eitaa logo
هیات حضرت زهرا سلام الله علیها
989 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
8.3هزار ویدیو
131 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
رهبر انقلاب: حل مشکل اقتصاد را موکول به تحریم‌ها نکنید 🔹حل این مشکلات اقتصادی را موکول به رفع تحریمها نکنید. خب رفع تحریمها که در اختیار ما و شما نیست. در اختیار دیگران است. مشکلات را، و برنامه‌ریزی برای رفع مشکلات را با فرض وجود تحریم انجام بدهید و برنامه‌ریزی کنید که ان‌شاءاللّه بتوان این کار را پیش برد. اینها با همت و تدبیر خود شما، با کار جهادی خود شما بایستی ان‌شاءالله حل بشود و حل هم خواهد شد. https://eitaa.com/hazratzahrah/4436
رهبر انقلاب: اعتماد و امید مردم به دولت آسیب دیده و باید ترمیم شود 🔹مسئله احیای اعتماد مردم و امید مردم بسیار مهم است. چون اعتماد مردم بزرگ‌ترین سرمایه‌ دولت است. مردم وقتی به شما اعتماد کردند و امید به شما داشتند با شما راه می‌آیند، کمک‌تان میکنند. 🔹این بزرگ‌ترین سرمایه است برای یک دولت که بتواند اعتماد مردم را جلب کند، که خب البته این متأسفانه یک مقداری آسیب دیده است. بایست ترمیم کنید این را و راهکارش هم این است که حرف و عمل مسئولان یکی باشد. 🔹برای وعده‌ها روز شمار معین کنید. یک کاری که می‌گویید این کار را خواهم کرد، تخمین بزنید که این چه مدتی طول خواهد کشید، و روزشمار معین کنید و دانه‌دانه تعقیب کنید. https://eitaa.com/hazratzahrah/4437
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢 ویدیویی واضح از اقدام هوشمندانه امیرعبداللهیان دوران ذلت دیپلماسی ایران به پایان رسیده 🔸️در پایان مراسم کنفرانس بغداد هنگامی که نوبت به عکس پایانی حضار مراسم رسید ، حسین امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه ایران در صف اول و در کنار سران کشورهای شرکت قرار گرفت. 🔸️این اقدام احتمالا در پاسخ به شیطنت تیم تشریفات مراسم جهت کنار قرار گرفتن وزرای امور خارجه جمهوری اسلامی و سعودی انجام شد که دقت نظر وزیر امورخارجه ایران را نشان می دهد. 🔸️همچنین حضور وزیر امور خارجه ایران در کنار سران رده اول کشورها پیغامی به کشورهای منطقه ای و بین المللی ارزیابی می شود. 🔸️این اقدام بازتاب زیادی در رسانه های عربی داشته است. 🇮🇷 https://eitaa.com/hazratzahrah/-212061
🌴🌴حاجی احمدی 🌴🌴براساس خاطره واقعی 🌷چندین روز بود که به نهاد ریاست جمهوری می رفت اما موفق نمی شدکه بره داخل میگفتن معاونت مردمی گفته باید معرفی نامه بیاری تابه درخواستت رسیدگی شود ، حاجی هم میگفت آخه از کی معرفی بیارم؟ کی میاد به من معرفی نامه بده... 🌷ده دوازده روزی میشد که آقای رجایی رئیس جمهور شده بود حاجی ناامید انه وقتی رسید جلوی درب ورودی نهاد، ماشین رئیس جمهورهم داشت وارد می شد، حاجی به نشونه احترام دستی برای تکان دادو نگاهی به آسمون کرد صلواتی فرستاد. 🌷چند دقیقه ای ایستاد تا ورودی خلوت بشه ناامیدانه رفت جلوی گیت پذیرش تا اومد چیزی بگه مسئول پذیرش ازپشت میزش بلند شد و گفت حاج آقا احمدی خوش آمدید برگه نیاز نیست بفرمایبد داخل وبلافاصله برادری از نیروی حفاظت را صدا کرد و گفت حاج آقا راببر دفترریاست. 🌷حاجی احمدی متعجب کارت شناساییش تو دستش خشک شد وآرام آرام گذاشت توجیبش اصلاوسایل و لباساشو هم نگشتن... فقط دنبال مامور راه افتاد، یکباره با تعجب دید توی دفتر ریاست جمهوره ... 🌷آقایی با لبخند جلو آمد و با حاجی دست دادو گفت خوش آمدید آقای رئیس جمهورمنتظر شماست. حاج احمدی هنوز گبچ بودلباسشو صاف کردو وارد اتاق شد باور نمی کرد آره خود آقای رجائی بود که از پشت میزش بلند شد به استقبالش آمد.بعداز تعارفات اولیه هم گفت حاج آقا احمدی درخواستت چیه؟ برای چی جلودرب ایستاده بودی؟ 🌷حاجی هم همانطور که درخواستشواز جیبش بیرون آورد گفت میخام اگر خدا قبول کنه خیریه درست کنم یک جایی درست کنم بشه چارتا بچه یتیم را زیر پوشش بگیریم. رجائی هم همانطور که روی درخواست حاجی چیزهایی مینوشت گفت خدا خیرت بده بفرمایید دستورشو دادم هم محیطی مناسب دراختیارت بگذارند هم کمک مالی برات نوشتم که از صندوق دولت بهت بدهند فقط زحمت بکش مرحله به مرحله به من خبر بده میخام همچین کاری که میکنی را درهر استان اجرا کنیم اما شما فعلا تهران را کلید بزن . حاج احمدی باتعجب گفت آقای رجایی نمیپرسید من کی هستم آیا دارم درست میگم؟ این درخواستم واقعیه یا نه ؟ که یکباره رجایی بالبخندی گفت بگیر برو حاجی جون میشناسمت بررسی کردم میدونم دقیقا کی هستی برو وقتمو نگیرکار دارم . 🌷رجائی تا دم درب آمد بدرقه و همانطور که دستگیره درب خروج را می گرفت گفت حاج احمدی جان میدونم که سالهاست غذا درست می کنی می بری برای حلبی آبادها، میدونم دم عید لباس نو می بری برای بچه هاشون میوه می بری دارو می بری و...خیلی کارهای دیگه میکنی ،من نشناخته درخواستتو موافقت نکردم. 🌷رجایی دستی به صورتش کشید و نگاهی به زمین انداخت و ادامه داد که حاجی احمدی یادت هست اونوقتاکه با یک وانت وسپای سه چرخ دیگ غذارو برمیداشتی و میبردی تو زاغه نشینها گاهی یه جوانکی می پرید پشت وانت وسپات و پا به پات میومد کمکت میکرد؟ حاجی گفت آره آره یادمه خدا خیرش بده چه جوونک خوبی بود کاش میدونستم کجاست و چه میکنه؟هرجا هست خدانگهدارش باشه . رجایی همانطور که دستگیره درو باز میکرد گفت احمدی عزیز اون جوانک من هستم من میشناسمت. 😂حاجی احمدی مات مبهوت مانده بودنمیدانست چی بگه اشک تو چشاش جمع شده بود، تنها کاری که کرد دست وصورت رجایی را بوسید‌، رجایی هم گفت برو حاجی برو خجالتم نده فقط منو بی خبر نگذار. 🌷حدوددوهفته از آن ملاقات گذشته بود کارهای ثبت و تاسیس خیربه تقریبا آماده شده بود و ساختمان اهدایی رئیس جمهور تحویل حاجی گردید و مقداری لوازم و تجهیزات نیزخریداری شده بود و آماده انتقال برای شروع رسمی کار. حاجی احمدی تصمیم گرفت طبق قرار نزد آقای رجایی رفته و گزارش کارو به اطلاع ایشان برساند.... زندگی به سبک شهدا ناصر کاوه https://eitaa.com/hazratzahrah/4439
کانادا: اگر به‌خاطر واکسن بمیرید هزینه دفن‌تان را می‎دهیم 🔹تورنتوسان: ایالت اتاوای کانادا هزینه‌های کفن و دفن افرادی که توسط واکسن‌های مورد تایید جان باخته‌اند را تامین می‌کند. وزارت بهداشت کانادا اعلام کرده که آسیب‌های واکسن نادر است، اما به هر حال رخ می‌دهد. 🔹در همین راستا برای عوارض واکسن‌های تایید شده در کانادا که شامل فایزر، مدرنا و آسترازنکا می‌شود، ۷۵ میلیون دلار اختصاص یافته است. لازم به ذکر است، هزینه کفن و دفن در کانادا به طور متوسط بین ۵ تا ۱۰ هزار دلار است. یعنی این مبلغ، هزینه کفن‌ودفن حدود ۱۵ هزارنفر را پیش‌بینی کرده است. https://eitaa.com/hazratzahrah/4441
تغذیه مبتلایان به کووید ۱۹ مایعات فراوان شربت عسل آبلیموی ولرم حداقل روزانه ۳لیوان مصرف دمنوش ها آویشن زنجبیل،پونه،بابونه،ختمی،نعنا یک قاشق چای خوری داخل قوری 20 دقیقه دم کنید و همراه یک قاشق عسل میل کنید آبمیوه ها آب سیب (سم زداست و برای تب هم خوبه)،هویج،انار بخور یکی از این موارد روزانه ۲-۳بار بابونه آویشن پنیرک ختمی نعنا آویشن دوقاشق از آب بخور میل کنید مزاج را نرم نگهدارید تا سموم به راحتی از بدن دفع شود 1 لیوان خاکشیر ناشتا آش ساده گشنیز،سوپ گندم کدوحلوایی پخته نخوداب درصورت سرفه و درگیرشدن ریه ۱ استکان آب کندر با تکرار ۴ ساعت یکبار شربت زوفا یا روتارین بخور گلاب قرقره آب نمک هر ساعت وقبل از خواب‌ و استنشاق آب و نمک از بینی بو کردن اسپند اگر سینه خیلی درگیر بود دود کم بدید گلاب چرب کردن بینی با روغن سیاه دانه یا قطره منتول برای بازگشت حس بویایی برای ریه شبها سینه را با یک روغن گرم در دسترس چرب کنید(روغن زیتون سیاه دانه بادام تلخ کرچک...) یه کیسه نمک پارچه ای درست کنید و گرمش کنید و روی سینه بگذارید حداقل تحرک و حداکثر استراحت باید انرژی و قوت بدن صرف مبارزه با بیماری و بازسازی آسیب ها بشه لبنیات و غذاهای سرد و سنگین قطع بشه فقط دوغ رقیق کم نمک مناسب هست که الکترولیت طبیعیه. و همچنین گوشت قرمز کبابی تقویت کننده است. پوره هویج و پیاز و سیر و آبلیمو و همچنین بادکش وسیع کتف روزانه به مدت 10 دقیقه بسیار به بازسازی ریه کمک میکنه. در موارد حاد ، حجامت سرانگشتان شست و اشاره با سوزن دیابت (گوشه پایین و بیرونی ناخن ها) درصورت تهوع بلعیدن حب زنجبیل یا قرص آن (منع در فشارخون) در صورت سردرد نور و صدای کم مالیدن روغن بنفشه بر پیشانی بوییدن گلاب و سرکه برای بدن درد روغن مالی به لطف خدا با این روشها هزاران نفر از بیماری کرونا بهبود یافته اند لطفا تا اونجایی که توان دارید این متن رو در گروه هاتون منتشر کنید. https://eitaa.com/hazratzahrah/4442
📢 رئیسی در هواپیمای عادی در بین مردم خیلی وقت بود دلمون هوای چنین تصاویری رو داشت
شهدا و نماز🌴🌴 🌴🌴در عملیات بیت‌المقدس 🌹شهید مدافع حرم حاج حسین همدانی در حال حرکت به سوی قرارگاه بود که به او اصرار می‌کنند یک بسیجی مجروح داریم؛ سردار همدانی او را با خود می‌برد. در موقع حرکت رادیوی ماشین صدای اذان را پخش می‌کند. 🌹سردار همدانی از بسیجی می‌ پرسد: «نگفتی اسمت چیه؟ بچه کجایی؟» اما او جوابی نمی‌دهد. 🌹سردار همدانی:«با گوشه چشم نگاه کردم دیدم زیر لب چیزهایی می‌گوید. فکر کردم لابد اولین باری است که به جبهه آمده مجروح شده و حتماً کُپ(حالتی از ترس) کرده است. این شد که دیگر او را سؤال پیچ نکردم. کمی بعد رو کرد به من و خیلی مؤدب و شمرده خودش را معرفی کرد.» فهمیدم اهل تهران و بچه نازی آباد است و سال آخر دبیرستان تحصیل می‌کند. 🌹گفتم: «برادر جان بگو ببینم چرا دفعه اول چیزی نگفتی؟!» گفت: «وقت اذان بود نماز می‌خواندم.» 🩸 نگاهی به سر و وضع او انداختم. از لای انگشتانش که روی محل زخم گذاشته بود خون بیرون می‌زد. 🌹این شد که به او گفتم:«نماز می‌خوانی؟ چه نمازی؟ مگر ما داریم رو به قبله حرکت می‌کنیم؟ در ثانی پسر جان بدن تو پاک نیست. لباس‌هایت هم که خونی است.» 🌹جواب داد: «حالا همین نماز را می‌خوانیم تا ببینیم چه می‌شود.» 🌹دیدم باز ساکت شد. چند دقیقه بعد گفتم: «لابد نماز عصر را می‌خواندی.» گفت: «بله.» گفتم: «خب صبر می‌کردی می‌رسیدیم عقب هم زخمت را می‌شستیم هم لباس عوض می‌کردی بعد با فراغ نماز می‌خواندی.» 🌹گفت: «معلوم نیست چقدر دیگر توی این دنیا باشم. فعلا همین نماز را خواندم قبول و ردش با خداست.» گفتم: «باباجان تو که چیزیت نشده یک جراحت مختصر است زود خوب می‌شوی و برمی‌گردی خط.» 🌹بالاخره او را رساندم به اورژانس موقع برگشت رفتم احوال آن بسیجی را بپرسم مسئول اورژانس گفت: «خون ریزی داخلی کرده بود ما به او آمپول ضد خون ریزی هم زدیم ولی دیر شده بود با یک آرامش عجیبی چشم‌هایش را روی هم گذاشت و شهید شد.» 🌹در حالی که رانندگی می‌کردم به پهنای صورت گریه می‌کردم صدایش توی گوشم زنگ می‌زد که می‌گفت: «معلوم نیست چقدر توی این دنیا باشم فعلاً همین نماز را خواندم و رد و قبول آن با خداست.» 🌹اینجاست که شهید دستغیب(ره) می‌گفت: «حاضر است ثواب ۸۰ سال تمام عبادات واجب و مستحب خودش را با دو رکعت از چنین نمازی از یک بسیجی عوض کند.» 🌹🌹کجایید ای سبک بالان عاشق🌹🌹 https://eitaa.com/hazratzahrah/4444
اللهم صل علی محمدوال محمدوعجل فرجهم
🌴🌴۵ داستان از شهید حسین یوسف الهی 🌷🌷شهید محمد حسین یوسف الهی، فرمانده واحد اطلاعات عملیات لشگر ۴۱ ثارالله کرمان بود و حاج قاسم وصیت کرده بود که در کنار او دفن شود.* 🌹 همرزم شهید: حسین به من گفته بود در کنار اروند بمان و درجه جذر و مدّ آب که روی میله ثبت می‌شود را بنویس. بعد هم خودش برای مأموریّت دیگری حرکت کرد. نیمه های شب خوابم برد. آن هم فقط 25 دقیقه. بعداً برای این فاصله زمانی، از پیش خودم عددهایی را نوشتم تا کسی کسی متوجه خوابیدن من نشود. وقتی حسین و دوستش برگشتند، بی مقدّمه به من خیره شد و گفت: "تو شهید نمی‌شوی". با تعجّب به او نگاه کردم! مکثی کرد و باز به من گفت: چرا آن 25 دقیقه را از پیش خودت نوشتی؟ اگر می‌نوشتی که خوابم برد، بهتر از دروغ نوشتن بود. خدا گواه است که در آن شب و در آن جا، هیچ کس جز خدا همراه من نبود!!! او از کجا میدانست!؟ 🌹مادر شهید: با مجروح شدن پسرم محمّدحسین برای ملاقاتش به بیمارستان رفته بودم؛ نمی دانستم در کدام اتاق بستری است. در حال عبور از سالن بودم که یک دفعه صدایم کرد: مادر! بیا اینجا. وارد اتاق شدم. خودش بود؛ محمّدحسین من! امّا به خاطر مجروح شدن، هر دو چشمش را بسته بودند! بعد از کمی صحبت گفتم: مادر! چطور مرا دیدی؟! مگر چشمانت بسته نبود؟ امّا هر چه اصرار کردم، بحث را عوض کرد! 🌹برادر شهید: برای پنجمین بار که مجروح و شیمیایی شد سال 62 بود. او را به بیمارستان شهید لبّافی نژاد تهران آوردند. من و برادر دیگرم با اتوبوس راهی تهران شدیم.از کرمان. ساعت 10:00 شب به بیمارستان رسیدیم. با اِصرار وارد ساختمان بیمارستان شدیم. نمی‌دانستیم کجا برویم. جوانی جلو آمد و گفت: شما برادران محمّدحسین یوسف الهی هستید؟ با تعجّب گفتیم: بله! جوان ادامه داد: حسین گفته: برادران من الآن وارد بیمارستان شدند. برو آنها را بیاور اینجا! وارد اتاق که شدیم، دیدیم بدن حسین تمام سوخته ولی می‌تواند صحبت کند. اوّلین سؤال ما این بود: از کجا میدانستی که ما آمدیم؟ لبخندی زد و گفت: چیزی نپرسید؛ من از همان لحظه که از کرمان راه افتادید، شما را می دیدم! محمّدحسین حتّی رنگ ماشین و ساعت حرکت و... را گفت! 🌹همرزم شهید: دو تا از بچّه های واحد شناسایی از ما جدا شدند. آنهم با لباس غوّاصی در آبها فرو رفتند. هر چه معطّل شدیم باز نگشتند. به ناچار قبل از روشن شدن هوا به مقرّ برگشتیم. محمّدحسین که مسؤول اطّلاعات لشکر41 ثارالله کرمان بود، موضوع را با شهید حاج قاسم سلیمانی- فرمانده لشکر ـ در میان گذاشت. حاج قاسم گفت: باید به قرارگاه خبر بدهم. اگر اسیر شده باشند، حتماً دشمن از عملیّات ما با خبر می‌شود. امّا حسین گفت: تا فردا صبر کنید. من امشب تکلیف این دو نفر را مشخّص می‌کنم. صبح روز بعد حسین را دیدم. خوشحال بود. گفتم: چه شده؟ به قرارگاه خبر دادید؟ گفت: نه. پرسیدم: چرا؟! حسین مکثی کرد و گفت: دیشب هر دوی آنها را دیدم. هم اکبر موسایی پور هم حسین صادقی را. با خوشحالی گفتم: الآن کجا هستند؟ گفت: در خواب آنها را دیدم. اکبر جلو بود و حسین پشت سرش. چهره اکبر نور بود! خیلی نورانی بود. می دانی چرا؟ اکبر اگر درون آب هم بود، نماز شبش ترک نمی‌شد. در ثانی اکبر نامزد هم داشت. او تکلیفش را که نصف دینش بود انجام داده بود، امّا صادقی مجرّد بود. اکبر در خواب گفت: که ناراحت نباشید؛ عراقی ها ما را نگرفته اند، ما بر می‌گردیم. پرسیدم: چه طور؟!  گفت: شهید شده اند. جنازه های شان را امشب آب می آورد لب ساحل. من به حرف حسین مطمئنّ بودم. شب نزدیک ساحل ماندم. آخر شب نگهبان ساحل از کمی جلوتر تماس گرفت و گفت: یک چیزی روی آب پیداست. وقتی رفتم، دیدم پیکر شهید صادقی به کنار ساحل آمده! بعد هم پیکر اکبر پیدا شد! 🌹همرزم شهید: زمستان سال 64 بود. با بچّه های واحد اطّلاعات در سنگر بودیم. حسین وارد سنگر شد و بعد از کلّی خنده و شوخی گفت: در این عملیّات یک راکت شیمیایی به سنگر شما اصابت می کند. بعد با دست اشاره کرد و گفت: شما چند نفر شهید می شوید. من هم شیمیایی می شوم. حسین به همه اشاره کرد به جز من!  چند روز بعد تمام شهودهای حسین، در عملیّات والفجر 8 محقّق شد! 🌷🌷از این ماجراها در سینه بچّه های اطّلاعات لشکر ثارالله بسیار نهفته است. خداداندچه رابطه ای بین شهیدقاسم سلیمانی وشهیدیوسف الهی بوده خدایا تورابه امام حسین (ع)راه شهدارانشان مابده تاازقافله عقب نمانیم یاد کنیم شهدا را با ذکر صلوات نشر صدقه جاریه است @hazratzahrah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا! کجای دنیا چنین آدمهایی پیدا میشه، چه میتوان گفت جز اینکه سر تعظیم فرود آورد در مقابل این همه عظمت!! https://eitaa.com/hazratzahrah/4454
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روزنامه صهیونیستی جروزالم‌پست: امپراتوری آمریکا به‌زودی به‌پایان می‌رسد 🔹«عاموتس عاسا-ئِل» در روزنامه صهیونیستی نوشت: امپراتوری آمریکا، دوران پرهزینه، متناقض و جاه‌طلبانه تاریخ این کشور در آستانه پایان قرار گرفته است. با در نظر گرفتن تاریخچه امپریالیستی، شرایط بین‌المللی و ژنتیک جامعه آمریکا، اکنون عقب‌نشینی در عرصه جهان تنها کاری است که عمو سام باید انجام دهد. 🔹شکست در افغانستان باید آخرین جنگ امپریالیستی آمریکا باشد. امپراتوری آمریکا به نوعی پوچی تبدیل شده که به مردم خود بی‌اعتنایی می‌کند اما خزانه خود را برای جنگیدن برای آرمانی غیرممکن علیه دشمنی که دیگر وجود ندارد، خالی می‌کند. https://eitaa.com/hazratzahrah/4460