eitaa logo
کانال اشعار هدیه ارجمند
251 دنبال‌کننده
83 عکس
18 ویدیو
1 فایل
اشعار هدیه ارجمند فعال اجتماعی و فرهنگی مادرِ ۳ فرزند🌹 کارشناس ارشد نهج البلاغه نویسنده✍ @Hediye_arjmand شروع حرکت تو که ضرورت حرکت از آن مایه می گیرد از لحظه ای است که می فهمی از همه ی چیزهایی که با آن ها مأنوس هستی بزرگتری(عین.صاد)
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از اشعار مهدی کبیری
بسم الله الرحمن الرحیم عرب چه بود بجز قومی از خدا غافل اسیر شرک و خرافات، عامی و جاهل نبرده بود دلش، حظ مختصر از نور غریق بحر سیاهی و بی خبر از نور شدند شهره، به فرهنگ بت پرستی شان فدای لات و هبل شد، تمام هستی شان به قتل و غارتشان، افتخار میکردند تمام هستی خود را قمار میکردند برای درک حقیقت که گوش و چشم نبود مرام مردمشان غیر زور و خشم نبود میان باغ و درختان، جدال می افتاد ز شاخه های جهان، میوه ،کال می افتاد در اوج خواب و خیال جماعت گمراه میان شب زدگی های آسمان ،ناگاه "ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد دل رمیده ما را رفیق و مونس شد نگار ما که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد"* به مهر آمد و بر تیرگی جلا بخشید به جسم خسته ی دوران، کمی صفا بخشید چنان به شوق رسیدن کشید عالم را که با نگاه، تکان داد کوه محکم را نداشت تحفه، به جز نور روشن امید بدون واهمه تابید،حضرت خورشید رسید تا که بگوید: سلام یعنی چه? به جای قهر و غضب، احترام یعنی چه? میان این همه شاعر، به برکت قرآن رسید تا که بگوید: کلام یعنی چه? میان آن همه مرسل، میان آن همه کذب اشاره کرد که حسن ختام یعنی چه? تبر به دست ،به جنگ سپاه شیطان رفت نوشت با خط خوانا، پیام یعنی چه? همان شروع رسالت،به مرتضی رو کرد! که صادقانه بگوید:امام یعنی چه? منی که در پس مبعث غدیر میبینم! میان نام محمد امیر میبنم! محمد آمده تا که ولی شناس شویم میان جهل مرکب ،علی شناس شویم 401/11/28 لینک عضویت👇👇👇 @mehdikabiri_qom
حافظ صبور باش که در راه عاشقی هر کس که جان نداد به جانان نمی‌رسد
تا آخرِ خط، قامتمان خم نشود بیداری مان باورِ عالم نشود در سنگرِ غیرت و شهادت هستیم تا آجری از میهن مان کم نشود
"والفجر" که نور از آسمان می شکفد....
*والفَجر* که نور از آسمان می شکفد *والَیل* طلوعِ بیکران می شکفد *والشَفع* دو گلدسته و بین الحرمین *والوَتر* که بین این و آن می شکفد
گوش و دلِ بیداری مان کَر شده است احوال گناه مان که بدتر شده است از حجمِ سکوتِ نامه ها مان پیداست نامردی مان چند برابر شده است
سوگند میخورم که نباشی بهار نیست شعری میان فلسفه ی روزگار نیست سین سلام سفره ی تحویل سال نو معنای حس و حال دلم انتظار نیست؟ معطوف می شود به شما حس واژه ها آقا خودت بگو مگر این افتخار نیست؟ روزی طلوع میکنی و می رسد بهار اما به ماه و سال و زمان اعتبار نیست آغاز سال نو به لبم ذکر العجل آقا جهان بدون شما ماندگار نیست تقویم هم به گفته ام اقرار می کند سوگند میخورد که نباشی بهار نیست
هدایت شده از سعیده کرمانی
تگرگ در نزند ، باغ مبتلا نشود شکوفه از بغل شاخه‌اش جدا نشود زمین به مین ننشیند ، بیافتد از پا جنگ به دست مرز دل روستا دو تا نشود به روزنامه خبرهای مضطرب نرسد و دوربین به تنی کشته آشنا نشود نصیب کارگران نان گرم سفره شود به روسری زنی پای گریه وا نشود اسیر سرفه نباشد صدای لالایی و خرج نسخه خودش درد بی‌دوا نشود و روزهای قشنگ آرزو نخواهد بود «و عجّلِ» صلواتم اگر قضا نشود 🕊@kaftarchahiemamreza🕊
هدایت شده از yosefpoor.ir
ورق زدیم و رسیدیم اول رمضان خبر هنوز بزرگ است و تازه است و گران شروع ماه مبارک به گفتۀ تاریخ شروع جنگ تبوک است و یادآور آن سپاه عُسر رسیدند و بیست شب طی شد سپاه کفر ولی بیم داشت از میدان علی کجاست؟ علی در مدینه مانده چرا؟ خبر هرآینه پیچید بین لشکریان علی نیامدنش بی دلیل نیست! بپرس بپرس تا که جوابت دهد زمین و زمان بلی نیامده آن شه که باب علم نبی‌ست گمان مبر که مدینه ست بی در و دربان* بلی نیامده نفس نفیس پیغمبر مفارقت نکند هیچ‌گاه جسم از جان کتاب فضل علی را ورق بزن اینک حدیث منزلتش نیست قابل کتمان که در غیاب نبی رو به جانشین آرند علی وصی‌ رسول است نی فلان و فلان علی وصی‌ست نه آن ها که در مسیر رسول شدند از پی رم دادن شتر، پنهان رسول عشق اگر در مثل چنان موساست علی به مرتبه هارون و دیگران هامان اگر چه نقطه ندارد شکوه نام علی علی‌ست نقطه آغاز و نقطه پایان _________________________________________ * وامی از عاصی خراسانی: گمان مکن که بود شهر بی در و دربان مسعود یوسف پور https://eitaa.com/yosefpoor_ir
سرد است ولی بهاری ام در اسفند چون ساقه ی ریشه داری ام در اسفند می لرزم و سبز می شوم با نامت من *روزِ درختکاری ام* در اسفند
بامیه و زولبیا و سبزی و پنیر و حرکتِ کُندِ ساعتِ کهنه ی پیر مهمان رباعی ام شوید اکنون تا... بعدا که بگویم غزلی با دلِ سیر
اگرچه خویش را در ابتلایت امتحان کردم همیشه شرک را در سجده های خود نهان کردم دهان دادی بگویم دوستت دارم ولی افسوس تمام فرصتم را صرف حرف آب و نان کردم عجب از من که این تهلیل وتسبیح و تواضع را برای کفر ،کفر خودپسندی نردبان کردم رسیده لطف بی اندازه ات هنگام دشواری همیشه بیشتر از آنچه در ذهنم گمان کردم کنار آبی حوضی،میان عطر بارانی تو را درلحظه های ناب احساسم نشان کردم زمین سجده هایی را که لبخند تو وسعت داد میان هر قنوتم شعبه ای از آسمان کردم چه سودی بیشتر از این که پیش از مرگ فهمیدم اگر این عمر خرج دیگران باشد زیان کردم
امسال بیا بهار راحفظ کنیم چشم و دلِ بی قرار را حفظ کنیم جمعه نه تمامِ هفته با ندبه ی خود حیثیتِ انتظار را حفظ کنیم
سزاوار است بانو نامت ام المومنین باشد نگاهت ارزوی رحمه للعالمین باشد سزاوار است جای ساره و آسیه و مریم کنار بستر تو حضرت روح الامین باشد خدا میخواست تا نام تو را بالا برد تا عرش خدا میخواست تا نام تو کوثر آفرین باشد خدا میخواست تا در تاریکی بی وقفه، لبخندت امید بی قراری های ختم المرسلین باشد مسلمان می شوی با آیه های روشن چشمش در این دلداگی اسم تو باید اولین باشد تمام هستی ات را وقف لبخند خدا کردی که راه و رسم آیین سخاوت اینچنین باشد مقدر بود غم با زخم های کهنه ای در شهر برای خنده های دختر تو در کمین باشد مقدر بود بعد از سالها ریحانه ات بانو برای حفظ دین در کوچه ها نقش زمین باشد شکستند از عداوت ساقه ی نیلوفرانت را نباید هرگز اما مزد احسان تو این باشد برای تو کفن از آسمان می اورد جبرییل ولی در کربلا.....!بگذار اینجا نقطه چین باشد
در همرهیِ عشق، مُقَدَم هستی در جان و دلی، نگینِ خاتم هستی اسلام بزرگ شد در آغوش خودت چون مادرِ مومنینِ عالم هستی
برطاقچه ها کاش ببارد باران دستی بکشد به خانه هامان ایمان از گردو غبارِ ذهنمان خسته شده مظلوم ترین صدای دنیا، قرآن
هدایت شده از گنجشکهای پاییز
آه ای مسلمان با مسلمان یار باید شد دیگر "اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّار" باید شد تا کی نشستن زیر تلّ وحشی آوار بر قلعه‌های سُست‌شان آوار باید شد با ارّه‌هایی که انار پا به ماهت را... ای خاک خونین، آیه‌های نار باید شد از گریه کردن هیچ کاری بر نمی‌آید ای چشم‌ها از خواب خوش بیدار باید شد برخیز و مرهم باش اندوه فلسطین را هم‌معنی "الجار ثُم الدار" باید شد @azam_saadatmand
وقتی یقین داری دلت از آسمان دور است وقتی شکستی، شک نکن "نور علی نور"است گنجشک های وسوسه دورِ تو می چرخند چشم و زبانِ روزه دارت از بدی دور است وقتی که با دستان خالی پر شدی از اشک دست خدا بالای دستان تو مستور است حالا نشسته جویباری کنجِ سجاده قرآن کریم است و کلامش نورِ مهجور است نامِ کریم آمد هلالِ نیمه، کامل شد توصیفِ او در کهکشان ها خوب مشهور است کف می زندباران، امامِ مجتبی آمد پروانه ها کِل می کشند و سازشان شور است