرا روضه میخونم حسین جانم، حسین جانم
حالا آخر روضه هست نیت کن و با شهدا هم صدا شو صدا بزن یا زهرا یا حسن یا حسین یا ابوالفضل یا زینب یا رقیه یا علی اصغر حسین یا علی اکبر حسین یا قاسم الحسن یا عبدالله الحسن یا مهدی ادرکنی 🤲🤲🤲 همتون حاجت روا التماس دعا
با چای روضه بود که دل‌ها جلا گرفت ...
سلام بانوی محترم مادر عزیز از پیامتون بسیار ناراحت شدیم😭 امشب از همه اعضای کانال می خوام برای تمامی کسانیکه گرفتار این درد شدن دعا کنند و برای پاک شدن فرزند دلبند شما ما هم دعا می کنیم و آن شاء الله همه کسانیکه این پیامتون را میبینن براتون دعا می کنن خدایا این جوان و همه جوانان را از دام اعتیاد پاک گردان توکلتون بخدا باشه مادر بزرگوار ان شاء الله فرزند شما هم روزی خوب خواهد شد اینم یه امتحان هست 🤲🤲🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 ✨السَّلامُ علی من جعل الله الشفاء فی تربة✨ ✨سلام بر آن کسی که خداوند شفا را در خاک قبر او قرار داد✨ ✨صلی اللَّه علیْك یٰا اباعبدِاللّٰه الْحُسَیْنِ 🌹
آدم کہ عاشق میشود فکر خطر نیست در عاشقی اصلاً ضرر مد نظر نیست . . دَربِدَرۍ دارد به دنبالِ خودش عشق ! عاشق نبوده آنکسی که دربدَر نیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲خدایا به اون جوان‌های عاشقی که توی این سنگرها و کنار این نهرها شهید شدند.... 🤲خدایا به اون جنازه هایی که از توی اروند برنگشتند 🤲خدایا به اضطراب قلب ما و به اشتیاق قلب اونها 🥀قَسَمت می دهیم... «عاقبت ما را ختم به شهادت کن» 🤲 💔 https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️هر روز صبح بعدِ بسم الله الرحمن الرحیم🌹 🌹میفرستم من سلامی بر شاهنشاهم حسـ❤️ـین ❤️السلام علی الحسین 🤍وعلی علی‌ابن الحسین ❤️وعلی اولاد الحسین 🤍وعلی اصحاب الحسین https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
امیرالمؤمنین علیه السلام: 💠 كُن كَالطَّبيبِ الرَّفيقِ الَّذي يَضَعُ الدَّواءَ بِحَيثُ يَنفَعُ ❇️ چونان طبيب مهربانى باش كه دارو را آن جا مى‌نهد كه سود مى‌بخشد. 📚 مصباح الشريعة، صفحه ۳۷۰ https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من خدا رو قبول ندارم! ✘ خدایی که نمی‌بینین رو چجوری می‌پرستین؟ ✘ آدمی که عقل و وجدان داره چه احتیاجی به خدا و قرآن و ... داره؟ https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
امام زمان 030.mp3
2.79M
✍️وتمام این شهر پُر است ازغربت و اضطرارتو! این را از ناآرامی هایی میتوان فهمید؛ که تمامِ زمیـ🌎ـن رااحاطه کرده است! نمیدانم؛ کِی،روزگار غربتت تمام میشود؟ https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🕊 بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۹ پیراهنی بلند که بلندیِ بیش از حد قدش را بی قواره تر میکرد. شال و پیراهنی عربی پوشیده بودم تا در چشم مردم منطقه طبیعی باشم و باز طوری خیره نگاهم کرد که سعد فهمید و نگاهش را سمت خودش کشید _با ولید هماهنگ شده! پس از یک سال زندگی با سعد، زبان عربی را تقریباً میفهمیدم... و نمی فهمیدم چرا هنوز محرمش نیستم که باید مقصد سفر و خانه مورد نظر و حتی نام رابط را در گفتگوی او با بقیه بشنوم... سعد دستش را به سمتش دراز کرد و او هنوز حضور این زن غیرسوری آزارش میداد که دوباره با خط نگاه تیزش صورتم را هدف گرفت و به عربی پرسید _ایرانی هستی؟ از خوابیده در صدایش، زبانم بند آمد و سعد با خنده ای ظاهرسازی کرد _من که همه چی رو برا ولید گفتم! و برای این مرد بود که دوباره بازخواستم کرد _حتماً رافضی هستی، نه؟ و اینبار چکاچک کلماتش مثل تیزی شمشیر پرده گوشم را پاره کرد.. و اصلاً نفهمیدم چه میگوید.. که دوباره سعد با همان ظاهر آرام پادرمیانی کرد _اگه رافضی بود که من عقدش نمیکردم! و انگار گناه 🌺ایرانی و رافضی بودن🌺 با هیچ آبی از دامنم پاک نمیشد.. که خودش را عقب کشید و خواست در را ببندد که سعد با دستش در را گرفت و گله کرد _من قبلاً با ولید حرف زدم! و او با لحنی چندش آور پرخاش کرد _هر وقت این رو طلاق دادی، برگرد! در را طوری به هم کوبید که حس کردم اگر میشد سر این ایرانی را با همین ضرب به زمین میکوبید. نگاهم به در بسته ماند و در همین قدم، از مبارزه شده بودم.. که لبم لرزید و اشکم تا روی زمین... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🌹🕊 بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۱۰ لبم لرزید و اشکم تا روی زمین چکید. سعد زیر لب به ولید ناسزا میگفت و من نمیدانستم چرا در ایام نوروز آواره اینجا شده ایم.. که سرم را بالا گرفتم و با گریه اعتراض کردم _این ولید کیه که تو اومدی اینجا؟ چرا منو نمیبری خونه خودتون؟ این چرا از من بدش اومد؟ صورت سفید سعد در آفتاب بعد از ظهر گل انداخته و بیشتر از عصبانیت سرخ شده بود و انگار او هم مرا میدانست که به جای دلداری با صدایی خفه توبیخم کرد _چون ولید بهش گفته بود زن من ، فهمید هستی! اینام 🔥وهابی🔥هستن و شیعه رو کافر میدونن! از روز نخست میدانستم.. سعد سُنی است، او هم از تشیّع من باخبر بود و برای هیچکدام این تفاوت مطرح نبود که اصلاً پابند مذهبمان نبودیم.. و تنها برای و مبارزه میکردیم. حالا باور نمیکردم وقتی برای سوریه به این کشور آمده ام به جرم که خودم هم قبولش ، تحریم شوم که حیرتزده پرسیدم _تو چرا با همچین آدمهای احمقی کار میکنی؟ و جواب سوالم در آستینش بود که باپوزخندی سادگی ام را به تمسخر گرفت _ما با اینا نمی کنیم! ما فقط از این احمقها میکنیم! همهمه جمعیت از خیابان اصلی به گوشم میرسید.. و همین هیاهو شاهد ادعای سعد بود که باز مستانه خندید و گفت _همین احمقها چند روز پیش کاخ دادگستری و کلی ماشین دولتی رو آتیش زدن تا استاندار عوض بشه! سپس به چشمانم دقیق شد و با همان رنگ نیرنگی که در نگاهش پیدا بود، خبر داد... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۱۱ فقط سه روز بعد استاندار عوض شد! این یعنی ما با همین احمقهای وحشی می تونیم حکومت بشار اسد رو به زانو دربیاریم! او میگفت و من تازه میفهمیدم تمام شب هایی که خانه نوعروسانه ام را با دنیایی از سلیقه برای عید مهیا میکردم.. و او فقط در شبکه های العریبه و الجزیره میچرخید، چه خوابی برای نوروزمان میدیده.. ! ترسیده بودم،.. از نگاه مرد وّهابی که تشنه به خونم بود،.. از بوی دود،.. از فریاد اعتراض مردم... و شهری که دیگر شبیه جهنم شده بود.. و مقابل چشمانش به التماس افتادم _بیا برگردیم سعد! من میترسم! در گرمای هوا و در برابر اشک مظلومانه ام صورتش از عرق پُر شده.. و نمیخواست به رخم بکشد به این معرکه آمدم.. که با درماندگی نگاهم کرد.. و شاید اگر آن تماس برقرار نمیشد به هوای عشقش هم که شده برمیگشت، اما نشد! از پشت تلفن برایش پیچیدند که چمدان را از روی زمین بلند کرد.. و دیگر گریه هایم فراموشش شد..که به سمت خیابان به راه افتاد. قدمهایم را دنبالش می کشیدم.. و هنوز سوالم بی پاسخ مانده بود که معصومانه پرسیدم _چرا نمیریم خونه خودتون؟ به سمتم چرخید و در شلوغی شهر عربده کشید تا را بهتر بشنوم _خونواده من حلب زندگی میکنن! من بهت دروغ گفتم چون باید می اومدیم درعا! باورم نمیشد مردی که عاشقش بودم فریبم دهد و او نمیفهمید چه بلایی سر دلم آورده که برایم خط و نشان کشید _امشب میریم مسجد العُمَری میمونیم تا صبح! دیگر در نگاهش ردّی از محبت نمیدیدم که قلبم یخ زد و لحنم هم... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد