eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
تو پارک نشسته بودم داشتم تو گوشی فیس بوکمو چک می‌کردم. یه پسر پنج شش ساله اومد گفت: «عمو یه آدامس می‌خری؟» گفتم: «همرام پول کمه ولی میخای بشین کنارم، الان دوستم میاد می‌خرم.» گفت: «باشه» و نشست کنارم. بعد مدتی گفت: «عمو داری چیکار می‌کنی؟» گفتم: «تو فضای مجازی می‌گردم.» گفت: «اون دیگه چیه عمو؟» خواستم جوابی بدم که قابل درک یه بچه پنج شش ساله باشه. گفتم: «عمو، فضای مجازی جاییه که نمی‌تونی چیزی لمس کنی ولی تمام رویاهاتو اونجا می‌سازی!» گفت: «عمو فضای مجازیو دوس دارم. منم زیاد توش می‌گردم.» گفتم: «مگه اینترنت داری؟!» گفت: «نه عمو، بابام زندانه، نمی‌تونم لمسش کنم ولی دوسش دارم. مامانم صبح ساعت 6 میره سر کار شب ساعت 10 میاد که من میخابم، نمی‌تونم ببینمش ولی دوسش دارم. وقتی داداشی گریه می‌کنه نون می‌ریزیم تو آب فک می‌کنیم سوپه، تاحالا سوپ نخوردم ولی دوسش دارم. من دوس دارم درس بخونم دکتر بشم ولی نمی‌تونم مدرسه برم باید کار کنم. مگه این دنیای مجازی نیست عمو؟» اشکامو پاک کردم. نتونستم چیزی بگم. فقط گفتم: «آره عمو دنیای تو مجازی تر از دنیای منه.» ○●○●○●○●○●○●○●○ 🇮🇷             @hedye110 🔸🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶🔸
سـ🍁ــلام روزتون پراز خیر و برکت 💐 🗓 امروز  ددشنبه ☀️  ٢١   آذر   ١۴٠١   ه. ش   🌙 ١٧   جمادی الاول     ١۴۴۴  ه.ق 🌲  ١٢     دسامبر   ٢٠٢٢    ميلادی 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌🎙 سید محمد باقر شفتی فقیر محض بود! یه مرتبه گوشت خرید، شب بیاد بار بزاره بعد از مدتها یه دلی از عزا دربیاره...! تو راه که داشت میومد، دید یه سگی کنار کوچه انقد لاغر هستش که اصلا انگار استخوناش از زیر پوست پیداست این توله هاش هم چسبیدن به سینه های مادرش! شیر نداره بده بی رمق افتاده...! ایشون این گوشتی که دستش بود صاف انداخت جلوی این سگ! یعنی واینساد که فکر بکنه و محاسبه بکنه، معامله بکنه باخدا! یعنی بگه من این رو میدم در عوض تو اونو بمن بده! از اون به بعد زندگی سید شفتی زیر و رو شد. این مجتهد مسلم حکومت داشت تو اصفهان. ثروتش به قدری بود که یک روز رو وقتی اعلام میکرد فقرا وقتی میومدن در خونش چنگه چنگه پول میداد بهشون...!!نمی شمرد..!! ثروت عجیبی خدا بهش داد.. مردم فوق العاده دوسش داشتن.. حکومت قاجار بدون اجازه ایشون تو منطقه اصفهان نمی تونست کاری بکنه انقدر محبوب بود...! این همون آدم فقیر یه لا قبایی بود تو نجف که هیچی نداشت! یه کار یه عمل صالح تو یه لحظه..اینجوری زیر و رو شد. ✾📚 🇮🇷             @hedye110 🔸🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶🔸
خدایا! می دانم که کم کاری از من است خدایا! می دانم که من بی توجهم خدایا! می دانم که من بی همتم خدایا! می دانم که من قلب امام زمان (عج) را رنجانده ام، اما خود می گویی که به سمت من باز آیید.. آمده ام خدا! کمکم کن تا از این جسم دنیوی و فکرهای مادی نجات یابم. ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرَج❤️ 🇮🇷             @hedye110 🔸🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶🔸
انسان شناسی ۱۱٠.mp3
11.19M
➖ اهل رعایت واجبات دینی هستید؟ ➖ بشدّت از حرکت خود در چهارچوب شرعیات مراقبت می‌کنید؟ ➖ بر مستحبات تاکید دارید و اهل انجام آنها هستید؟ ✖️ ببخشید اما باید بگوییم: هیچ کدام از موارد بالا دلیل بر آن نیستند که شما "مؤمن" نامیده شوید؟ و یا هیچ کدام از آنها راهِ شما را به بهشت باز نخواهند کرد، ❌ مگر اینکه ..... @ 🇮🇷             @hedye110 🔸🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶🔸
انسان شناسی ۱۱۱.mp3
11.23M
💥قرآن به کرّات از گروهی به نام "غافلین" یاد می‌کند! - غافلین چه کسانی هستند؟ - چه ویژگی‌هایی دارند؟ - چقدر این ویژگی‌ها در من نیز وجود دارد؟ - سرانجامِ "غافلین" چیست؟ 🇮🇷             @hedye110 🔸🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶🔸
‌‌🏴 ما مصیبت زده ایم... 🔷از آیت الله بهجت(ره) پرسیدند: مقصود از «مصیبت در دینِ» ذکر شده در برخی ادعیه چیست؟ 🔷جواب دادند: «همین مصیبتی که به آن مبتلا هستیم؛ یعنی فقدان امام زمان» ⏪چقدر سنگین است این حرف اگر بفهمیم. ما کجا و مصیبت زدگی کجا؟ مصیبت زده تعریف دارد؛ علامت و نشانه دارد. ⏪مصیبت زده یعنی مادرِ داغِ فرزند دیده؛ ⏪یعنی کسی که در سیل یا زلزله تمام سرمایه یک عمرش را از دست داده... ⏪ مصیبت زده،غم زده است. اشک چشمش خشک نمیشود؛ آرام و قرار ندارد. ○●○●○●○●○●○●○●○ 🇮🇷             @hedye110 🔸🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶🔸
📚داستان کوتاه اما زیبا اصالت مهم تر است یا تربیت می گویند: روزی شاه عبّاس در اصفهان به خدمت عالم زمانه، شيخ بهایی رسيد. پس از سلام و احوالپرسی، از شيخ پرسيد: در برخورد با افراد اجتماع، اصالت ذاتیِ آن ها بهتر است يا تربيت خانوادگی شان؟ شيخ گفت: هر چه نظر حضرت اشرف باشد، همان است. ولی، به نظر من "اصالت" ارجح است. و شاه بر خلاف او گفت: شک نکنيد که "تربيت" مهمّ تر است. بحث ميان آن دو بالا گرفت و هيچ يک نتوانستند يکديگر را قانع کنند. به ناچار شاه برای اثبات حقّانيّت خود، او را به کاخ دعوت کرد تا حرفش را به کرسی بنشاند. فردای آن روز، هنگام غروب، شيخ به کاخ رسيد. بعد از تشريفات اوّليّه، وقت شام فرا رسيد. سفره ای بلند پهن کردند. ولی، چون چراغ و برقی نبود، مهمانخانه سخت تاريک بود. در اين لحظه، پادشاه دستی به کف زد و با اشاره ی او چهار گربه، شمع به دست حاضر شدند و آن جا را روشن کردند. در هنگام شام، شاه دستی پشت شيخ زد و گفت ديدی گفتم: "تربيت" از "اصالت" مهمّ تر است. ما اين گربه های نااهل را اهل و رام کرديم. که اين نتيجه ی اهمّيّت "تربيت" است. شيخ در عين اين که هاج و واج مانده بود، گفت: من فقط به يک شرط حرف شما را می پذيرم و آن، اين که فردا هم گربه ها مثل امروز چنين کنند. شاه که از حرف شيخ سخت تعجّب کرده بود، گفت: اين چه حرفی است. فردا مثل امروز و امروز هم مثل ديروز! کار آن ها اکتسابی است که با تربيت و ممارست و تمرين زياد انجام می شود. ولی، شيخ دست بردار نبود که نبود. تا جایی که، شاه عبّاس را مجبور کرد تا اين کار را فردا تکرار کند. لذا، شيخ فکورانه به خانه رفت. او وقتی از کاخ برگشت، بی درنگ دست به کار شد. چهار جوراب برداشت و چهار موش در آن نهاد. فردا او باز طبق قرار قبلی به کاخ رفت. تشريفات همان و سفره همان و گربه های بازيگر همان شاه که مغرورانه تکرار مراسم ديروز را تاکيدی بر صحّت حرف هايش می ديد. زير لب برای شيخ رجز می خواند. که در اين زمان، شيخ موش ها را رها کرد. در آن هنگام، هنگامه ای به پا شد؛ يک گربه به شرق، ديگری به غرب، آن يکی شمال، و اين يکی جنوب..... اين بار شيخ دستی بر پشت شاه زد و گفت: شهريارا ! يادت باشد اصالت گربه، موش گرفتن است؛ گرچه "تربيت" هم بسيار مهمّ است. ولی، "اصالت" مهمّ تر است. يادت باشد با "تربيت" می توان گربه ی اهلی را رام و آرام کرد؛ ولی، هر گاه گربه موش را ديد، به اصل و "اصالت" خود بر می گردد. و اين است: حکايت بعضی تازه به دوران رسيده ها. ○●○●○●○●○●○●○●○ 🇮🇷             @hedye110 🔸🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶🔸 ‎‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تک تکتون رو آویزون میکنم به درختای خیابون ولیعصر مرگ بر شما و ،،،، اما شما اراذل و اوباش رو اعدام نکنید! این کلیپو همون روزای اول آشوبها جوگیر شده بود داده بود بیرون اما الان همین عجوزه داره استوری میزاره گریه زاری میکنه تورو خدا اعدام نکنید! امینی آزاده ○●○●○●○●○●○●○●○ 🇮🇷             @hedye110 🔸🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶🔸
جوری با چاقو زده بود که نوک چاقوی قصابی کج شده بود ○●○●○●○●○●○●○●○ 🇮🇷             @hedye110 🔸🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶🔸
4_6044060034004945994.mp3
8.88M
یه ربع همه چیو بیخیال شو، فقط گوش کن! ○●○●○●○●○●○●○●○ 🇮🇷             @hedye110 🔸🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶🔸
💖🕊 صلوات خاصه امام رضا علیه السلام: اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.💐✨ 🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 🇮🇷 @delneveshte_hadis110 <====💠🔷🌷🔷💠====>
🔻دفترچه گناهانِ یک شهید ۱۶ ساله در تفحص شهدا، دفترچه یک شهید ۱۶ ساله که گناهانِ هر روزش را می‌نوشت پیدا شد! گناهان یک هفته او اینها بود🙂👇🏻 شنبه: بدون وضو خوابیدم یکشنبه: خنده بلند در جمع دو شنبه: وقتی در بازی گُل زدم، احساس غرور کردم سه شنبه: نماز شب را سریع خواندم چهارشنبه: فرمانده در سلام کردن از من پیشی گرفت پنجشنبه: ذکر روز را فراموش کردم جمعه: تکمیل نکردن ۱۰۰۰ صلوات و بسنده به ۷۰۰ صلوات + دارم فکر می‌کنم چقدر از یه پسرِ شانزده ساله کوچک‌ترم 💔 🇮🇷             @hedye110 🔸🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «کودکان آخرالزمانی» ❌ خانواده‌های به اصطلاح مذهبی که پیامبر از آنها متنفر است... 🇮🇷             @hedye110 🔸🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶🔸
🔴چرا انقدر آرامی؟ از شیخ رجبعلی خیاط پرسیدند چرا اینقدر آرامی! گفت بعد از سالها مطالعه و تجربه؛ زندگی خود را بر اساس پنج اصل بنا کردم‼️ 🇮🇷             @hedye110 🔸🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁در این شب زیبای پاییزی ✨بالاترین ✨آرزویم براتون این است که ✨حاجت دلتون ✨با حکمت خدا ✨یکی باشد 🍁شبتون بخیر و سرشار از مهر خدا🌹 🌸🍃         @hedye110
┄┅─✵💝✵─┅┄ خــدایا شروع سـخن نامِ توست وجودم به هر لحظه آرامِ توست دل از نام و یادت بگـیـــرد قـرار خوشم‌چون که باشی مرادر کنار سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @hedye110
من گریه می ریزم به پای جاده ات، تا / آئینه کاری کرده باشم مقدمت را اوّل ضمیر غائب مفرد کجائی؟ / ای پاسخ آدینه های پر معمّا . . . ○●○●○●○●○●○●○●○ 🇮🇷             @hedye110 🔸🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶🔸
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @hedye110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @hedye110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ به امام سجاد علیه السلام و امام محمد باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام يا اَبَا الْحَسَنِ، يا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ، يَا زَيْنَ الْعابِدِينَ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🦋🌹 يَا أَبا جَعْفَرٍ، يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ، أَيُّهَا الْباقِرُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🌹🦋 يَا أَبا عَبْدِ اللّٰهِ، يَا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ، أَيُّهَا الصَّادِقُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @hedye110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌲🏕☀️لحظاتی با دیدن و شنیدنِ آوای خوش پرنده‌ها👌😍. 🍃🌲🏕☀️الهی روزی زیبا و با طراوت داشته باشین ○●○●○●○●○●○●○●○ 🇮🇷             @hedye110 🔸🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶🔸
🌿 ✨﷽✨ بچه ها را بغلم چسباندم و زیر لب شهادتینم را گفتم چشمانم را بستم و صورت خاک خورده حسین در خاطرم زنده شد و طنین صدای مهربانش در گوشم پیچید پروانه صبور باش هواپیماها همچنان مثل لاشخور توی آسمان می چرخیدند و تا آژیر سفید زده شود اهواز زیر و رو شد عید حسین سری به خانه زد و گفت اسباب ها را جمع کنیم به خانه به دوشی عادت کرده بودم دیگر نمی پرسیدم کجا و چرا؟ اسباب کشی پی‌درپی ما تابعی از مسئولیت و کار حسین در جبهه بود خودش که حرفی نمی زد و من حدس می زدم که صحنه جنگ از جنوب به سمت غرب و شمال غرب تغییر کرده که او می‌خواهد ما را به همدان ببرد مقداری خرت و پرت را که داشتیم پشت یک وانت ریختیم عمه قبل از ما با میهمان ها از اهواز به همدان برگشته بود اول به تهران رفتیم و با همان وانت و اثاثیه از سمت گردنه آوج به طرف همدان برگشتیم سرما و کولاک از درز شیشه‌ها زوزه می کشید و داخل می آمد وهب و مهدی به هم چسبیده بودند و می لرزیدند من هم زهرا را داخل پتو پیچیده بودم نفس که می کشیدیم از دهانمان بخار بیرون می آمد و لایه های یخ شیشه های داخل ماشین را ضخیم تر می کرد بخاری ماشین زورش به سرما نمی چربید حسین چشمش از پشت شیشه یخ زده به جاده بود گاهی با آستین کاپشنش شیشه را به اندازه‌ای که ببیند می تراشید اما خیلی زود با چند بازدم شیشه گرفته و تار می شد و حتی برف پاک کن هم نمی‌توانست یخ‌های روی شیشه را بردارد آهسته و با احتیاط می‌راند که گویی ماشین ایستاده است بچه‌ها داشتند می‌پرسیدند کی می‌رسیم؟ که ناگهان لاستیک ها روی یخ لیز خوردند حسین به تکاپو افتاد نمی‌توانست پا روی ترمز بگذارد با مهارت دنده ها را جابجا کرد تا ماشین ایستاد با گوشه چادرم یخ شیشه را پاک کردم تا بیرون را ببینم لبه پرتگاه ایستاده بودیم در یک قدمی مرگ بچه ها ترسیدند حسین انگار که اتفاقی نیفتاده برای روحیه دادن به ما صلوات فرستاد وهب و مهدی هم با صدای بلند صلوات فرستادند زهرا از خواب پرید و گریه کرد بالاخره به همدان رسیدیم به خانه سردی که فقط با گرمی حسین قابل تحمل می شد ما را که سر و سامان داد رفت احوالپرسی حاج آقاسماوات حاج آقا سرطان حنجره داشت و دکترها جوابش کرده بودند حسین تا چند روز مرتب به حاج آقا سر میزد خودش را خیلی مدیون حاج آقا می‌دانست و می‌خواست محبت های گذشته را جبران کند حاج آقا دارایی اش را وقف بچه‌های سپاه، جنگ و جبهه کرده بود حالا نوبت حسین بود که گوشه‌ای از زحمات او را جبران کند باید به منطقه می‌رفت ولی دلش گیر حاج‌آقا بود و نگران که مبادا برود و برگردد حاج آقا نباشد سرانجام جبهه را انتخاب کرد با غم آشکاری که در چهره داشت دست و صورت حاج آقا را بوسید و رفت حسین معاون عملیاتی قرارگاه قدس سپاه شده بود و برای شناسایی عمق خاک عراق با لباس کردی به کردستان عراق رفته بود این واقعه را خودش بعدها وقتی برای سرکشی به منزل خانواده شهید صالحی یکی از فرماندهان همراهش در این شناسایی رفته بودیم تعریف کرد حسین پس از دو ماه بی خبری محض و زندگی در کردستان عراق وقتی بازگشت ستاد قرارگاه قدس در همدان بود حسین برای جلسات می‌رفت و می‌آمد و من از رادیو می شنیدم که عراق شهر فاو را پس گرفته و به جزیره مجنون و شلمچه حمله کرده است ثقل جنگ باز به سمت جنوب سنگین شده بود و حسین تنها حرفی که زد این بود که آقا عزیز( عزیز جعفری فرمانده وقت قرارگاه سپاه قدس) گفته خودت رو به جنوب برسون و به جنوب رفت و عراق برای اشغال مجدد خرمشهر به شلمچه حمله کرد وقتی خبر را شنیدم می فهمیدم که غیرت پاسداری حسین برای دفاع ازخرمشهر به تپش در آمده و الان در تکاپوی سازماندهی مردم و رزمندگان برای مقابله با دشمن است خبر پشت خبر نگران کننده بود هنوز چند روز بیشتر از خبر پذیرش قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل از سوی ایران نگذشته بود که گفتند سازمان منافقین از سمت غرب با حمایت ارتش صدام تا شهر اسلام‌آباد پیشروی کردند حالا نیازی نبود که اخبار را تنها از رسانه‌ها بشنوم زنان همسایه هرکدام یک کانال خبری شده بودند که از زبان شوهرانشان خبرها را جزء به جزء تعریف می‌کردند همدان فاصله چندانی با مرکز درگیری که آن سوی کرمانشاه بود نداشت رزمندگان برای پشتیبانی می رفتند و می آمدند و همه آنها در یک قول متفق و مشترک بودند که آقای همدانی اولین فرماندهی بود که خودش را به کانون درگیری در چارزبر رساند لشکرها را سازماندهی کرد و منافقان را در چار زبر به دام انداخت هدیه به روح بلند شهدا صلوات 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
🍃💐یک‌نکته‌ازهزاران💐🍃 🍃🌷دوستان بیایین باهم دعا کنیم... 🍃🌷☀️ تا خدا نظر لطف بندازه ... 🍃🌷☀️و درهای رحمت و مغفرتش رو بروی همه مون باز کنه... 🍃💚الهی🤲بحق پنج تن آل ابا علیهما سلام 🍃💙🤲حاجات تموم حاجتمندان رو روا بفرما... 🍃💜🤲درد دردمندان رو دوا بفرما... 🍃💛🤲قرضِ قرض داران رو ادا بفرما... 🍃❤️الهی 🤲 عاقبت همه مون روختم بخیر بفرما. 🍃💚🤲آمیییین یا رب العالمین ○●○●○●○●○●○●○●○ 🇮🇷             @hedye110 🔸🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶🔸